MohamadReza Bazri - Masalan Toro Tab Midam (128).mp3
1.58M
مثلاهمهجمعیموتویآغوشِباباتی
#محرم
#امام_حسین
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_93 حسین: آرام آرام پرچمهای مشکی به دست جوا
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_94
حسین:
_خوش اومدین آقا حسین...
_شرمنده زودتر از اینا نتونستم بیام؛ درگیر بودم.
زیپ ساک را باز کردم و قبل از هرچیز لباس نوزادی را درآوردم.
_این لباسیه که مرتضی از عراق برا دخترش خریده...
لباس را به آرامی برداشت و به سینه چسباند.
سعی کردم به صورتش نگاه نکنم تا معذب نشود.
خم شدم و نوزاد داخل گهواره را به آغوش کشیدم.
_اسمشو به خواستِ آقا مرتضی، رقیه گذاشتیم.
صورت ضریفش را با دستان زمختم آرام نوازش کردم.
_خدا حفظش کنه
بوی عطر مرتضی را میداد.
چند بار بوسیدمش تا دلتنگیام کم شود.
رقیه را داخل گهواره گذاشتم.
دستان کوچکش را بیهوا تکان میداد و لبانش را به نشان سخن گفتن باز و بسته میکرد.
بوسهی شیرینی روی انگشتانش کاشتم و موهای پرپشتش را نوازش کردم.
آنقدر دلبری میکرد که کیلو کیلو قند در دلم آب میشد.
جای خالیِ مرتضی بدجور به چشم میزند.
حتما اگر بود، نمیگذاشت به دخترش دست بزنم!
_دستای زمخت تو به درد مشت زدن به صورت داعشیا میخوره...تو رو چه به بچه.
و من با حرص و شوخی طعنه بارش میکردم:
_نه که دستای تو از جنس پرِ طاووسه!!!
آنقدر در فکر و رویاها غرق شده بودم که اصلا حواسم نبود یک لبخندِ ریز روی صورتم جا خوش کرده!
در آن بین، یاد بقیهی وسیلهها افتادم.
عکس و نامه پیش من میماند بهتر بو؛ برای همین آنها را بدون نگاه کردن گوشهای از ساک، قایم کردم.
چند جرعه از چای سر کشیدم و بعد از تفکر کوتاهی گفتم:
_وسایل شخصی مرتضی دست من بود...
چفیه را بیرون آوردم.
بعد از چندبار دست کشیدن روی چفیه سر بلند کرد.
خدا میدانست چقدر دلم میخواست دفترچه را داشته باشم.
_ممنون.فقط...!
دفترچه را از بقیه جدا کرد.
_یکی از وصیتای آقا مرتضی این بود که دفترچه یادداشتشو بده به شما...
مضطرب و پریشان سرش را بلند کرد.
_پس کی پیکرشو میارن آقا حسین؟
دوماهه منتظرم.
حتی نمیگین چطور شهیدش کردن!
به یک باره گریهی بچه بلند میشود.
ریحانه خانم اورا بغل میگیرد و از اتاق بیرون میرود.
زیر لب میگویم
_کاش واقعا تو اون آتیش سوخته بودی...
کاش سرتو ترکش جدا میکرد...
کاش ازت هیچی نمیموند و این روزا نمیرسید که بفهمم...
استغفرللهی زیر لب میگویم و قبل از اینکه اشکم درآید برمیخیزم...
پ.ن: آه اےهمسفر کهنهےمن مےبینے
چه بلایے به سر بال و پرم آمده است؟🫀:)
- در فراق صبر...
••┈••✾••┈•
@eshgss110
•┈••✾••┈•
42.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ لالایی
امیر طلاجوران | گروه نجم الثاقب
من میخواستم وایسی رو پای
خودت نه روی نیزه 😭💔
تقدیم به مادرش رباب سلام الله علیها
🖇کاتالیزوری به نام "قطره اشک بر حسین (ع) "
▪️یکی از عوامل موثر بر سرعت واکنش های شیمیایی ، کاتالیزورها هستند ..
🌡کاتالیزورها سرعت واکنش های شیمیایی رو افزایش میدهند.
••
ما انسانها هم، در طی واکنش ‹خود سازی برای رسیدن به معبودحقیقی›، برای افزایش سرعت واکنش ، نیاز به کاتالیزور داریم ..
قطره اشکی بر امام حسین (ع)، همچون کاتالیزوری است که سرعت واکنش را تا بینهایت بالا میبرد..🚀
••
✨اشک با معرفتی که روح ما به روح حسین بن علی (ع) گره بزنه ، همون کاتالیزوری هست که روح ما برای واکنش نیاز دارد..
••
رفقا این شب ها ، همه چی آماده هست...
التماس دعا♡
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حق دارم که بگم با تو هموطنم🏴🖤
بسماللهالࢪحمـٰنالࢪحیم
40 شب تا پایان اربعین(: ❤️🩹
از تاریخ 7مرداد ماه بین ساعات 17تا 22 زیارت عاشورا میزاریم(:
فقط دخترا عضو شن...🍂
https://eitaa.com/joinchat/1846215086Ce3b37b421d
AUD-20220806-WA0011.mp3
13.08M
اگه تو بری تو این غریبی دل به کی ببنده بابا؟!🥲
#حاجمحمودکریمی|#محرم
15.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پادکست | آرام جانم میرود
💬 اولین جوان بنیهاشم که به میدان جنگ شتافت، علی اکبر بود...
🎙روضه علیاکبر علیهالسلام را از آیتالله یزدانپناه بشنویم!
#محرم ۱۴۴۵
#پادکست
#استاد_یزدان_پناه
🎬 گروه هنری رسانهای نفحات
@nafahat_artmedia
Mahmood Karimi - Bala Bolande Baba (128).mp3
7.45M
بالا بلند بابا، گیسو کمند بابا
اگه بری تو این غریبی، دل به کی ببنده بابا💔