eitaa logo
کانال عشق
317 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
95 فایل
الله کانالی عمومی بافرهنگ معنوی خاصان ان شاالله اللهم عجل لولیک الفرج ❤️🍎عشق یعنی : به ؛ خدای حسین رسیدن خدای حسین راداشتن خدای حسین راچشیدن خدای حسین رابه ادراک نشستن و... ♥️ارتباط با ادمین خادم عزیزان دل @eshgh_14
مشاهده در ایتا
دانلود
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🍁🍁 🥮 حلوا کدوحلوایی 🎃 یه حلوای نرم و لطیف که مخصوص این فصله و با کدوحلوایی میتونین به راحتی درستش کنین😋👍 🍮مواد لازم: 🍪آب ۱ لیوان 🍪شکر ۱ لیوان 🍪گلاب ۲ قاشق غذاخوری 🍪زعفرون ۲ قاشق غذاخوری 🍪هل ۲ عدد 🍪آرد ۱ لیوان 🍪مخلوط کره و روغن مایع (میتونید فقط از روغن مایع استفاده کنید) ۱/۲ لیوان 🍪پوره کدو حلوایی پخته شده ۱ لیوان 🫕برای پوره کردن کدو حلوایی میتونین کدوها رو برش بزنین و با پوست بذارين پخته بشه، بعد گوشتش رو جدا کنین و با پشت چنگال پوره کنید 🍁🍁🍁 ▣⃢ https://eitaa.com/eshgh14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 امام کاظم (علیه السلام) می‌فرمایند: ❇️ مؤمن کم‌حرف و پُر کار است و منافق پُر حرف و کم‌کار! 📚 تحف‌العقول، صفحه ۳۹۷ سائحات محله فرشته           ┄┅┅═   🌷  ═┅┅┄ https://eitaa.com/joinchat/1320419607C5538e36702           ┄┅┅═   🌷  ═┅┅┄ https://eitaa.com/eshgh14
مادر شهید مدافع حرم طلاهای خود را به جبهه مقاومت اهدا کرد 🆔 [@Baseeratt] https://eitaa.com/eshgh14
داستان کوتاه در دبستانی، معلمی به بچه ها گفت آرزوهاشونو بنویسن . اون نوشته های بچه ها رو جمع کرد و به خونه برد . یکی از برگه‌ها ؛ معلم رو خیلی متاثر کرد . در همون اثنای خوندن بود که همسرش وارد شد و دید که اشک  از چشمای  خانمش جاریه . پرسید، چی شده؟ چرا اینقدر ناراحتی ؟ زن جواب داد، این انشا را بخوان؛ امروز یکی از شاگردانم نوشته .  گفتم آرزوهایشان را بنویسند و اون اینجوری نوشته . مرد کاغذ را برداشت و خواند. متن انشا اینگونه بود: "خدایا، می‌خواهم آرزویی داشته باشم که مثل همیشه نباشد؛ مخصوص است. می‌خواهم که مرا به تلویزیون تبدیل کنی.می‌خواهم که جایش را بگیرم.  جای تلویزیونی را که در منزل داریم بگیرم.  می‌خواهم که جایی مخصوص خودم داشته باشم و خانواده‌ام اطراف من حلقه بزنند.می‌خواهم وقتی که حرف می‌زنم مرا جدّی بگیرند؛ می‌خواهم که مرکز توجّه باشم و بی آن که سؤالی بپرسند یا حرفم را قطع کنند بگذارند حرفم را بزنم.  دلم می‌خواهد همانطور که وقتی تلویزیون خراب است و به آن می‌رسند، به من هم برسند و توجّه کنند.  دلم می‌خواهد پدرم، وقتی از سر کار برمی‌گردد، حتّی وقتی که خسته است، قدری با من باشد.  و مادرم، وقتی غمگین و ناراحت است، به جای بی‌توجّهی، به سوی من بیاید.  و دوست دارم، برادرانم برای این که با من باشند با یکدیگر دعوا کنند ... دوست دارم خانواده هر از گاهی همه چیز را کنار بگذارند و فقط وقتشان را با من بگذرانند.  و نکتۀ آخر که اهمّیتش کمتر از بقیه نیست این که مرا تلویزیونی کن تا بتوانم آنها را خوشحال و سرگرم کنم.  خدایا، فکر نکنم زیاد چیزی از تو خواسته باشم.  فقط دوست دارم مثل هر تلویزیونی زندگی کنم." انشا به پایان رسید. مرد نگاهی به همسرش کرد و گفت، "عجب پدر و مادر وحشتناکی‌اند! زن سرش را بالا گرفت و گفت، این انشا را دخترمان نوشته است ! https://eitaa.com/eshgh14