هدایت شده از دبخند
💕افسانه خارپشتها
💕در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند
💕خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند
💕تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدینترتیب همدیگر را حفظ کنند.
💕ولی خارهایشان یکدیگررادر کنار هم زخمی میکرد.
💕مخصوصا که وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند.
💕بخاطر هیمن مطلب تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند.
💕و بهمین دلیل از سرما یخ زده میمردند.
💕ازاینرو مجبور بودند برگزینند.
💕یاخارهای دوستان را تحمل کنند
💕و یانسلشان از روی زمین بر کنده شود.
💕دریافتند که باز گردند و گردهم آیند.
❣آموختند که با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتر است
💕و این چنین توانستند زنده بمانند...
❣نکته اخلاقی!
❣بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه
❣آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و محاسن آنانرا تحسین نماید.
@de_bekhand
هدایت شده از پست ویژه✅
⭕️ اگر فردای روز عاشورا روزنامهای منتشر میشد، چه تیترهایی داشت؟
این پوستر اثر محمدصادق پورمیر است که به عنوان پوستر برتر در هشتمین سوگواره هنر عاشورایی انتخاب شد
@khandehpak
12.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هلهله یزیدیان
اوج خفت طرفداران شکم سیر پهلوی در تورنتو که درهنگام حرکت دسته عزای سیدالشهدا در روز عاشورا رقص و هلهله و پایکوبی وفحاشی میکنند وعکس العمل جالب عزارادان حسینی
لبیک یا حسین
@khandehpak
هدایت شده از طب الرضا (علیه السلام)🍏
✨﷽✨
💠▫️ #فضیلت_زیارت_عاشورا
✍🏻مرحوم شهید دستغیب (ره) در ڪتاب “داستانهای شگفت” حڪایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آوردهاند که خلاصه آن چنین است:
📝↫یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش،در خواب حضرت عزراییل را میبیند. پس از سلام میپرسد: از کجا میآیی؟ملک الموت میفرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ میپرسد: روح او در چه حالیست؟عرزاییل میفرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
📝↫آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است
فرمود:نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت وبیان احکام!فرمود: نه گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا
📝↫نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمیتوانست بخواند، نایب میگرفت.
📚داستانهای شگفت، حکایت١١٠
💠 @tebesamen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ تصویری
سخنان شگفت انگیز شیخ عدنان، مفتی اهل سنت عربستانی دربارهی امام حسین(ع) و سرگردانی مجری در برنامه تلویزیونی!
#کانال_عارفین
🆔 : @Arefin
ی او تنگ و تیره میشود!
ما اهل ابدیتیم؛ چگونه در دنیا بمانیم؟! جوهر ذات ما مجرّد و نورانی است. چرا از نورش بهره نمیگیریم؟ چرا اینقدر در انتخابهایمان تاریکیم؟ وقتی هم نقصمان رو میشود و اشکال کار را میفهمیم، خود را میبازیم؛ حال آنکه این برایمان بهترین فرصت است؛ باید استفاده کنیم و با رفع نقص، درونمان را پاک نماییم.
عقلی که به تعادل رسیده، «چهکنم، چهکنم» ندارد؛ حساب و کتاب جزئی هم نمیکند. وظیفهاش را یقینی میشناسد و محکم و مطمئن به میدان عمل میآید. اما ما کلی «چهکنم» داریم، کلی حسابگری میکنیم؛ و تازه بعد از اینکه با هزار شک و شبهه عمل کردیم، میفهمیم وظیفهمان چه بوده و پشیمان میشویم.
اگر از تنگنای رحِم دنیا و زندان حس رها شویم، وسعت عالم ملکوت را میبینیم و به انوار غیبی حق، متصل میگردیم. آنوقت دیگران هم در اقیانوس وجود ما آرام میشوند. هم بدن را میشناسیم، هم روح را؛ هم اسرار دنیا را درک میکنیم، هم اسرار عُقبی را؛ و خواطرمان به کلی از عالم حس منقلب میشود و به عقل واحد برمیگردد. اول و آخرِ عالم را میبینیم و در این بین، دیگر «چهکنم» و ایکاش و «نمیتوانم» نداریم.
بیایید تمرین کنیم مثلاً روزی یک ساعت، بی خاطره زندگی کنیم؛ بیرون را نبینیم و از آنچه میبینیم و میشنویم و حس میکنیم، منفعل نشویم؛ وگرنه پس از مرگ هم اسیر دنیا خواهیم ماند. البته سخت است؛ چون خیلی شلوغ شدهایم و هر خاطره را بیرون کنیم، یکی دیگر میآید. اما راه دیگری نیست. فقط با خواندن و شنیدن این حرفها به جایی نمیرسیم. باید اینها را به کار ببندیم و تمرین کنیم، در وجودمان کنکاش کنیم؛ و تفکر کنیم تا این حقایق از درون خودمان برایمان آشکار شود و آنها را ببینیم.
دنیا اصالت ندارد، فانی و زودگذر است، محدود است و ما را راضی نمیکند. پس اینقدر دنیا را به درونمان ندهیم و تحت تأثیر آن قرار نگیریم؛ از اسارت حواس، رها شویم و با خاطراتمان زندگی نکنیم. نگذاریم تعلق دنیا به قلبمان برود و دلبستهاش نشویم. اینقدر فکرش را نکنیم و نگرانش نباشیم که چه میشود و چه نمیشود؛ در حال، زندگی کنیم. ما مسئول خودمان هستیم: "عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ"؛ کارمان را بکنیم و دنیایمان را به صاحبش بسپاریم.
به عنوان مثال، وقتی برای یکی از عزیزانمان مشکلی پیش میآید، اولاً بدانیم او هم خدا دارد و خدا مراقبش است. ثانیاً همان خدا برای ما وظایفی مثل دعا، محبت، مراجعه به پزشک، تأمین مالی و... قرار داده که در مقابل این مشکل باید انجام دهیم. اما بیصبری، اضطراب، و فکر و خیال جزء آن وظایف نیست. پس اینهمه انرژی بیهوده نریزیم و به جای اینهمه فکر و خیال که حتی سر نماز هم مشغولمان میکند، کار خود را انجام دهیم و بقیه را به خدا بسپاریم.
حتی اگر مشکلی که پیش آمده، نتیجۀ کوتاهی ما باشد، فرق نمیکند؛ باز باید به وظیفه عمل کنیم. دعا و توبه و استغفار هم بکنیم، اما پابند و زمینگیرش نشویم. خاصیت دنیا همین است. دنیایی که در آن مرگ و بیماری و ضعف و مشکل نباشد، دنیا نیست؛ ابدیت است. ما هم خدا نیستیم؛ نخواهیم که خدایی کنیم! بگذاریم خدا با ما و سایر بندگانش هرچه میخواهد، بکند؛ که او برای همه، بهترین را میخواهد.
آنوقت ببینیم با این بینش چقدر رها میشویم، چقدر وقتمان و فکرمان آزاد میشود، چقدر دیگران از دستمان راحت میشوند، چقدر خدا را مییابیم و عاشقش میشویم. آنوقت همه جا را میدان وظیفه میبینیم؛ نه اینکه اینهمه انرژی اضافه بریزیم و نه تنها به نتیجه نرسیم، بلکه کلی هم خلاف خواست و ارادۀ خدا حرکت کنیم و گرههای جدید در زندگی و خاطراتمان بسازیم.
متأسفانه ما دنیای خود را با افکار و خاطراتمان ساختهایم؛ با آنچه از بیرون به ما رسیده است. اگر میخواهیم اسماء الهی و غیب درونمان برایمان آشکار شود، باید همین جا شکوفا شویم و این دنیای خیالی را بشکنیم؛ وگرنه تا اسیر حس باشیم، غیب را هم لباسی از ماده و حس میپوشیم و حقیقتش را نمیبینیم.
[1]- جذوات و مواقیت، ص78.
[2]- چه بهتر که هرچه داریم، پیش از مرگ ببخشیم به وارثانمان بدهیم تا بیش از این وابستۀ داراییهایمان نشویم.
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
بسماللهالرّحمنالرّحیم
💫رهایی از حس
(سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران)
(خلاصۀ جلسۀ 3، 3 محرّم 1440)
گفتیم برای حرکت درست و بهرهگیری مناسب از معارف باید پاکسازی کنیم، وجود خود را دوست بداریم و استغفار نماییم از خاطراتی که در درونمان راسخ شده و موجب پیشداوریهای گوناگون در اتفاقات زندگیمان میشود؛ و ممنون باشیم از خدا که با اینهمه، سفرۀ ولایت و معرفت را مثل هر سال برایمان گشوده و جذبههای نورانی خود را در دلمان شعلهور کرده تا آمادۀ دریافت و پذیرش حقیقت شویم.
دانستیم در بین حواسّ پنجگانه، سمع و بصر، جایگاه ویژهای دارند و هم در نزول به طور ویژه با ما بودهاند، هم در صعود میتوانند یاریمان کنند و با توجه به کاربردشان، جهنم و بهشتِ فردایمان را بسازند.
بارها این مثال را زدهایم که دنیا مانند رحِم مادر است و نفس ناطقۀ انسان، جنینی است که در این رحِم میماند تا رشد و تکامل پیدا کند. دورۀ رشد جنین، نُه ماه است و دورۀ تکامل نفس، همان عمر و اجل مسمّی. جسد نیز به منزلۀ جفت است که در این مدت به عنوان ابزار و واسطۀ تغذیۀ نفس عمل میکند. مرگ هم مثل ولادت است و همانگونه که جنین از رحِم مادر به دنیا میآید، نفس ناطقه از دنیا به برزخ وارد میشود.
جناب میرداماد در بیان سیر و سرّ وجود، پس از این مثال میفرماید:
«تا جنين در رحِم مادر، غذاى صالح اخذ نكند و مزاج تامّ جسدانى نيابد، حيات و تولّد و زندگى دنيوى و عمر اين نشئه نخواهد يافت؛ و تا نفس ناطقه در اين عمر مَشيمى و زندگانى رحِمى، غذاى صالح از علوم و معارف نگيرد و مزاج عقلى مستوى تحصيل نكند، بهجت حيات حقيقى و لذت عمر ابدى، ادراک نخواهد كرد.»[1]
غذای مناسب نفس ناطقه که آن را در جهت عقل رشد میدهد، علوم و معارف است. البته عمل هم لازم است؛ اما بدون معرفت، ثمر نمیدهد. ما تا عبودیت را براساس معرفت نپذیرفتهایم، عبادتمان چندان ارزشی ندارد که به ثوابش امیدوار باشیم. اول باید نظام حاکم بر عالم را بشناسیم و تسلیم آن شویم؛ آنوقت هر دستوری داد، میپذیریم و بدون سختی و اکراه، عمل میکنیم.
یکی از قوانین پایهای این نظام، آن است که هرچه در دنیاست، فانی و گذراست؛ اما بطنی دارد که باقی و نامحدود و کمالجو است. جمیل و زیبای حقیقی، آن بطن است؛ بقیه فقط زینتاند که میآیند و میروند. اگر این قانون را بفهمیم و بپذیریم، معنای احکام و وظایف الهی را درمییابیم و با رغبت قلبی به آنها تن میدهیم.
اما ما چقدر عبادت داریم و چقدر معرفت؟ چقدر معارف الهی به دست آوردهایم و چقدر سواد روز و دانش پخت و دوخت و دکوراسیون و...؟ واقعاً همانقدر که سود و زیان جزئیمان را در دنیا میشناسیم و راههای جلب سود و دفع زیان را میرویم، سود و زیان وجودمان را هم میشناسیم تا مراقبش باشیم؟ چقدر توانستهایم خواطر و ذهنیات را از درونمان بکَنیم و شیعه و پیرو علی(علیهالسلام) در عقل و معرفت باشیم؟
بدانیم که تا معرفت نداشته باشیم، هرچه عبادت و خوبی کنیم، هرچه حجّ و زیارت برویم و...، بهجت و التذاذ نداریم؛ چون در درونمان اسماء الهی را رؤیت نمیکنیم و فقط با ذهنیاتمان پیش میرویم. آنقدر مزاج عقلیمان به هم ریخته که درک خیلی از معارف برایمان سخت است و نمیتوانیم بپذیریم. حال آنکه درک معارف، سواد نمیخواهد، عقل میخواهد، قلب نورانی میخواهد. اگر وجود خود را باز بگذاریم و از بند خواطر آزادش کنیم، همۀ اینها را به نحو عینی مییابیم؛ چون همه مطابق واقع است و همه را در خود داریم.
خورشید وجود، پیوسته در حال اشراق است و نور میدهد. اما ما تا نتوانیم نورش را بگیریم، مزاج عقلمان به تعادل نمیرسد و یا دچار جهل و شک و شرک است یا اسیر رذایل؛ چون با حواس پنجگانه زندگی میکنیم و خاطرمان از آنها به ویژه از پیامدهای دو حسّ سمع و بصر پر میشود. تنها راه رهایی از این ورطه، آن است که خواطر را به کلی پشت سر بگذاریم و این بیخاطری را در خود ملکه کنیم؛ همانطور که ارتباط با دنیا برایمان ملکه است و مثلاً بدون اینکه کسی بیاموزد یا تذکر دهد، میخوریم و مینوشیم و میخوابیم و... .
پس ما با مرگ هم لزوماً به رهایی نمیرسیم. جسممان از حیات دنیوی ساقط میشود و زیر خاک میرود؛ اما نفسمان اگر اسیر خواطر باشد، در دنیا میماند و حیات ابدی را نمییابد. هنوز با حواس زندگی میکند و طبق خواطرش در اضطراب و نگرانی و طلب و تمنّا میافتد، اما دستش به هیچ چیز نمیرسد؛ میبیند که دیگران بر سر اموالش نشستهاند و همه را صاحب شدهاند، اما کاری از دستش برنمیآید[2]؛ چون دنیا جای نفس مجرّد نیست.
اینگونه است که نفسِ رهانَشده از حواس نمیتواند حیات ابدی را بچشد و دنیا برایش زندانی پر از عذاب میشود؛ همانطور که نوزاد اگر در دورۀ جنینی درست تغذیه و رشد نکند و کامل نشود، پس از تولد نمیتواند از دنیا درست استفاده کند و وسعت پهناور دنیا برا