🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
بسماللهالرّحمنالرّحیم
💫رهایی از حس
(سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران)
(خلاصۀ جلسۀ 3، 3 محرّم 1440)
گفتیم برای حرکت درست و بهرهگیری مناسب از معارف باید پاکسازی کنیم، وجود خود را دوست بداریم و استغفار نماییم از خاطراتی که در درونمان راسخ شده و موجب پیشداوریهای گوناگون در اتفاقات زندگیمان میشود؛ و ممنون باشیم از خدا که با اینهمه، سفرۀ ولایت و معرفت را مثل هر سال برایمان گشوده و جذبههای نورانی خود را در دلمان شعلهور کرده تا آمادۀ دریافت و پذیرش حقیقت شویم.
دانستیم در بین حواسّ پنجگانه، سمع و بصر، جایگاه ویژهای دارند و هم در نزول به طور ویژه با ما بودهاند، هم در صعود میتوانند یاریمان کنند و با توجه به کاربردشان، جهنم و بهشتِ فردایمان را بسازند.
بارها این مثال را زدهایم که دنیا مانند رحِم مادر است و نفس ناطقۀ انسان، جنینی است که در این رحِم میماند تا رشد و تکامل پیدا کند. دورۀ رشد جنین، نُه ماه است و دورۀ تکامل نفس، همان عمر و اجل مسمّی. جسد نیز به منزلۀ جفت است که در این مدت به عنوان ابزار و واسطۀ تغذیۀ نفس عمل میکند. مرگ هم مثل ولادت است و همانگونه که جنین از رحِم مادر به دنیا میآید، نفس ناطقه از دنیا به برزخ وارد میشود.
جناب میرداماد در بیان سیر و سرّ وجود، پس از این مثال میفرماید:
«تا جنين در رحِم مادر، غذاى صالح اخذ نكند و مزاج تامّ جسدانى نيابد، حيات و تولّد و زندگى دنيوى و عمر اين نشئه نخواهد يافت؛ و تا نفس ناطقه در اين عمر مَشيمى و زندگانى رحِمى، غذاى صالح از علوم و معارف نگيرد و مزاج عقلى مستوى تحصيل نكند، بهجت حيات حقيقى و لذت عمر ابدى، ادراک نخواهد كرد.»[1]
غذای مناسب نفس ناطقه که آن را در جهت عقل رشد میدهد، علوم و معارف است. البته عمل هم لازم است؛ اما بدون معرفت، ثمر نمیدهد. ما تا عبودیت را براساس معرفت نپذیرفتهایم، عبادتمان چندان ارزشی ندارد که به ثوابش امیدوار باشیم. اول باید نظام حاکم بر عالم را بشناسیم و تسلیم آن شویم؛ آنوقت هر دستوری داد، میپذیریم و بدون سختی و اکراه، عمل میکنیم.
یکی از قوانین پایهای این نظام، آن است که هرچه در دنیاست، فانی و گذراست؛ اما بطنی دارد که باقی و نامحدود و کمالجو است. جمیل و زیبای حقیقی، آن بطن است؛ بقیه فقط زینتاند که میآیند و میروند. اگر این قانون را بفهمیم و بپذیریم، معنای احکام و وظایف الهی را درمییابیم و با رغبت قلبی به آنها تن میدهیم.
اما ما چقدر عبادت داریم و چقدر معرفت؟ چقدر معارف الهی به دست آوردهایم و چقدر سواد روز و دانش پخت و دوخت و دکوراسیون و...؟ واقعاً همانقدر که سود و زیان جزئیمان را در دنیا میشناسیم و راههای جلب سود و دفع زیان را میرویم، سود و زیان وجودمان را هم میشناسیم تا مراقبش باشیم؟ چقدر توانستهایم خواطر و ذهنیات را از درونمان بکَنیم و شیعه و پیرو علی(علیهالسلام) در عقل و معرفت باشیم؟
بدانیم که تا معرفت نداشته باشیم، هرچه عبادت و خوبی کنیم، هرچه حجّ و زیارت برویم و...، بهجت و التذاذ نداریم؛ چون در درونمان اسماء الهی را رؤیت نمیکنیم و فقط با ذهنیاتمان پیش میرویم. آنقدر مزاج عقلیمان به هم ریخته که درک خیلی از معارف برایمان سخت است و نمیتوانیم بپذیریم. حال آنکه درک معارف، سواد نمیخواهد، عقل میخواهد، قلب نورانی میخواهد. اگر وجود خود را باز بگذاریم و از بند خواطر آزادش کنیم، همۀ اینها را به نحو عینی مییابیم؛ چون همه مطابق واقع است و همه را در خود داریم.
خورشید وجود، پیوسته در حال اشراق است و نور میدهد. اما ما تا نتوانیم نورش را بگیریم، مزاج عقلمان به تعادل نمیرسد و یا دچار جهل و شک و شرک است یا اسیر رذایل؛ چون با حواس پنجگانه زندگی میکنیم و خاطرمان از آنها به ویژه از پیامدهای دو حسّ سمع و بصر پر میشود. تنها راه رهایی از این ورطه، آن است که خواطر را به کلی پشت سر بگذاریم و این بیخاطری را در خود ملکه کنیم؛ همانطور که ارتباط با دنیا برایمان ملکه است و مثلاً بدون اینکه کسی بیاموزد یا تذکر دهد، میخوریم و مینوشیم و میخوابیم و... .
پس ما با مرگ هم لزوماً به رهایی نمیرسیم. جسممان از حیات دنیوی ساقط میشود و زیر خاک میرود؛ اما نفسمان اگر اسیر خواطر باشد، در دنیا میماند و حیات ابدی را نمییابد. هنوز با حواس زندگی میکند و طبق خواطرش در اضطراب و نگرانی و طلب و تمنّا میافتد، اما دستش به هیچ چیز نمیرسد؛ میبیند که دیگران بر سر اموالش نشستهاند و همه را صاحب شدهاند، اما کاری از دستش برنمیآید[2]؛ چون دنیا جای نفس مجرّد نیست.
اینگونه است که نفسِ رهانَشده از حواس نمیتواند حیات ابدی را بچشد و دنیا برایش زندانی پر از عذاب میشود؛ همانطور که نوزاد اگر در دورۀ جنینی درست تغذیه و رشد نکند و کامل نشود، پس از تولد نمیتواند از دنیا درست استفاده کند و وسعت پهناور دنیا برا
منبرهای یک دقیقه ای:
🔹منبرهای یک دقیقه ای🔹
✅ حجت الاسلام میرباقری
✳️ اختصار و انحصارات اباعبدالله (علیه السلام)
نگاه به روایات و احادیثی که از حضرات معصومین(ع) راجع به سیدالشهداء (ع) به ما رسیده است بیانگر یک انحصار و یک اختصاصاتی برای وجود مبارک اباعبدالله (ع) است، که گویا این موارد برای باقی اهل بیت (ع) به این گونه بیان نشده است و به نظر می رسد با این ظرافت و لطافت نیامده باشد.
همۀ اهل بیت چراغ هدایت هستند، همۀ این چهارده نور، کشتی نجات هستند، اما چه شده است که در جانب راست عرش درج شده است که «إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة»، نام اباعبدالله به عنوان چراغ هدایت مطرح شده است؟ روایت داریم که اگر به زیارت هرکدام از ائمه بروید مانند این است که پیامبر اکرم (ص) را در مدینه زیارت کرده اید و در ادامه آمده است که زیارت سیدالشهداء (ع)به مانند این است که خدا را در عرش الهی زیارت بکنید. باز در اینجا هم یک اختصار و انحصار دیگری برای اباعبدالله(ع) به وجود آمده است.
📚 سخنرانی حجت الاسلام میرباقری در دهه دوم محرم در مجتمع فرهنگی رفاه - 20 آبان 1393
دِبخند:
⭕ برای یاری امام زمان (عج) باید مقدمات عاشورا را شناخت...
"طرمّاح" ؛ کسی که زود به امام حسین (ع) ملحق شد و میدانست همه اصحاب امام شهید میشوند ...
قبل از عاشورا از امام اجازه گرفت برود و برگردد.. برای اتمام برخی کارهایش!
امام به او گفت زود برگرد...!!!
طرمّاح برای تنهایی امام و اینکه از او خواست که زود برگردد خیلی گریه کرد...!
انصافا سریع رفت و سریع هم برگشت...!
ولی وقتی برگشت عصر عاشورا بود....
زمانی که خورشید بر نیزه بود ...!
طرمّاح؛ خلف وعده نکرد!
راست گفت!
اما ولایت برایش در عرض دنیایش بود...!!
و این مصیبت بسیاری از اهل ایمان است!!
Shab03Moharram1397[13].mp3
7.17M
🎙باز همان نسیم آشنا... (دم پایانی)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
👈متن شعر:
meysammotiee.ir/post/1722
@khandehpak
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
بسماللهالرّحمنالرّحیم
💫زهد و عبادت شیعی
(سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران)
(خلاصۀ جلسۀ 4، 5 محرّم 1440)
دانستیم اصل مهم در حرکت با معارف، این است که قبل از هرچیز به اصلاح خود بپردازیم و بدانیم اگر در بیرون مشکلی هست، حتماً در درون ما اشکالی بوده که اینگونه منعکس شده است؛ یعنی مسئولیت کامل اتفاقات را بپذیریم و برای حلّ آنها درون خود را پاکسازی کنیم.
گفتیم برخی از دانشمندان غربی نیز از راههای گوناگون به این مطلب رسیدهاند و حتی آن را عملی کردهاند. اما باید بدانیم مکتب ما غنی است و مسلمان شیعه، نیاز خاصی به این علوم مادی ندارد؛ بلکه اگر معارف و حقایقی را که در کتب دانشمندان بزرگ دین مانده و سالها خاک خورده، دنبال کند، خود را خیلی بهتر و جامعتر میشناسد.
متأسفانه خیلی از ما از بس از مکتب خود غریب و دور ماندهایم، تا صدایی از معنویت میآید، حتی اگر بر پایۀ وحی و ولایت نباشد، آب دهانمان راه میافتد و دنبالش میرویم. آثارش را میبینیم و با سادگی و خاماندیشی، آن را اعجاز میپنداریم؛ اما فراموش میکنیم وجود خودمان و آموزههای دینمان که قرنها پیش آمده، عین اعجاز است.
درنتیجه برای آموختن و پیاده کردن اینگونه معنویات که بیشتر بر پایۀ روانشناسی و علوم مادی هستند، وقت و انرژی میگذاریم؛ حال آنکه اگر برای درک قرآن و سیره و خودشناسی مایه بگذاریم، میتوانیم مکتبمان را بهتر بشناسیم و پاسخ سؤالاتمان را از آن بگیریم.
پیروان این مکاتب به مبدائی در وجودشان معتقدند که الوهیت نام دارد و از او کمک میگیرند تا قدرت درونشان را ظهور دهند. اما ربوبیتی که بتواند آنها را تربیت کند و حرکتشان را جهت دهد، نمیشناسند. میگویند هستی از هیچ خلق شده، منتها هیچی که بینهایت است! و مراتب سیر نزول را اینگونه بیان میکنند: شعور الهی، خود برتر، ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه. آنها هدف زندگی را شناخت خود میدانند و باور دارند انسانی که خود را شناخت، میتواند ناخودآگاهش را پاک کند، به دست خودآگاهش دهد و از مجرای خود برترش به شهود برسد.
البته با روشهایی به کار میگیرند، به آنچه میگویند، میرسند و میتوانند نیازها و خواستههای خود را برآورده کنند. اما ربوبیتی را نمییابند که به آنها بگوید خود برترشان چه نیازی دارد و چه خواستهای آنها را به کمال میرساند. ازاینرو نیروهایشان را برای آبادانی دنیا، حل مشکلات عاطفی و رفع کمبودهای مادی خود به کار میگیرند. اگر هم به ندرت در صدد رفع بیماریهای اخلاقیشان باشند، برای تأمین آرامش زندگیشان در دنیاست، نه ظهور ارزشها.
این برای آنها که فقط ماده را شناختهاند و از عالم غیب بیگانهاند، عالی است. اما در اصل، ناقص است و ما اگر دنبالشان برویم، گیر میافتیم. کامل و جامع، اسلام است؛ زیرا تنها کتابی که به تمامی وحی خداست و ربط مستقیم به مبدأ وجود دارد، قرآن است. هروقت قرآن را خوب شناختیم، میتوانیم برای حرفهای دیگران هم وقت بگذاریم.
طبق معارف شیعه، ما عقیده داریم هستی از عشق آفریده شده، نه از خلأ و هیچ؛ و عشق عین کمال و زیبایی است. البته مراتب ظهور وجود از خود، هیچ ندارند و عین فقرند؛ منتها عین فقر به عشق و وجود، مثل شعاعهای خورشید. این مراتب به وزان همان چهار رتبه که بالا گفتیم، روح، نفس کلی یا ولایت، نفس ناطقه، و خواطر و ذهنیات هستند.
برخی میگویند برای پاکسازی و عروج باید از امور مادی به کلی روی گرداند و به طمع نعمتهای آخرت، ترک دنیا گفت. اما در معارف شیعی، إعراض از طیّبات دنیا نداریم؛ بلکه قرآنکریم میفرماید: "كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ..."[1].
جناب میرداماد، زهد و عبادت غلطِ مبتنی بر ترک دنیا را همچون تجارتی میداند که در آن، کالای کمارزش را میفروشند تا کالای ارزشمند را بخرند؛ یا مثل کسی که به ضیافتی دعوت دارد و از چند روز قبل، چیزی نمیخورد تا آنجا بتواند حسابی دل از عزا درآورد؛ یا مانند اجیری که به ازای اجرت و دستمزد، کار میکند.[2]
اما عارف حقیقی که به حقیقت وجودش رسیده، مطلوبی جز لقاء خدا ندارد. زهدش توجه به حقّ است و إعراض درونی از هرچه غیر او؛ نه ترک دنیا و ترک وظایف در این بُعد. او در عین عمل به تمام وظایف دنیایی، توجه و نگاه مستقل به موجودات را ترک میکند و درونش را از هرچه او را از رؤیت خدا مشغول نماید، پاک میکند.
با حرکت در دو بُعد نظری و عملی، نفس خود را میسازد و همۀ اعضا، غرایز، قوا، اوهام، خیالات و افکارش را تسلیم حق میکند. درنتیجه به جای اینکه نبیند، نشنود، نخورد و...، میبیند، میشنود، میخورد و...؛ اما هادیاش در تمام این امور، روح انسانی یا همان شعور برتر است. تا به رتبهای میرسد که همۀ مراتبش بدون اختلاف و نزاع، متوجه به حریم حق میشوند. این، زهد عارفانه و شیعی است.
در عبادت نیز همۀ اعضا و قوای ظاهر و باطنش واحد میشوند و یکپ