eitaa logo
کانال عشق
313 دنبال‌کننده
14هزار عکس
10.9هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال عشق
🍃 ✍مصرف خرما بیماری هاے دستگاه گوارشی را بهبود می بخشد ✍اگر خرما با شنبليله خورده شود جهت سنگ مثانه مفيد است ✍كسانی كه درد كمر يا مفاصل دارند شربت خرما بخورند 🌸🍃 @Tebolathar
🔰رهبر انقلاب: شاید در تاریخ بشر کمتر دوره‌ای اتّفاق افتاده باشد که آحاد بشری، به قدر امروز احساس نیاز به یک منجی داشته باشند، احساس نیاز به مهدی، احساس نیاز به یک دست قدرت الهی، احساس نیاز به یک امامت معصوم. ١٣٩٩/٠١/٢١
الهِي بحقّ هذه الدُّموع؛ عجّل لوليِّك الفَرج خدایا به حق‌ این اشکا عجل‌ لولیک‌ الفرج:)) التماس دعا الفرج یاعلی🌹🌹🌹
💰🎁🛍💰🎁📚🎁📗📒📕🎁📦 بخش هدایای شماعزیزان به کانال خودتان🌹👇👇
هدایت شده از منتظرمنجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺راز عکس معروف حاج قاسم سلیمانی👆 @khabarnews 👈«اخبار مهم در «ایتا
فوق العاده های کانال❤️👇 ❤️ 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت :بیست و پنج✨💥 عصمت هم طبق معمول لباس‌هایش را پوشید و آماده شد. متوجه شدم که باز منتظر دوستانش🤔 است که با آن‌ها به جلسه برود. از کنار پنجره نگاهش می‌کردم. توی حیاط قدم می‌زد پایم را از روی پدال چرخ برداشم، نخ را گذاشتم لای دندانم و از پارچه🌿 جدا کردم، پارچه را هم از زیر چرخ خیاطی کشیدم بیرون و گذاشتم زمین با عجله رفتم دم در هال و دستم را گرفتم به چارچوب در، بر و بر نگاهش می‌کردم. عصمت 🌹هم از تعجب چشم‌هایش گرد شده بود و سرش را تکان داد و گفت: «چیه مادر!» گفتم: «این همه کار سرم ریخته کجا داری می‌ری؟»🧐 هنوز جوابم را نداده بود صدای زنگ در بلند شد. رفت در را باز کرد از لای در چند نفر از همکلاسی‌هایش را دیدم به عصمت گفتم: «تعارفشان کن بیایند داخل، زشته توی کوچه.»🤓 یکی از آن‌ها آمد جلوی در، سلام کرد و گفت: «ممنون، دم در منتظرش☺️ می‌مونیم دیر شده الان به جلسه نمی‌رسیم» گفتم: «چرا با این عجله! عصمت هنوز ظرف‌ها را نشسته، شما بیاین توی حیاط بشینید تا کارش تموم بشه.»🌻 همین که این حرف‌ها را از دهانم شنید اصرار نکرد در را نیم باز گذاشت، رفت از آشپزخانه ظرف‌ها را آورد توی حیاط نشست روی چهار پایه، کنار شیرآب،🚰 تند و تند ظرف‌ها را اسکاچ می‌کشید و آبکشی‌ می‌کرد و در سبد می‌گذاشت. برای رفتن عجله داشت؛ اما روی حرفم حرفی نزد. دوستانش هم دم در خانه منتظرش بودند.✅ رفتم توی اتاق، پشت چرخ‌ خیاطی نشستم. دو لبه پارچه را میزان کردم و زیر سوزن چرخ خیاطی گذاشتم و پدال چرخ را دوباره فشار دادم. بعد از کمی عصمت آمد و دستش را انداخت روی شانه‌ام با مهربانی☺️ گفت: «مادر، ظرف‌ها رو شستم‌ اگه کاری نداری من برم.» صورتش را بوسیدم😘 و گفتم: «من دست ‌تنهام باید یکی‌تون کمکم کنه‌، کارم زیاده و وقتم پره. لبخندی زد و چیزی نگفت، من هم خندیدم و گفتم: «برو، فقط زود برگردی ها!»☺️ گفت: «باشه چشم.» دخترهایم کمک دستم بودند. هر کدامشان که می‌آمدند، کارهایم را انجام می‌دادند؛ اما عصمت دلسوزی‌اش 🌹نسبت به من زیادتر بود. مثل پروانه دورم می‌چرخید، حتی برای خرید وسایل خیاطی‌ام به بازار می‌رفت. دوک‌ می‌خرید، دکمه، زیپ و ... . عصمت خودش را پیش من و پدرش حسابی عزیز❤️ کرده بود. حرف شنوی داشت. هم در کارهای خانه به من کمک می‌کرد و هم به مسائل دینی و تحصیلش اهمیت می‌داد.🍃🌸🍃 ادامه دارد ..... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت :بیست وشش✨💥 تابستان سال 56 بود ساواک به خانم‌ها زیاد گیر❌ نمی‌داد. جلسات در خانه‌ها شکل می‌گرفت. مردم تظاهرات به راه اندخته بودند به هر بهانه‌ای در مرکز اصلی شهر جمع❇️ می‌شدند، خیلی از شهرها هم تظاهرات شده بود. خبر تظاهرات زود به زود به ما می‌رسید. آقا یوسف، کتاب‌های مذهبی و اعلامیه‌های امام را که از پاریس می‌رسید، از دوستانش تهیه می‌کرد. بچه‌ها آن‌ها را می‌بردند در شوادون خانه‌مان‼️ می‌خواندند. عصمت و پروین، چند تا از همکلاسی‌هاشان، دخترهای فامیل، همه بودند. آقا یوسف هر هفته می‌رفت اهواز، اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی(ره) و کتاب‌های مذهبی را با چه دردسری به دزفول می‌رساند.👌 تازه نهضت انقلابی از دانشگاه‌ها شروع شده بود. چند نفر از پسرهای فامیل که دانشجو بودند، مخفیانه ✅یک کتابخانه در شوادون خانهٔ پدرشوهرم درست کرده بودند؛ از کتاب‌های اسلامی و مذهبی، متون دینی و ... . کتاب‌ها📚 را مطالعه می‌کردند و اعلامیه‌ها را می‌خواندند. ساواک با هر حرکتی مقابله می‌کرد. عصمت در راهپیمایی‌ها و در جلساتی که توسط دوستان و آشنایان به صورت مخفیانه در خانه‌ها شکل می‌گرفت حضور داشت.🌷 حتی در آن روزهای درگیری و فشار ساواک مردم، اعلامیه‌هایی از رهنمودهای امام خمینی(ره) را بدون هیچ ترسی☺️ از گرفتار شدن به‌دست رژیم و با اشتیاق فراوان در منازل پخش می‌کرد. از افشاگری علیه رژیم منحوس پهلوی برایمان حرف می‌زد و از هیچ کاری در این راه کوتاهی نمی‌کرد.🌺 یک روز صدای زنگ در مثل همیشه نبود یکی دستش را از روی زنگ برنمی‌داشت در را باز کردم، عصمت بود، صورتش سرخ شده بود، معلوم بود مسافتی را تا خانه دویده است. پرسیدم: «چی شده؟! کسی دنبالت کرده؟!»⁉️ در را بست و پشت در تکیه داد کمی که نفسش جا آمد گفت: «به خاطر اینکه محل جلسه لو نرود، مکانش را باید تغییر بدیم.»🔅 با تعجب گفتم: «مگه آقا یوسف رو گرفتن؟!» گفت: نه! خدا رو شکر.» من و پروین، خانه پدر بزرگ بودیم که عمو یوسف💥 سراسیمه از راه رسید و گفت: «دخترا زود باشید، مأموران رژیم، محمدعلی پسرِ عمه فاطمه رو دستگیر کردن. باید اعلامیه‌ها و کتاب‌ها رو از اینجا ببریم.»😳 گفتم: «عمو صبر کن، اول توضیح بده! کی،کجا دستگیر شده؟» گفت: «مأموران ریختند توی دانشگاه، محمدعلی رو با خودشون بردن😔 نمی‌دونید از اهواز تا اینجا چطوری خودم رو رسوندم.» گفتم: «می‌بریمشون خانهٔ ما نگران نباش دو قدم راهه ، مادرم که خیاطی می‌کنه و هر روز زن‌ها و دخترها به خانهٔ ما رفت و آمد دارن کسی متوجه نمی‌شه.»✔️ عمو یوسف مکثی کرد و گفت: «خوبه فقط عجله کنید.» دویدیم 🏃‍♂🏃‍♂سمت شوادون، هرچه کتاب و اعلامیه بود جمع کردیم و نفس نفس زنان آوردیم توی حیاط، یک‌دفعه صدای زنگ خانه بلند شد. عمویوسف دستش را گذاشت جلوی دهانش با اشاره و آرام گفت: «هیس!»🍃🌸🍃 ادامه دارد ....... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
زیبا با و های خشکیده😍😄👌 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
تزیین حاشیه ساعت با قاشق یکبار مصرف با چنگال یکبار مصرف هم میشه انجام داد. کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
های زیبا با بطری های خالی😊👌😍 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
نوسازی چارپایه ی قدیمی کافیه اون رو رنگ کنید و برای روی اون از یک قلاب بافی یا بافت زیبا استفاده کنید کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥