eitaa logo
کانال عشق
316 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جارچی 🇮🇷
🚩 زکیه زکزاکی: برای بهبود پدرم دعا کنید/ ماجرای عهدی که شیخ با امام خمینی(ره) بست دختر : 🔹شیخ زکزاکی اولش به مردم نیجریه اصلا نگفت بیایید شیعه شوید؛ چون در نیجریه هیچ شیعه‌ای نبود. ایشان اولین شیعه نیجریه بود. 🔹 در روز قدس سال 2014 سه فرزند شیخ کشته می‌شوند. سال 2015 به حسینیه حمله و کشتار می‌کنند. شیخ را دستگیر کردند و خود شیخ چند تیر خورد و یک چشمش را کاملا از دست داد. همسرش هم چند تیر می‌خورد. بعد از مرخص شدن از بیمارستان شیخ را در خانه‌اش نگه می‌دارند که حتی در حیاط خانه‌اش هم نمی‌توانست برود. نه تلفن و نه تلویزیون دارد. یاران شیخ زکزاکی تقریبا روزی نیست که در نیجریه تظاهرات نکنند. 🔹 ایشان چند روزی است که اصلاً نمی‌توانند بخوابند. شیخ احساس می‌کند که یک روغن داغ روی تمام بدنش می‌ریزند. باید برای ایشان دعا کنیم و هر کاری که می‌توانیم بکنیم. @jaarchi
برنامه فوق العاده کانال👇❤️
فصل 6 كتاب صبح ساحل سال 125 هجرى فرا مى رسد، خبر خوبى به ما مى رسد، هشام آن خليفه جنايتكار مرده است، حكومت استبدادى او نوزده سال به طول انجاميد، در اين مدّت، شيعيان سختى هاى زيادى را تحمّل كردند. وليد، ولىّ عهد اوست و براى تفريح به يكى از شهرها رفته است و اكنون در دمشق نيست.34 وقتى خبر مرگ هشام را به وليد مى دهند، بسيار خوشحال مى شود، زيرا او به آرزوى خود كه همان خلافت است، رسيده است. بزرگان حكومت، انگشتر خلافت را براى وليد مى برند و به او تحويل مى دهند و به عنوان خليفه بر او سلام مى كنند. وليد اكنون خليفه است، او دستور مى دهد تا اسباب ساز و آواز بياورند و خوانندگان براى او شعر بخوانند. من ترجمه شعر او را براى شما مى گويم: "امروز روز خوشى من است، روزى است كه بايد باده بنوشم، شكر خدا كه خبر مرگ هشام آمده است و انگشتر خلافت را براى من آوردند، پس بايد شراب ناب بنوشيم و روز را با دختركى كه دلبرى مى كند، به سر آوريم". وليد شراب را مى نوشد و همه اطرافيان او نيز...35 بعد از مدّتى، وليد تصميم مى گيرد تا به دمشق برود، زيرا پايتخت حكومت دمشق است. وقتى او به دمشق مى رسد، مردم با او بيعت مى كنند، مسلمانان او را خليفه خدا مى دانند، خليفه اى كه بيشتر وقت خود را به نوشيدن شراب، زن بارگى و به لهو و لعب مى گذراند... هيچ كس خليفه را از اين كارها نهى نمى كند، همه از استبداد خليفه مى ترسند. اين يك قانون است، هيچ كس حق ندارد مقام خلافت و ولايت را ناديده بگيرد و او را به تقوا و ترس از خدا دعوت كند، گويا پيش از اين در نماز جمعه، امامِ جمعه، خليفه را به تقوا سفارش مى كرد. وقتى پنجمين خليفه اُموىّ (عبدالملك) به خلافت رسيد، چنين گفت: "به خدا قسم اگر ديگر كسى مرا به تقوا فرا خواند، گردنش را مى زنم". از آن روز به بعد ديگر هيچ كس جرأت ندارد خليفه را از خدا بترساند.36 * * * وليد به شعر علاقه زيادى دارد، خود وليد هم گاهى شعر مى گويد، اين ترجمه يكى از اشعار اوست: "ما گاهى شرابِ ناب مى نوشيم و گاه آن را با آب مى آميزيم و مى نوشيم، گاهى آن را گرم مى نوشيم و گاهى نيم گرم".37 وليد اوّلين خليفه اى است كه به شاعران پول زيادى مى دهد، اگر كسى براى او شعرى بگويد به هر بيت شعر او، هزار سكّه نقره جايزه مى دهند. معمولاً شاعرانى كه نزد او مى آيند، اشعارشان حدود ده بيت مى شود، روزى يكى از شاعران كه اسم او "ابن مُنبّه" نزد خليفه آمد و در مدح او شعرى خواند، شعر او پنجاه بيت داشت، بايد به او پول زيادى داده مى شد، مأمور پرداخت پول با خود فكر كرد كه آيا اين همه پول را به ابن مُنَبِّه بدهد. وليد دستور داد پنجاه هزار سكّه به ابن مُنبّه بدهند.38 به راستى چرا وليد به هر مناسبت، شاعران را نزد خود مى خواند و به آنان اين قدر پول مى دهد؟ او مى خواهد اين گونه تمام ستمكارى ها و زشتى هاى خود را مخفى كند و توانايى خود را در شعر و شاعرى، به رخ آنان بكشد. به راستى چه چيزى بهتر از شعر شاعرانِ حكومتى، حقيقت را در پس پرده اى از دروغ و ريا مخفى مى كند؟ آيا همه شاعران نزد وليد احترام دارند؟ آيا وليد مى خواهد شعر عربى را تقويت كند؟ هرگز! وليد به شاعرانى كه با هنر خود به حكومت ظالمانه او يارى مى رسانند، جايزه مى دهد. وليد دشمن شاعرى است كه از ظلم و ستم فرياد برآورد و حقيقت را آشكار كند. نمى دانم تا به حال نام كُميت را شنيده اى؟ همان شاعرى كه در همين روزگار وليد به شهادت رسيد. حتماً دوست دارى كه از كُميت برايت سخن بگويم، از ديدار او با امام صادق(ع)، از سرانجام او، از آرمان زيباى او... * * * كُميت اهل كوفه است، او به زبان عربى شعر مى گويد، امروزه همه استادان از شعر او به بزرگى ياد مى كنند. كُميت به خاندان پيامبر علاقه دارد، در زمانى كه محبّت به اين خاندان جرم است، او از عشق و محبّت به خاندان پيامبر دم مى زند. او از مظلوميّت على(ع) و از كربلا و شهادت حسين(ع) سخن مى گويد، با اشعار خود، اشك ها را بر ديده ها جارى مى سازد. وقتى او به سفر حجّ رفت و در سرزمين "مِنا" با امام صادق(ع) ديدار كرد، او به امام گفت: ــ آيا اجازه مى دهى تا شعر خود را بخوانم. ــ اين روزهاى بزرگ وقت خواندن شعر نيست و بايد مشغول عبادت بود. ــ شعر من در مورد شما خاندان پيامبر است. اينجا بود كه امام دستور داد تا نزديكان او جمع شوند. وقتى همه آمدند، امام به كُميت فرمود: "اكنون شعر خود را بخوان". كُميت شروع به خواندن كرد، شعر او در مظلوميّت حسين(ع) بود:كانَ حُسَيناً وَالبَهاليلُ حَولَهُ***لأَسيافِهِم ما يُختَلى المُتَبَقِلُ... گويا حسين و ياران او را مى بينم كه دشمنان دور آنان حلقه زده اند تا آنان را به شهادت برسانند، من كسى را نديدم كه مانند حسين(ع) اين گونه غريب مانده باشد، هيچ كس مانند حسين(ع) سزاوار يارى نبود... صداى گريه بلند شد، كُميت از غربت حسين(ع) گفت. كدام غربت؟ عصر عاشورا، وقتى كه
حسين(ع) فرياد برآورد "آيا كسى هست مرا يارى كند؟". افسوس كه فرياد او را جوابى جز شمشيرها و تيرها نبود... امام صادق(ع) دست هاى خود را به سوى آسمان گرفت و چنين دعا كرد: "بار خدايا! از تو مى خواهم بخشش خود را بر كُميت ارزانى دارى و همه گناهانش را ببخشى، خدايا! به كُميت آن قدر لطف كن تا او خشنود شود". به راستى كُميت چگونه خشنود مى شود؟ آيا همه ثروت دنيا مى تواند كُميت را خوشحال سازد؟ هرگز، اگر كُميت به دنبال پول و ثروت بود كه حال و روزش اين نبود، كافى بود يك شعر براى حكومت بگويد. راز اين دعاى امام بعدها روشن خواهد شد. بعد از آن امام دستور داد تا هزار سكّه بياورند، امام آن سكّه ها را همراه با پيراهن خود به كُميت دادند. كُميت نگاهى به سكّه ها كرد و گفت: آقاى من! من شما را براى پول دوست نداشته ام، اگر من دنيا را مى خواستم، نزد اهل دنيا مى رفتم، من شما را براى خدا دوست دارم، من پيراهن شما را قبول مى كنم زيرا اين پيراهن براى من تبرّك است، امّا پول را قبول نمى كنم".39 امام لبخندى زد، سخن كُميت به دل امام نشست، آرى! شيعه واقعى كسى است كه اهل بيت(ع) را براى خدا دوست دارد. نمى دانم اين سخن امام را شنيده اى: "هر كس در مورد ما اهل بيت يك بيت شعر بگويد، خدا در بهشت خانه اى به او عنايت مى كند"؟40 اكنون ديگر مى دانى كه منظور امام از اين سخن، كسانى مانند كُميت مى باشد كه جان خويش بر كف گرفته اند و براى دفاع از حقّ و حقيقت شعر مى سرايند. شعر كُميت مانند پُتك محكمى است كه بر مغز حكومت كوبيده مى شود و همچون نورى است كه دل ها را روشن مى سازد و كاخ استبداد را ويران مى كند. كُميت در مدح از خاندان پيامبر شعر مى گويد و ظلم ها و ستم هاى حكومت را بيان مى كند، براى همين است كه حكومت اُموىّ اين فرمان را صادر كرد: "كُميت را دستگير كنيد و دست و پايش را قطع كنيد و خانه اش را خراب كنيد و او را بر بالاى خرابه هاى خانه اش به دار آويزيد". وقتى كُميت اين فرمان را شنيد، چنين گفت: "در عشق به آل محمّد(ع)انگشت نما شده ام، اى كسانى كه به خاطر اين دوستى، مرا كافر مى خوانيد، بدانيد كه اين سخن شما نزد من بى ارزش است". اكنون وليد به شاعران جايزه زيادى مى دهد، او دم از شعر مى زند، امّا مأموران حكومتِ او در جستجوى كُميت هستند و سرانجام او را مى يابند و با شمشير به او حمله مى كنند و او را مجروح مى كنند و كُميت مظلومانه در خون خود مى غلطد. پسر كُميت در آخرين لحظات عمر پدر بالاى سر پدر است، كُميت از هوش رفته است، بعد از مدّتى كُميت به هوش مى آيد و سه بار مى گويد: "خدايا! آل محمّد" و جان به جان آفرين تسليم مى كند.41 به راستى كُميت در آن لحظات چه ديد كه چنين گفت، هيچ كس نمى داند، او به آرزوى بزرگ خويش رسيد، اكنون زمانى است كه دعاى امام صادق(ع) مستجاب مى شود: "بار خدايا! به كُميت آن قدر لطف كن تا او خشنود شود"، آرى، گويا كُميت در آخرين لحظات عمرش، خود را در آغوش مولايش على(ع) ديد و جان سپرد و به راستى هر كسى اين سعادت را ندارد كه در راه اهل بيت(ع) شهيد شود. ـــــــــــــــــــــــــ شما فصل 6 كتاب صبح ساحل، نوشته دكتر مهدى خداميان را مطالعه كرديد. مطالعه كتب نويسنده در سايت www.nabnak.ir ارسال شده ازبرنامه کتب خدامیان https://play.google.com/store/apps/details?id=ir.aminb.drmkhodamian
❤️جهت سلامتی مولای غریبمان صلوات🙏
عزیزان چرایکی معترض خرابی فیلم نبود..بزرگواران خادمی شما افتخارماست..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان باکرامت، بر تمام موجودات تسلط دارد و البته قبل از هرچیز بر خود مسلط است. ازجمله عقلش اندیشهٔ ناب توحیدی دارد و نمی‌گذارد در آن جای گیرد. خرافات چیست؟ هرچیزی که را از مرتبهٔ عالی‌اش که جامع اسماء الهی است، غافل کند و آن را متوجه مراتب دانی‌اش سازد. ۱۴۴۰ برگرفته از بحث @Lotfiiazar