#باهم_بسازیم ۶۳
انواع ذهنیت های منفی
"فقدان صلاحیت"
🔹در این تفکر فرد تصور میکند که نمیتواند در حوزه های گوناگون پیشرفت کند یا در تصمیم گیریها درست عمل کند.
او می اندیشد: من صلاحیت ندارم . هر کاری میکنم درست نیست یا به نتیجه نمیرسد.
❌چنین فردی ممکن است به کم آموزی، انعطاف ناپذیری ، اضطراب و عزت نفس پایین دچار شود.
@ostad_shojae
تکنیک های مهربانی_۳۰.mp3
19.63M
#تکنیک_های_مهربانی 💞 ۳۰
من از کجا بدونم، فلانی، واقعاً نیازمنده؟
یا فلانی لیاقتِ دریافت محبّت منو داره؟
@ostad_shojae
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
در زمان غیبت هم عنایات و الطاف امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف نسبت به محبان و شیعیانش زیاد دیده شده، باب لقا و حضور بالکلیة مسدود نیست، بلکه اصل رؤیت جسمانی را هم نمیشود انکار کرد.
📚 در محضر بهجت، ج1، ص247
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیتالله بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تماس کودک ۶ ساله با اورژانس برای نجات جان مادرش😍
ببینید چقدر قشنگ توضیح میده، من با این سنم تو همچین موقعیتی خودمم اورژانس لازم میشدم !😐😂
😊 @de_bekhand ☺️
قسمت بیست وسه
عُمَر مى خواهد كار را يكسره كند، بايد كارى كرد كه ديگر هيچ كس جرأت مخالفت با خليفه را نداشته باشد، بايد اين خانه را آتش زد، اين خانه محلِ جمع شدن دشمنان خليفه است، اينجا را بايد آتش زد تا ديگر كسى نتواند در اينجا جمع شود. ۱۰۵
آرى، وقتى اين خانه را آتش بزنند ديگر هيچ كس جرأت مخالفت با حكومت اسلامى را نخواهد داشت،
آن وقت ديگر همه مردم تسليم خليفه پيامبر خواهند بود.
تا زمانى كه على (ع) بيعت نكرده است حكومت اسلامى در خطر است، بايد به هر قيمتى شده على (ع) را مجبور به بيعت كرد و اگر او حاضر به بيعت نشود بايد او را سوزاند.
عدّه اى جلو مى آيند و به عُمَر مى گويند:
در اين خانه فاطمه، حسن و حسين
هستند.
باشد، هر كه مى خواهد باشد، من اين خانه را آتش مى زنم. ۱۰۶
هيچ كس جرأت نمى كند مانع كارهاى عُمَر شود
، آخر او قاضى بزرگ حكومت است، او فتوا داده كه براى حفظ اسلام، سوزاندن اين خانه واجب است. ۱۰۷
عُمَر مى آيد، شعله آتش را به هيزم
مى گذارد، آتش شعله مى كشد.
درِ خانه نيم سوخته مى شود. عُمَر جلو مى آيد و لگد محكمى به در مى زند. ۱۰۸
خداى من، فاطمه (س) پشت در ايستاده است...
فاطمه (س) بين در و ديوار قرار مى گيرد، صداى ناله اش بلند مى شود. عُمَر در را فشار مى دهد، صداى ناله فاطمه (س) بلندتر مى شود. ميخِ در كه از آتش داغ شده است در سينه
فاطمه (س) فرو مى رود. ۱۰۹
اى قلم، خاموش شو! كدام دل طاقت دارد؟ چه كسى تاب دارد كه تو شرح سيلى خوردن ناموس خدا را بدهى...؟
گوشواره از گوش فاطمه (س) جدا مى شود و او با صورت بر روى زمين مى افتد. ۱۱۰
فريادى در فضاى مدينه مى پيچد: «بابا! يا رسول اللّه! ببين با دخترت
چه مى كنند ». ۱۱۱
فاطمه (س) به كنار ديوار پناه مى برد. عُمَر و يارانش وارد خانه مى شوند، خالد همان كه او را «شمشير اسلام» لقب داده اند شمشيرش را از غلاف بيرون مى كشد و مى خواهد فاطمه (س) را به قتل برساند.
واى بر من! او مى خواهد فاطمه (س) را به قتل برساند، او چرا مى خواهد چنين كند؟ پدرِ خالد از كافرانى است كه در جنگ بدر به دست على
(ع) كشته شده است، اكنون او مى خواهد انتقام خون پدرِ كافر خود را بگيرد. ۱۱۲
ناگهان على (ع) با شمشيرش جلو مى آيد. درست است پيامبر على (ع) را مأمور كرده تا در بلاها صبر كند، امّا اينجا ديگر جاى صبر نيست
. خالد تا برقِ شمشير على (ع) را مى بيند شمشيرش را رها مى كند. ۱۱۳ سپس او به سوى عُمَر مى رود،
گريبان او را مى گيرد، عُمَر مى خواهد فرار كند، على (ع) او را محكم به زمين مى زند، مشتى به بينى و گردنِ او مى كوبد. هيچ كس جرأت ندارد براى نجات عُمَر جلو بيايد، همه ترسيده اند، بعضىها فكر مى كنند كه على (ع) ديگر عُمَر را رها نخواهد كرد و خون او را خواهد ريخت، امّا على (ع) عُمَر را رها مى كند و مى گويد: «اى عُمَر! پيامبر از من پيمان گرفت كه در مثل چنين روزى، صبر كنم. اگر وصيّت پيامبر
نبود، تو هرگز جرأت نمى كردى وارد اين خانه شوى». ۱۱۴
آرى، على (ع) به ياد وصيّت پيامبر افتاده است، گويا پيامبر از او خواسته كه فقط تا اين اندازه از حريم خانه اش دفاع كند، اگر على (ع) عُمَر را به قتل برساند، جنگ داخلى روى خواهد داد و بعد از آن، دشمنان به مدينه حمله خواهند كرد، على (ع) مى خواهد براى حفظ اسلام صبر كند. ۱۱۵ *
هواداران خليفه وارد خانه مى شوند، و به سراغ على (ع) مى روند. تعداد آنها زياد است، آنها با شمشيرهاى برهنه آمده اند، على (ع) تك و تنهاست.
آنها مى خواهند على (ع) را از خانه بيرون ببرند. هر كارى مى كنند نمى توانند او را از جاى خود حركت بدهند. به راستى چه بايد بكنند؟ عُمَر دستور مى دهد تا ريسمانى بياورند، ريسمان را بر گردن على (ع)
مى اندازند، عمر فرياد مى زند: «اللّه اكبر، اللّه اكبر»، همه جمعيّت با او هم صدا مى شوند، آنها مى خواهند على (ع) را به سوى مسجد ببرند تا با خليفه بيعت كند.
در اين ميان فاطمه (س) به همسرش نگاه مى كند،
مى بيند همه، گرد او حلقه زده اند، امروز على (ع) تك و تنها مانده است،
هيچ يار و ياورى ندارد. ۱۱۶
خدايا! اين چه صبرى است كه تو به على (ع) داده اى؟! چقدر مظلوميّت و غربت! آنها مى خواهند على (ع) را از خانه بيرون ببرند، فاطمه (س) از جا برمى خيزد، تنها مدافع امامت قيام مى كند. او مى آيد و در چهارچوبه درِ خانه مى ايستد، او راه را مى بندد تا نتوانند على (ع) را ببرند. ۱۱۷
بايد كارى كرد، فاطمه (س) هنوز
جان دارد، بايد او را نقش بر زمين كرد. عُمَر به قُنفُذ اشاره مى كند، قُنفُذ با غلافِ شمشير فاطمه (س) را مى زند، خود عُمَر هم با تازيانه مى زند... ۱۱۸
بازوى فاطمه (س) از تازيانهها كبود مى شود. ۱۱۹
واى بر من! اين بار به قصد كُشتن، فاطمه (س) را مى زنند، آرى، تا زمانى كه فاطمه (س) زنده است نمى توان على (ع) را براى بيعت برد.
بايد كارى كرد كه فاطمه (س) نتواند راه برود، بايد او را خانه نشين كرد!
عُمَر لگددددد
محكمى به فاطمه (س) مى زند، اينجاست كه صداى فاطمه (س) بلند مى شود، او خدمتكار خود را صدا مى زند: «اى فِضّه مرا درياب! به خدا محسن (ع) مرا كشتند». ۱۲۰