#مهارت آقایان شیفته زنانی هستند که حتی در سنین بالا ، مثل دختربچه ای پرشور و پرهیجانند ونیازهای کوچکشان راهم به همسرشان می گویند. 😊💃💃💃 •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

#زیر_باران ✅ طول عمر و ترقی انسان در اثر احسان به خلق قال ابوعبدالله "من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالاجال و من یعیش بالاحسان اکثر ممن یعیش بالاعمار". یعنی بقای عمر شما منوط به این است که چقدر به افراد جامعه احسان می کنید و این در راس امور است. ⚡️🍃 بارها تذکر داده شده است که فلان کس ترقی خواهد کرد، فلان کس جلو خواهد افتاد، فلان کس عمرش طولانی خواهد شد، در اثر احسان به خلق خدا. ببینید چقدر پروردگار مردم را دوست دارد! یک چنین موقعیتی باشد و انسان از آن استفاده نکند؟! حضرت در قسمت دیگری از روایت می فرمایند: کسانی که بخاطر گناهان و اعمالشان می میرند، ⚡️🍃 بیشتر از کسانی هستند که بخاطر رسیدن به اجل شان از دنیا می روند! مثلا عمر یک کسی 50 سال است، اما معصیت می کند، با دستورات پروردگار مخالفت می کند و عمرش نصف می شود، 50 سال می شود 25 سال! [ز ملک تا ملکوت ج3 ص 151- دروس اخلاق آیت الله حق شناس (ره)] •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

. #عشوه_گری 💟 اين ايده بستگی داره که چقدر عشوه گری و لوندی برای شوهرتون بلد باشین .😉 اگه همسرتون از شما درخواست کرد، راحت خودتونو در اختيارش نزارين که براش عادی بشه☝️ يه زن بايد خودشو برای شوهرش لوس کنه.😌 موقع درخواست، یه روسری بيارين و چشم هاشو ببندين و بگین: تا منو نگيری خبری نيست😅 آقايی هم اشتياقش بیشتر میشه. اينطوری هم بازی کردين هم از اون شب حسابی لذت بردين. 😉 •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

#جدی_نگیرید داشتیم با نامزدم مسابقه کشتی میدیدیم ‏بهش میگم امشب این کُشتی گیره طلا میگیره، میگه تو برام چی میگیری؟☺️ اصلا نمیشه با این دخترا حرف طلا رو زد😐🤣🤣🤣🤣 •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

#فنون_دلبری ✍ایده متن تـو دلیل لبخندهای مـن هستی اگر مـن هم دلیل لبخندهای تـو هستم پس هرگز از خندیدن دست بر ندار •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

#بانوی_باسلیقه ⚜اینم یه ایده ی باکس زیبا برای لوازم آرایش😍 •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

#مدیریت_قهر ✍ایده_متن وَقتی دوسِش داشته باشی حتی اگهـ دلِتم شِکونده باشه بازَم دلِت براش تَنگ میشه❤️ دلم برات تنگ شده ☹ •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

#زیبا_بمان پوست زیر چشم بسیار نازک و حساس است و خیلی زود نشانه‌های پیری در آن دیده می‌شود. قبل از استفاده از هر محصول آرایشی، ابتدا پوست زیر چشم را آماده کنید. از سرم‌های مخصوص دور چشم استفاده کنید و آن را همیشه مرطوب کنید. در مرحله‌ی بعد می‌توانید تیرگی آن را با کانسیلر جبران کنید. •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

#سبک_زندگی 🌷توی مقر تخت هایمان کنار هم بود. ساعتم یک ربع قبل از اذان صبح زنگ میزد. زودتر بلند میشدم برای نماز شبی، دعایی، چیزی. علی توی خواب و بیداری فحش میداد. پتویش را میکشید روی سرش و میگفت عجب گیری کردم از دست شما بچه حزب الهی ها. نمیگذارید بخوابم. ساعت خودش سر اذان زنگ میزد. بعضی شب ها تنها میخوابید، توی چادر فرماندهی. یک شب یواشکی خودم را رساندم دم چادرش. چراغ خاموش بود اما صدای مناجاتش را میشنیدم. تازه فهمیدم همه این کارهاش فیلم بوده برای مخفی نگه داشتن نماز شب هایش. 📚 شهید علی محمود وند ⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ ‌ •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

#دانستنی 🎥 درمان سرطان با خون بیمار در #ایران 🔸️محققان کشورمان علاوه بر بومی‌سازی دانش فنی روش درمان سرطان با خون محیطی، تجهیزات مورد نیاز آن را هم تولید کردند. •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

#داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٢١ مسئولیت های بچه ها تغییراتی کرده بود. بردن زباله ها به بیرون از خانه، خریدهای خونه مثل نون و سبزی و تخم مرغ، جمع کردن سفره و تکاندن زیر سفره ای جزء مسئولیت های علی شده و فاطمه هم مسئول پهن کردن سفره و زیر سفره ای و آوردن وسایل از آشپزخونه و چیدن اونها. محمد هم مسئول مرتب کردن کفش ها جلوی در خونه شده و یکی درمیون کفش ها رو مرتب میکنه. علی سیزده سالش تموم شده و داره به سن بلوغ می رسه. فاطمه هم همین طور. نه سالش میشه و به سن تکلیف می رسه. محمد پنج ساله و میثم سه ساله هم حالا حسابی همبازی های خوبی برای هم شدن. مریم هنوز اون گلی که سعید چند ماه قبل براش خریده بود رو نگه داشته بود. سعید اون رو به مناسبت سالروز ازدواج شون برای مریم گرفته بود. مریم، گل هایی رو که سعید براش میاره رو نگه می داره. حتی اگه خشک بشن. تا دفعه ی بعد که سعید براش گل تازه می گیره، جایگزینش کنه. اما پنج ماهی می شد که دیگه سعید براش گلی نخریده بود. مریم دلیل این قضیه رو مشغله ی کاری زیاد سعید می دونه. فاطمه وسایل سفره رو چیده بود که مریم با صدایی سرشار از نشاط و مهربانی همه رو برای صرف صبحانه دعوت کرد به پای سفره. - خوشگلای مامان بیایید سر سفره بعد هم به آشپزخونه برگشت تا چای رو بیاره. معمولا علی صبح ها میره و نون تازه می‌خره و قبل از رفتن مریم ازش خواسته که کتری رو آب کنه و بذاره رو اجاق. وقتی هم که برمیگرده چای دم میکنه. البته تا این مسئولیت برای علی جا بیفته برای مریم زمان برد. مریم خوب میدونه برای مسئولیت سپردن به بچه ها باید بهشون زمان داد و کم کم براشون جا انداخت. سعید و مریم اهل نوشیدن چای خارجی نیستن و فقط چای ایرانی مینوشن و همیشه سعید چای شون رو به یکی از دوستان شمالی که داره سفارش میده. اتفاقا چای شون اینقدر خوش طعمه که هرکی خونشون میهمان میشه عاشق طعم این چایی میشه و از سعید میخواد که برای اونا هم سفارش بده. پدر دوست سعید در چابکسر زمین بزرگی داره و اونجا چای کاشته و بخاطر همین هم سعید از او خرید میکنه چون مطمئنه که سالمه و مواد افزودنی مضر نداره. مریم به تعداد اعضای خانواده، تو استکان، چای ریخت و گذاشت کنار نعلبکی ها تو سینی. سینی رو گذاشت سر سفره و نشست. رو کرد به علی و با لبخند و مهربونی گفت: _ دستت درد نکنه مامان جان. عجب چای خوش رنگی دم کردی، عالیه علی لبخندی زد و گفت: _ خواهش میکنم سعید دنبال بحثو گرفت که: _دستپخت پسر خودمه که اینقدر خوشمزه ست. ان شاءالله محمد و میثم هم اندازه علی بشن همینجوری میتونن چایی دم کنن. علی همینطور که گوش میداد، داشت از این تعریف و تمجید مامان و بابا حسابی کیف می‌کرد و نمیتونست جلوی لبخند رضایتش رو بگیره. مریم و سعید مهارت تعریف و تمجید از بچه ها رو به خوبی میدونن و پیاده می‌کن و میدونن این کار اگر به درستی انجام بشه و به افراط نرسه میتونه در اعتماد به نفس و عزت نفس بچه ها و همچنین در تحکیم مسئولیت پذیری اونا اثربخش باشه. بابا رو به بچه ها ادامه داد: _صبحانه تون رو بخورید که امروز کلی کار داریم. باید همه ببینند تو وسایلاشون چیزی هست که باید خمسش رو پرداخت کنیم. آخه فردا سال خمسی مونه. فاطمه با ناز و عشوه دخترونه ش پرسید: _بابا چرا باید خمس بدیم؟ ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• 💞مذهبی ها عاشق ترند... ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3 ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─