#عاشق_دختر_پادشاه
نقـل است جـوانی عاشـق دختـر پادشـاه شـد. یکی از ندیمـان پادشـاه به او گفت: #پادشاه اگـر احساس کند تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خـودش به سراغت خواهد آمد. جوان به عبادت مشغول شد بطوری که مجـذوب پرستش شد
روزی گذر پادشاه به مکان جوان افتاد و دریافت بنده ای با اخلاص است. همانجا از وی برای دختـرش #خواستگاری کـرد. جـوان فـرصتی برای فکـر کردن طلبید و به مکانی نامعلوم رفت
ندیم پادشاه به جستجـو پرداخـت و بعد از مـدت هـا جستجـو او را یافـت و دلیل کـارش را پـرسـیـد. جـوان گـفـت: اگـر آن #بندگیِ دروغیـن کـه بخاطـر رسیـدن به معشوق بود ، پادشاهی را به درِ خـانه ام آورد، چرا قدم در بندگیِ راستین نگذارم تا پادشاه را در خانۀ خویش نبینم؟