بسماللهالرّحمنالرّحیم
از وهم تا عقل
(سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران)
(خلاصۀ جلسۀ 7، 8 محرّم 1440)
دانستیم وهم در حیوان، تابع حس است و کمال و غایت سیر اوست؛ اما وهم انسان در اصل خود، تابع عقل است و اگر به دلیل اختیار انسان تحت حاکمیت حس قرار گیرد، به راحتی میتواند سراب را آب جلوه دهد و دوست را دشمن، دشمن را دوست، خیر را شرّ و شرّ را خیر. البته فقط تا مرتبۀ خیال پیش میرود و با این جلوهگریها حجاب عقل میشود؛ اما به خود عقل، راه ندارد.
وهم، شناخت قوانین اشیاء و روابط برای گذران زندگی است و ما تا زمانی که در قالب حیوانی هستیم، گریزی از وهم نداریم. خیلی از یادگیریهای ما مرهون وهم است. به عنوان مثال، کودک در ابتدای زندگی خود وقتی به اشیاء سفت یا نرم برخورد میکند، خاصیتشان را میفهمد و به ذهن میسپارد تا در مواجهۀ بعدی با اشیاء مشابه، درست عمل کند و مثلاً مراقب باشد سرش به اشیاء سخت برنخورد. این وهم است و برای زندگی لازم است. همینطور شناخت اینکه پدر و مادرش کیستند، خانهاش کجاست و... واقعیاتی هستند که وهم آنها را درک میکند و برای زندگی روزمره لازماند.
اما این کارآیی فقط در حدّ حواس است و وقتی کار به جایی میکشد که وهم از دادههای حسی خود، نتیجۀ غیر حسی میگیرد، دیگر غیرواقعی است و باید نامش را توهم گذاشت! مثلاً لباس برای پوشش، محافظت و آراستگی است. اما وقتی لباسها را به گران و ارزان، باکلاس و بیکلاس یا طبق مد و ازمدافتاده تقسیم میکنیم و اگر جایی لباس ارزان بیکلاس پوشیدیم، در درون فشار میکشیم، توهم است. همۀ مقایسهها همین است.
یا خیلی از اشیاء در زندگی مورد استفادهاند. اما تنوعات و مدلهای گوناگون یک شیء، جزئیات وهمی است. چرا برای ما فرق میکند؟ شاید متناسب با نیاز و شرایط خود، لازم باشد مدل خاصی را انتخاب کنیم؛ اشکال ندارد. اما مسئله اینجاست که گاه به مدلهایی که نداریم، حسرت میخوریم و آرزوی داشتنشان را میکنیم و منتظر هستیم آنها را به دست آوریم. این دیگر توهم است.
در توهم، دلی که قرار است تحت سلطۀ عقل باشد، با وهمیات غیرواقعی شاد و ناراحت میشود. یعنی کلی از غمها و سختیهای ما توهمی است. مثلاً به خاطر چیزی که ملایم نفسمان نبوده، یا به خاطر زودرنجی و حساسیت خودمان ناراحت شدهایم و غصه خوردهایم. گمان هم میکنیم با آنها چقدر به امام نزدیک شدهایم و چه پاداشی به ما میدهند. غافل از اینکه توهم اصلاً در دستگاه اهلبیت(علیهمالسلام) نیست و هرچه براساس آن باشد، باطل است.
وهم در مقابل عقل، مثل شعلۀ کبریت در برابر خورشید است و کسی که در کبریت بماند، هرگز نمیتواند بفهمد خورشید چه نور و حرارتی دارد. قوای وهم، غریزه و تجربه و تشبیه هستند و وهم، همینها را بر صفحۀ نفس ترسیم میکند. بعد هم براساس آنها تصمیم میگیرد و انتخاب میکند. نتیجۀ این زندگی، سقوط است و حتی اگر عبادت داشته باشد، ثمر نمیدهد.
گفتیم وهم، کثرت دارد، چه در خوشیها و چه در ناخوشیها. اما عقل، کثرت ندارد و عین وحدت است؛ درکش کلی است و جزئیات را درک نمیکند. خیلی از ما امروز از کسی خوشمان میآید و فردا اگر با ما بد شد، دیگر دوستش نداریم. به غذایی علاقه داریم؛ اما اگر معده و رودهمان بیمار شود، حتی بوی آن غذا حالمان را به هم میزند. یک دقیقه خوشیم؛ اما با کمترین تغییر شرایط، فکر و دل و نگاهمان، احساس و محبتمان، حتی اشتهایمان تغییر میکند. اینها همه، محبتهای وهمی و غیرواقعی است.
اما عاقل با اینکه عاشق همه چیز است، همه چیز را در یک محور دوست دارد و تمام محبتهایش طولی اند و با هم تباین ندارند. اینطور نیست که محبت امروزش فردا به نفرت تبدیل شود. اولیاءالله، عاقلاند که هیچ چیز نگرانشان نمیکند. تنها به یک حقیقت خوشحالاند، اگرچه خیلی چیزها در طول آن یکی خوشحالشان کند و تنها از یک چیز ناراحت میشوند، اگرچه در طول آن، ناراحتیهای زیادی داشته باشند.
مسئله، خیلی روشن و آشکار است. ما با یک تجربۀ یکروزه میتوانیم خود را بسنجیم و راحت بفهمیم در کدام عالمیم. ما همیشه در انتظاریم که این خوشی بیاید و آن ناخوشی برود؛ بیخیال دنیا نیستیم که هرچه هست، باشد.
اما عقل، مظهر اسم «فاطر» الهی است که سره را از ناسره، صدق را از کذب و حق را از باطل جدا میکند. اگر وهمیات خود را به دست عقل بدهیم، آنها را پردازش و پاکسازی میکند و تبدیل به وحدت مینماید. آنوقت هم دنیا را داریم، هم آخرت را. زندگی میکنیم؛ اما رنگ زندگی دنیا در وجودمان نمیرود و بود و نبودش برایمان یکسان است.
کی میخواهیم به عقل برسیم؟! ما در درون واقعاً منتظر جلوات ماده هستیم که وقتی به دستمان میرسد، اینقدر خوشحال میشویم. اگر منتظر امام بودیم، هرلحظه پیغام او هم میرسید و میتوانستیم ببینیمش؛ چنانکه خود در یکی از توقیعاتش فرموده[1].اما محبت ما به او آنقدر ضعیف است که محبتما
ن به ماده، روی آن را پوشانده است.
حوزۀ نفوذ شیطان در ما وهم است و آنجا پیوسته عرصۀ نبرد شیاطین با ملائکه است. باید ببینیم کدام پرچم در دلمان برافراشته میشود. خیلیها اعتقاد و عمل دارند و اهل نماز و روزهاند؛ اما چون وهمیاند، شیطانی میشوند و به جهنم میروند. آنجا هم که پیامبراکرم(صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید: "لَوْلَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ"[2]، این شیاطین، همان وهمیات هستند که بر جان انسان مسلط میشوند و چشم و گوش باطنش را از درک حقیقت میبندند.
خلاصه آنکه ما تا در منطقۀ وهم زندگی میکنیم، با ناهنجاریها و پراکندگیهای فراوان روبهرو هستیم و در درون همواره با خود در جنگیم؛ چه در خوشی و چه در ناخوشی، چه در دارایی و چه در نداری، چه آنجا که دوستمان دارند و چه وقتی دوستمان ندارند، در کم و زیاد؛ و به طور کلی نه در اقبال و نه در ادبار، درونمان آرامش ندارد.
بنابراین با تمام فایده و ضرورتی که وهم دارد، چون مرتبۀ نازل عقل است، باید مراتبی را طی کند و با کنار گذاشتن نواقص و گرفتن کمالات هر رتبه، به رشد برسد. وگرنه آنکه در وهم بماند، هرچه سنّش زیاد شود، عقلش هنوز کودک است.
مراتب عقل عبارتاند از: عقل بالقوه، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد. این چهار مرحله از ابتدای تولد با ما هستند و ما در روند شکوفایی خود به همۀ آنها نیاز داریم تا به ظهور برسند.
عقل بالقوه، لوح خالی از نقش و نگاری است که نوزاد در ابتدای تولد دارد و باید پرورش یابد. این طفل نوپای عقل، کمکم با تجربه و سرک کشیدن به دور و بر و حتی پرسش از دیگران، سود و زیان خود را به نحو ابتدایی میشناسد و بدیهیات زندگی روزمرهاش را درک میکند. میفهمد که باید بخورد و غذا بخورد نه سنگ، باید بخوابد، لباس بپوشد؛ میفهمد تاریکی، شب است و روشنی، روز؛ مادر و پدر خود را از دیگران تشخیص میدهد و... . این همان عقل بالملکه است.
اما در عقل بالفعل باید پا از گلیم بدیهیات، بیرون بکشد، دنبال امور پنهانی باشد و عمق و بطن دنیا را درک کند. امام هم چنین انسان عاقلی میخواهد؛ کسی که با عبور از عقل بالملکه، به عقل بالفعل برسد و به عالمی جدید وارد شود.
به راستی کدامیک از ما با رسیدن به سنّ تکلیف یا حتی پس از آن وارد عالم جدیدی شدهایم؟ بسیاری از ما همان بدیهیات روزمره را برداشتهایم و با آنها سر سفرۀ غیب نشستهایم. در حدّ عقل بالملکه ماندهایم و فکر کردهایم برایمان کافی است. اصلاً وارد کلاس عقل فعال نشدهایم، چه رسد به عقل مستفاد که همان عقل کلی و متصل به روح و ولایت است. تازه در همین حد نیز به ادراک واقعیات جزئی بسنده نکردهایم و کلی رنگ و پیرایۀ توهمی به وهمیات زدهایم و براساسش حبّ و بغض گرفتهایم.
ما کوتوله شدهایم و در همین عقل بالملکه برای خود، خدا و پیغمبر و امام ساختهایم! همین خدا را هم عبادت میکنیم و همین پیغمبر و امام را دوست داریم! ازاینرو کارهایی را به عنوان بندگی و محبت انجام میدهیم که از روزمره و دور و برمان یاد گرفتهایم، نه آنچه از درونمان برمیآید. مثلاً چون مادرمان نماز میخواند، ما هم یاد گرفتهایم و عادت کردهایم بخوانیم. اما در درون، درکی از معنا و حقیقت نماز نداریم.
متأسفانه در شکوفایی عقل بالفعل، "أَكْثَرُهُمْ لايَعْقِلُونَ" هستیم. به فکر بیفتیم. نگران سنّ و عملکرد گذشتهمان نباشیم. عبور از عقل بالملکه به عقل بالفعل، یک آن است و اگر بخواهیم، در هر سنّی میتواند اتفاق بیفتد.
حرّ در یک آن به سپاه امام حسین(علیهالسلام) ملحق شد. او با تمام وهمش به کربلا آمده بود؛ اما تمام بدیهیات روزمره، پُست و مقام، سنّ و سال، تهدیدهای عبیدالله و گذشتۀ خراب خود را محکم زیر پا گذاشت و در یک آن، همه را بیخیال شد. پیش از آن هم حسین(علیهالسلام) را دیده و حتی پشت سرش نماز خوانده بود. اما اینجا انگار یکباره چشمش باز شد و او را به گونۀ دیگر دید: یک حقیقت جاری نامحدود و عین کمال که هرگز قطع نمیشود و تا ابد شیرین و جانبخش است.
ما نیز همین الآن وجودی بخواهیم و تصمیم بگیریم درجا از بدیهیات بگذریم. اینها زمانی برای ما مفید بودند؛ اما دیگر کافی است. اینهمه سال در کلاس اول عقل ماندیم؛ بس است! تازه وقتی زیاد در یک کلاس درجا بزنیم، دیگر به آن کلاس راهمان نمیدهند. یعنی از وهم و عقل بالملکه هم بیرون میآییم و چون به عقل بالفعل نرسیدهایم، دچار توهم میشویم؛ چنانکه شدهایم.
عقل فعال جز با معارف حاصل نمیشود و با دو بال ایمان و عمل صالح به ظهور میرسد. پس به چند ذکر و عمل صوری بسنده نکنیم. باید جان بکَنیم و در دریای معارف غوطهور شویم. زندگی روزمره را هم تعطیل نکنیم؛ امورمان را بگذرانیم؛ اما هرچه شد، شد. بیخیال شویم و نه دنبال اقبال دنیا باشیم، نه ادبار دنبا را به هر قیمتی از خود برانیم.
وقتی به عقل بالفع
ل رسیدیم، تازه آغاز شکلگیری عقل مستفاد و آغاز انسانیت ماست. یعنی تا قبل از آن هنوز در حدّ حیوان بودیم، اگرچه حیوان متمدّن؛ چون وجه امتیازمان با حیوان را به ظهور نرسانده بودیم. اینجا آغاز یادگیری الفبای غیب است؛ ولی ما هرچه سنّمان بالا میرود، تازه دنبال این هستیم که جزئیات دنیا را بیشتر یاد بگیریم تا عقب نمانیم.
ما انسانیم؛ واقعاً حیف ماست که در اینهمه وهمیات باشیم. دیگر به خود آییم.
[1]- الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص499 : "وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا"؛ اگر شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان دارد، در وفا به عهدی که بر عهدهشان است، یکدل میشدند، هرآینه یُمن دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما به سویشان شتاب میگرفت.
[2]- بحارالأنوار، ج56، ص163 : اگر شیاطین حول قلوب آدمیان نمیگشتند، هرآینه آدمیان ملکوت آسمانها را میدیدند.
#داستان_کوتاه 📚
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ.
ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ 📄
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ،
ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:
ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ
ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
چو عضوی ......
ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ!
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!
ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎﺩﻡ ﻧﻤﻲﺁﻳﺪ،
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻲ؟ ﺍﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻲ ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ؟
ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﻳﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺷﻪﻱ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ و من باید کارهای خواهر کوچکترم را انجام دهم، ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ.
ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ، ﻫﻤﻴﻦ؟!
ﺑﺎﻳﺪ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺣﻔﻆ میکردی، ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﻤﻴﺸﻪ!
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ دیگری ﮔﻔﺖ:
ﺗﻮ ﻛﺰ ﻣﺤﻨﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﻲ ﻏﻤﻲ
ﻧﺸﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﻧﻬﻨﺪ ﺁﺩﻣﻲ!
هدایت شده از ریحانه
🔅 پیام رهبر معظّم انقلاب اسلامی به مناسبت روز تجلیل از شهیدان و ایثارگران در هفتهى دفاع مقدّس
✅ بسماللهالرّحمنالرّحیم
هر روز که بر نظام جمهوری اسلامی ایران میگذرد و افقهای تازه آشکار میگردد و فرازونشیبهای این راه پُرافتخار نمایانتر میشود، ارزش جانبازی شهیدان جلوهی بیشتر مییابد. آنان با خون خود بنیان این سازهی عظیم و پُرشکوه را مستحکم کردند.
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
#گلهای_کوچک_خانه۷۸
#اصلاح_رفتار_کودک۲۹
قوانین رادر دونسخه برای خودتان و کودک بنویسید
❌بجای اینکه مرتب قوانین رابه او گوشزد کنید،امتیازاتی که به دست آورده یا از دست داده را برایش بگویید
@Ostad_Shojae
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
محبت درمانی_۴۳.mp3
10.92M
#محبت_درمانی ۴۳
محبت کردن، سلیقه ای نیستا
یاد بگیر، با نگاه خدا، آدما رو برای مهرورزی بیشتر انتخاب کنی❤️
@ostad_shojae
◾️ ذکر قنوت
گزیدهای از خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین علی بهجت
ادعیه و اذکار ایشان در قنوت نماز مختلف بود. مطابق برخی موارد متفاوت میشد؛ مثلاً گاهی خشکسالی بود، قنوتش را تغییر میداد. یادم هست یکبار به ایشان گفتند که اهالی شمال خیلی به آب نیاز دارند؛ اصلاً بارندگی نشده است. اگر این هفته باران نبارد محصول امسال میسوزد. ایشان در قنوت نمازش در اینباره دعا میکرد؛ طلب رحمت میکرد. در سالهای گذشته دعای «لااِلهَ اِلاَّ اللّه الْحَلِیمُ الْکریم... » را مرتب در نماز میخواند:
🔸«لااِلهَ اِلاَّ اللّه الْحَلِیمُ الْکریم، لااِلهُ الاّ اللّه الْعَلِی الْعَظِیم، سُبْحانَ اللّه رَبِّ السَّمواتِ السَّبْع وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْع وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَینَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیم وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِین».(بحارالانوار، ج۸۲، ص۲۰۶ ـ ۲۰۸.)
🔹معبودی جز خداوند نیست، که صاحب حلم و کرم است، معبودی جز خداوند نیست که بلندمرتبه و بزرگ است، منزّه است خداوند، پروردگار آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه و آنچه در آنها و میان آنها است، [خدایی که] پروردگار عرش بزرگ است و ستایش خدایی را که پروردگار عالمیان است.
◾️ چندین چراغ داریم و بیراهه میرویم!
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
در روایت آمده است که رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «أَهْلُ بَیتی أَمانٌ لأَهْلِ الأرْضِ، کما أَنّ النجُومَ أَمانٌ لأَهْلِ السماواتِ؛ اهلبیت من، مایهی امنیت زمینیان هستند، همانگونه که ستارگان مایهی امنیت آسمانیان هستند».[۱]
آیا امکان دارد در شداید و گرفتاریها به آنها پناهنده شویم و آنها چاره نکنند و پناه ندهند و بلا را از ما مرتفع نکنند؟!
راه اهلبیت علیهمالسلام، راه نجات و سعادت و امان و مایهی سلامت دارَین دنیا و آخرت است. ....
📚 در محضر بهجت، ج٣، ص٢۴۶