eitaa logo
مسجد پایگاه قرآنی
334 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
788 ویدیو
34 فایل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: روزی حضـرت عیسی علیه السلام در جمع حواریون نشسته بودند . عـرض کـردند ما را از نصایح و پندیات بهره مند ساز. حضرت عیسی علیه السلام فرمـودند مـوسی علیه السـلام به اصحاب خود فرمود ؛ سوگند نخورید، ولی مـن می گویم سـوگند خـواه دروغ و خواه راست نخورید. عرض کردند ما را بیشتر موعظه کن حضرت به حواریون فرمودند برادرم موسی می‌گفت:‌ زنا نکنید ولی من به شما می گویم : حتی فکـر زنا نکنید ؛ زیرا گناه مثـل این است که در اتاقی آتش روشـن کنند که اگـر خانـه را هم به آتش نکشد، دیوارها را سیاه می کند. سفینه البحار، جلد۳، ص۵۰۳
📋 مرحوم رجبعلی خیاط تعریف می‌کرد درنیمه شب سرد زمستانی در حالیکه برف شدیدی می‌بارید و تمام کوچه و خیابان را سفید پوش کرده بود دیدم انتهای کوچه کسی سرش روبه دیوار گذاشته، روی سرش هم‌ برف نشسته بود . با خودم گفتم شاید معتاد دوره گرد است که سنگ کوب کرده جلو رفتم دیدم جوانی است ، تکانش دادم. بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی؟ گفتم متوجه نیستی برف روی سرت نشسته ، ظاهرا مدت هاست که اینجا هستی خدای ناکرده مریض می شوی جوان که‌انگار صحبت من رو نشنیده بود، با سرش اشاره ای به روبرو کرد. دیدم او زل زده به پنجره‌ی یک خانه. فهمیدم عاشق شده، نشستم وبا تمام وجود گریه کردم ، جوان تعجب کرد، کنارم نشست وگفت چی‌شد پیرمرد؟ تو هم عاشق شدی؟ گفتم قبل‌ از این که تو را ببینم فکر می کردم عاشقم مهدی فاطمه سلام الله علیها ولی الان که تو را دیدم‌ ، چگونه برای رسیدن به عشقت از خودت بی‌ خود شدی فهمیدم که من عاشق نیستم و ادعایی بیشتر نبوده!! مگر عاشق می تواند لحظه ای به یاد معشوق نباشد
📋 آسیابانی پیر در روستایی دور افتاده زندگی می‌کرد. هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن می‌برد، او علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمی‌داشت. مردم با اینکه او را می دیدند ، اما چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره‌ ای نداشتند و فقط نفرینش می کردند. چند سالی بعد آسیابان مُرد و آسیاب به پسران او رسید . یک شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره‌ای برایم کنید که به سبب دزدی از گندم های مردم از آنان در عذابم.. پسران هر کدام راهکاری ارائه کردند. پسر کوچک تر پیشنهاد داد از این به بعد با مردم منصفانه رفتار کنیم و از آنها تنها دستمزد بگیریم پسر بزرگ‌ تر گفت اگر ما چنین کنیم، مردم چون انصاف مارا ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه گندم از او برداریم. با این کار مردم می گویند خدا آسیابان پیر را رحمت کند ، او با منصف‌ تر از پسرانش بود آن‌ها از آن به بعد دو پیمانه برداشتند و همان شد که پسر بزرگ‌تر گفته بود مردم پدر را دعا کردند و این وصیت نسل به نسل میان آسیابان منتقل شد و به نسل بعضی مسئولین ما رسید! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
📋 دو شاهزاده در مصر بودند، یکی علم اندوخت و دیگری هم مال اندوخت. عاقبت‌ یکی علّامه عصر گشت ویکی هم سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم در فقیه نظر کرد و گفت: من به سلطنت رسیدم و تو در مسکِنت بماندی گفت برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . در حدیث نبوی آمده العلماء ورثه الانبیاء سعدی می فرماید من آن مورم که در پایم بمالند ، نه که از دستم بنالند. کجاخود شکر این نعمت‌گزارم، که زور مردم آزاری ندارم
📋 خلیفه بغداد امیری را نزد خود خواند وخلعت و لباس امیری شهر رابر تنش پوشاند. وقتی که‌ به شهر خود باز می گشت‌ ، در راه عطسه کرد و با آستین لباس بینی خود را پاک کرد سخن‌ چینان خبر به خلیفه بردند، که امیر ازلباس با ارزش خلیفه به‌عنوان دستمال استفاده کرده و بینی خود را پاک کرده‌ است. خلیفه امرکرد خلعت را از او پس گرفتند و گردنش را زدند خبر به گوش شیخ شبلی رسید. مدت ها بود خلیفه شبلی را کرده بود که‌به بغداد برود ودر دربار خلیفه خدمت کند وشبلی پاسخی نداده بود شبلی به خلیفه نامه نوشت که امیری به خلعتی که تو دادی بینی خود پاک کرد، گردن زدی! من اگر خدمتت رسم و تو را خدمت کنم، خداوند با خلعت انسانیت و شرفی که به من بخشیده است و ببیند که من آن خلعت نفیس را به تو بخشیده‌ام، با من چه میکند؟ توخلعت خود را روا نداشتی دستمال شود، آنوقت من چگونه خلعت شرف و کرامت انسانی خودم را دستمال تو کنم؟ خلیفه در پاسخ نوشت ای کاش این سخن را زودتر می‌گفتی‌ و امیری را نجات می دادی
📋 شهر مدینه را امروز هلهله ملائک فرا گرفته است. زمیـن و آسمان نور باران و سرور در کوچه های شهر جاری است. در خانه ی امیرالمومنین علیه السلام شور و شادی موج میزند و لبخند مهمان لبهای ساکنان آن است خلقت در شادی میلاد مولودی مبارک چون اباعبـداللّه الحسین علیه السلام در خود نمی‌ گنجد ، و شعفش را با چراغانی آسمان نشان می دهد طفل بزرگی که امروز بردنیای کوچک اطرافش دیده ‌گشوده است، روزی بر تارَکِ تاریـخ شجاعت و جـوانمـردی و مهر جاودانگی خواهد نواخت شیعه را چه غم از آفتاب روز قیامت که شفیعی چون آقا علیه السلام دارد؟ کسی که در زیر سایبان سیدالشهداء علیه السلام رفت ، دیگر هراسی نخواهد داشت . میلاد شفیع شیعیان مبارک
شخصی کـه قصد یاری امـام زمان را دارد، بایـد مجموعه سخنان اهل بیت را سرلوحه شخصی‌اش قرار دهد. یکی از توصیه های اهل بیت به شیعیان ، آراستگی و زیبایی در منزل و در کنار همسر است این در حالی است که بعضی از مردم اهمیت زیادی برای زیبایی وآراستگی در خـارج از منزل قائـل هستند ، ولی وقتی که وارد منزل میشوند، اهمیتی به زیبایی و آراستگی خود نمی دهند یکی از های بسیار مهم امام کاظم علیه السـلام به شیعیان این که فرمودند آراستگی مرد برای همسرش از عوامل عفّت زن است. کتاب شریف مکارم الاخلاق ، ص۹۷
شیـخ صدوق رحمـه‌ الله از امام رضا علیه ‌السلام درباره فضائل ماه مبارک رمضان نقل میکند که حضرت فرمود حسنات در مـاه مبارک رمضان مقبول و گناهان آمرزیده است هرکه در این مـاه آیه‌ ای از کتاب خدا را قرائت کند، مانند کسی است که در دیگر ماه‌ ها قرآن را ختم کرده. هرکه در این ماه به‌روی برادر خود بخندد، اورا درقیامت ملاقات نمیکند، مگر آنکه لبخنـد بر چهره دارد و او را به بهشت بشارت می‌ دهد هـرکه مؤمنی را در این ماه یاری کند، خدا او را بر عبـور از پل صـراط یاری کند، در روزی که قـدم ‌ها در آن بلرزد. هر کـه در این مـاه خشـم خود را فرو خورد ، خداوند متعال در روز قیامت خشمش را از او برگیرد هرکه مظلومی را دراین ماه یاری کند متعال او را دردنیا در برابر تمـام ستیزه ‌جویـانش یاری کند و در قیـامت او را به هنگام حـساب رسـی یاری کند. ماه رمضان ماه برکت وماه رحمت ، مغفرت، ماه توبه و پشیمانی است ؛ هر که در ماه رمـضان آمرزیده نشود پس درکدام ماه آمرزیده شود؟ پس از خداوند بخواهید روزه شما را قبول کند و آنرا آخرین ماه رمضانتان قرار ندهد و شما را در آن به موفق بدارد واز نافرمانی ‌اش مصون گرداند
مـرحوم آیت الله حائـری شیرازی می فرمود تو هستی نه شکمت وَلَنَبْلُوَنَّكُـم بِشَیءٍ مِنَ‌ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ ونَقْصٍ مِنَ‌الْأَموَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ. قطعا همـۀ شما را با چیزی از ترس ، گرسنگی ، زیان مالی، جانی و فـرزندان آزمایش می كنیم و بشارت ده به استقامت كنندگان. بقره آیه ۱۵۵ ماه‌ رمضان ، گـرسنگی ، تشنگی جوع است. الان که‌ روزه‌ای فکرآب خوردن هم نمی‌کنید. نتیجه اش چه میشود؟ چند روز قبل که نبودی، تو در خدمت شکمت بـودی. شکم می گـفت‌ تشنه‌ام، آبش میدادی. میگفت گرسنه‌ ام و غذا میدادی. اما الآن که روزه‌ای او می گـوید گرسنه‌ ام ، تو ‌می گویی صبر کن! فرمانده توهستی نه شکمت. میگویی تا غـروب هیچ چیزی به تـو نمی ‌دهم هـمۀ این‌ ها در حالی است کـه انسان روزه را نکرده بلکه خداوند گـفته است که روزه بگیـر. نتیجه این‌ است کـه خودت را در اختیار و ارادۀ خدا قرار می‌ دهی. تحت ولایت خدا قـرار می ‌گیری و بنـدۀ خدا می ‌شوی
یکی از اساتید حـوزه نقل می کرد که یکی از شاگردان بهش زنگ میزنه که: استاد فورا برام‌یه استخاره بگیر منم استخاره گـرفتم و بهش گفتـم بسیار خوبه معطلش نکن وسریع انجام بده چند روز بعد اومد پیشم و گفت: می دونیـد رو برا چی گرفتم؟ گفتم نه. گفت داخل اتوبوس نشسته بودم دیدم نفر جلوییم پشت گردنش خیلی صافه و باب زدنه، هوس کردم یه پس گردنی بهش بزنم دلم می‌گفت بزن. عقلم می‌ گفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میـزنه داغونت میکنه . خـلاصه زنگ زدم و استخاره گرفتم و شمـا گفتین فـورا انجام بده من هم معطل نکردم و شلپ زدم پس گـردنش. انتظار داشتم بلند شـه دعوا راه بندازه اما یه نگاهی به مـن کرد و گـفت استغفرالله. تعجب کـردم گفتـم ببخشید چرا ؟ گفت: چند دقیقه پیـش که از کنار یه امامـزاده رد شدیم یه لحظه به ذهنم خطور کـرد کـه این امامـزاده ها الکی هستن و دکان باز کردن که پول جمع کنن. به خدا گفتم ای خدا، اگه اشتباه میکنم یه پس گردنی بهم بزن. تا این درخـواست رو کـردم تـو از پشت سر محکم به من زدی...
رنج نبايد تو را غمگين كند، اين همان جايی‌ است كه‌اغلب مردم اشتباه می كنند. اگر به جاى محبتی كـه به كسی كرديد از او بی مهری ديديد ، مأيوس نشويد چـون برگشت آن محبت را از شخص ديگـری ، در زمـان ديگری ، در رابطه با موضوع ديگری خواهيد دید شك نكنيد! اين قانون كائنات است ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﺵ، ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ هـم ﺑﺒﯿﻨﯽ! ﺍﮔﺮ می خواهی ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺑﺎﺵ. ﺍﮔﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ می خواهی ﺍﺣﺘـﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ. ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﭘـﮋﻭﺍﮎ ﻧـﯿﺴﺖ. یـادمان باشـد. زندگی انعکاس رفتار ما است....! بهتریـن باشیم تابهترین دریافت کنیم میگویند برای کلبه کوچک همسایه‌ات چراغی آرزو کن قطعأ حوالی خانه تو نیـز روشن خواهـد شد. مـن خورشید را برای خانه دلتان آرزو می‌کنم تا هم گرم باشد و هم سرشار از
مرحوم رجبعلی خیاط تعریف می‌کرد یک اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت بلافاصله استغفار کردم و به راه خود ادامه دادم. قدری جلوتر شترها قطار وار از کنارم می‌ گذشتند ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود. به رفتم و فکر می‌کردم هـمه چیز حسابی دارد . این لگد شتر چه بود!؟ در عالم معنا گفتند : شیخ رجبعلی آن لگـد نتیجه ی آن فکری بود که کردی. گفتم اما من که خطایی انجام ندادم. گفتند لگد شتر هم که به تو نخورد...! قانون کار ما در جریان دارد حتی یک تفکر منفی می‌ تواند تاثیری منفی ایجاد می کند
📖 مردی خروسی داشت که به پشت بام فرار کرد و به خانه یکی از همسایه ها رفت. صاحب خروس هم در خانه ی همسایه ها را میزد و دنبال خروسش میگشت. مردی که خروس در خانه اش بود ناگهان صدای در را شنید و چون حدس زد صاحب خروس باشد، آن را بلافاصله زیر عبایش پنهان کرد و در را باز کرد. تا مرد را دید که نشانی خروس را میگرفت سریع گفت: به حضرت عباس قسم خروست به خانه ی من نیامده است. ولی دم خروس که از گوشه عبای مرد بیرون زده بود بهترین شاهد بر دروغ بودن حرف آن مرد داشت. صاحب خروس هم نگاهی به مرد انداخت و گفت: دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس
استاد آیت الله فاطمی نیا می فرمود اين همه در اينترنت و كتاب میگردی كـه ببينی آيت الله قاضی چـه گفت؟ آيت‌ الله چـه دستـور العملی بـرای سلوک داد؟ فلان عـارف چگونه به مقامات رسيد؟ اين همه دنبال استاد هستی و اين در و آن در ميزنی ، چه شد آخر؟ به كجا رسيدی؟ قدم اول ترک معصيت است نميگويم معصـوم شويد، اما به اندازه ی خودتان تلاش كنيد جوان عزيز كه به دنبال سير و سلوک ميباشی، تـو هنوز با پدر و مادرت تند هستی ، به ديگران ميكنی، آنـوقت انتظار داری سالک الی‌الله هم بشـوی؟ اگر ملاحسينقلی همدانی هم از قبـر بيـرون بی آيد و استـاد سير و سلـوكت شود، اگر عاق والدين باشی، به جايی نميرسی
وقتی آسمان و زمین به تلاطم درآمد و نـدای جبرئیـل پشت عالم را لرزاند، مـردم کـوفه فهمیدند که ، با خـون عـلی علیه السـلام رنگین شده. حسنین علیهم‌ السلام به‌سمت مسجد دویدند عده‌ای از مردم خواستند امـام را بلند کنند تا بـه نمازش ادامه دهـد ، اما آن حضرت ، توان ایستادن نداشت . نماز را نشسته تمام کرد و از شدت زخم و زهر بی هوش شد. امام را امام حسن و امام حسین علیهـم السلام به مـنزل رساندند باوضو آمد به قصد لیلة الفَرقَت، علی ابن‌ملجم درشب احیاچه قرآنی‌گشود ابن ملجم لعنت الله علیـه را نزد امام آوردند. امام به‌ صورت او نگاه کرد و با صدای ضعیفی فرمـود: آیا من امام بدی برای تو بودم؟ آیا درحق تو لطف و نکردم؟ با آنکه می‌دانستم تو مرا خواهی کشت، خواستم با این کار مانع آن‌ شوم که شقی ترین افراد باشی و از گمراهی بیرون بیایی ... امیرالمومنین علیه السلام سفارش او را به امـام حسن علیـه السـلام کردند: پسـرم ، با او مـدارا کن! نمی بینی که او چگونه چشمانش از ترس درحدقه میچرخد ودلش مضطرب است. امام حسن علیه‌السلام عرض کرد پدرجان او تو را کشت و تو مـرا امر به مـدارا می کنی؟! امام فرمودند: ما اهلبیت رحمتیم. به او از غذا وآشامیدنی خودت بخوران اگـر از دنیا رفتم ، او را کن وگرنه خـودم داناترم که با او چه کنم و من به عفو کردن اولی هستم
وارد حرم امام رضا علیه‌ السلام شدم جوانی رادیدم که زنجیرطلا به گردن کرده بود متذکر حرمت آن‌ شدم اودر جـواب گفت میدانم و به زیارت خود مشغول شد ابتدا ناراحت شدم ، زیرا او سخنم را شنید ، و اقرار به گناه هم کرد ولی با بی‌اعتنایی دوباره مشغول زیارت شد بعد به فکر فرو رفتم که‌الان اگر امام رضا علیه السلام ازبعضی از کاری های من بپرسد، نمی‌ توانم انکار کنم و باید اقرار کنم با خودم گفتم پس من در مقابل امام رضا علیه السلام وآن جوان در مقابل من اگر بدتر نباشم بهتر نیستم. بعداز چند لحظه همان جوان کنارم نشست و گفت حاج آقا! به‌چه دلیل طلا برای مـرد حرام است. من دلیل آوردم و او قبول کرد پیش خود کردم چـون روح من‌ در برابر امام رضا علیه السلام تسلیم شد خداوند هم روح این جـوان را در مقابل من تسلیم کرد. استاد قرائتی
آدم اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا اگر بسيار كار كند می‌گويند احمق است! اگر كم كار كند می‌گويند تنبل است. اگر بخشش كند می گويند افراط می كند! اگر جمع گرا باشد، می ‌گويند است! اگر ساكت وخاموش باشد می‌ گوينـد لال است! اگر زبـان‌ آوری كند، می‌گويند ورّاج و پرگوست! اگر روزه بدارد و شب‌ها نماز بخواند می‌گويند رياكار است و اگر نكند میگويند كافر است و بی ‌دين! لذا نبايـد به حمـد و ثنای مـردم اعتنا كرد و جـز از نبايـد از كسی ترسيـد. پس در همـه‌ کارها فقط باید رضایت خدا را در نظر داشتـه باشیم خداوند مثل ما آدم‌ها نیست. برای او زندگی کن، برای او قدم‌بردار، برای او همه‌ ی توانت را بکار بگیر، فقط برای او؛ شک نکن، خدا مثل‌ما آدمها نیست
از امـام صادق علیه السلام پرسیدند: یوم الحسره ، کدام روز است که خدا می فرمایـد بـترسان ایشـان را از روز حسرت. حضرت جواب دادنـد آن روز قیامـت است کـه حتی نیکوکاران هم می خوردنـد که چـرا بیشتر نیکی نکردند سوال کردند آیا کسی هست که در آن روز حسـرت نداشتـه باشـد؟ آقا امـام صادق علیه السلام فرمود آری ، کسی که در ایـن مدام بر رسـول خدا وآل او صلوات فرستاده باشد منبع: وسائل الشیعه، جلد ۷ ، ص ۱۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹حاج آقا مجتبی تهرانی رحمة‌الله‌علیه: ▪️شب ِنوزدهم، شب ِ. ما دست خالی هم نیستیم، اتکای ما «حب علی علیه السلام» است.
🌹اعمال مشترک شب های قدر
📖 مرحوم حاج شیخ اسماعیل دولابی می فرمود: ما مثل بچه ای هستيم كه پدرش دست او را گرفته است تا به جايی ببرد و در طول مسير از بازاری عبور می كنند. بچه شيفته ويترين مغازه ها می شود و دست پدر را رها می كند و در بازار گم میشود. وقتی هم متوجه می شود كه ديگر پدر را نمی بيند ، گمان می كند پدرش گم شده است ، در حالی كه در واقع خودش گم شده است. انبياء و اولياء ، پدران خلقند و دست خلائق را می گيرند تا آنها را به سلامت از بازار دنيا عبور دهند. غالب خلائق ، شيفته متاع های دنيا شده اند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف هم گم و غائب نشده، ما گم و محجوب گشته ايم
می گفت سوار يک تاكسى شدم ، صد متر جلو تر يک خانم با آرایشی غلیظ كنار خيابان برای ماشین ايستاده بود بوق زد و خانم رو سوار كرد چند ثانيه گذشت راننده‌ ی تاكسى به خانـم گفت چقدر رنگِ رُژتون قشنگه، لباتون رو برجسته كرده. مسافر سايه بون جلو صندلى روداد پايين ولباشو داخل آينه نگاه کرد خانم مسافر گفت واقعاً؟؟ راننده هم خنديد و دست چپِ خانم مسـافر رو گرفت و نگاه كرد. راننده گفت با رنگِ لاكتون كردين ها؟ واقعاً كه با سليقه هستید ، تبريك ميگم خانم مسافر گفت ممنونم ، چه دقتى دارین شما ، معلومه آدمِ خوش‌ ذوقى هستين. تلفنِ همراه من زنگ خورد و اون دو نفر هـم گرمِ حرف زدن بودند موقع پياده شدن راننده كارت رو داد به‌خانم مسافر وگفت هرجا خواستى برى، اگه خواستى زنگ بزن به خودم . مسافر هم كارت راننده رو گرفت و رفت این طور تعريف نكردم كه بخوام بگم خانم مسافر مشكل اخلاقى داشت يا راننده ی تاكسى. تـوی اين یک دقيقه ، ممکنه کمتـر کسی از ما به ذهنش رسيده باشه كه راننده تاكسى هـم يك خانم بوده . ماها با تصوراتی كه توی ذهنِ خودمونِ داریم قضاوت می كنيم
قـرار بود پارچه ی کت و شلواری کـه به مدرسه هـدیه داده شده بود، میان شاگردان قرعه‌ کشی شود. معلم گفت تا هرکس نامش را روی کاغذ بنویسد تا کشی کنند وقتی نام مصطفی از میان شـاگردان بیرون اومد، آقا هم خوشحال شد. برای این‌که مصطفی تازه پدرش رو از دست داده بود و وضعیت مالی خوبی هم نداشتند زمانی که معلم با دقت به کاغـذهایی کـه اسامی بچـه ها روی اونها نـوشته شـده بـود نگاه کرد ، روی همـه ی آنها نوشته شده بود: مصطفی. های صادقانه کودکی هایمان را از یاد نبریم. کردار نیک تا ابد باقی می‌ ماند
در کتاب زادالعارفین آمده است شیخ حسن بصـری برای به صحرا رفت. دربین راه برای استراحت پیش چـوپانی نشست و مقداری شیر از او خواست که بنوشد کمی بعد ، گله چوپان خواست از کوه پایین بـرود ، چوپان ندایی داد و گله بلافاصله به‌ جای خـود برگشت. شیخ حسن وقتی این صحنه را دید حالش دگرگون شد و رنگ از رخسارش پرید و بیهوش شد. وقتی به‌ هوش آمد چوپان علت حال اورا پرسید. شیخ گفت گوسفندان تو ندارند اما آنها می دانند که تو خیـرشان را می خـواهی و بـا شنیدن صدای تو سریع اطاعت کرده و از راه بیراهه برگشتند اما من که انسانم و عاقل حرف و امر خـالق خود را کـه به نفع مـن فرموده است، گوش نمی‌ دهم. کاش به اندازه این ، من از خدای مهربان اطاعت و امر او را گوش می دادم
بعـد از فوت آیت الله بروجـردی امام بـرای درس بـه مسجد اعظـم تشریف آوردند ؛ چـون در مسجد سلماسی که نزدیک منزل ایشان بـود جا نبود. روز اولی کـه ایشان آمـدند به جـای درس شـروع بـه کـردن طلبـه ها کردند عـکسی بالای قبـر آیت الله بـروجردی بود کـه منظره تشییع جنازه ایشان را نشان می‌ داد. درحالی که جنازه روی دست مـردم بـود و روپـوش جنازه را مـردم بـه عنـوان تبرک بـرده بـودند و جنازه خالی روی دست مردم بود عکس خـود آقای بروجردی هم که در حـال مطالعه بـودند و حـالت عجیبی داشت ، بـالای ایـن عکس بـود. ضمن نصیحت‌ها فرمودند نگاه بکنید آن جا را ، این عکس بالا ، عکس آقای بـروجـردی است کـه در حال مـطالعه است در عکس پاییـن هم جنـازه اش روی دست مـردم اسـت . یک خـورده پاییـن تر مرحـوم آقای بروجردی زیر خاک است آن چیـزی که بـه درد آقـای بـروجردی می خورد سلامت نفسی بود که آقای بروجـردی داشت و الا این ریاست‌ ها و این سر و صداها وقتی که زیر خاک رفت دیگر به درد نمی‌خورد برداشت هایی از سیره امام خمینی ؛ جلد ۵ ، صفحه ۱۸۱