ستاره "کپلر ۱۱۱۴۵۱۲۳" گردترین شی طبیعی شناخته شده در کیهان است.
این ستاره درست مانند سفالی کروی که در چرخ سفالگری می چرخد،است.
◼️ @de_bekhand ◼️
امام جواد(ع): بنده، هرگز حقيقتِ ايمان را به كمال نمىرساند، مگر آنگاه كه دينش را بر هوس خود ترجيح دهد، و هرگز به هلاكت درنمىافتد، مگر زمانى كه هوس خود را بر دينش ترجيح دهد
◼️ @de_bekhand ◼️
🔘 حضرت علی اکبر علیه السلام جنگاور میدان نبرد
☑️ هنگامی که حضرت علی اکبر علیه السلام با آن هیبت رزم جویی و مبارز طلبی به میدان آمد، لشکر عمر بن سعد در برابرش تاب مقاومت نداشتند و هر کدام به طرفی فرار میکردند. فرمانده لشکر دشمن، حکیم بن طفیل و ابن نوفل را طلبید و هر کدام را هزار سوار بداد و گفت:
🔹 چاره آن است که شماها به یک دفعه حمله کنید.
▫️ آنها به شیر بیشه میدان، علی اکبر علیه السلام حمله ور شدند؛ ولی آن شاهزاده شجاع که وارث شجاعت حیدری و حسینی بود، در آن هنگام بر جّدش محمد مصطفی صلی االله علیه و آله صلوات فرستاد و بر آن قوم حمله نمود و جمع بسیاری را هلاک کرد و لشکر را متفرق ساخت. (۱)
عمر بن سعد، به اصطلاح خودش، چاره جویی کرد و طارق بن کثیر را مأمور کشتن علی اکبر علیه السلام کرد، طارق بن کثیر مردی شجاع و با جرأت بود. عمر بن سعد به او گفت:
🔹تو سالهاست که از دست امیر جایزه میگیری، اکنون برو سر این پسر را برایم بیاور و من ضامن میشوم که از پسر زیاد برای تو حکومت موصل را بگیرم.
▫️ و برای ضمانت خود، انگشترش را به طارق بن کثیر داد. طارق مقابل شیر حیدری قرار گرفت و نیزه ای به طرف آن حضرت پرتاب کرد و آن حضرت، نیزه را از خود دفع نمود، چنان نیزه را بر سینه طارق زد که از اسب به زمین افتاد. در این حال، برادر طارق به مبارزه علی اکبر علیه السلام آمد و آن حضرت ضربتی بر چشمهایش زد و آن ملعون روی خاک افتاد. در این هنگام، کشته شدن طارق و برادر او، بر فرزندان طارق بسیار مشکل آمد، پس دو پسر طارق هر کدام به میدان آمدند، که به وسیله رزم جوی لشکر سیدالشهداء، حضرت علی اکبر علیه السلام به هلاکت رسیدند. ترس و هیجانی در لشکر عمر بن سعد افتاد:
🔹 این جوان کیست که هیچکس تاب مقاومت در برابر او را ندارد؟!
▫️ بالاخره فرد دیگری به نام بکر بن غانم به میدان آمد تا شاید بتواند آن شجاع حسینی را از لشکر دور کند. وقتی مقابل علی اکبر علیه السلام قرار گرفت، آن حضرت چنان شمشیری بر بکر بن غانم زد که خود و مرکبش دو نیمه شد. (۲)
⬅️ بدرقه جان - زندگانی حضرت علی اکبر علیه السلام صفحه ی ۲۸
(۱). تذکره الشهداء،ص۲۰۵.
(۲). اسرار الشهاده،ص۳۷۰؛ تذکره الشهداء،ص۲۰۶.
🏷 #حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام #کربلا #عاشورا
◼️ @de_bekhand ◼️
enc_16297104881662038241191.mp3
8.55M
🏴 ای آیینه ی ماه کربلا، آقازاده ی شاه کربلا
🏷 حاج محمود کریمی
🗓 شب هشتم محرم
📆 ۰۱ شهریور ۱۴۰۰ . زمینه . هیئت رایة العباس (ع)
◼️ @de_bekhand ◼️
💢آب سواحل جزیره بینتان اندونزی در جنوب شرقی سنگاپور به قدری زلال است که به نظر میرسد قایق در هوا معلق است
◼️ @de_bekhand ◼️
⁉️اگرآب بصورت ناشتا بخصوص #خنک مصرف شود به اعصاب صدمه زده وباعث بيماريهايی مثل پاركينسون ولرزش دست میشود
بنابراين حتماهنگام صبح بصورت گرم نوشيده شود
◼️ @de_bekhand ◼️
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
✘ اثبات میکنیم؛
چقدر عزاداریهای ما از یه عزاداری حقیقی فاصله داره!
✘ اسم خودمونو گذاشتیم سینهزن!
اما سینهزنی مون چه نتیجهای داده؟
◼️ @de_bekhand ◼️
💢آغوش مرگ!
وقتی زنبورها متوجه کم کاری ملکه به دلیل پیری یا مریضی میشوند تصمیم میگیرند که او را از بین ببرند. درنتیجه دور ملکه جمع شده و او را در آغوش میگیرند تا ملکه در وسط این ازدحام از دمای بالا بمیرد. این پدیده را آغوش مرگ مینامند و در حقیقت ملکه در آن پخته میشود!
◼️ @de_bekhand ◼️
💢در فضا صدا معنی ای ندارد. چیزی که در روی زمین باعث می شود ما صدا های مختلف را بشنویم، مولکول های هوا هستند که با به ارتعاش در آمدن موج صدا را منتقل می کنند؛ اما در فضا که مولکول هوا وجود ندارد نمی توان هیچ صدایی شنید.
◼️ @de_bekhand ◼️
هدایت شده از دبخند
🔴 داستانک
سم، کارمند عادی یک شرکت کوچک است. روزی او به خاطر کارهای اضافه بسیار دیر به ایستگاه اتوبوس رسید.
او بسیار خسته بود و مجبور بود بیست دقیقه برای اتوبوس بعدی منتظر بماند. یک اتوبوس دو طبقه آمد. سم وقتی دید در طبقه دوم کسی نیست بسیار خوشحال شد و گفت: «آه، می توانم دراز بکشم و کمی بخوابم.»
او سوار اتوبوس شد و در حالی است که به طبقه دوم میرفت، پیرمردی که کنار در اتوبوس نشسته بود به او گفت: «بالا نرو، بسیار خطرناک است.»
سم ایستاد. از قیاقه جدی پیرمرد دریافت که او دروغ نمیگوید. نیمه شب بود و حتماً پیرمرد چیز خطرناکی دیده بود. سم قبول کرد و در انتهای اتوبوس جایی پیدا کرد.
با این که جایش کمی ناراحت بود اما به نظرش امنیت از هر چیزی مهمتر بود. او روز بعد هم دیر به خانه برمیگشت و سوار همان اتوبوس شد و از این که پیرمرد دیشبی همان جا نشسته بود متعجب شد. پیرمرد با دیدن او گفت: «پسرم بالا نرو، بسیار خطرناک است.»
سم در پایین پلهها به بالا نگاه کرد، بسیار مخوف به نظر میرسید. دوباره در انتهای اتوبوس جایی پیدا کرد و نشست.
شبهای بعدی هم که سم دیر به ایستگاه میرسید همین اتفاق تکرار میشد. یک شب پسری سوار اتوبوس شد و داشت به طبقه دوم میرفت که پیرمرد به او گفت: «پسرم بالا نرو، خطرناک است.»
پسر پرسید: «چرا؟» پیرمرد گفت: «مگر نمیبینی؟ طبقه دوم راننده ندارد!» پسر در حالی که بلند میخندید به طبقه بالا رفت.
❌ پی نوشت : هیچ وقت بدون دلیل و سؤال کردن، چیزی را قبول نکنید. چه بسیارند کارهایی که با دانستن علت آن، از انجام دادن یا ندادن آنها پشیمان میشوید.
◼️ @de_bekhand ◼️
هدایت شده از دبخند
💢مناطقی که نخلستان دارد مبتلایان به سرطان نادر هستند.اگر داروی به عنوان داروی ضد سرطان باشد آن شیره خرما است
◼️ @de_bekhand ◼️
هدایت شده از دبخند
💢غار عجیب کروبرا در نزدیک دریای سیاه، عمیق ترین غار جهان! اختلاف ارتفاع این غار از نقطه ورود آن تا پایین ترین نقطه جست و جو شده 2197 متر است
◼️ @de_bekhand ◼️