بسم الله الرحمن الرحیم
🏴⚜️🏴⚜️🏴⚜️🏴
سلام بر پیشواى دین ، سلام بر آن جایگاههاى براهین و حُجَجِ الهى ، درود بر آن پیشوایانِ سَروَر،
🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
حر ، آزادی
چه نام نیکویی
آزاد باش از بند دنیا رها باش
اگر اسیر دنیا نباشی ، آنگاه آزادی و می توانی درست تصمیم بگیری ، حتی اگر قدری پایت لرزید بدان دستانی هست که به سویت بیایند و تو را از گرداب دنیا آزاد کنند .
به خودمان بنگریم ، ما چقدر آزاده هستیم ؟
شاید اگر حر، فکر می کرد به اینکه؛ اگر به سپاه امام حسین علیه السلام بروم ، پولم ، مقامام ، منزلت و خانوادهام ، حرف مردم ، نگاه دیگران و اصلا جانم !
حالا وقت انتخاب است
همه دنیایم یک طرف و فرزند امیرالمومنین و حضرت زهرا علیهماالسلام طرف دیگر
کدام ؟؟؟ انتخاب سختی است .
خداوندا ! یاریمان کن هر لحظه انتخاب درست داشته باشیم و قدرت و توان عمل، به آن چه می دانیم درست است .
چرا که زندگی دنیا و آخرت ما حاصل همین انتخاب ها و عمل هاست .
ذکر سه شنبه:
يا ارحمَ الرّاحمين (100مرتبه)
هدایت شده از منتظرمنجی
عجیب و زیبا !
خدمه یک کشتی تحقیقاتی در اقیانوس متوجه میشوند که یک کوسه در حالی که لاک پشتی را در دهان دارد، کشتی آنها را تعقیب میکند.
کوسه، لاک پشت را به داخل کشتی هل میدهد.
خدمه کشتی وقتی لاک پشت را میگیرند، متوجه میشوند، یک طناب به دور گردنش قفل شده به نحوی که در حال مرگ است و جای زخم گردن عفونت کرده است.
نهایتاً طناب را از گردن لاک پشت باز میکنند و عفونت محل زخم را درمان میکنند و لاک پشت را دوباره در دریا رها میکنند.
🏴 #یک_قطره_عشق
اگر #حرّ مینشست و با خودش چون و چرا میکرد، اگر فکر میکرد قابل اصلاح نيست و حرکتی که کرده، جبرانناپذير است، اگر با خود حساب و کتاب میکرد و مقام دنيوی را که به او وعده داده بودند، رها نمیکرد، در رکاب امام #شهيد نمیشد.
پس ما هم فکر نکنيم لیاقت نداریم و بايد از حرّ کمتر باشیم. خداوند همتهای بلند را دوست دارد؛ منتها نه به شعر و حرف و ادعا. اگر ادعا کنیم، ما را به وادی امتحانات میکشانند. بايد مانند حرّ، به #صداقت، اخلاص، عشق، شجاعت، صبر و عمل، اين مقام را بخواهیم. بايد با رهایی از قيود مال، جاه، مقام و حتی علم و عمل، به هرچه جز او پشت پا بزنیم؛ که اگر چنين کردیم، إنشاءالله "مِنَّا أهل البَيت" خواهیم شد.
برگرفته از کتاب #ابتلا_در_کربلا، جلد ۱
🏴 #محرم
@ketabezendagi
07-HOSEIN Rahmate vase'e-10-8-93 1 2 1 1 1 1 1 1 2_21-07-23_18-29-19-744 1 1 1 1 1.mp3
10.75M
بهره ای ازحسین رحمت واسعه
هدایت شده از به حق زینب اللهم عجل لولیک الفرج
نیت فرج آقاامام زمان همه کارهاتون
اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما💔
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما💔. .
خونه ما 💔💔
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه💔 . .
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما💔💔💔
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده💔
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما💔
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما 💔
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب 💔
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد🚶🏻♂
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود💔😍
میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه💔 ...
*میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه؟!*🚶🏿♂
میشه درد منم دوا کنی بیام حرم💔😔
یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت .
💔😭😭
هر کس خوند ودلش شکست برا فرج امام زمان عج دعا کنه وثوابش رو هدیه کنه نثار اموات همه مومنین
اللهم عجل لولیک الفرج🙏🏻🙏🏻🙏🏻😭😭😭
هدایت شده از به حق زینب اللهم عجل لولیک الفرج
تبریز امروز شاهد تشییع شهیدی بود که از آن جوانهای امروز مارکپوش و عطرزده و البته دکتری بود که جانش را داد برای شهرش و عزای حسینی.
پدر شهید مدافع امنیت امیر حسین پور :
⏺این پسر آنقدری خاص بود که هر چقدر هم بگویم باز هم ناگفتههای زیادی میماند! هی میگفت میخواهم مدافع حرم شوم! آن موقعها کم سن و سال بود و اجازه ندادم؛ مدام میگفت کاش در کربلا شهید شوم.
⏺ وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر میخواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. میگفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمیرسد به جان بنرهایش افتادهاید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشمهایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از 4 روز به شهادت رسید همان آرزویی که داشت.
@Afsaran_ir