eitaa logo
کانال عشق
316 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.6هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ⇦✨مصرف سیب زمینی سرخ شده بیش از دوبار در هفته خطر مرگ را تا دو برابر افزایش می‌دهد ⇦✨اگر میخواهید خواص کامل سیب زمینی را به بدن برسانید آن را آبپز کنید 🌸🍃 @Tebolathar
🍃 ⚜زردی نوزاد↯ ✍خوردن عرق کاسنی توسط مادر ⚜درد در آوردن دندان↯ ✍ماساژ لثه های طفل با روغن زیتون ⚜بچه های بد غذا↯ ✍خوردن یڪ قاشق خاکشیر با یک لیوان آب ولرم 🌸🍃 @Tebolathar
💰🎁🛍💰🎁📚🎁📗📒📕🎁📦 بخش هدایای شماعزیزان به کانال خودتان🌹👇👇
هدایت شده از منتظرمنجی
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺داستان مرد با غیرت و زن بدحجابش👆صحبت های بی تعارف خانم مهندس ، مسئول گروه مردمی دختران انقلاب @khabarnews 👈«اخبار مهم در «ایتا
هدایت شده از منتظرمنجی
✍یک جوان از عالمی پرسيد: من جوان هستم و نمی توانم خود را از نگاه به نامحرم منع كنم، چاره ام چيست؟ . ✅عالم نيز كوزه ای پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را سالم به جایی ببرد و هيچ چيز از كوزه بیرون نريزد و از شخصی درخواست كرد او را همراهی كند و اگر شير را ريخت جلوی همه ی مردم او را كتك بزند! . جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چيزی بیرون نريخت. عالم از او پرسيد: سر راهت چند دختر دیدی!؟! . جوان جواب داد: هيچ!؛ فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوی مردم كتك بخورم و خوار و خفيف شوم. . عالم گفت: اين حكايت مؤمنی است كه هميشه خدا را ناظر بر كارهايش می بيند و از روز قيامت و حساب و كتابش که مبادا در منظر مردم خوار و خفیف شود بیم دارد. . . 💐 (علیه السلام) می فرمایند : ☘ ما اغْتَنَمَ أحَدٌ بِمِثْلِ ما اغْتَنَمَ بِغَضِّ الْبَصَرِ لِأنَّ الْبَصَرَ لا يُغَضُّ عَن مَحارِمِ اللهِ تَعالي إلّا وَ قَدْ سَبَقَ إلي قَلْبِهِ مُشاهَدَة الْعَظَمَةِ وَ الْجَلالِ. . 🔶 هيچ غنيمتي مانند غنيمتي كه آدمي از راه كنترل چشم به دست مي آورد نيست، زيرا ديدگان از نگاه به نا محرم فرو بسته نميشود جز آنكه در قلب او عظمت و جلال الهي مشاهده مي شود. 📚 مصباح الشريعة، ص ۹ . Imam Sadeq (a.s) “There is no glory like the glory that a person gains through controlling his eyes. When the eyes are closed from looking at the forbidden, it shows the greatness and divine glory in ones heart.” @mahdipouraskari
فوق العاده های کانال❤️👇 ❤️ 🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎❤️
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : پنجم✨💥 بچه که ده روزه شد مادرم خانواده غلامعلی و تعدادی از فامیل را دعوت✨ کرد از صبح آن روز مشغول پخت و پز و تدارک شام شد. آقام از مهمانی دادن خیلی خوشش👌 می‌آمد. به مادرم می‌گفت: «دوست دارم برای تولد نوه‌هایم سنگ تمام بذارم.»☺️ نزدیکای غروب مهمان‌ها یکی‌یکی آمدند. دزفول جدای تابستان‌های گرم و شرجی در ماه‌های اول سال بهترین آب و هوا🌿 را دارد. سفره را توی حیاط پهن کردیم چه شب خوبی بود نسیم خنکی می‌وزید. همه دور هم نشسته بودیم شام که خوردیم همه گرم حرف زدن🌸 بودند. بلند شدم و رفتم توی اتاق که بچه‌ها را آماده کنم، برگردیم خانهٔ خودمان، مادرم آمد دنبالم، وسایلمان را جمع کرد و در ساک گذاشت. بهم ‌گفت: «فاطمه مواظب باش‌ این بچه خیلی مراقبت می‌خواد.» با نگرانی گفتم: «باشه.»🌻 گفت: «تو فکر نباش، بهت سر می‌زنم اگه هم خواستی بیا اینجا پیش خودم.» بغلم کرد و مرا بوسید با هم خداحافظی کردیم از رفتنم ناراحت😔 بود. دوست داشت همیشه کنارش باشم. موقع رفتن، غلامعلی و پدر و مادرش کلی از بابت این چند روزی که آنجا بودیم از آقام و مادرم تشکر ✅کردند. من و بچه‌ها همرا‌هشان به خانه‌ برگشتیم. هر موقع می‌خواستم به بچه شیر🤱 بدهم آرام از جا بلندش می‌کردم و دوباره آرام می‌گذاشتمش توی گهواره🌸، از چله که درآمد، هر چند وقت یک بار می‌رفتم بازار برایش قلوه گوسفند می‌گرفتم و می‌پختم. آب قلوه را در شیشه شیر می‌گذاشتم و به او می‌دادم که به دست و پایش گوشت بشود. بعد از مدتی وزنش دو برابر شده بود. یک بچهٔ👧 تُپل‌مُپل و دوست داشتنی، آرام و ساکت بود، اصلاً گریه نمی‌کرد؛ ولی باز هم تمام حواسم به او بود حتی زمانی که لباس یا ظرف می‌شستم و به کارهای خانه می‌رسیدم.❌ یک روز غلامعلی از مغازه برگشت از خوشحالی چهره‌اش گل انداخته بود. گفت: «فاطمه مژده بده!»⁉️ با خنده گفتم: «چی شده؟» منیژه را از توی گهواره بغل کرد و بوسید. گفت: «از قدم مبارک این دختر، داریم خانه‌دار😇 می‌شیم ، خانه‌ای که دیدم از شهر دورهست؛ اما کم‌کم آباد می‌شه. چطوره! راضی هستی بخریمش؟» گفتم: «البته که دوست دارم؛ اما پولش رو از کجا بیاریم!»🤔 گفت: «خدا خودش می‌رسونه، نگران نباش.»🍃🌸🍃 ادامه دارد ......... http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃
هدایت شده از مشق عشق 💞🌷
✨❤️🍃✨❤️🍃✨❤️ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🍃 ✨ ❤️ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 💥💫کتاب : عصمت 💫💥 ⭐️🌺نویسنده :سیده رقیه آذرنگ🌺⭐️ ☄💫بر اساس زندگی : «شهیده عصمت پورانوری »💫☄ 💥✨قسمت : ششم✨💥 نصف پول از خودمان بود و باقی‌اش را قرض گرفتیم. قیمت خانه 600 تومان بود ما فقط 200 تومان داشتیم. بالأخره هر طور بود خانه‌دار ☺️شدیم. خانه‌ای که از شهر خیلی دور بود و هیچ امکاناتی نداشت. نه آب لوله‌کشی و نه برق. حیاط بزرگی داشت با سه اتاق ، اما بیرونش تا چشم کار می‌کرد بیابان بود.🍃 شب‌ها خانه را با یک چراغ نفتی روشن می‌کردیم. چند تا همسایه داشتیم که خیلی دلسوز بودند برایمان آب مصرفی‌ می‌آوردند. به من و بچه‌ها🔆 سر می‌زدند. اگر خرید بازاری داشتیم در نبود غلامعلی برایمان تهیه می‌کردند. یک ماه بعد از اسباب کشی دوباره باردار🤰 شدم، هنوز منیژه پنج ماهش تمام نشده بود که مجبور شدم او را از شیر بگیرم. اوضاع زندگی‌مان سخت می‌گذشت. قسط و بدهی زیاد داشتیم. حاج آقام دلش برای من و بچه‌ها 💐پر پر می‌زد. نمی‌توانست دوری‌مان را تحمل کند هر چند وقت یک بار به همراه مادرم به ما سر می‌زد. همیشه دست پر می‌آمد. چند کیسه میوه و شیرینی 🍪می‌گرفت و با خودش می‌آورد. با دیدن آن خانه و دوری‌اش از شهر، ناراحت می‌شد و می‌گفت: «می‌خوام کمکتون کنم این قرض و قوله‌هاتون سبک بشه.»👌 اما من و غلامعلی تصمیم گرفته بودیم در زندگی سر پای خودمان باشیم. هیچ وقت قبول نمی‌کردم و می‌گفتم‌: «تا وقتی که همسرم هست و خدا بالا سرمونه هیچ نیازی نداریم.»🌷 با یاری خداوند متعال و همت غلامعلی، خانه‌مان سر و سامان گرفت. بعد از چند ماهی بچه‌ام به دنیا آمد🤱 دختر بود. حالا ما چهار دختر داشتیم با یک عالمه بدهی، غلامعلی برای آسایش من و فرزندانم تا پاسی از شب در مغازه مشغول خیاطی✂️ بود. حتی بعضی وقت‌ها آن‌قدر سفارشات انبوه می‌شد که پارچه‌ها را برش می‌زد و می‌دوخت، با خودش به خانه می‌آورد و من آنها را اتو می‌کردم. کم‌کم خیاطی✂️ را از او یاد گرفتم و برای تأمین خرج و مخارج زندگی پا به پایش، از دوست و آشنا سفارش خیاطی می‌گرفتم و در خانه مشغول بودم. با اینکه کارش در مغازه خیلی زیاد بود؛ اما هیچ وقت از نماز و عبادتش غافل نمی‌شد. همیشه نمازش را به جماعت می خواند .✳️ ادامه دارد ........ http://eitaa.com/mashgheshgh313 ✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️✨🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استفاده های جالب از نوشابه های گاز دار 👏👏👏👏👌👌👌 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایده های بسیار جالب در آشپزخانه 👏👏😍😍 کن به دوستات 😊 @bebinobebaf ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ کانال دوم ما 🏃🏃 آموزش انواع شیک وخاص و 👏👏👏👏 ❥♥ @mandala ❥♥ ❥♥ @mandala ❥♥
16.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علم الآدم باسماء❤️ روزت مبااارک🌹