🤲صلوات #خاصه حضرت مهدی(عج) در روز جمعه:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى وَلِیِّ الْحَسَنِ وَ وَصِیِّهِ وَ وَارِثِهِ الْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ الْغَائِبِ فِی خَلْقِکَ وَ الْمُنْتَظِرِ لِإِذْنِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ قَرِّبْ بُعْدَهُ وَ أَنْجِزْ وَعْدَهُ وَ أَوْفِ عَهْدَهُ وَ اکْشِفْ عَنْ بَأْسِهِ حِجَابَ الْغَیْبَةِ وَ أَظْهِرْ بِظُهُورِهِ صَحَائِفَ الْمِحْنَةِ وَ قَدِّمْ أَمَامَهُ الرُّعْبَ وَ ثَبِّتْ بِهِ الْقَلْبَ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَرْبَ وَ أَیِّدْهُ بِجُنْدٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ وَ سَلِّطْهُ عَلَى أَعْدَاءِ دِینِکَ أَجْمَعِینَ
التماس دعا🙏 https://eitaa.com/eslam20
هدایت شده از سخنرانی ها/حجت الاسلام غفاری
علت های عظمت ماه شعبان مهدیه سمیرم.MP3
20.83M
حجت الاسلام والمسلمین علی صالح غفاری /موضوع:علت عظمت ماه شعبان :مکان تبلیغ:مهدیه سمیرم{جلسه 415}
https://eitaa.com/eslam20
💠 حدیث روز 💠
💎 برکات حضور مهمان
🔻پيامبر صلّیاللهعلیهوآله:
الضَّیفُ اذا دَخَلَ بَیتَ المُؤمِنِ دَخَلَ مَعَهُ اَلفُ بَركَةٍ وَ الفُ رحمةٍ وَ یَكْتُبُ اللهُ لِصاحِبِ المَنزِل بِكُلّ لُقمَةٍ یأكُلُها الضَّیفُ حَجةً و عُمرةً
❇️ #مهمان هنگامی که وارد خانه مؤمن میشود هزار برکت و هزار رحمت به همراه خود دارد و خداوند به تعداد هر لقمه که مهمان تناول میکند یک حج و یک عمره برای صاحب خانه مینویسد!
📚 لئالیالاخبار، ج ٣، ص ٦٦
•┈┈••✾••┈┈•
@eslam20
آیتالله #بهجت قدسسره:
🔸زیادتی وسایل زندگی و اختلاف طبقات در شئون زندگی و معیشت دنیایی در همه اعصار بوده است.
🔸برای حضرت ابراهیم و حضرت سلیمان علیهماالسلام هم دنیا فراهم بوده است.
🌿زیادتی و کمی وسایل زندگی و اسباب رفاه و راحتی، نه موجب خوبی و بدی اشخاص است، و نه داشتن آن موجب راحتی درونی انسان میگردد.
بلکه هنگام قضاوت در مورد افراد، تقید به عبادت و توجه و یاد خدا را باید لحاظ کرد.
🔸 با اینکه سید مهدی بحرالعلوم رحمهاللّه زندگی اشرافی داشت، درعینحال، صاحب کرامات و مقامات علمی و عملی بود.
📚در محضر بهجت، ج۱، ص ۲۴۰
@eslam20
❤️ #امام_جعفر_صادق فرمودند:
🍀 ثلاَثٌ مِنْ عَلاَمَاتِ اَلْمُؤْمِنِ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ مَنْ يُحِبُّ وَ مَنْ يُبْغِضُ
🍃 سه چيز از علامات مؤمن است :
▫️ شناختن خدا
▫️و شناختن دوستان
▫️و دشمنان خدا.
📖 اصول كافي، ج ۳، ص ۱۹۲
@eslam20
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
هدایت شده از سخنرانی ها/حجت الاسلام غفاری
کتمان حق.MP3
17.68M
حجت الاسلام والمسلمین علی صالح غفاری/موضوع:کتمان حق{جلسه 416}شهرستان سمیرم
https://eitaa.com/eslam20
✍️پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند :
قلبی که در آن چیزی از قرآن نباشد، هم چون خانه ویران است.
اَلقَلبُ الَّذی لَیسَ فیهِ شَیءٌ مِنَ القُرآنِ کَالبَیتِ الخَرِبِ
📚ميزان الحكمه ج9 ص340
https://eitaa.com/eslam20
هدایت شده از اسلام
✅شهردار
✍️شب بود، باران شدیدی میبارید و هر لحظه هم بیشتر میشد، مهدی از جا بلند شد و گفت: دیگر باید بروم. گفتم: کجا؟ گفت: جای بدی نمیروم، نپرس. آنقدر اصرار کردم تا بالاخره گفت: بلند شو با هم برویم ببین کجا میروم! رفتیم تا رسید به جلبیآباد. گفتم: اینجا آمدی چکار؟ گفت: روی زمین را نمیبینی چقدر آب جمع شده؟ یعنی ما شهردار این شهریم. باید جوابگو باشیم.
📚شهید مهدی باکری، شهردار آن زمان ارومیه
https://eitaa.com/eslam20
﷽✨
🌼داستان بخشش..
✍️زنی از کنار مرد معلول ذهنی رد شد که چوبی در دست داشت وبا آن روی زمین می کشید. دلش به حال او سوخت و از او پرسید: اینجا چه می کنی؟ وی گفت: من بهشت را می کشم و آن را به قطعات تقسیم می کنم ، زن لبخند زد و به او گفت: آیا می توانم تکه ای از آن را بخرم؟ قیمتش چنده؟
مرد نگاهی به زن انداخت و گفت: بله ، تکه ای بیست درهم است. زن به مرد معلول بیست درهم و مقداری غذا داد و رفت زن در آن شب خواب دید که در بهشت است صبح برای شوهرش آنچه که در برخوردش با مرد معلول اتفاق افتاده بود تعریف کرد شوهر برخاست و نزد مرد رفت تا قطعه ای از بهشت را از او بخرد و به او گفت: من می خواهم یک قطعه بهشت بخرم ، چقدر است؟
مرد گفت: من نمی فروشم مرد متحیر شد و به او گفت: دیروز به همسرم قطعه ای به مبلغ بیست درهم فروخته ای؟! مرد معلول گفت: همسرتان با بیست درهم نمی خواست بهشت از من بخرد او میخواست دل من را شاد کند، اما شما ، شما فقط دنبال بهشت هستید و بهشت قیمت ثابتی ندارد زیرا ورود به بهشت از راه "همدردی ودلجویی از دیگران"
امکان پذیر است https://eitaa.com/eslam20
❤️مناجاتی زیبا ❤️
✍️پروردگارا ؛ نمیدانم در چه ساعتی روحم را میگیری ؟ و در چه روزی این دنیا را ترک میکنم؟ و درکدامین سرزمین به خاک سپرده میشوم؟ پروردگارا؛ رحم کن برمن آنگاه که در مسیر اموات و گذشتگان قدم میگذارم... پروردگارا؛ رحم کن برمن آنگاه که نامم و حتی بدنم فراموش میشود و قبرم متروک میگردد و هیچ زائری به سراغ قبرم نمی آید و هیچ یادکننده ای مرا یاد نمیکند...
پروردگارا ؛ مرا یاد کن درآن هنگام که از یادها می روم و تنهایم مگذار آنگاه که در دنیا برای همیشه به فراموشی سپرده میشوم... پروردگارا؛ گناهانم را بیامرز و مرا در رحمت خود داخل گردان ؛ درآنروزی که مال ، فرزند ، خویشاوند ، القاب و عناوین منفعتی برایم ندارند....آمین یا ارحم الراحمین https://eitaa.com/eslam20
✅در هم شکستن گناهان https://eitaa.com/eslam20
✍️از پیامبر ص نقل است که
در لحظه جان دادن 《لا إله إلا الله》
را تلقین نمایید که گناهان را درهم
شکند و برای زندگان نیز چنینست
📚 اقتباس از بحار ۲۰۰/۹۳
✨﷽✨
🌼داستان توبه علی گندابی
✍️علی نامی که در محله فعلی که مصلای همدان نام دارد و در گذشته به آن گنداب میگفتند زندگی میکرد! به همین دلیل او را علی گندابی صدا میکردند. علی گندابی چهرهای زیبا به همراه چشمهای زاغ و موهای بور داشت که یک کلاه پشمی خیلی زیبایی هم سرش میکرد. لات بود اما یک جور مرام و معرفت ته دلش بود، برای مثال یک روز که تو قهوهخانه نشسته بود و یک تازه عروس به او نگاه میکرد، به خودش گفت علی پس غیرت کجا رفته که زن مردم به تو نگاه میکنه؟ بعد کلاهش را درآورد و بعد از ژولیده کردن موهاش از قهوهخونه بیرون رفت. یک روز آقای شیخ حسنی که از روضهخوانهای همدان بود، برای روضه خوانی به یک روستا رفته بود. او تعریف کرده که: رفتم روضه را خواندم آمدم بیام که دیر وقت بود و دروازههای شهر رو بسته بودند و هنگامی که خواستم به روستا برگردم، یادم افتاد که فردا در نماز جمعه سخنرانی دارم و گفتم اگر بمونم از دست حیوانهای درنده در امان نخواهم ماند. زمانی که خواستم در بزنم، دیدم علی گندابی با رفقاش عرق خورده و داره اربدهکشی میکنه. دیگه گفتم خدایا توکل به تو و در زدم که دیدم علی گندابی درو باز کرد، اربده میکشید و قمه دست داشت. گوشه عبای منو گرفت و کشون کشون برد و گفت: آق شیخ حسن این موقع شب اینجا چیکار میکنی؟
گفتم: رفته بودم یه چند شبی یه جایی روضه بخونم که گفت: بابا شما هم نوبرشو آوردید، هر 12 ماه سال هی روضه هی روضه. گفتم: علی فرق میکنه و امشب، شب اول محرمه اما تا این رو بهش گفتم علی عرق خورده قمه به دست جا خورد، به طوری که سرش را به دروازه میزد با خودش میگفت: علی این همه گناه توی ماه محرمم گناه. به شیخ حسن گفت شیخ به خدا تیکه تیکت میکنم اگه برام همینجا روضه نخونی که شیخ میگه: آخه حسن روضه منبر میخواد. روضه چایی میخواد، مستمع میخواد. گفت: من این حرفا حالیم نیست منبر میخوای باشه من خودم میشم منبرت. چهار دست و پا نشست تو خاکها بشین رو شونه من روضه بخون، اومدم نشستم رو شونههای علی شروع کردم به روضه خوندن که علی گفت: آهای شیخ این تجهیزات رو بزار زمین منو معطل نکن صاف منو ببر سر خونه آقا ابولفضل عباس و بهش بگو آقا علیت اومده. من هم روضه رو شروع کردم: "ای اهل حرم پیر علمدار نیامد/ سقای حسین نیامد" دیدم یک دفعه دارم بالا و پایین میرم و دیدم علی گندابی از شدت گریه یک گوشه صورتش را گذاشته رو زمین و اشک میریزه. روضه که تموم شد، علی گندابی گفت: شیخ ازت ممنونم میشم یک کار دیگه هم برام انجام بدی؟
رویت رو بکنی به سمت نجف امیرالمومنین به آقا بگی علی قول میده دیگه عرق نخوره. گفتم باشه و رفتیم خونه. فردا که در مسجد بالای منبر رفتم، گفتم: آهای مردم به گوش باشید که علی گندابی توبه کرده. روضه که تموم شد مستقیم به در خونه علی گندابی رفتیم، در که زدیم زنش در رو باز کرد، گفتیم با علی گندابی کار داریم که زنش گفت علی گندابی رفت، دیشب که اومد خونه حال عجیبی داشت گفت باید برم، جایی جز کربلا ندارم یا علی آدم میشه بر میگرده یا دیگه بر نمیگرده. علی گندابی رفت مدتی مقیم کربلا شد و کم کم که دیگه خالی شده بود رفت نجف اشرف. میرزای شیرازی که به مسجد میومد تا علی رو نمیدید نماز نمیخوند، تا علی هم خودش رو برسونه. یک روز که با هم تو مسجد نشسته بودن و علی داشته نماز میخونده به میرزای شیرازی خبر میدن که فلان عالم در نجف به رحمت خدا رفته، گفت: باشه همینجا یه قبری بکنید نمازشو میخونم بعد خاکش میکنیم. خبر اومد که قبر حاضره اما مرده زنده شد و قلبش به کار افتاده که میرزا گفت: قبر رو نپوشونید که حتما حکمتی در کاره. نماز دوم شروع کردن تموم که شد گفتن میرزا هر کاری میکنیم علی از سجده بلند نمیشه، اومدن دیدن علی رفته، علی تموم کرده بود. میرزا گفت: میدونید علی تو سجده چی گفته؟ خدا رو به حق امام علی قسم داد و گفت: خدایا یک قبر زیر قدم زائرای امام علی(ع) خالیه میزاری برم اونجا؟
https://eitaa.com/eslam20