#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
💚 قسمت یازدهم #ماجرای_آموزشی ❣خانه مریم و سعید❣ یک ربع بازی با شرکت مامان و بابا تموم شد. هرچند مام
💚 قسمت دوازدهم #ماجرای_آموزشی
❣خانه مریم و سعید❣
سعید گوشه های زیر سفره ای رو صاف کرد. سفره رو کمی به بالا کشید. بعد به محمد گفت:
_بیا بابا دستاتو بشوره.
محمد که هنوز از بازی سیر نشده بود جواب داد:
_بابا بیا منو بگیر.
سعید هم بلند شد و دوید دنبال محمد. سعید با بچه ها خیلی پر هیجان بازی می کنه. درست مثل خود بچه ها. اعتقاد محکمی داره به اینکه چون که با کودک سر و کارت فتاد/ هم زبان کودکی باید گشاد. تو بازی با بچه ها خودشم بچه میشه. با قوانین اونا بازی می کنه. عین اونا با شور و هیجان و اشتیاق. این برای بچه ها هم خیلی خوشاینده.
این باعث شده که حتی موقع نماز هم میثم که مدت کمیه تاتی تاتی میکنه و تازه راه افتاده. میاد و مهر بابا رو بر می داره به این امید که بابا با کلی شور و هیجان بذاره دنبالش و اون فرار کنه. چندین بار که سعید و مریم حواسشون نبوده که یه مهر اضافه بردارن و تو دستشون بگیرن، میثم اومده و مهرشون رو برداشته و الفرار.
سعید چند بار به دنبال محمد دور سفره دوید و چرخید. محمد هم با خنده فرار می کرد. بالاخره بابا گرفتش و دوتا ماچ آبدارش کرد. آستین های محمد رو بالا زد و بهش گفت:
_خیلی تند و سرعتی می رفتی. فکر کنم چون غذاتو کامل می خوری اینقدر پاهای قوی داری.
محمد هم بادی به غبغب انداخت و گفت:
_الانم میخوام غذامو کامل بخورم و قوی تر بشم.
بابا که داشت دست های محمد رو می شست، محمد گفت:
_بابا میای بعد از شام کشتی بگیریم؟
_بعد شام که وقت خوابه بابا.
_نه. بابا سه تا کشتی بگیریم دیگه.
_قبوله. ولی باید قول بدی بعدش زودی بری بخوابی.
بابا محمد رو گذاشت زمین. محمد دوید سمت اتاق. می خواست حوله برداره و دست و صورتشو خشک کنه. بابا دست و صورت میثم رو هم شست. اومدند پای سفره.
سعید و بچه ها بدون حضور مامان لب به غذا نمی زنند. حتی اگه خیلی گرسنه باشند. چند ماه قبل بود که بابا برای قصه ی قبل خواب، داستان یه شهید رو براشون تعریف کرد. اون شهید و بچه هاش هیچ موقع بدون حضور مامان خونه غذا رو شروع نمی کردند. سعید و بچه ها هم بعد از شنیدن روایت زندگی این شهید تصمیم گرفتند هیچ وقت بدون مامان غذا نخورند.
همه منتظر اومدن مامان بودند. مریم از داخل آشپزخونه از بچه ها خواست که تلویزیون رو خاموش کنند.
داشت یه سریال پخش می کرد. به اصطلاح خانوادگی بود و در واقع کاملاً ضد خانواده. تو هر صحنه ش داد و دعوا و جیغ و فریاد بازیگراش به هوا بود. داستان این که دو نفر عاشق یه خانم شده بودند. تو خواستگاری رقابت داشتند.
مریم و سعید قید لذت آنی تماشای خیلی از سریال های تلویزیون رو می زنند. به خاطر آرامش بچه هاشون. به خاطر وارد نشدن اضطراب بی جهت به اونا. به خاطر گزاره های منفی بسیاری که خیلی از فیلم ها و سریال ها دارن. مثلاً سریال جومونگ چون صحنه های خشن و عاشقانه رو به تصویر می کشه. یا حتی مختارنامه چون صحنه های خشن زیادی داره. اگر ضرورتی داشته باشه، یا تکرارشو می بینند یا سی دیش رو تهیه می کنند یا از اینترنت دانلود می کنند و حتماً در زمانی که بچه ها خوابند اون فیلما رو می بینند.
مریم و سعید عمیقاً باور دارند که دنیای لطیف کودکی و نوجوونی نباید با تماشای چنین فیلم هایی آلوده به خشونت، هیجان و تخیل نامعقول یا حتی ترس بشه.
علی تلویزیون رو خاموش کرد. مامان هم اومد و نشست پای سفره. غذای همه رو کشید. اون شب نوبت فاطمه بود تا دعای سفره رو بخونه. دست هاشو بالا گرفت و خوند:
_بسم الله الرحمن الرحیم. أَللّهُمَّ ارزُقنا رزقاً حلالاً طَیِّباً واسِعاً، أَللّهُمَّ اجعَلنَا مِنَ الشّاکِرینَ یا کَریمُ.
همه در حالی که دستاشون رو به حالت دعا گرفته بودند، با هم گفتند:
_الهی آمین.
و شروع کردند به خوردن غذا. در آرامشی مثال زدنی.
میثم سعی می کرد خودش به تنهایی غذاشو بخوره. حسابی هم می ریخت روی لباسش. مامان و بابا هیچ واکنش یا حساسیتی نشون ندادند. بچه ها هم که آینه مامان و بابا هستند به همین صورت هیچ واکنشی به غذا خوردن پر دنگ و فنگ میثم نشون نمیدادند. محمد هم تقریباً همین وضع رو داشت. استاد غذا دادن به لباساشه. اما مریم و سعید از بازی کردن بچه ها با غذا هیچ ناراحت نمیشند و به خاطر کثیف شدن لباساشون بهشون تذکر نمیدند چرا که هنوز هفت سالشونم نیست.
❤️ ادامه دارد...
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
ویراستار: ح. علی پور
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
💞مذهبی ها عاشق ترند...
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
#ایستگاه_اندیشه 📺 کلیپ_تصویری 🔶 مدیریت مالی باید در زوجین باشد. #مدیریت_اقتصاد_در_خانواده #است
007.mp3
2.16M
#ایستگاه_اندیشه
✅ صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده
بخش هفتم
🔺 وضعیت و نگاه به زن در دنیای غرب
💥 دکتر حمید #حبشی
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
💞مذهبی ها عاشق ترند...
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
#فنون_دلبری ✍ایده متن “صبح” یعنی یک فرصت دوباره برای حرفهایی که بهم نگفتهایم اول خودم میگوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فنون_دلبری
✍ایده متن
میخواهم تمام شهر را باخبر کنم
که بدانند صبحبخیرهایت با من چه میکند
عجب آشوبی میشود دلم …
صبحتبخیر عشقم!
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
💞مذهبی ها عاشق ترند...
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
#یه_لقمه_عشق 🦋کوکوی سیب زمینی رشته سیب زمینی ۲ عدد بزرگ آرد سفید ۱ قاشق غذاخوری تخم مرغ ۳ عدد جعفر
#یه_لقمه_عشق
🦋سوپ ورمیشل
مواد لازم برای ۴ نفر
سینه مرغ ۲۵۰ گرم
رشته ورمیشل ۱ پیمانه
رب گوجه فرنگی ۱ قاشق غذاخوری
پیاز ۱ عدد
هویج ۲ عدد
گوجه فرنگی ۱ عدد
جعفری ۱ قاشق غذاخوری
لیمو ترش ۱ عدد
نمک و فلفل سیاه به اندازه کافی
زردچوبه و روغن به اندازه کافی
برای تهیه سوپ ورمیشل خوشمزه و مجلسی ابتدا گوشت مرغ را به همراه ۲ لیوان آب و مقداری زردچوبه داخل یک قابلمه کوچک می ریزیم و روی حرارت متوسط قرار می دهیم تا آب به جوش بیاید و گوشت مرغ تقریبا نیمپز شود.
پس از ۵ دقیقه قابلمه را از روی حرارت بر می داریم و گوشت مرغ را از آن خارج کرده و کنار می گذاریم. در ادامه پیاز را به صورت نگینی ریز خرد می کنیم و داخل قابلمه ای که برای پخت سوپ در نظر گرفته ایم می ریزیم.
حالا کمی روغن اضافه می کنیم و قابلمه را روی حرارت ملایم قرار می دهیم و خوب تفت می دهیم تا پیاز نرم و شفاف شود.
پس از اینکه پیاز شفاف شد مقداری زردچوبه و فلفل سیاه به ان اضافه می کنیم و تفت دادن را تا زمانی که پیاز با ادویه ها یکدست شود ادامه می دهیم. در ادامه گوشت مرغ را به صورت ریش ریش یا نگینی ریز خرد می کنیم و به قابلمه اضافه می کنیم.
یکی دو دقیقه مرغ را تفت می دهیم سپس رب گوجه فرنگی را اضافه می کنیم و خوب تفت می دهیم تا طعم و بوی خامی رب گوجه فرنگی گرفته شود.
۴ لیوان آب جوش به قابلمه اضافه می کنیم و حرارت زیر قابلمه را ملایم می کنیم.
پس از ۲۰ دقیقه گوجه فرنگی را رنده می کنیم سپس به همراه هویج نگینی شده به قابلمه سوپ اضافه می کنیم. پس از ۱۵ دقیقه سیب زمینی نگینی را اضافه میکنیم است.
رشته آخرین چیزی است که اضافه میکنیم و
نوش جان
#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
#مهارت مورد امروز برای ما خیلی راحته اما متأسفانه اکثریت برعکس عمل میکنیم. هیجان در کلامتان را
#مهارت
موردی که امروز به آن میپردازیم خیلی مهمه و باعث میشه رابطه خانوادگی صمیمی تر بشه.
🦋همجوشی و همزیستی
با طرف مقابل بجوشیم، طرف مقابلمان یکه تازمیدان کلام نباشد اذیت میشود. مخصوصا درمسافرتها یا خانم یا آقا کامل سکوت میکنند، خب چرا حرف نمیزنی مثال:
خب اینکه نشد. صحبت کن، بجوش، یک کلامی، صحبتی، حرفی؛ در این قضیه خیلی باید مراقب کنیم.
💁♀ میگوید: من رفتم خونه ی پدرت،
🤷♂میگوید: رفتی که رفتی!
🙍♀ میگوید: من تو راه مسافرت هستم، باید صحبت کنم تا 🙍♂ حوصلش سر نره، خوابش نره.
جوشش در کلام باید باشد، سر صحبت را باز کنیم و بحث را ادامه دهیم.
نکته ای که باید دقت کنیم اینه که وقتی صحبتی میشه خوب گوش بدهیم و با تأیید و توضیحات به موقع باعث بشیم که گفتگو ادامه پیدا کند و اگر خودمان گوینده هستیم طوری صحبت کنیم که شنونده بر سر ذوق بیاید و به دنبال ادامه موضوع باشد.
باز هم سعی کنی موفق میشوی بانو جان✅
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
💞مذهبی ها عاشق ترند...
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
#عشوه_گری صحبت کردن و شیطنت های کودکانه برای اکثر مردان جذاب و خوشایند است. می توانید به هنگام حرف
#عشوه_گری
این مورد حقیقت دارد که اگر از همسرتان تعریف کنید او ناخوداگاه میل بیشتری برای گرفتن رضایت شما پیدا میکند.😍
به طور مثال اگر او مهربان است و شما از مهربانی او تعریف و تمجید کنید مهربانتر میشود😇😘
و
اگر یک اخلاق منفی دارد که شما را آزار میدهد هرچه بیشتر به جان او غر بزنید این امر نتیجه معکوس داشته و او را به بداخلاق تر شدن وا میدارد.😖😤
همسر شما در کنار تمام خوبیهایش قطعا نکات ضعفی هم دارد.
همیشه
سعی کنید توجه تان را به خوبیها و نکات مثبت او متمرکز کنید تا از او ایراد نگیرید و غر نزنید. 🤯❌
غر زدن نه تنها باعث بهبود عملکرد او نمیشود
بلکه
با این کار تنها جذابیت خودتان در نگاه همسرتان از بین میرود.🤦♀
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
💞مذهبی ها عاشق ترند...
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
#جدی_نگیرید لطفا قبل از باز کردن دهان ازمتصل بودن زبان و مغز خودبه یک دیگر خاطرجمعی حاصل ک
#جدی_نگیرید
تو عیددیدنی به پسرخاله م گفتم چرا ازدواج نمیکنی؟
زنش قهر کرد رفت!
مگه تو عید همه همین سوال رو از بقیه نمیپرسند🙈🤔😂
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
💞مذهبی ها عاشق ترند...
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
⚫️ صابون تریاک اصل 🌟در دونوع حرفهای و کلاژن طلا صابون های تریاک و خواص معجزه آسای آن👇🏻 💠از
🌾 شیر پاک کن
👌پاک کننده آرایش صورت بدون نیاز به شستشو 👌
💎نرم کننده عالی پوست
💎ایجاد حس لطافت پس از پاک کردن صورت
💎آبرسان
💎ضدجوش و ضدالتهاب
👈حاوی موم طبیعی زنبورعسل، روغن آووکادو و جوانه گندم، عرقیجات بابونه، آلوئه ورا، کاسنی و...
شیرپاک کن
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•💞💄💞•✾•••┈┈•
📝 لیست کامل محصولات به همراه قیمت ها👇🏻
📝 @list_ajnas
👩🏻💻آی دی جهت سفارش 👈🏻
🆔 @sabt_sefareshat
🛒 فروشگاه #عشق علیهالسلام 👇🏻
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
🛍 https://eitaa.com/joinchat/745734175Ce42a6a8f9e
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
#یواشکی_باهم 💯استفاده از عطر در تحریک جنسی یک زن و شوهر تأثیر زیادی دارد و لذت جنسی را افزایش مید
#یواشکی_باهم
🔞 در رابطهجنسی افراطگرایی نکنید 🙈
✅ راز موفقیت زوجهای خوشبخت این است که به اندازه رابطه جنسی دارند.💏
♨️توجه کنید
که
تعداد رابطه برای افراد مختلف با طبع و مزاجهای متفاوت فرق دارد. 🔀
همانطور که قبلا گفتیم افراد با طبایع گرم میل و توان بیشتری به رابطه در یک هفته دارند.⤴️
اما
افراد با طبایع سرد میل و توان کمتری دارند. ⤵️
🖇با شناخت طبع و مزاج خود و همسرتان، اندازه رابطه را پیدا کنید.
ممکن است فردی با طبع سرد، غلبه مزاجی یافته و تمایل بیشتر از توانش به رابطه پیدا کند. 😯
که
این تمایل برای او مضر خواهد بود.😱
♻️با شناخت غلبههای مزاجی و کنترل و اصلاح مزاج میتوان تعداد رابطه را کنترل 🎛
و
رضایت بیشتری از رابطه پیدا کرد. 💑
چرا که
نداشتن توان کافی در رابطه اختلال ایجاد کرده 😖
و ضعف و سستی بعد از آن، ممکن است روی رضایت همسران تأثیر منفی بگذارد. 😕
علاوه بر آن،
بهتر است زن و شوهر در طول دورههای منظم رابطه جنسی داشته باشند 〰〰〰
و
از آنجا که روابط جنسی بیش از حد، باعث عدم روابط بلند مدت می شود، چنین چیزی قابل قبول نیست.🙅♀
✔️بنابراین
همانطور که در روایات نیز توصیه شده؛
به همان میزان که رابطهی با کیفیت جنسی باعث سلامت روح و جسم و طول عمر و... در همسران خواهد شد. 😇
🔞افراط در رابطه، باعث
سستی و ضعف 😞
تمایل کم 😑
و
فرار زوجین از رابطه خواهد شد. 🤒
پس،
بشتابید به سوی عمل نیک🏃♀
که
همسرداری جهاد در راه خداست. 😇
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
💞مذهبی ها عاشق ترند...
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
#حدیث_همسرداری 🌸سرانجام ناسپاسی امام صادق علیه السلام میفرمایند: هر زنی به شوهرش بگوید: من از تو
#حدیث_همسرداری
🦋سیلی، هرگز
پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند:
هر کس به صورت زنش سیلی بزند، خداوند به آتشبان جهنم دستور میدهد تا در آتش جهنم هفتاد سیلی بر صورت او بزند.
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
💞مذهبی ها عاشق ترند...
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
#عشق علیهالسلام 🇵🇸 همسرداری
💚 قسمت دوازدهم #ماجرای_آموزشی ❣خانه مریم و سعید❣ سعید گوشه های زیر سفره ای رو صاف کرد. سفره رو کم
💚 قسمت سیزدهم #ماجرای_آموزشی
❣خانه مریم و سعید❣
مریم و سعید عادت دارن وقتی خونه خودشون سر سفره هستند رو به روی هم بشینند. وقتی هم که به مهمونی می روند یا مهمون دارند سعی می کنند کنار هم بشینند. بچه ها هم که مسلماً تلاش می کنند تا نزدیک ترین نقطه به مامان و بابا رو به چنگ بیارند.
مریم و سعید اهتمام زیادی هم دارند بر اینکه تو خونه همواره آراسته باشند. در واقع به ظاهر خودشون در منزل بسیار اهمیت میدند.
اون شبم که پای سفره نشسته بودند، مریم یه دامن بلند گلبهی با یه لباس صورتی ملایم پوشیده بود. آستیناش تا آرنجشو می پوشوند. قبلاً که علی کوچیکتر بود آستین کوتاه تر هم می پوشید. ولی چون داره به سن بلوغ نزدیک میشه مریم هم رعایت می کنه. میخواد یه سری معیارهای اصیل براش جا بیفته. میخواد ذهن نوجوونش پیش از موقع درگیر مباحث جنس مخالف نشه. دچار کنجکاوی بیخود و بی جهت نشه و ضرر نبینه. میخواد پسرش تو امنیت و آرامش روانی دوران بلوغ رو طی کنه و مرد بشه. پسرش باید در آینده یه تکیه گاه باشه تا یه زن بتونه با حمایتش رشد کنه. همه ی این ها می طلبه و ارزشش رو داره که پوشش مامان تو خونه نه تنها تحریک کننده نباشه که آرامش بخش باشه.
موهای مریم هم طبق معمول شونه شده و مرتب بود. لباساشم که حسابی خوشبو. معطر به همون عطری که چند وقت قبل به همراه سعید انتخاب کرده بودند. مریم و سعید معمولاً تو انتخاب لباس و عطر به تنهایی خرید نمی کنند. برای انتخاب حتماً نظر همدیگرو جویا میشند.
سعید هم یه لباس آستین کوتاه و یه شلوار سرمه ای پوشیده بود. موهاشم به زیبایی شونه کرده بود. عطری رو هم که مریم به مناسبت تولدش براش خریده بود، زده بود. علی و محمد کنار بابا نشسته بودند و فاطمه کنار مامان. میثم هم روی پای مامان در حال شیر خوردن بود. محمد رو به مریم کرد و گفت:
_مامان آب میدی؟
فاطمه بی معطلی جوابش داد:
_ محمد اگه آب بخوری باید از اول شروع کنیا.
مریم برای بچه ها یه قانون گذاشته بود. هرکی تا چهل روز بین غذا آب نخوره یه جایزه می بره. یه کتاب، بازی فکری یا چیزی شبیه اینا. اگرم کسی بعد از چند روز رعایت آب نخوردن حالا آب بخوره، چهل روز از اول شروع میشه. محمدم با یادآوری فاطمه یادش اومد تا حالا پنج روزه که آب نخورده. نمی خواست این پنج روزش از بین بره. پس صرف نظر کرد. پرسید:
_مامان الان چند روزه که من وسط غذا آب نخوردم؟
مامان لبخندی زد:
_الان پنج روزه. با امشب میشه شش روز. تا سی و چهار روز دیگه که میخوای آب نخوری میشه چهل روز.
محمد با خوشحالی به بچه ها گفت:
_آخ جون. من سی و چهار روز دیگه جایزه می گیرم.
مریم و سعید هم نگاهی به هم انداختند و لبخند رضایت روی لباشون نشست.
اون ها با استفاده از گزاره ی تربیتی "قانون، تشویق، تنبیه" در شکل گیری رفتارهای خوب فرزندانشون یا رفع رفتار اشتباه اون ها موفقیت های زیادی داشتند. البته همه ی اینها به دلیل بودن آرامش در فضای خونه و خانواده ست. مریم و سعید هم مثل همه ی همسرها در برخی مسائل، سلایق، علایق و اختلاف نظرهایی دارند؛ اما هیچ گاه به خودشون اجازه ندادن در جلوی روی بچه ها مسائل اختلافی رو با تنش مطرح یا حل و فصل کنند.
چند روز قبل، علی از پسر خاله ش یه جوک شنیده بود. خیلی خوشش اومده بود. می خواست برای مامان و بابا تعریف کنه. رو کرد به بابا و گفت:
_بابا یه جوک بگم؟
بابا با خنده جواب داد:
_بگو بابا؛ بچه ها علی میخواد جوک بگه
لبخند روی صورت علی هی داشت کش می امد و نزدیک بود با یه انفجار تبدیل بشه به یه خنده ی بلند. پس ادامه داد:
_یه روز یه آقاهه می خواست بره عربستان. بلد نبود اونجا چه جوری صحبت کنه. یکی بهش گفت: این که کاری نداره. فقط کافیه اول هر کلمه یه "ال" بذاری دیگه درست میشه. مثلاً بگو الچطوری؟ الخوبی؟ خلاصه این آقاهه رفت عربستان. گشنه ش بود رفت یه رستوران. به گارسون گفت: اللطفاً الیک الچلو و الکباب و النوشابه و السالاد البیارید. گارسونم سریع هرچی سفارش داده بود براش آورد! آقاهه خیلی از دست خودش راضی بود که اینقدر زود عربی یاد گرفته. وقتی می خواست پول غذا رو حساب کنه گارسونه اومد نزدیک گوشش یواش گفت: برو خدا رو شکر کن که من فارسی بلدم وگرنه "الکوفت" هم بهت نمی دادم!
مریم و سعید و بچه ها زدند زیر خنده. سعید که انگار خیلی خوشش اومده بود گفت:
_البیزحمت النمکدان را البدهید... و دوباره همه با هم خندیدند.
❤️ ادامه دارد...
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
ویراستار: ح. علی پور
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
💞مذهبی ها عاشق ترند...
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─
https://eitaa.com/joinchat/449511507C0c639667b3
─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─