16.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 جناب اژهای! شرمسار نیستید؟
🔹۱۴ سال از فرمان تشکیل شورای عالی فضای مجازی گذشت و دهها فرمان امام خامنهای در فضای مجازی روی زمین مانده است.
🔸شما با چه رویی در شورای عالی فضای مجازی که ۵ سال است آقا از سر نارضایتی مطلق حکم آن را تمدید نکرده اند، می نشینید؟
🔹 نشستن و مصوبه بیرون دادن از شورایعالی فضای مجازی بدون تمدید حکم آن، نه تنها افتخار ندارد که مایه شرمساری امثال شما باید باشد
🔸وقتی جرأت ندارید مصوبه ساماندهی فیلترشکنها مصوب ۱۳۹۹ کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه را برای قطع ید دشمنان از فضای مجازی کشور عملیاتی کنید و مافیای فضای مجازی کشور را سر جای خود بنشانید، افراد بی قانون جرأت می کنند مساله غیرقانونی رفع فیلتر از نرم افزارهای ابزار ترور و ناامنی که با دستور قضایی صورت گرفته و هیچ کس جز دستگاه قضا صلاحیت تصمیم گیری مجدد راجع به آن را ندارد، در یک شورای غیرقانونی مطرح کنند
🔹جناب اژهای آیا وقت آن نرسیده است که با این رسواییهای عقب نشینی غیرتاکتیکی از اجرای قانون در زمینه فضای مجازی، انتصابات خلاف قانون و ضدامنیت رئیس جمهور، عفاف و حجاب و مفاسد اقتصادی، این سمت را رها کرده و به افراد انقلابی بسپارید تا بیش از این مظلمه ترک ولایت بر گردنتان بار نشود؟
🔸می دانم که باز به دلیل آزادگی در بیان حق متهم به غرور و تکبر البته در مقابل افراد متکبر به دلیل تخطی از خطوط تعیین شده حفاظت و ... میشوم، اما حجتی در برابر امام زمانم خواهم داشت که برای لحظهای حفظ جاه و مقام بیشتر و ترس از قطع روزی، هیچگاه از وظیفه امر به معروف و نهی از منکر مسئولان کوتاه نیامدم.
🔻عبد العزيز الميناوي ۸۰ ساله، نفر چهارم جنبش جهاد اسلامی فلسطین، دیروز در حمله به دمشق همراه ۱۱ نفر دیگه از اعضای جهاد به شهادت رسیدند.
🔻ایشان از موسسین و اعضای قدیمی جنبش جهاد اسلامی هستند. مجاهدی بزرگ و باسابقه طولانی جهاد علیه اسرائیل؛
از موسسین جهاد اسلامی فلسطین به همراه شهید شقاقی؛
بسیار باسواد و عمیق و با تمام وجود ارادتمند نظام و رهبری ...
شهادت گوارای وجودش
💥به مناسبت بیست و چهارم آبانماه
سالروز درگذشت مرحوم سید محمد صمصام تقدیم می گردد:
♦الاغ عزيز ازاين آبجو بخور اين همان چيزي است كه استاندار مي خورد..
✍🏾علیرضا اسلامی فر
در یکی از روزهای سرد زمستانی اوایل دهه پنجاه در حالی که در سنین خردسالی به سر می بردم به اتفاق مرحوم پدر به میدان امام علی (ع) -میدان کهنه قدیم- اصفهان رفتیم ، مشغول خرید اقلام جهت مغازه بودیم که ناگهان شخصی را با یک ابهت خاص و با محاسنی سفید مشاهده نمودم که سوار بر اسبی سفید که خورجین هایش مملو از اقلامی بود که مردم به او پیش کش می نمودند!!
از پدر سوال کردم اوکیست؟
پدر گفت:او صمصام است که مانند بهلول زمان هارون الرشید در جامعه زندگی و گاها در کارهای عام المنفه خصوصا درامر کمک به ایتام و بینوایان کمک میکند ...
اورا دیگر ندیدم تا در هنگامه پیروزی انقلاب شبی با پدرم به مسجد سید اصفهان رفتم آن شب قرار بود مرحوم آیت الله فلسفی سخنرانی نمایند
مرحوم صمصام فبل از منبر مرحوم فلسفی بر روی منبر قرار گرفت و مطالبی گفت که آمیخته با مسایل مذهبی و فکاهی و شوخ طبعی بود وگاها نیز به عوامل رژیم طاغوت در اصفهان طعنه می زد
معمولا مرحوم صمصام وقتی با آن عمامه سبز رنگش وارد محفلی مي شد، ديگر كسي نبايد منبر مي رفت. بدون دعوت مي آمد و بدون آنكه منتظر نوبت باشد به بالاي منبر مي رفت و شروع به سخنراني مي كرد. همة روحانيون و وعاظ هم اين مطلب را مي.دانستند و غالباً شكايتي نمي كردند.
😜 الاغ عزيز ازاين آبجو بخور اين همان چيزي است كه استاندار مي خورد.....
آن روز هم جلسه شلوغ بود و علاوه بر مردم، بسياري از مسئولان حكومت طاغوت از جمله استاندار، رئيس شهرباني، ساواك و فرماندار هم آنجا حضور داشتند!
صمصام موقعيت را مناسب ديد. بالاي منبر رفت و شروع به صحبت كرد.او گفت: « يك شب علوفه براي اُلاغم نداشتم. ديدم حيوان گرسنه است و نمي شود گرسنه بخوابد رفتم بيرون ديدم همه دكان ها بسته است. تا اينكه به محلة جلفا و محلة ارمني ها رسيدم. آنجا چند دكان باز بود. ديدم چيزهايي آنجا هست. شيشه هايي گذاشته اند و چيزهايي مي فروشند.به يكي از دكان دارها گفتم آقا علفي، جويي، گندمي، چيزي نداريد براي الاغمان؟ دكان دار گفت: جو نداريم ولي آبجو داريم. متوجه شدم اينجا مشروب فروشي است. با خود فكر كردم حالا كه اين الاغ ما جو گيريش نيامده شايد آبجو را بخورد. مثل كسي كه پرتغال گيرش نمي آيد و آب پرتغال مي خورد. قدري از آبجوها را جلوي الاغ گذاشتم. يك بويي كرد و سرش را بلند كرد. هر چه گفتم بخور، ديدم نخورد. به الاغم گفتم: الاغ عزيز، بخور. اين آبجو است اين همان چيزي است كه استاندار می خورد! اين همان چيزيي است كه رئيس شهرباني مي خورد.!
صنصام به اين ترتيب يكي يكي، اسم مسئولين طاغوتی شهر را كه در آن جلسه بودند، برد و آنها را عملاً از الاغ خودش پست تر و پايين تر آورد. اين حرفها را صمصام زماني مي گفت كه كسي جرأت نگاه كردن به يك پاسبان را نداشت و بسيار قابل تأمل بود كه سيدي در جلسة مهمي اين چنين موجب شكستن ابهت طاغوت و طاغوتيان شود.
💥 آري او با اين شوخي ها و فكاهي ها نقش بسيار مؤثري در مبارزه با رژيم پهلوي و روشنگري مردم داشت.
اومردي خوش باطن و از منبري هاي معروف اصفهان بود. منبرهاي وي ظاهري فكاهي ولي باطني انتقادي داشت. اكثر اصفهاني ها نام وي را شنيده اند. او را «بهلول اصفهان» لقب داده اند. معروف بود كه افراد زيادي از ايتام و فقراي اصفهان را اداره مي كرد. در زندگي شخصي او چيزي جز سادگي و ساده زيستي وجود نداشت. مرحوم صمصام با آن سادگي و محبوبيت، زبان برنده اي در برخورد با مسايل اجتماعي و سياسي داشت و همين ويژگي بود كه تأثير عميقي در نفوس مردم مي گذاشت. عده اي گمان مي كردند صمصام مردي عامي است. حال آنكه مردي بسيار عاقل و نكته سنج بود. وي گاهي پايش را از شوخي هاي عاميانه فراتر مي نهاد و مردمان سياسي وقت را انتقاد مي كرد. وي معمولاً بزرگ ترين و پرجمعيت ترين جلسات اصفهان را انتخاب مي كرد و در مقابل در مي ايستاد و مابين دو منبر سخنرانان بر منبر مي رفت و سخنران بعدي ناگزير بود با ديدن صمصام كنار بنشيند تا صمصام منبرش را تمام كند.
وي با پيشه كردن روش بهلول با لباس قديمي روحاني و دستار سبز رنگ، سوار بر اسبش حكايت هاي بسياري را از خود به يادگار گذاشته است و ايشان در ۲۴ آبان ماه سال 1359ش در اثر تصادف وفات يافت و در تكيه بروجردي مدفون گرديد.
💐💐💐💐💐
کانال علیرضا اسلامی فر
@eslamifar1343
🔴 قرائت سوره مومنون در روزهای جمعه باعث عاقبت بخیری میشود.
🟢 امام صادق علیه السلام : اگر کسی سوره مؤمنون را تلاوت کند خداوند آخر کار او را به سعادت و خوشبختی ختم می کند و اگر همواره در روزهای جمعه بر قرائت سوره «مؤمنون» مداومت داشته باشد جایگاه او در منزل فردوس خواهد بود.(۱)
🔵 پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هر کس سوره مؤمنون را در روز جمعه بخواند و به این امر مداومت نماید منزل او در فردوس اعلاء با پیامبران مرسل باشد و نیز فرمودند: اول و آخر این سوره از گنجهای بهشت است.(۲)
📚 (۱)ثواب الاعمال، ص ۱۰۸
📚 (۲) درمان با قرآن، ص ۶۴
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه فراگیر رزمندگان اسلام شهرستان مبارکه
https://eitaa.com/joinchat/2128412683Ccb953600a6
کانال علیرضا اسلامی فر
@eslamifar1343
نذر کــرد ا گــر اســباب خانــه دارشــدنش فراهــم شــود، پانصدتومــان بدهــد آقــای صمصــام!
فــردای آن روز پســرعمویش هفتاد هزار تومــان آورد و گفــت :مــا ایــن پول را اســتفاده نداشــتیم، شــما بگیریــد وبرای برگرداندنش هم عجله نکنید.
خانە ٔخوبی خرید و چند روز بعد برای تمیز کردن خانه ،با زن و بچه اش به آنجا رفت. هنوزدست به کار نشده بودند که در خانه زده شد.در را
باز کرد. جناب صمصام سوار براسب جلوی در بود.
- پانصد تومان امام زمان را بده که حسابی سرم شلوغ است و باید چند جای دیگر سربزنم.
هــم از صراحت آقــای صمصام خنــده اش گرفته بود، هــم مهبوت رقم دقیــق نذرش بود. ســید که دید مــرد از جا تکان نمیخــورد، ادامه داد:
یالله، زودباش نذرت را بیاور وگرنه به اسبم میگویم گازت بگیرد.
ُبا این شوخی کمی از بهت خارج شد.
#صمام
گناه پای لخت زنت به گردن توست
شخصی از معتمدین اصفهان نقل میکرد زمانی که تازه ازدواج کرده بودم، خواب دیدم در حیاط خانه در کنار حوض نشستهام ناگهان از میان چاه آب، مار بزرگی سر بیرون آورد و پاهایم را نیش زد. گذشت و باز چند شب دیگر خواب دیدم که یک مار دو سر، هر دو پای مرا تا زانو بلعیده است و من در عالم خواب به شدت زجر می کشیدم. و بازفردای آن روزخوابی قریب به این مضمون دیدم، این خواب های عجیب و معنی دار، من را به فکر انداخت که حتما مفهوم آن را پیدا کنم و به دنبال سرّ آن بگردم.نزدیکی های ماه مبارک رمضان بود که در چهار باغ بالا، جناب صمصام را دیدم که روی سکویی نشسته بودند و خوشه ای انگور را دانه دانه می کردند و یکی به اسبشان می دادند و یکی خودشان می خوردند. رفتم نزدیک ایشان و سلام کردم. ایشان هم جوابی گفتند و انگورها را دانه می کردند. من هم فرصت را غنیمت شمردم و داستان خواب هایم را برای ایشان نقل کردم. جناب صمصام هم وقتی انگورخوردنشان تمام شد بدون این که حتی سرشان را بالابیاورند فرمودند: چرا میذاری زنت با پای لخت وبدون جوراب توی کوچه و خیابون قدم بزنه؟
اون مارها، نگاه جوون های نامحرم محله است که پاهای تو را نیش می زنند.
بنده که از این تعبیر عجیب جناب صمصام یکه خورده بودم و اشاره دقیق ایشان مرا حیرت زده کرده بود، عرض کردم: آقا پس چرا مارها پاهای مرا نیش میزدند و میجویدند؟ چرا پاهای زنم را در خواب ندیدم؟ ایشان باز فرمودند: به خاطر این است که تو به همسرت اجازه می دهی با پاهای لخت توی کوچه قدم بزند. اگر تو به او تکلیف کنی که حجاب بگیرد او حتما قبول می کند. پس مسئول این گناه خود تو هستی! مارها هم پای تو را نیش می زنند. این سخن جناب صمصام آن قدر عجیب و با نفوذ بود که من همان لحظه سراسیمه به خانه رفتم و با همسرم ماوقع را در میان گذاشتم. ایشان هم سفارش جناب را اطاعت کردند پوشش خود را اصلاح کردند.