فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تماس کودک ۶ ساله با اورژانس برای نجات جان مادرش😍
ببینید چقدر قشنگ توضیح میده، من با این سنم تو همچین موقعیتی خودمم اورژانس لازم میشدم !😐😂
😊 @de_bekhand ☺️
قسمت بیست وسه
عُمَر مى خواهد كار را يكسره كند، بايد كارى كرد كه ديگر هيچ كس جرأت مخالفت با خليفه را نداشته باشد، بايد اين خانه را آتش زد، اين خانه محلِ جمع شدن دشمنان خليفه است، اينجا را بايد آتش زد تا ديگر كسى نتواند در اينجا جمع شود. ۱۰۵
آرى، وقتى اين خانه را آتش بزنند ديگر هيچ كس جرأت مخالفت با حكومت اسلامى را نخواهد داشت،
آن وقت ديگر همه مردم تسليم خليفه پيامبر خواهند بود.
تا زمانى كه على (ع) بيعت نكرده است حكومت اسلامى در خطر است، بايد به هر قيمتى شده على (ع) را مجبور به بيعت كرد و اگر او حاضر به بيعت نشود بايد او را سوزاند.
عدّه اى جلو مى آيند و به عُمَر مى گويند:
در اين خانه فاطمه، حسن و حسين
هستند.
باشد، هر كه مى خواهد باشد، من اين خانه را آتش مى زنم. ۱۰۶
هيچ كس جرأت نمى كند مانع كارهاى عُمَر شود
، آخر او قاضى بزرگ حكومت است، او فتوا داده كه براى حفظ اسلام، سوزاندن اين خانه واجب است. ۱۰۷
عُمَر مى آيد، شعله آتش را به هيزم
مى گذارد، آتش شعله مى كشد.
درِ خانه نيم سوخته مى شود. عُمَر جلو مى آيد و لگد محكمى به در مى زند. ۱۰۸
خداى من، فاطمه (س) پشت در ايستاده است...
فاطمه (س) بين در و ديوار قرار مى گيرد، صداى ناله اش بلند مى شود. عُمَر در را فشار مى دهد، صداى ناله فاطمه (س) بلندتر مى شود. ميخِ در كه از آتش داغ شده است در سينه
فاطمه (س) فرو مى رود. ۱۰۹
اى قلم، خاموش شو! كدام دل طاقت دارد؟ چه كسى تاب دارد كه تو شرح سيلى خوردن ناموس خدا را بدهى...؟
گوشواره از گوش فاطمه (س) جدا مى شود و او با صورت بر روى زمين مى افتد. ۱۱۰
فريادى در فضاى مدينه مى پيچد: «بابا! يا رسول اللّه! ببين با دخترت
چه مى كنند ». ۱۱۱
فاطمه (س) به كنار ديوار پناه مى برد. عُمَر و يارانش وارد خانه مى شوند، خالد همان كه او را «شمشير اسلام» لقب داده اند شمشيرش را از غلاف بيرون مى كشد و مى خواهد فاطمه (س) را به قتل برساند.
واى بر من! او مى خواهد فاطمه (س) را به قتل برساند، او چرا مى خواهد چنين كند؟ پدرِ خالد از كافرانى است كه در جنگ بدر به دست على
(ع) كشته شده است، اكنون او مى خواهد انتقام خون پدرِ كافر خود را بگيرد. ۱۱۲
ناگهان على (ع) با شمشيرش جلو مى آيد. درست است پيامبر على (ع) را مأمور كرده تا در بلاها صبر كند، امّا اينجا ديگر جاى صبر نيست
. خالد تا برقِ شمشير على (ع) را مى بيند شمشيرش را رها مى كند. ۱۱۳ سپس او به سوى عُمَر مى رود،
گريبان او را مى گيرد، عُمَر مى خواهد فرار كند، على (ع) او را محكم به زمين مى زند، مشتى به بينى و گردنِ او مى كوبد. هيچ كس جرأت ندارد براى نجات عُمَر جلو بيايد، همه ترسيده اند، بعضىها فكر مى كنند كه على (ع) ديگر عُمَر را رها نخواهد كرد و خون او را خواهد ريخت، امّا على (ع) عُمَر را رها مى كند و مى گويد: «اى عُمَر! پيامبر از من پيمان گرفت كه در مثل چنين روزى، صبر كنم. اگر وصيّت پيامبر
نبود، تو هرگز جرأت نمى كردى وارد اين خانه شوى». ۱۱۴
آرى، على (ع) به ياد وصيّت پيامبر افتاده است، گويا پيامبر از او خواسته كه فقط تا اين اندازه از حريم خانه اش دفاع كند، اگر على (ع) عُمَر را به قتل برساند، جنگ داخلى روى خواهد داد و بعد از آن، دشمنان به مدينه حمله خواهند كرد، على (ع) مى خواهد براى حفظ اسلام صبر كند. ۱۱۵ *
هواداران خليفه وارد خانه مى شوند، و به سراغ على (ع) مى روند. تعداد آنها زياد است، آنها با شمشيرهاى برهنه آمده اند، على (ع) تك و تنهاست.
آنها مى خواهند على (ع) را از خانه بيرون ببرند. هر كارى مى كنند نمى توانند او را از جاى خود حركت بدهند. به راستى چه بايد بكنند؟ عُمَر دستور مى دهد تا ريسمانى بياورند، ريسمان را بر گردن على (ع)
مى اندازند، عمر فرياد مى زند: «اللّه اكبر، اللّه اكبر»، همه جمعيّت با او هم صدا مى شوند، آنها مى خواهند على (ع) را به سوى مسجد ببرند تا با خليفه بيعت كند.
در اين ميان فاطمه (س) به همسرش نگاه مى كند،
مى بيند همه، گرد او حلقه زده اند، امروز على (ع) تك و تنها مانده است،
هيچ يار و ياورى ندارد. ۱۱۶
خدايا! اين چه صبرى است كه تو به على (ع) داده اى؟! چقدر مظلوميّت و غربت! آنها مى خواهند على (ع) را از خانه بيرون ببرند، فاطمه (س) از جا برمى خيزد، تنها مدافع امامت قيام مى كند. او مى آيد و در چهارچوبه درِ خانه مى ايستد، او راه را مى بندد تا نتوانند على (ع) را ببرند. ۱۱۷
بايد كارى كرد، فاطمه (س) هنوز
جان دارد، بايد او را نقش بر زمين كرد. عُمَر به قُنفُذ اشاره مى كند، قُنفُذ با غلافِ شمشير فاطمه (س) را مى زند، خود عُمَر هم با تازيانه مى زند... ۱۱۸
بازوى فاطمه (س) از تازيانهها كبود مى شود. ۱۱۹
واى بر من! اين بار به قصد كُشتن، فاطمه (س) را مى زنند، آرى، تا زمانى كه فاطمه (س) زنده است نمى توان على (ع) را براى بيعت برد.
بايد كارى كرد كه فاطمه (س) نتواند راه برود، بايد او را خانه نشين كرد!
عُمَر لگددددد
محكمى به فاطمه (س) مى زند، اينجاست كه صداى فاطمه (س) بلند مى شود، او خدمتكار خود را صدا مى زند: «اى فِضّه مرا درياب! به خدا محسن (ع) مرا كشتند». ۱۲۰
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠و درود خدا بر او فرمود: ناتواني آفت، و شكيبايي شجاعت، و زهد ثروت، و پرهيزكاري سپر نگهدارنده است. و چه همنشين خوبي است، راضي بودن و خرسندي.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت4
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
هدایت شده از کانال عشق
⚜🌺⚜🌺⚜🌺⚜🌺
#مادرشهیده
💫نجمه علاوه براینکه درجایگاه یک فرزند بود، برای من وبقیه افرادخانواده ما یک مادر و یک رفیق صمیمی نیزبود.نجمه دلسوز بود تا جایی که دوست داشت همه طعم دوست داشتنی باخدا بودن را آنگونه که خودمی چشید،بچشند و لذت ببرند.مصداق این امربیشتر در زیارتهای نجمه آشکار بود.برنامه ی هرساله اش بود که برای تحویل سال جدید به حضور امام رئوف برسد.اصرار همیشگی اش این بودکه ما هم چنین توفیقی را ازدست ندهیم.🌸
#شهیده_نجمه_قاسم_پور
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده
╭─┅*═ঈ🇮🇷ঈ═*┅─╮
@shahidtoraji213
╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯
من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم!
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!
طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!
شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!
به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!
دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن
که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم!
هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
هدایت شده از کانال عشق
🔴 #بازگوکردن_حال_خوش_خود
💠 اگر همسرتان ابراز #محبت برایش سخت است و به راحتی اینکار را انجام نمیدهد و دوست دارید ابراز کردنش پررنگ شود بهتر است مواقع نادری که #ابراز محبت میکند یا رفتار #عاطفی نشان میدهد، شیرینی و #لذت آن را دائما برای همسرتان بازگو کنید تا غیر مستقیم متوجه شود که یک ابراز محبت کوچک چقدر میتواند #حال همسرش را دگرگون کرده و مدتها لذت ببرد.
💠 حال خوشتان را که با ابراز محبت همسرتان ایجاد شده در طول روز با #پیامکهای متنوع و نیز حضوری برایش #بازگو کنید.
🍃❤️ @zanashooi_amoozesh
🔴 #پیامبر_صلّی_اللهعلیهوآله:
💠 اَيُّما امْرَأةٍ اَعانَتْ زَوْجَها عَلَى الْحَجِّ وَالْجِهادِ اَوْطَلَبِ الْعِلْمِ اَعْطاهَااللّه ُمِنَ الثّوابِ ما يُعْطى امْرَأةَ اَيُّوبَ عليهالسلام
✍ هر #زنی که در حج و جهاد و دانش اندوزی به شوهرش کمک کند، خداوند آن #پاداشی را که به زن حضرت #ایوب علیهالسلام داده است، به او میدهد.
📔 مکارم الاخلاق، ص ۲۰۱
🍃❤️ @zanashooi_amoozesh
🔴 #موعظه_پاشیدن_ممنوع
💠 اگر یک کشاورز در زمین کوچک چند کیلو #گندم بپاشد یقینا همه دانهها سبز نمیشوند و شاید بعد از جوانه زدن، یکدیگر را #خفه کنند.
💠 موعظه زیاد به همسر یا فرزند، فرد را #لجباز و سرخورده میکند. و گاه عزّت او را زیر سوال میبرد.
💠 وقتی نصیحتِ شما زیاد و طولانی شود، جملات ناب و #گوهری که در بین سخنانتان وجود دارد بیاثر میماند و در آینده، باعث #کدورت و اختلاف بینتان خواهد شد.
💠 علاوه بر اینکه، ابهّت و شخصیتِ نصیحتگرانه و #دلسوزانهی شما در نزد همسرتان از بین خواهد رفت.
🍃❤️ @zanashooi_amoozesh
✳️🔴✳️🔴
🔴✳️
✳️
🔴#سوال_شماره583
ـــــــــــــــــ
سلام ببخشید اگه ما با عیدی های خود بچه یا پس انداز هاش میتونیم دوچرخه یه وسایل مورد نیاز خودشو بخریم؟؟
🔵 #پاسخ
ــــــــــــــــ
سلام علیکم
پدر می تواند با اموال کودک برای او وسایلی که مورد نیازش هست و به مصلحتش هست را برایش تهیه کند.طبق نظر مشهور
ـــــــــــــ
#اموال_کودک
🌺
🔵🌺
🌺🔵🌺🔵
#السَّلامُ_عَلَيْكَ_يَا_حُجَّةَ_اللّهِ_فِي_أَرْضِهِ