دݪـمبھوسعـــٺدریاگرفتـھآقاجـــان😔😞
#اللھمعجللولیڪفࢪج💔
#امامـ_زمان😭
#افسرجنگنرم
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
خُوشـابَرمَنڪھدݪدارَمحُسیـناَسـٺ😍❤️
بھمحشـر،یاوࢪویاࢪمحُسـیناَسـٺ🛵💛
#اربابـمحسینجان🌸
#پروف🔥
💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️
#امامحسین
#افسرجنگنرم
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
بہ ظاهر آدمــــا توجه نکن🖐🏽
.
.
.
شما اولش چے فڪر مےڪردین؟🙃✨
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
گر سینہ شود تــنگ خدا بـــاما هست
گر پاے شود لــــنگ خدا بـــاما هست
دل را بہ حریم عشق بــــسپار و برو
فرسنگ بہ فرسنگ خدا بـــاما هست
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨ ✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️حمله بزرگ با موشکهای بالستیک به پایگاههای اسرائیل در ساعت ۱:۲۰
🔹ساعت ۱:۲۰ بامداد، انفجارهای بزرگی در اربیل عراق بهوقوع پیوست. چندین راکت ۱۲۲ میلیمتری گراد به ۲ مرکز آموزشی پیشرفته متعلق به موساد اسرائیل اصابت کرد. رسانههای عراقی نوشتند: این پایگاهها زیر باران موشکها بود.
🔹دقایقی بعد رسانهها نوشتند که درمیان موشکهای شلیکشده چند موشک بالستیک نیز وجود داشت. همچنین با پرواز پهپادهای ناشناس در آسمان اربیل، صدای تیراندازیهای شدید به گوش رسید.
🔹سازمان ضدتروریسم منطقه کردستان عراق اعلام کرد: ۱۲ فروند موشکی که به اربیل برخورد کردند، از جایی در خارج از عراق و جهت شرق این کشور شلیک شدهاند
#امامزمان #حاج_قاسم #ماه_شعبان
••√↓
🔵 @policenopoo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
🔺️حمله بزرگ با موشکهای بالستیک به پایگاههای اسرائیل در ساعت ۱:۲۰ 🔹ساعت ۱:۲۰ بامداد، انفجارهای بزر
دومین تلافی شهادت حاج قاسم😎✌️
یکے بزنید ده تا مےخورید
گروهمختلطڪمبود!
چتڪمبود!
گفتوگوتوےڪلابهاوس
هماضافہشد
احسنٺ؛فَتبارڪالله
ایناهمونانڪہازنیومدنآقاگلہدارن🙄💔
#خستہنباشےدلاور 🙂🖐🏿
#خداقوتپهلوان ...
#افسرجنگنرم
#آقاجانشرمندهایم
#شهداشرمندهایم
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
حواسمان باشد 👇🏻
❌ ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ
✔️ با "ﺯباﻥ" میشود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ
❌ ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ
✔️ با "ﺯباﻥ" میشود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ.
❌ ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشود ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺖ 💔
✔️ با "ﺯباﻥ" میشود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ.
❌ ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ 👿
✔️ ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ.
❌ ﺑﺎ "ﺯباﻥ" میشود جدایی انداخت ☠
✔️ با "زبان" میشود وصل کرد.
❌ با "زبان" میشود آتش زد 🔥
✔️ با "زبان" میشود آتش را خاموش کرد.
حواسمان به زبانمان باشد که آلوده اش نکنیم👌🏻
#تلنگر👌
#افسرجنگنرم
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨
*دانشجویی گلایه می کرد که من هر چه در یخچال خوابگاه میگذارم خورده میشه. چه کنم؟*
*به او گفتم آنها را در یک جعبه یا کارتن بزار و فامیلت را پشت کارتن و یا جعبه بنویس تا بدانند که شخصی و مال شماست.*
*گفت اتفاقا" همیشه مینویسم ولی باز هم دیگران تصرف میکنند.*
*گفتم مگه فامیلت چی هست؟*
*گفت صلواتی !*
😆😀😁🤣
*✔️ جهت معطر کردن کانال و فرستادن یه صلوات*
⚘ ⚘
#خندهحلال
#افسرجنگنرم
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
🍁🌈
#تلنگرانه
گـفت:خجـالٺنمیکـشی؟!🙊
پـرسیدم:چـرا؟🖇
گـفت:چـادرسـرتکـردی! ☺️
لبخنـدمحـویزدم:تـوچـی؟!🧐
تـوخجـالتنمیکـشی؟🙂
اخـمکـرد:مـنچـرا؟!🤨
آرومدمگـوششگـفتم:🗣
خجـالتنمیکـشیکـہانـقد راحت😔
اشـکامـامزمـانترو در مـیاری😢😭😭
و چـوبحـراج بـہ قشنگـیات مـیزنی؟😕😕😕
#چهچفیههاخونیشدتاچادرماخاکینشود
#شهداشرمندهایم
#افسرجنگنرم
حساب هر روز را جدا نگہ دارید،
امروز فقط امروز است و ربطے به دیروز و فرداے شما ندارد
شورآینده رانداشتہ باشیدوغم گذشتہ رانخورید….
هر روز را از صبح تا شب براے همان روز زندگے کنید…
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
••✾••
#دلـــت_پاڪــــ_باشــــه🙄🙄
در یڪی از دانشگاه ها
پیرامون #حجاب سخنرانی میڪردم
ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد
حاجاقااااااااااااااااا
چرا شما حجاب را ساختید؟!!!!
گفتم ؛ حجاب ، بافتهء ذهن ما نیست
حجاب را ما نساختیم بلکه در کتاب خدا یافتیم
گفت ؛ حجاب اصلا مهم نیست
چون ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه کافیه
گفتم ؛ آخه چرا یه حرفی میزنی ڪه
خودت هم قبول نداری؟!!!!
گفت : دارم
گفتم : نداری
گفت : دارم
گفتم : ثابت میڪنم ڪه
این حرفی ڪه گفتی خودت قبول نداری
گفت : ثابت ڪن
گفتم : ازدواج ڪردی
گفت : نه
گفتم : خدایا این خانم ازدواج نڪرده و
اعتقاد داره ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه
پس یه شوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما
فریاد زد : خدا نڪنه
گفتم : دلش پاڪه 🙄
گفت : غلط ڪردم حاجاقاااااااا😢😭😂😂😂😂
#عزیزم_مواظب_افڪارت_باش
#تلنـگر
#افسرجنگنرم
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_15 با صدای زنگ خوردن ساعتِ گوشی چشما
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_16
باز کردن در همان و ضربه ای که به شانه ام خورد همان
به دیوار برخورد کردم
خواستم کلت را از کمرم در اورم ولی با اسمی که فریاد زد منصرف شدم
در حالی که به دیوار می کوبید فریاد زد
_امینیییی از سوراخ موشت بیاااا بیرون... فک کردی پیدات نمی کنممم؟
هلش دادم داخل باغ
_چته؟ چی میگی؟
_به زن نکبتت بگو بیاد پایین
_حرف دهنتو بفهم اقا...
_ببین...من پنج میلیارد سفته دارم ازش...میدونم ده برابر این پولا بهش ارث رسیده...
به اینجا که رسید فریاد زد
_پسسسس بهتره مثل ادم بیاد بدهیشو صاف کنهههه
عصبی دستم را بالا آوردم
_داد نزننن...
دقیقا زمانی که نباید به چشم می امد در ویلا را باز کرد
کلافه دست به صورتم کشیدم
_شما برید توووو
_به به...نجلا خانم، بالا بالا ها میگردی مارو از یاد بردی
_خفه شو سهیل....خفه
من هم به دیوار تکیه داده بودم و شاهد جر و بحثشان بودم
چند دقیقه بعد با سیلی که مرد به صورت امینی زد کفری شدم
یقه اش را گرفتم و کوبیدمش به زمین
چند نفری که کنارش بودند خواستند نزدیکم شوند که اسلحه را در آوردم و لوله اش را روی شقیقه اش گذاشتم
دندان هایم را روی هم فشار دادم و غریدم
_چرا شکایت نمی کنی؟
از ترس زبانش بند آمده بود
لوله تفنگ را بیشتر فشار دادم
_میخوای خودم جوابتو بدم؟...چون این پولی که میخوای برا یه معامله ی کثیفه...برا اینکه اگه شکایت کنی خودت میفتی تو دردسر
همانطور با صدای لرزان گفت
_فک کردی کسی که ازش دفاع می کنی خیلی ادم درستیه؟...چن وقت دیگه که کارش تموم شد تورو مثل اشغال...
با لگدی که به پهلویش خورد حرفش نصفه ماند
به امینی چپ چپ نگاه کردم
بیخیال حرف هایی ان مرد دستانش را از پشت گرفتم و بلندش کردم
_برید تو...
من هم از پشت با اسلحه دنبالشان راه افتادم
پایشان را که داخل ویلا گذاشتند بلند فریاد زدم
_زانو بزنید
_کامیارررررر دستبندارو بردار بیا پایین
جوابی نشنبدم
_خانم امینی شما برید از کشوی اول بیارید
_اما...
_فک نکنم نیازی برا تکرار حرفم باشه
نگاه تندی به ان مرد ها انداخت و رفت سمت پله ها
شماره سرهنگ را گرفتم
_سلام سرهنگ
_علیک سلام...بار دومه زنگ میزنی...اتفاقی افتاده؟
_اگه براتون مقدوره ماشین بفرستید..چندتا مزاحم داشتیم
_الان تمرکز رو شماست..نباید حرکت مشکوکی بزنید محمد
_میدونم ولی اتفاق..
_وظیفه تو و گروهت اینه همه اتفاقارو پیش بینی کنیددد
_بله معذرت میخوام
_منتظر باشید فک کنم تا ده دقیقه دیگه بتونم یه گروه جمع کنم بیان تحویلشون بگیرن
_ممنون
به قلــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16471720429528
✨✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
راز تغيير ڪردن اين است كه تـــمام انرژے خود را
نہ روے جنـــگيدن بــا قديمےها
بلڪہ روےساختن جديدها متمرڪز كنيد
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
بچہ ها هرگز مادرشان را زشت نمےدانند؛
اگرکسے یاجایے را دوست داشتہ باشید
آنها را زیبــــا هم خواهید یافت؛
زیرا
حس زیبـــــا دیدن همان عشــــق است:)
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
ما بہ این دلیل روے کرهے زمین زندگے مےکنیم کہ از زندگے لذت ببریم
بہ حرف هاے کسانے کہ بہ شما چیزے غیر از این مےگویند گوش ندهید
✨شبتون پر از الطـــاف الهــــے✨
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
خوش اومدے(:🖐🏻
لیست نوشتہها«رمــان»🪶
🌿 رمـــان همســ؋ـران ؏شق ✿
←اتمام
🌿رمانــ امنیتے گمنـام✿
🌿رمانـ ڪوتاه نقطہے صفــ۰ــر✿
←اتمام
🌿رمانــ ڪوتاه روحینـــــا✿
←(ادامہے نقطہے صفــــر)
➕درحال پارت گذارے
نسخه ویرایش شدهی سه فصلِ گمنام تو این کانال بارگزاری میشه...
اگه مایلید عضو شید چون بعد اتمام ویرایش، از این کانال حذف میشه↓
@sarbas1_20
شخصیت هاے رمان همسفران عشق رو با #شخصیت جستجو کنید.
✨📚ایستگاه #معرفے_کتاب
🫀🤍ایستگاه #شاعرانــــہ
🖇🧕ایستگاه #قدرت_حجاب
🧷🕍ایستگاه #قوم_لوط
❤️🔥🍷ایستگاه #عرفان_شیطانی
🤲🏽🌱ایستگاه #فایدهدعاکردنبرایظهورامامزمانعج
✉️🌼ایستگاه #وصیت_نامه_مهدوی
📖🔑ایستگاه #قرآن برای آرامشمون
🕍🎙ايستگاه #صهیونیسم_شناسی با#استاد_شجاعی
🔅⛓ایستگاه #چطور_گناه_نکنیم با#استاد_رائفی_پور
👿🧾 ایستگاه #شیطان_شناسی با استاد #شجاعی
🫁🎵ایستگاه #سنتی_طور
💍ایستگاه در مورد نمادهای حلقه در انگشتان
💛🔅ایستگاه #امام_رئوف برای وقت های دلتنگی
🪖🏞 ایستگاه #قائدنا
👀کانالے کہ واس ماس:https://eitaa.com/sarbas1_20
ممنون از همراهیـــتون🌱
#پلاڪ
پرسیدند:حرفیباشهدادارے🖐🏿؟
گفت:شهداشرمندهایم
امانگفتڪہ(:🚶🏿♂
شهداشرمندهایمڪہبہوصیتشماعملنمیڪنیم!
شهداشرمندهایمڪہدربرابربدحجابیهابیتفاوتهستیم!
شهداشرمندهایمڪہبعضیهاغیرتشانراازدستدادهاند!!
شهداشرمندهایمڪہدیگرفرقیمیانآقاوخانمنمانده(:🚶🏿♂💔
#شهداشرمندهایم🖐🏿🚶🏿♂
هرچہ فڪر شما بزرگتـــر بــــاشد...
بہ همان اندازه بیشتر بہ افڪار دیگران احتـــرام مےگذارید…
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
قلمت را بردار بنویس از همہے خوبــے ها
زندگے، عشـــق، امیــــد
و هر آنچہ بر روے زمین زیبـــاست
گل مریـــم
گل رز
روے ڪاغذ بنویس:
زندگے بـــا همہ تلخے هایش، زیبــــاست...
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_16 باز کردن در همان و ضربه ای که ب
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_17
چند دقیقه گذشت.
مهدی، کامیار و خانم امینی پشت سر هم از پله ها پایین آمدند
کامیار نگاه متعجبی به ما انداخت و دستبند هارا به سمتم گرفت
_بزنید دستاشون
شانه ام بی دلیل می سوخت
با زنگ ایفون در را باز کردم
وانتی وارد باغ شد
بارش مبل و تیر و تخته بود
مقابل در ایستادم و دست در جیب گذاشتم
راننده وانت آشنا بود...لبخندی به لبم آمد
شاهین بود، همکار و هم درجه
با شور و شوق همیشگی اش از ماشین پایین آمد
به بچه هایی که پشت وانت ایستاده بودند اشاره کرد
_بارو خالی کنید زمین
با آن لباس کارگری خنده دار شده بود؛ به سمتم امد و دستش را باز کرد
_خیلی وقته ندیدمت جناب سرگرد
مشتاق در اغوشش جا گرفتم؛ مرا از خود کند
نگاهش بین لباس خودش و من جا به جا شد
_چیکار کردی با خودت محمد؟
سر تکان دادم
_چی؟
دستم را ارام روی شانه ام کشیدم
با خیس شدن دستم متوجه شدم زخم شده اما به خاطر لباس تیره ام کسی متوجه نشده بود
_اها فهمیدم چی میگی...فک کنم تو درگیری تیزی خورده
_اینو بگم غیر این که وظیفه داری شونه اتو پانسمان کنی یه کار دیگه هم باید انجام بدی که من به خاطرش اومدم...البته قرارمون فردا بود که با این اتفاق جلو افتاد.
_خب؟
_قصد دارن دعوتتون کنن برا شام...اونجا باهاتون در مورد یه سفر حرف می زنن؛ من این اطلاعاتو در اوردم ولی اگه زنگ زدن نذار بفهمن که خبر د اشتی
_حواسم هست
_مزاحما کجان؟
فریاد زدم
_مهدی بیارشوننننن
برگشتم سمتش
_راستی شاهین...همسایه ها به ما اشراف دارن؟
_نه ویلای سمت راست که متروکه اس
سمت چپی هم فاصله داره نه صدا نه تصویر... ندارن
_باشه ممنون...
مهدی و کامیار ان چهار غول را بردند سمت وانت
_کلی کار دارم باید برم...زخمت معلومه عمیقه...نتونستی پانسمان کنی برو بیمارستان
_من یکی به این زخما عادت کردم...تو حواست به خودت باشه
_انقدر به این بچه ها سخت نگیر گناه دارن...اونا که نمیدونن دوسشون داری
پوکر فیس نگاهش کردم
_گفتی کار داری...
با خنده دست تکان داد و رفت سمت ماشین
بی توجه به خانم امینی که نگاهم میکرد رفتم سمت اتاق سه عجوزه تا جعبه کمک های اولیه را بردارم
بہ قلــــم:ف.ب
لینڪ ناشنــاس:
https://harfeto.timefriend.net/16472692326549
✨✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
زندگے تعداد دم و بـــازدم ها نیست
بلکہ لحظاتے هست کہ قلبت محڪم مےزند
بخاطر خنده بہ خاطر اتفاق هاے خوب غیره منتظره، بہ خاطر شگفتے، به خاطر شادے،
بہ خاطر دوست داشتن هاے بـــے حساب، بہ خاطر عشق، بہ خاطر مهربانے
شادے ات را بہ اطرافت بپاش و با حد و حصر هایــے کہ گذشتہ بہ تو تحمیل کرده، مبارزه کن...
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
مصریان باستان اعتقاد داشتند
کہ پس از مرگ...
از آنها تنــــها دو سوال پرسیده
مےشود:
آیا شادے را یــــــــافتے ؟
آیا شادے را آفریدے ؟
صبحتــــان سرشار از محبت و عشـــق
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
AUD-20220305-WA0001.mp3
4.11M
صبحت بخیــــر آقاے مـــن😍😔
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨✨
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_17 چند دقیقه گذشت. مهدی، کامیار و خ
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_18
علی خواب بود؛ آن هم چه خوابی
شاید شاهین درست می گفت...شاید زیاد سخت می گرفتم.
کمد شیشه ای گوشه اتاق را باز کردم.
بعد برداشتن جعبه روی تخت، پشت به علی نشستم تا در دید نباشم
دکمه پیراهنم را باز کردم.
عرق گیرم خیس خون بود؛ آن را هم به یک حرکت از تنم کندم و مشغول بستن شانه ام شدم
ولی مگر به تنهایی میشد
درگیر چرخاندن باند دور زخم بودم که دستی ان را از من گرفت
سرم را برگرداندم..
_بهتر نبود ببرید بخیه بزنن؟
علی بود.
لبخندی میهمانش کردم
_صبح بخیر اقا علی
باند را رها کرد و مقابلم نشست
_اینطوری نمیشه محمد جان...همینطوری خونه که میره از زخمت؛ پانسمانت دوباره خیس شده
_پس یه کار دیگه میکنیم؛ من لبه های زخمو به هم نزدیک میکنم توام گاز استریلو روش فشار بده
پوکر فیس نگاهم کرد.
_عمیقه...عفونت میکنه
بی توجه به حرف هایم گوشی را برداشت و به کیوان زنگ زد
_سلام کیوان جان...یه لوکیشن میفرستم؛ تجهیزتتو بردار بیا
_.....
_زخم چاقوعه...حالا خودت ببین چی نیازه بیار
_....
_طوری لباس بپوش شناسایی نشی؛ خدافظ
گوشی را روی تخت گذاشت
_تا ده دقیقه دیگه اینجاس
از سر تاسف نفسی بیرون دادم
حداقل بیا کمک کن لباسمو دوباره تنم کنم
الان بچه ها میان
نجلا:
مادرم از سه سالگی کنار من و پدرم زندگی نمی کرد
دختری بودم که تمام زندگی ام در خوش گذرانی ،شیطنت و گشتن با جنس مخالف خلاصه میشد
مشکلاتم از روزی شروع شد که پدرم به دست یکی از شرکای خود به قتل رسید و من ماندم و 15 کیلو تریاکی که لو رفته بود
با هزاران مصیبت 50 ضربه شلاق را خریدم؛ مانده بود زندان رفتن که سرهنگ سپهری در دادگاه خواست تا بجای گذراندن دوران محکومیتم با انها همکاری کنم...من هم از خدا خواسته قبول کردم.
اما فکرش را هم نمی کردم که در چنین موقعیتی قرار بگیرم که مجبور شوم چادر به سر کنم و یا حتی با کسی همکاری کنم که خودش مرا لو داده بود.
امروز؛ صبح زود با تمام سختی و حال بدی که داشتم به سمت ویلا راه افتادم.
در راه کلی خرید کردم و داخل ماشینم گذاشتم.
همیشه عاشق اشپزی بودم
ماشین را در باغ پارک کردم و تمام خریدها را روی اپن گذاشتم
مشغول اماده کردن صبحانه شدم که ناگهان در باغ کوبیده شد
.......
نیم ساعت بعد:
حلیم را داخل کاسه ی بزرگی کشیدم و روی میز گذاشتم
صندلی را عقب کشیدم و نشستم
صدای تیک تاک ساعت دیوانه ام کرده بود 8 صبح
زنگ آیفون به صدا در آمد
بلند شدم
به تصویر نگاه کردم
قبل از اینکه جواب دهم خودش کلید انداخت داخل قفل و بالا آمد
بی خیال برگشتم جای قبل
اولین قاشق از حلیم را در دهان گذاشتم
_اومممممم
با دویدن مردی به سمت پله ها عصبی شدم
فریاد زدم
_تو این خونه چه خبرههههه
اما کسی نبود که جواب دهد
آرام از پله ها بالا رفتم و دقیقا مقابل در ایستادم
اولین چیزی که به چشمم خورد پیراهن خونی بود که روی زمین افتاده بود
صدا از اتاق بغل می آمد...
بہ قلــــم:ف.ب
لینڪ ناشنــاس:
https://harfeto.timefriend.net/16473439984678
✨✨✨✨✨✨✨✨
@eshgss110