براى او حكومت مصر يا شام جذابيّتى ندارد، زيرا اين حكومت چيزى است كه منصور به او داده است و چند روز ديگر منصور مى تواند آن را از او بگيرد، ابومسلم خراسان را از خود مى داند، او با خود فكر مى كند چه كسى مى تواند خراسان را از او بگيرد؟
* * *
ابومسلم به ديدار خليفه نمى آيد، بدون هماهنگى با خليفه به سوى خراسان حركت مى كند. خبر به منصور مى رسد، او با نوشتن نامه اى ابومسلم را به سوى خود مى خواند، امّا ابومسلم قبول نمى كند و نامه اى براى منصور مى نويسد: "برادرت سفّاح به من دستور داد تا اگر به كسى بدگمان شدم، او را بكشم و هيچ عذرى را نپذيرم، من خون هاى زيادى را بر زمين ريختم تا توانستم اين حكومت را از آنِ شما كنم".
منصور نامه ابومسلم را مى خواند، او مى داند كه ابومسلم براى اين حكومت تلاش زيادى نموده است، امّا سياست پدر و مادر ندارد، اكنون موقع آن است كه خودِ ابومسلم از صحنه سياست حذف شود.
منصور به فكر آن است كه هر طور هست ابومسلم را برگرداند براى همين نامه اى به جانشين ابومسلم مى نويسد.
جانشين ابومسلم كيست؟
وقتى ابومسلم از خراسان براى حجّ حركت كرد، يكى از ياران خود به نام ابوداوود را به عنوان جانشين خود در خراسان قرار داد. اكنون منصور به ابوداوود اين نامه را مى فرستد: "اى ابوداوود! تا زمانى كه من زنده باشم، تو حاكم خراسان خواهى بود، از تو مى خواهم كه مانع شوى ابومسلم به خراسان بيايد".
ابومسلم در منطقه حلوان (شهر سرپل ذهاب در غرب ايران) است كه نامه اى از خراسان به دست او مى رسد، جانشين ابومسلم براى او چنين نوشته است: "خدا ما را براى نافرمانى از خليفه نيافريده است. تو بدون اجازه خليفه حق ندارى به سوى ما بيايى".
ابومسلم با خواندن اين نامه مى فهمد كه ابوداوود به او خيانت كرده است. او ديگر اميد خود را در بازگشت به خراسان از دست مى دهد.
ابومسلم يكى از ياران خود را به سوى عراق مى فرستد تا شرايط را بررسى كند. وقتى فرستاده ابومسلم به عراق مى آيد، همه او را احترام مى كنند، منصور به او مى گويد: "اگر ابومسلم را به اينجا برگردانى حكومت خراسان را به تو خواهم داد". سپس به او سكّه هاى طلاى زيادى مى دهد.
منصور با اين كار او را مى خرد، آرى! او به راحتى، فريب منصور را مى خورد، او نمى داند كه منصور دروغ مى گويد، زيرا منصور وعده حكومت خراسان را قبلا به ابوداوود (جانشين ابومسلم در خراسان) داده است!
فرستاده ابومسلم با خوشحالى تمام به سوى ابومسلم برمى گردد، وقتى ابومسلم با او مشورت مى كند او به ابومسلم مى گويد كه بهتر است نزد منصور برود و هيچ خطرى او را تهديد نمى كند.
سرانجام ابومسلم تصميم مى گيرد نزد منصور برگردد. بعضى از ياران ابومسلم او را از اين كار نهى مى كنند، امّا ابومسلم به سخن آنان گوش نمى دهد و با سپاه خود كه هزار جنگجو هستند به سوى عراق حركت مى كند تا نزد خليفه برود.
* * *
مردم همه به كوچه ها آمده اند، مراسم استقبال از ابومسلم است، اين دستور منصور است كه مردم به استقبال او بروند. ابومسلم با يارانش وارد شهر مى شوند.
بعد از مراسم استقبال، ابومسلم نزد منصور مى رود ودست او را مى بوسد، منصور دستور مى دهد خانه اى در اختيار او قرار دهند تا خستگى سفر از تن بگيرد، حمام برود و...
سه روز مى گذرد، منصور ابومسلم را براى نهار دعوت كرده است، ابومسلم با يارانش به سوى قصر حركت مى كند.
منصور چهار نفر از سپاهيان خود را به قصر آورده است و به آنان دستور داده است كه در پشت پرده هاى قصر مخفى شوند، او به آنان مى گويد كه هر وقت من دو دست خود را بر هم زدم، از مخفى گاه خود بيرون آييد و خون ابومسلم را بريزيد.
* * *
ابومسلم همراه با سپاه خود به طرف قصر مى آيد، سپاهيان او تا پشت درِ قصر، او را همراهى مى كنند، ابومسلم وارد قصر مى شود و نزد منصور مى رود. منصور با تندى به او مى گويد:
ــ با آن پول و ثروت هايى كه در خراسان جمع شد، چه كردى؟
ــ آن پول ها را خرج سپاه كردم.
ــ چرا ششصد هزار نفر را به قتل رساندى؟
ــ اگر اين كار را نمى كردم، آيا حكومت شما سر و سامان مى گرفت. همه اين كارها براى استقرار اين حكومت لازم بود.
ــ چرا بدون اجازه من به خراسان رفتى؟
ــ من ترسيدم كه تو از من ناراحت شده باشى، با خود گفتم به آنجا بروم و با نامه از تو عذرخواهى كنم.
ــ كار تو به آنجا مى رسد كه تو از عمه من خواستگارى مى كنى؟
ــ اى منصور! از اين ها در گذر و بدان كه من فقط از خدا مى ترسم.
ابومسلم باور نمى كند كه منصور بتواند او را به قتل برساند، زيرا هزار جنگنجوى خراسانى در بيرون قصر با شمشير ايستاده اند، اگر منصور او را بكشد آن هزار جنگجو قصر را محاصره مى كنند و منصور را مى كشند.
منصور تصميم خود را گرفته است، ناگهان دستش را به هم مى زند، چهار نفر بيرون مى پرند و به سوى ابومسلم حمله مى برند و او را به قتل مى رسانند.
* * *
ياران ابومسلم منتظر آمدن ابومسلم هستند، منصور
بزرگ آنان را صدا مى زند، او به داخل قصر مى رود، منصور به او صد هزار سكّه طلا مى دهد و بعد از آن جنازه ابومسلم را به او نشان مى دهد.
او وقتى جنازه غرق به خون ابومسلم را مى بيند، سر به سجده مى برد و خدا را شكر مى كند و نماز شكر به جا مى آورد!!
ياران ابومسلم چشم انتظار آمدن ابومسلم هستند، ابومسلم دير كرده است، آن ها شمشير در دست دارند و سوار بر اسب هاى خود هستند. اسب ها شيهه مى كشند.
منصور دستور مى دهد تا هزار كيسه بياورند، و در آن سكّه هاى طلا قرار بدهند، هزار كيسه پر از سكّه طلا آماده مى شود، اكنون منصور دستور مى دهد تا سر ابومسلم را از تن جدا كنند، سر ابومسلم را همراه با آن هزار كيسه طلا پيش پاى آن ها بيندازند.
آنان از اسب پياده مى شوند و به سوى كيسه ها هجوم مى برند...
لحظاتى بعد، همه آنان رفته اند، از كيسه هاى طلا هيچ خبرى نيست، امّا سر ابومسلم آنجا افتاده است...98
دنيا چقدر بىوفاست، اينان همه فدائيان ابومسلم بودند، آنان فدايى سكّه ها شدند و حتّى سر ابومسلم را هم با خود نبردند.
ـــــــــــــــــــــــــ
شما فصل 21 كتاب صبح ساحل، نوشته دكتر مهدى خداميان را مطالعه كرديد.
مطالعه كتب نويسنده در سايت www.nabnak.ir
ارسال شده ازبرنامه کتب خدامیان
https://play.google.com/store/apps/details?id=ir.aminb.drmkhodamian
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸 #ایده_خلاقیت
چند ایده ی تزئینی با استفاده از قالب یخ👌
خیلی خیلی خوشگلن👏👏
درست کن و بدرخش✨
ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ
کانال دوم ما #بافتنی_ماندالا_فرشینه آموزش #نقشه_خوانی_قلاب گذاشتم👏👏👏
❥♥ @mandala ❥♥
❥♥ @mandala ❥♥
🤔 #ترک_فراگیری_مسائل_مورد_ابتلا!
❓ آیا انسان با ترک فراگیری مسائل مورد ابتلای خود گناهکار محسوب میشود؟
✅ در صورتی که ياد نگرفتن آن مسائل منجر به ترک واجب يا ارتکاب حرام شود، گناهکار است.
📚 منبع: leader.ir
🆔 @leader12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم شعرخوانی خانم سیده فرشته حسینی در مدح امام موسی کاظم علیهالسلام
🌸 میلاد امام هفتم شیعیان مبارک باد.
امامت را بشناس
نقش امام در هستی چیست که خداوند به پیامبرش فرمود: همه را دعوت کن بیایند و حاضران هم به غایبان خبر را بگویند.
بدان که مردم با آنچه تا امروز از ظاهر شریعت به آنان داده ای، ارضاء نمیشوند و اصلاً غذای روحشان اینها نیست، امامشان است.
برخیز و دست علی را بلند کن؛ آنقدر بلند که همه ببینند. بلند کن و به مردم بگو: اگر گفتم شهادتین بگویید و از بتپرستی درآیید، نماز بخوانید و روزه بگیرید، برای این بود که او را بشناسید؛ جان شما او را میخواهد!
اگر علی(ع) را نشناسید، "ماتَ میتةً جاهلیةً"، به دوران جاهلیت مردهاید؛
نماز و روزهتان برای بتهایتان است، بت نفستان، بت عرف و عادتتان، بت شئونتان، بت آباء و اجدادتان و...!
@tafakkorenab
نمیدونم چرادوست داریم این غدیرخیلی ادامه پیداکند..
درهرحال عیدمباهله را درپیش داریم که پیشاپیش مباااارک🌹👏👏👏❤️🍎
#یا_صاحب_الزمان
🔸«آیا غیر #تو را #نصیبی از #ظهور است
🔸 که #تو از آن بی بهره باشی و آنگاه او تو را ظاهر سازد؟
🔸کی #غایب بوده ای که محتاج به دلیلی باشی تا بر تو دلالت کند؟
🔸کی #دور بوده ای که آثار، ما را به وصل تو برساند؟
🔹 #کور است #چشمی که ترا #مراقب خویش نبیند.
🔸 زیان کار است #بنده ای که از #عشقت بهره ای ندارد.»
🌸استاد صمدی آملی
#کانال_عارفین
@arefin