#مهدی_شناسی 💚
#رفتار_و_سیرت_حضرت_مهدی
←خصوصیت جامعه موعود
←← تأمین رفاه اقتصادی مردم
در زمان حکومت امام مهدی، رفاه اقتصادی و آسایش معیشتی بر تمام بخشها و زوایای زندگی بشر پرتو میافکنده و انسانها آسوده خاطر از مشکلات روزمره میتوانند به سازندگی معنوی خود بپردازند. امام علی علیهالسلام دراینباره میفرماید: ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
نـدبه هاے انتــظار³¹³
@nodbehhayentezar313
شرح دعای افتتاح، جلسه 12.mp3
8.04M
🔊 #صوت_مهدوی
🔖 #شرح_دعای_افتتاح
👤استاد #پناهیان ؛ جلسه ١٢
📝 با #دعای_افتتاح، بهتر میتوان ارتباط بین ماه رمضان و ظهور را لمس کرد. باید توجه کرد که چرا از ما خواستند در ماه #رمضان ، هر شب برای فرج دعا کنیم.
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
ابراهیم در هر سه وعده روی بلندی می ایستاد و اذان می گفت. همیشه با پخش نوای ملکوتی اذان ابراهیم، گلوله باران دشمن شدت می گرفت. نمی دانم از چه چیزی وحشت داشتند؟! یادم هست یک روز، در کنار اصغر وصالی و ابراهیم و چند نفر از نیروها نشسته بودیم.
شخصی به ابراهیم اعتراض کرد که چرا در هر موقعیتی، حتی زمانی که در محاصره هستیم اذان می گویی؟! آن هم با صدای بلند و در مقابل دشمن! این سۇال در ذهن بساری از افراد بود. اما شاید جرئت نمی کردند بیان کنند. همه منتظر جواب شدند.
ابراهیم کمی فکر کرد و چند جمله بیشتر نگفت. تمام افراد جواب خودشان را گرفتند. ابراهیم گفت: مگه توی کربلا امام حسین (ع) محاصره نشده بود؟ چرا اذان گفت و درست در جلوی دشمن نماز خواند!؟ بعد مکثی کرد و گفت:
((ما برای همین اذان و نماز با دشمن میجنگیم.))
🌷🌷🌷🌼🌼🌼
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
هدیه محضر ارواح پاک شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#داستان_واقعی
#قصه_دلبری
قسمت۵
*═✧❁﷽❁✧═*
خانواده اش نشستندپیش مادروپدرم.خانواده هاباچشم وابروباهم اشاره
کردندکه این دوتابرن توی اتاق حرفهاشون روبزنن!)باآدمی که تادیروزمثل کاردوپنیر🧀بودیم.حالابایدباهم می نشستیم برای آینده مان حرف می زنیم.تاواردشد,نگاهی به سرتاپای اتاقم انداخت وگفت:(چقدرآینه!ازبس خودتون رومی بینین این قدراعتمادبه نفستون رفته بالادیگه😏)ازبس هول کرده بودم,فقط باناخن هایم بازی می کردم.مثل گوشی درحال ویبره می لرزید.خیلی خوشحال بود.به وسائل اتاقم نگاه 👀می کرد.خوب بودعروسک پشمالووعکس هایم راجمع کرده بودم.فقط مانده بودقاب چهارسالگیم.اتاق راگز میکرد.انگارروی مغزم رژه می رفت😖جلوی همان قاب عکس ایستادوخندید.چه درذهنش می چرخیدنمی دانم!نشست روبه رویم.خندید☺️وگفت:《دیدیدآخربه دلتون نشستم.》زبانم بندآمده بود.من که همیشه حاضرجواب بودم وپنج تاروی حرفش می گذاشتم وتحویلش می دادم?حالاانگارلال شده بودم.خودش جواب خودش را داد:(رفتم مشهد🕌,یه دهه متوسل شدم.گفتم حالاکه بله نمی گید,امام رضا"علیه السلام"ازتوی دلم بیرونتون کنه🚫پاک پاک که دیگه به یادتون نیفتم.نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت:اینجاجاییه که می توان چیزی روکه خیرنیست,خیرکنن وبهتون بدن.نظرم عوض شد.دودهه ی دیگه دخیل بستم که برام خیربشید!)نفسم بنداومده بود,قلبم❤️ تندتندمی زد وسرم داغ شده بود.توی دلم حال عجیبی داشتم.حالافهمیدم الکی نبودکه یک دفعه نظرم عوض شد.انگاردست امام رضا《علیه السلام》بودودل من.
ازنوزده سالگی اش گفت که قصدازدواج💞 داشته ودنبال گزینه ی مناسب بوده
دقیقاًجمله اش این بود:(راستِ کارم نبودن,گیروگورداشتن!)👌گفتم:ازکجامعلوم من به درددلتون بخورم? خندید☺️وگفت:(توی این سالا شمارو خوب شناختم.)یکی ازچیزهایی که خیلی نظرش راجلب کرده بود,کتاب هایی📚 بودکه دیده وشنیده👂 بودمی خوانم.
┅─═ঊঈ💞💞ঊঈ═─┅
👈 ادامه دارد... 🔜👉
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💝🕊💝🕊💝🕊💝
⭕️ سفيانى، نشانه ظهور
🔹 از نشانه هاى ظهور مهدى موعود، قيام شخصى با عنوان سفيانى است. در برخى از احاديث اهل سنت نيز به صراحت از آن به عنوان يكى از نشانه هاى خروج امام مهدى ياد شده است. از جمله در کتاب های:
➖ الحاوى للفتاوى، ص ٨٠
➖ عقد الدرر، ص ٧٦
➖ كنز العمال، ج ١١، ص ٢٧٣
🔸 پیامبر اکرم فرمودند: «مردی (به نام سفيانی) از دمشق خروج میكند و... مردی از اهل بيتم (نيز) خروج میكند. خبر به سفيانی میرسد؛ او با لشگری به سوی او میرود... تا به بيابانی میرسند و در آنجا فرو میروند و جز يک نفر كه خبر آن را می آورد كسی نجات نمی يابد.»
📚 مستدرک حاكم، ج ۴، ص ۴٧٨ و ۵۶۵
#مهدویت_در_نگاه_اهل_سنت ١٩
✅ نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
13.mp3
4.63M
#شرح دعای روز سیزدهم
🌙اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الدَّنَسِ...
🎤آیتالله مجتهدی تهرانی
---------------------------
🌸-نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
شرح دعای افتتاح، جلسه 13.mp3
7.65M
🔊 #صوت_مهدوی
🔖 #شرح_دعای_افتتاح
👤استاد #پناهیان ؛ جلسه ١٣
📝 #دعای_افتتاح ، فضای ظهور را برای ما ترسیم میکند؛ دنیایی که در آن حق به صورت کامل اجرا میشود.
🔖 ویژه ماه #رمضان
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
#مهدی_شناسی 💚
#رفتار_و_سیرت_حضرت_مهدی
←خصوصیت جامعه موعود
←← گسترش عدالت و مساوات
عدالت مهدی آنچنان فراگیر و گسترده است که حتی به درون خانهها نیز نفوذ کرده و روابط خصوصی افراد خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد، کاری که از عهده هیچ نظام حقوقی برنمیآید. امام صادق علیهالسلام میفرماید: «به خدا سوگند مهدی عدالتش را تا آخرین زوایای خانههای مردم وارد میکند، همچنانکه ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
نـدبه هاے انتــظار³¹³
@nodbehhayentezar313
🔸از ويژگيهاي ابراهيم اين بود که معمولا کسي از کارهايش مطلع نميشد. بجز کســاني که همراهش بودند و خودشان کارهايش را مشاهده ميكردند.
اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهايش حرفي نميزد.
🍃هميشه هم اين نکته را اشــاره ميکرد که: کاري كه براي رضاي خداســت، گفتن ندارد. يا "مشکل کارهاي ما اين است که براي رضاي همه کار ميکنيم، به جز خدا."
هدیه محضر ارواح پاک شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#داستان_واقعی
#قصه_دلبری
قسمت۶
*═✧❁﷽❁✧═*
همان کتابهای📚 پالتویی روایت فتح,خاطرات همسران شهدا🌷
می گفت:خوشم میادشمااین کتابارونخوندین,بلکه خوردین.
فهمیدم خودش هم دستی برآتش🔥 دارد.
می گفت:(وقتی این کتابارومی خوندم ,واقعاًبه حال اوناغبطه می خوردم که اگه پنج سال ده سال یاحتی یه لحظه باهم زندگی کردن,واقعاً زندگی کردن ایناخیلی کم دیده می شه,نایابه✅)
من هم وقتی آن هارامی خواندم,به همین رسیده بودم که اگرالان سختی می کشند,ولی حلاوتی راکه آن هاچشیده اند,خیلی هانچشیده اند
👌این جمله راهم ضمیمه اش کردکه(اگه همین امشب جنگ بشه,منم می رم.مثل وهب😳)
می خواستم کم نیاورم,گفتم: (خب منم میام.)منبرکاملی رفت.مثل آخوندها,ازدانشگاه 🏦ومسائل جامعه گرفته تااهداف زندگی اش.ازخواستگاری هایش گفت واینکه کجاهارفته وهرکدام راچه کسی معرفی کرده.حتی چیزهایی که به آن هاگفته بود.گفتم:(من نیازی نمی بینم ایناروبشنوم☹️)
می گفت:(اتفاقاًبایدبدونین تابتونین خوب تصمیم بگیرین✅)گفت:(ازوقتی شمابه دلم نشستین😍,به خاطراصرارخانواده بقیه خواستگاریاروصوری می رفتم.می رفتم تابهونه ای پیداکنم یابهونه ای بدم دست طرف😑)می خندیدکه(چون اکثردختراازریش بلندخوششون نمیاد,این شکلی می رفتم.اگه کسی هم پیدامی شدکه خوشش میومدومی پرسید
که آیاریشاتون رودرست ومرتب می کنین,می گفتم:نه😕 من همین ریختی می چرخم.)
یادم می آیدازقبل به مادرم گفته بودم که من پذیرایی نمی کنم❌مادرم در زد وچای ☕️ومیوه آوردوگفت:(حرفتون که تموم شد,کارتون دارم.)ازبس دلشوره داشتم,دست ودلم به هیچ چیزنمی رفت.یک ریزحرف می زدولابه لایش میوه🍎🍊 پوست می کندومی خورد.
گاهی باخنده ☺️به من تعارف می کرد:《خونه خودتونه بفرمایین.》زیادسوال می پرسید.بعضی هایش سخت بود.بعضی هم خنده دار☺️خاطرم هست که پرسید:(نظرشمادرباره ی حضرت آقاچیه?)گفتم:(ایشون روقبول دارم وهرچی بگن اطاعت می کنم✅)گیرداده بودکه چقدرقبولشون دارید?درآن لحظه مضطرب😨 بودم وچیزی به ذهنم نمی رسید.گفتم:(خیلی)خودم را راحت کردم که نمی توانم بگویم چقدر.
زیرکی به خرج دادوگفت:(اگه آقا بگن من رابکشید,می کشید❓)بی معطلی گفتم اگه آقابگن ,بله ❗️)نتوانست جلوی خنده اش😌 رابگیرد.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
نـدبه هاے انتــظار
@nodbehhayentezar313
💝🕊💝🕊💝🕊💝