🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
بسماللهالرّحمنالرّحیم
💫زهد و عبادت شیعی
(سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران)
(خلاصۀ جلسۀ 4، 5 محرّم 1440)
دانستیم اصل مهم در حرکت با معارف، این است که قبل از هرچیز به اصلاح خود بپردازیم و بدانیم اگر در بیرون مشکلی هست، حتماً در درون ما اشکالی بوده که اینگونه منعکس شده است؛ یعنی مسئولیت کامل اتفاقات را بپذیریم و برای حلّ آنها درون خود را پاکسازی کنیم.
گفتیم برخی از دانشمندان غربی نیز از راههای گوناگون به این مطلب رسیدهاند و حتی آن را عملی کردهاند. اما باید بدانیم مکتب ما غنی است و مسلمان شیعه، نیاز خاصی به این علوم مادی ندارد؛ بلکه اگر معارف و حقایقی را که در کتب دانشمندان بزرگ دین مانده و سالها خاک خورده، دنبال کند، خود را خیلی بهتر و جامعتر میشناسد.
متأسفانه خیلی از ما از بس از مکتب خود غریب و دور ماندهایم، تا صدایی از معنویت میآید، حتی اگر بر پایۀ وحی و ولایت نباشد، آب دهانمان راه میافتد و دنبالش میرویم. آثارش را میبینیم و با سادگی و خاماندیشی، آن را اعجاز میپنداریم؛ اما فراموش میکنیم وجود خودمان و آموزههای دینمان که قرنها پیش آمده، عین اعجاز است.
درنتیجه برای آموختن و پیاده کردن اینگونه معنویات که بیشتر بر پایۀ روانشناسی و علوم مادی هستند، وقت و انرژی میگذاریم؛ حال آنکه اگر برای درک قرآن و سیره و خودشناسی مایه بگذاریم، میتوانیم مکتبمان را بهتر بشناسیم و پاسخ سؤالاتمان را از آن بگیریم.
پیروان این مکاتب به مبدائی در وجودشان معتقدند که الوهیت نام دارد و از او کمک میگیرند تا قدرت درونشان را ظهور دهند. اما ربوبیتی که بتواند آنها را تربیت کند و حرکتشان را جهت دهد، نمیشناسند. میگویند هستی از هیچ خلق شده، منتها هیچی که بینهایت است! و مراتب سیر نزول را اینگونه بیان میکنند: شعور الهی، خود برتر، ذهن خودآگاه و ذهن ناخودآگاه. آنها هدف زندگی را شناخت خود میدانند و باور دارند انسانی که خود را شناخت، میتواند ناخودآگاهش را پاک کند، به دست خودآگاهش دهد و از مجرای خود برترش به شهود برسد.
البته با روشهایی به کار میگیرند، به آنچه میگویند، میرسند و میتوانند نیازها و خواستههای خود را برآورده کنند. اما ربوبیتی را نمییابند که به آنها بگوید خود برترشان چه نیازی دارد و چه خواستهای آنها را به کمال میرساند. ازاینرو نیروهایشان را برای آبادانی دنیا، حل مشکلات عاطفی و رفع کمبودهای مادی خود به کار میگیرند. اگر هم به ندرت در صدد رفع بیماریهای اخلاقیشان باشند، برای تأمین آرامش زندگیشان در دنیاست، نه ظهور ارزشها.
این برای آنها که فقط ماده را شناختهاند و از عالم غیب بیگانهاند، عالی است. اما در اصل، ناقص است و ما اگر دنبالشان برویم، گیر میافتیم. کامل و جامع، اسلام است؛ زیرا تنها کتابی که به تمامی وحی خداست و ربط مستقیم به مبدأ وجود دارد، قرآن است. هروقت قرآن را خوب شناختیم، میتوانیم برای حرفهای دیگران هم وقت بگذاریم.
طبق معارف شیعه، ما عقیده داریم هستی از عشق آفریده شده، نه از خلأ و هیچ؛ و عشق عین کمال و زیبایی است. البته مراتب ظهور وجود از خود، هیچ ندارند و عین فقرند؛ منتها عین فقر به عشق و وجود، مثل شعاعهای خورشید. این مراتب به وزان همان چهار رتبه که بالا گفتیم، روح، نفس کلی یا ولایت، نفس ناطقه، و خواطر و ذهنیات هستند.
برخی میگویند برای پاکسازی و عروج باید از امور مادی به کلی روی گرداند و به طمع نعمتهای آخرت، ترک دنیا گفت. اما در معارف شیعی، إعراض از طیّبات دنیا نداریم؛ بلکه قرآنکریم میفرماید: "كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ..."[1].
جناب میرداماد، زهد و عبادت غلطِ مبتنی بر ترک دنیا را همچون تجارتی میداند که در آن، کالای کمارزش را میفروشند تا کالای ارزشمند را بخرند؛ یا مثل کسی که به ضیافتی دعوت دارد و از چند روز قبل، چیزی نمیخورد تا آنجا بتواند حسابی دل از عزا درآورد؛ یا مانند اجیری که به ازای اجرت و دستمزد، کار میکند.[2]
اما عارف حقیقی که به حقیقت وجودش رسیده، مطلوبی جز لقاء خدا ندارد. زهدش توجه به حقّ است و إعراض درونی از هرچه غیر او؛ نه ترک دنیا و ترک وظایف در این بُعد. او در عین عمل به تمام وظایف دنیایی، توجه و نگاه مستقل به موجودات را ترک میکند و درونش را از هرچه او را از رؤیت خدا مشغول نماید، پاک میکند.
با حرکت در دو بُعد نظری و عملی، نفس خود را میسازد و همۀ اعضا، غرایز، قوا، اوهام، خیالات و افکارش را تسلیم حق میکند. درنتیجه به جای اینکه نبیند، نشنود، نخورد و...، میبیند، میشنود، میخورد و...؛ اما هادیاش در تمام این امور، روح انسانی یا همان شعور برتر است. تا به رتبهای میرسد که همۀ مراتبش بدون اختلاف و نزاع، متوجه به حریم حق میشوند. این، زهد عارفانه و شیعی است.
در عبادت نیز همۀ اعضا و قوای ظاهر و باطنش واحد میشوند و یکپ
ارچه به سوی عالم قدس حرکت میکنند. اول، گوشش ندای درونی حق را دریافت میکند و چشمش تجلی او را میبیند، بعد به نماز و عبادت میایستد؛ نه اینکه از سر عادت یا موروثی مشغول نماز شود.
درواقع نه دست و پای او عبادت میکند، نه چشم و زبانش، نه حتی خیال و قلبش؛ بلکه روح کلی است که از مجرای او به ظهور میرسد. برای همین هرگز خود را عابد نمیبیند تا دچار عُجب و ریا شود یا برای عبادتش طمع پاداش داشته باشد. تنها کار عارف، این است که وجود و روح کلی و اتصال خود با او را میشناسد و میبیند حقیقتی است ممتد از عالیترین تا پایینترین رتبه؛ که مراتب دانیاش تحت إشراف رتبۀ عالی یعنی روح و نفس کلی هستند. آنوقت این شناخت، به تمام قوای او سرایت میکند و او خودبهخود در مسیر طاعت و عبادت حق قرار میگیرد.
اینها محتوای مکتب شیعه است و خیلی از ما شنیدهایم و میدانیم. ظاهراً هم تأیید میکنیم. اما هنوز جان و فکر و خیال و اعضایمان این روشها را تصدیق نکرده و آنها را نپیموده است. وگرنه پس از اینهمه دینداری و عبادت باید جانمان صیقل مییافت و استعداد نفسمان برای دریافت و درک معارف ربوبی برتر، آماده میشد.
اغلب ما بهانه میآوریم که این علوم و معارف، سخت است یا قرآن به زبان عربی است و ما نمیتوانیم بفهمیم. اما مگر اینها درس و بحث مدرسه است؟ نمیتوانیم توجیه بیاوریم. قرآن، ورای زبان عربی است. برای درک معارف قرآن و گرفتن نور عبادات، سواد و مدرک لازم نیست؛ چون اینها فطری است و جان ما حقیقتش را درمییابد، حتی اگر واژگانش را نفهمیم. زهد و عبادت هم برای این است که ما را به فهم معارف برساند. اگر نرساند، بر باد رفته است؛ "وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ"[3]!
***
پس از این مقدمه به بحثمان برمیگردیم و موضوع سمع و بصر و نقش این دو حس در تعیّن عقلانی یا وهمانی نفس را پی میگیریم تا با شناخت بهتر، در تأثیرات دیدنها و شنیدنهایمان و تصفیۀ آنها از خواطر، بیشتر دقت کنیم.
"سُبْحانَ الَّذي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ."[4]
علاّمه مصطفوی ذیل این آیه مینویسد:
«انسان وقتی میتواند از حقایق عوالم و معارف الهی آگاه و مطلع باشد که از مراحل خودبینی و خودستایی بیرون رفته و در عالم لاهوت و حقیقت، فانی شده باشد و موجودات و عوالم را با چشم خاص لاهوتی درک کند.»[5]
پایان آیه، صفت سمیع و بصیر آمده و چنانکه از سیاق برمیآید، هم میتواند صفت برای خدا باشد و هم برای پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله). اما از نظر معنا چطور؟ موصوف این دو صفت در آیه کیست؟
در اینکه خدا سمیع و بصیر است، شکّی نیست و اینجا نیز میرساند که خدا چون شنوا و بیناست، میداند چه کسی را به معراج ببرد و چه آیاتی را به او نشان دهد. اگر هم به پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) برگردد، یعنی این بندۀ خدا چون سمیع و بصیر است و این دو مجرای ادراکش هیچ رنگ غیر حق نگرفته، میتواند به معراج برود و آیاتی را که خدا به او نشان میدهد، ببیند؛ چراکه زیباییهای دیدنی و شنیدنی را به انسان کور و کر نمیشود نشان داد.
پس میشود هم خدا سمیع و بصیر باشد و هم بندۀ او؛ طوری که بنده، همان چیزی را بشنود و ببیند که خدا میشنود و میبیند؛ همان که در حدیث قرب نوافل آمده است[6]. آنچه مخصوص حقتعالی است، هویت غیبی مطلق است که هیچکس به آن راه ندارد و نیز اسماء ذاتی که عین ذات حقّاند. اما اسماء فعلی حقتعالی اینگونه نیستند و بقیه میتوانند به آنها متخلّق شوند.
اینجاست که اسماء الهی، هم به خدا اسناد داده میشوند و هم به بنده. اما شرطش این است که بنده واقعاً بنده باشد و همه چیزش را در خدا فانی کرده باشد. نه تنها پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله)، بلکه ما نیز اگر بنده باشیم، سمیع و بصیر میشویم و میتوانیم هر لحظه معراج را درک کنیم؛ نه معراج نبوی، بلکه معراج خودمان را در رتبۀ خودمان طی کنیم و آیات خدا را ببینیم تا دیگر او را چشمبسته، ندیده و نشناخته، و مفهومی و ذهنی بندگی نکنیم.
به هر حال بندۀ حقیقی خدا مانند حضرت رسول(صلّیاللهعلیهوآله) آیات او را میبیند و او را نشان میدهد. همچون آیینهای بدون شیشه و جیوه که تصویر تمامقدّ صاحبش را همانگونه که هست، منعکس میکند. البته همۀ موجودات در حدّ خود، تصویری از اسماء الهی عرضه میکنند. اما تنها انسان است که میتواند تصویر جامع و کامل بدهد.
تمام موجودات، مرتبۀ ناسوت و ملکوت را دارند؛ ولی جبروت و لاهوت، ویژۀ انسان است. لاهوت، کانون عشق است که هیچ تصوری نمیتوانیم از آن داشته باشیم. جبروت، عالم عقل و اسماء الهی، کانون تسبیح خدا و جایگاه ملائکۀ مجرّد از هر قید مادی است که آن را با هیچیک از حواس مادی نمیشود درک کرد.
اما ملکوت اگرچه فراتر از ماده و وسیع، لطیف و فسادناپذیراست؛ مث
ل خواب و خیال، اندازه و صورت دارد. ناسوت هم همین عالم ماده است که غلیظ و متراکم است و قابل تغییر و فساد و فرسایش. تمام آسمانها و زمینها و آنچه بین آنهاست، در ناسوت قرار دارد. این عالم، سایۀ ملکوت است و ملکوت، سایۀ جبروت؛ آن هم سایۀ لاهوت.
انسان از تمام این عوالم، بهره برده و با جسمش در ناسوت است، با خیالش در ملکوت، با عقلش با جبروتیان و با قلب و روحش در عالم عشق؛ در عین حال، شخصیتی یگانه دارد. آنچه را با حواسش مییابد، در خیال صورت میدهد و تصویرسازی میکند؛ با عقل، معنای آن را درک میکند و در گسترۀ قلبش، حبّ آن یا بغض از آن شکل میگیرد. اینگونه است که نفسش ساخته میشود، به اختیار و حرکت خودش و با عوالمی که خدا به او داده است.
سیر نزول او از لاهوت به ناسوت میرسد و سیر صعودش از حس آغاز و به روح، ختم میشود که قرآن از این مرحله، به قلب تعبیر کرده است: "...لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها..."[7]. البته چه ما بفهمیم و چه نفهمیم، تمام این مراتب را ولایت اداره میکند و اوست که پیوسته آثار و خصوصیات هر عالم را به آن افاضه مینماید. اما بهره و نصیب ما، بستگی به این دارد که دست ولایت را در کدام عالم ببندیم و در کدام عالم، باز بگذاریم.
کسی که در پایان سیرش هنوز در عالم حس باشد و از زندان حواس و خواطر رها نشده باشد، پس از مرگ نیز اسیر این عالم میماند و از دنیا رها نمیشود. او وسعت و قدرت دارد و میتواند هر ضرری را از خود دفع کند؛ اما اسیر زمین و شبانهروز مانده و در عالمی گیر افتاده که دیگر، ابزار استفادهاش را ندارد و این برایش عین عذاب است. عذاب سختترش هم این است که به عوالم برتر راه نمییابد.
برخی نیز از حس میگذرند و در عالم خیال میمیرند؛ مثل افراد مبتلا به آلزایمر که دیگر حواسشان کار نمیکند و مثلاً فرزند خود را که پیش رویشان نشسته، نمیشناسند؛ اما با تصویری که از کودکی او در خیالشان مانده، خوشاند!
عدهای نیز به عالم عقل میرسند. تنها اندکی هستند که خصوصیات کمالیِ تمام این عوالم را به خود میگیرند و از عوالم عبور میکنند تا به عالم روح میرسند و در وسعت ولایت با حقایق نوری اولیاء الهی در لقاء خدا زندگی میکنند.
[1]- سورۀ طه، آیۀ 81 : از طیّباتی که در دنیا روزیتان کردهایم، بخورید.
[2]- جذوات و مواقیت، ص82.
[3]- سورۀ ماعون، آیۀ 4 : وای بر نمازگزاران!
[4]- سورۀ إسراء، آیۀ 1 : منزّه است آنکه بندهاش را شبی از مسجدالحرام به مسجدالأقصی که اطرافش را پربرکت کردیم، حرکت داد؛ تا از آیاتمان به او نشان دهیم؛ که همانا او سمیع بصیر است.
[5]- تفسیر روشن، ج13، ص153.
[6]- الكافی، ج2، ص352 : "...فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ..."؛ پس وقتی او را دوست داشتم، سمعش میشوم که با آن میشنود و بصرش که با آن میبیند.
[7]- سورۀ حج، آیۀ 46 : قلبهایی دارند که با آنها تعقل میکنند.
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
محبت درمانی_۳۹.mp3
9.45M
#محبت_درمانی ۳۹
محبتهاتُ،
با منّت گذاشتن، پُز دادن، خودخواهی کردن یا رنجوندن طرف مقابل ... خراب نکنیا...❌
اینجوری ثواب که نکردی؛ هیچی
کباب هم میشی!🚫
@Ostad_Shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
▪️شمار اشکهایت را
شمار داغهاے سینہ ات را
و شمار سجده هاے عاشورایے ات را
فقط خــدا مے داند !
◾️مَــرْدِ دَرْدْهـٰاےِ ڪَرْبَـلٰا
|طــبیب|
آغوش باز کرده برایت
🕊سفر بہ سلامت
@Ostad_Shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#گلهای_کوچک_خانه ۷۴
#اصلاح_رفتار_کودک ۲۵
💠 اگر کودکتان در مکان های عمومی به حرفتان گوش نمیکند؛
❌ عدم همکاری اش را با محرومیت همراه کنید.
@Ostad_Shojae
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
🔶🔶علت سرخ بودن پرچم گنبد امام حسین ( ع ) چیست؟
در میان اعراب رسم بر این بوده کسی که خونش به ناحق و مظلومانه بر زمین ریخته میشد و انتقام آن به نحو شایستهای گرفته نمیشد پرچم سرخی بر مزار او میگذاشتند. پرچم سرخ افراشته شده بر گنبد امام حسین علیه السلام نیز از همین باب میباشد.
در زیارتی که امام صادق علیه السلام به «عَطِیه» آموخت آمده است: «شدت همبستگی و پیوند سیدالشهدا با خدا به نحوی است که شهادتش همچون ریخته شدن خونی از قبیله خدا میماند که جز با انتقامگیری و خونخواهی اولیا خدا، تقاص نخواهد شد»از همین روی است که امام حسین علیه السلام را ثارالله یعنی خون خدا مینامند و خونخواهانش را لثارات مینامند.
@khandehpak
•┈••✾یاحسین(ع)✾••┈•
هدایت شده از پست ویژه✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوری
نخستین اعترافات سخنگوی گروهک الاحوازیه به انجام حمله تروریستی صبح امروز در رژه نیروهای مسلح در اهواز
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9