eitaa logo
کانال عشق
316 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
واما تحفه های بزرگواران به کانال👇🌹
هدایت شده از صرفاً جهت اطلاع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅رفع انسداد عروق بدون جراحی🔺حکیم حسین #خیراندیش @khabarnews2 👈ایتا
وپس ازاین نوبت فوق العاده های کاناله👇❤️
خرمای "کبکاب" به ترتیب از راست: سیس، پهک، خرک، رطب، خرما، پیروک، خُشکول، کنگا 😊 @de_bekhand ☺️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده های ساده گلدوزی برای خوشگل کردن لباساتون😘 خیییلییی عاااالیه👍 #فروارد کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #بافتنی_ماندالا_فرشینه آموزش #جدید گذاشتم👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️با این روش اسکاچ و مایع مدام تو دستته😂😍 #فروارد کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما #بافتنی_ماندالا_فرشینه آموزش #جدید گذاشتم👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
تازه نفس های گروه که تا اکنون ۲۲۲ نفر یعنی بکربکر.. پس ای پاکان سلاااام خوش اومدیدصفاآوردید. لطفاپیام سنجاق شده کانال را حتما مطالعه بفرمائید. سپاس بیکران شمارا..🙏🌹 یاعلی ❤️
فصل 16 كتاب صبح ساحل ابومسلم در نيشابور است، فعلا اين خلاّل است كه همه كاره قيام شده است، او منتظر آمدن نامه رسان از مدينه است. برايت گفتم كه ابراهيم عبّاسى قبل از مرگ ، برادرش سفّاح را به عنوان جانشين خود معرّفى كرد. سفّاح قبل از رسيدن سپاه خراسان به كوفه آمد و خلاّل او را مخفى نمود. خلاّل فكرهايى در سر دارد، براى همين به سفّاح مى گويد كه فعلاً صلاح نيست آشكار شود. سفّاح هم كه به او اطمينان كامل دارد، از مخفى گاه خود بيرون نمى آيد. بزرگان سپاه خراسان در انتظار ابراهيم عبّاسى هستند، خلاّل كه فرمانده سپاه است در انتظار خبرى از مدينه است. * * * يكى از بزرگان سپاه از اردوگاه به داخل كوفه مى رود، وقتى او از يكى از كوچه ها عبور مى كند نوكر ابرهيم را مى بيند. اوّل تعجّب مى كند و خيال مى كند كه اشتباه كرده است، امّا وقتى دقّت مى كند، متوجّه مى شود كه درست ديده است، او نوكر ابراهيم عبّاسى است: ــ اينجا چه مى كنى؟ ــ ما مدّتى است كه به كوفه آمده ايم. ــ از رهبر ما، ابراهيم عبّاسى چه خبر؟ ــ مگر خبر ندارى كه مروان او را كشت. ــ خدا او را رحمت كند. ــ بگو بدانم اكنون رهبر و آقاى ما كيست؟ ــ سفّاح عبّاسى، او حدود چهل روز است كه در اين شهر است. قرار مى شود كه فردا چندى از بزرگان سپاه خراسان نزد سفّاح بروند. روز بعد فرا مى رسد و بزرگان سپاه نزد سفّاح مى روند، آنان دست و پاى سفّاح را مى بوسند و به عنوان خليفه با او بيعت مى كنند و به او مى گويند: "ما همه در اطاعت تو هستيم". اين گونه است كه اوّلين خليفه عبّاسى به تخت خلافت مى نشيند. * * * به راستى منظور خلاّل از اين همه تأخير چه بود؟ آيا او خبر دارد كه نقشه هاى او خراب شده است؟ آيا ياد دارى خلاّل كسى را با سه نامه به مدينه فرستاد و وقتى فرستاده او با پدرِ سيّدمحمّد ملاقات كرد، جواب مثبت گرفت، شايد خلاّل در انتظار رسيدن جواب نامه هاى خود بوده است و مى خواسته با سيّدمحمّد بيعت كند. آيا او اين كار را براى خدا انجام داد؟ هرگز! من احتمال مى دهم كه او ابومسلم را رقيب خود مى ديده است و مى خواسته اين گونه روى دست ابومسلم بزند. به هر حال نقشه هاى خلاّل ديگر بى فايده شده است، ديگر بزرگان سپاه با سفّاح بيعت كرده اند. * * * وقتى بزرگان سپاه از كوفه باز مى گردند، خلاّل آن ها را مى بيند، از آنان سؤال مى كند كه كجا بوديد. آنان مى گويند كه ما نزد امام و خليفه بوديم و با او بيعت كرديم. خلاّل مى فهمد كه همه نقشه هاى او خراب شد، سريع سوار بر اسب خود مى شود و به كوفه مى رود تا با خليفه بيعت كند. او مى خواهد كارى كند كه مبادا سفّاح به او شك كند. خلاّل نزد خليفه مى آيد و به عنوان خليفه با او بيعت مى كند. يكى از اطرافيان به خلاّل مى گويد: "به كورى چشم تو"! سفّاح به آن شخص نگاهى تندى مى كند و از او مى خواهد آرام باشد، بعد خلاّل مى خواهد كه به اردوگاه برگردد و سپاه را آماده حمله نمايد.73 * * * روز جمعه دوازدهم ربيع الاول فرا مى رسد، مردم همه از خانه هاى خود خارج مى شوند و صف مى بندند تا خليفه جديد را ببينند. آرى! سفّاح قرار است به سوى فرماندارى كوفه برود. سفّاح را با عظمت و شكوهى به فرماندارى مى برند، همه جا شور است و شادى. مردم خوشحال هستند كه بعد از سال ها از ظلم و ستم نجات پيدا كرده اند. نزديك اذان ظهر كه مى شود، مردم به مسجد كوفه مى آيند تا نماز جمعه برگزار شود. بعد از نماز، سفّاح بالاى منبر مى رود تا سخنرانى كند. قرار است بعد از سخنان او مردم با او بيعت كنند. آيا دوست دارى قسمتى از سخنان او را براى تو ذكر كنم: اى مردم! پيامبر از شما مزد رسالت نمى خواست، بلكه از شما خواست تا خاندان او را دوست بداريد. خدا ما را بر مردم برترى داده است، خلافت حق ما بود كه ستمكاران آن را از ما گرفتند. امروز خدا آن حق را به ما بازگردانده است كه ما از خاندان پيامبر هستيم. بعد از آن عموىِ سفّاح از جا برمى خيزد و چنين مى گويد: اى مردم! شب تاريك رفت و روز روشن آمد، بدانيد كه خاندان پيامبر شما با شما مهربان خواهند بود. مبادا خيال كنيد ما براى پول و ثروت دنيا قيام كرديم، ما براى نجات شما قيام كرديم، ما مى ديديم كه شما گرفتار ظلم و ستم بنى اُميّه هستيد، ما براى نجات شما قيام كرديم. ما به شيوه و روش پيامبر عمل خواهيم نمود. ما به زودى مروان را به سزاى عملش خواهيم رساند. اى مردم! از خليفه اطاعت كنيد، مبادا فريب دشمن را بخوريد، بدانيد كه حكومت ما تا زمان ظهور عيسى(ع)ادامه پيدا خواهد كرد.74 آرى، خدا حضرت عيسى(ع) را به آسمان ها برد و او را در آخرالزّمان بار ديگر به دنيا خواهد آورد، بنى عبّاس باور دارند كه حكومت آنها تا آخر الزّمان ادامه پيدا خواهد كرد. اكنون وقت آن است كه مردم با خليفه جديد بيعت كنند. چه شورى در مسجد برپا مى شود. سفّاح تصميم مى گيرد تا پايتخت حكومت را به جاى ديگرى ببرد. ا