قسمت چهل و پنجم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: کارنامه ات را بیاور
.
تا شب، فقط گریه کرد … کارنامه هاشون رو داده بودن … با یه نامه برای پدرها … بچه یه مارکسیست … زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره … – مگه شما مدام شعر نمی خونید … شهیدان زنده اند الله اکبر … خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه
…اون شب … زینب نهارنخورده … شام هم نخورد و خوابید … تا صبح خوابم نبرد … همه اش به اون فکر می کردم … خدایا… حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ …
هر چند توی این یه سال … مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست …کنار اتاق،
تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد … با اولین الله اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت … نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز … خیلی خوشحال بود
… مات و مبهوت شده بودم … نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش …دیگه دلم طاقت نیاورد … سر سفره آخر به روش
آوردم … اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست … دیشب بابا اومد توی خوابم … کارنامه ام رو -
برداشت و کلی تشویقم کرد … بعد هم بهم گفت … زینب بابا … کارنامه ات رو امضا کنم؟ … یا برای کارنامه عملت از
حضرت زهرا امضا بگیرم؟ … منم با خودم فکر کردم دیدم … این یکی رو که خودم بیست شده بودم … منم اون رو
انتخاب کردم … بابا هم سرم رو بوسید و رفت …مثل ماست وا رفته بودم … لقمه غذا توی دهنم … اشک توی چشمم …
حتی نمی تونستم پلک بزنم … بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم … قلم توی دستم می لرزید … توان
نگهداشتنش رو هم نداشتم …
قسمت چهل و ششم داستان دنباله دار بدون تو هرگز :
.
گمانی فوق هر گماناصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد … علی کار خودش رو کرد .. اونقدر با وقار و خانم شده بود که
جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد … با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد … حتی برادرهاش
اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد … قبل از من با زینب حرف می زدن… بالاخره من بزرگش نکرده بودم
… وقتی هفده سالش شد … خیلی ترسیدم … یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد
… می ترسیدم بیاد سراغ زینب … اما ازش خبری نشد…دیپلمش رو با معدل بیست گرفت … و توی اولین کنکور، با رتبه
تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد … توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود … پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود …هر جا پا می گذاشت …
از زمین و زمان براش خواستگار میومد … خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود …
مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد … دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید … اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت … اصلا باورم نمی شد … گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن … زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و
70 … تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود … همون سال ها بود ، زبانش توی دست گرفته بود …سال 77
که توی آزمون تخصص شرکت کرد… و نتیجه اش … زنیب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد
…مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران … پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید … هر سفارت خونه برای
سبقت از دیگری … پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد … ولی زینب … محکم ایستاد … به هیچ عنوان قصد
خروج از ایران رو نداشت … اما خواست خدا … در مسیر دیگه ای رقم خورده بود … چیزی که هرگز گمان نمی کردیم
…
هدایت شده از 💖ببین و بباف💖ببین وبساز💖
#تزیین_جا_دستمال_کاغذی
#فیلم_فارسی
فروارد لطفا😊
کپی ممنوع😡
@bebinobebaf
ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ
کانال دوم ما #ماندالا_فرشینه
از آموزش جدید جانمونید👏
http://eitaa.com/joinchat/2994339854C4e464ec1d2
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تزیین_جا_دستمال_کاغذی
#فیلم_فارسی
پارت ۱
فروارد لطفا😊
کپی ممنوع😡
@bebinobebaf
ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ
کانال دوم ما #ماندالا_فرشینه
http://eitaa.com/joinchat/2994339854C4e464ec1d2
24.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تزیین_جا_دستمال_کاغذی
#فیلم_فارسی
پارت ۲
فروارد لطفا😊
کپی ممنوع😡
@bebinobebaf
ـــــــــــــــــــ🍃🌺🍃ــــــــــــــــــــــــ
کانال دوم ما #ماندالا_فرشینه
http://eitaa.com/joinchat/2994339854C4e464ec1d2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب هرچند آلوده باشدحتی لجن
هم شده باشداگر
به دریا برگردد
صاف،زلال وپاک می شود
یادت باشدخدا
دریای رحمت است
وما چون آب آلوده
که اگر به آغوش رحمت
او بازگردیم کار تمام است
وپاک پاک میشویم.
طیباً ..طهارتًا..تزکیتاً..
التماس دعا..ادمین خادم شما🌹❤️
ً
💞 همسر صبور
3️⃣ بخش سوم: "دیدم همسرم آدم قرص و محکمی است..."
📆 در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ حاجآقا روحالله خمینی به ترکیه تبعید شد. خبر امکان تبعید امام به ترکیه، چند روز پیش از اجرای حکم به مشهد رسیده بود.
🏘 قرار بود فردای تبعید امام، جلسهای بسیار مهم در خانه آیتالله سیدحسن قمی برپا شود. مأموران امنیتی از تشکیل این نشست سیاسی بیخبر نبودند.
💕 یکی از دعوتشدگان به این جلسه آقای خامنهای بود. آن روز خطاب به همسرش گفت که «باید بروم... و ممکن است... دیگر برنگردم؛ یا زندانی شوم، یا ما را بکشند. از آنجا همسرم را وارد جریانات کردم. دیدم آدم قرصی است و آماده است که این حوادث را پذیرا باشد».
🌸 خانم منصوره خجسته میگوید که شوهرش این صحبت را «درست همان روزی که امام خمینی دوباره بازداشت شدند، مطرح نمود. در آن روز آقای خامنهای و دیگران در مشهد برای نشان دادن مخالفتشان با این امر آماده شدهبودند و در همین زمان بود که از من در برخورد با مسئله دستگیریشان سوال کردند.
🌟 از همان روز من خودم را از لحاظ فکری آماده رویارویی با خطراتی که در راه مبارزات همسرم پیش خواهد آمد، نمودم».
منبع: کتاب شرح اسم
❣
#در_محضر_استاد_جوادی_آملی
🍃تا انسان از درون، عالم نباشد علم بيروني نافع نيست. حضرت علي (عليه السلام) بياني در علم مطبوع و علم مسموع دارد كه مي فرمايد:«العلم علمانِ: مطبوعٌ ومَسموعٌ، ولا ينفع المسموع إذا لم يكنِ المطبوع» : دانش دو قسمت است بخشي از بيرون مي آيد و بخشي از درون مي جوشد تا انسان از درون، عالم نباشد علم بيرونی نافع نيست، مكتب رفتن و در محضر استاد نشستن، كتاب خواندن وسخن آموختن تا زمانی كه علم در جان انسان شكوفا نباشد و نور نتابد، سودی ندارد بلكه حجابي است بر حجاب..
#کانال_عارفین
@Arefim
آیت الله #بهجت(ره):
🍃واقعا آسیه زن فرعون چه ایمانی داشته در حالی که به چهار میخ بسته شده بود، می گفت:پروردگارا! خانه ای در بهشت نزد خود برای من مقرر بفرما.
خداوند ایمان کسانی را که در گرفتاری ها ثابت قدم بمانند، تقویت می کند تا هیچ ابتلایی آنها را از پا در نیاورد و با ایمان و ذکر و انس با خدا از دنیا بروند. اگر خدا معین و یاور ما نباشد، هیچ کاره ایم.
#کانال_عارفین
@Arefin