شبیه حاج قاسم بودی، اسماعیل ما بودی
تو را قابیلیان کشتند تو هابیل ما بودی
سراپای وجودت عطر قرآن داشت اسماعیل!
شهادت را کدامین آیه از تنزیل ما بودی؟
سلام الله، بازوی رشید مردم غزه!
شما بازوی برحق خدا، سجیل ما بودی
فلسطینی چه فرقی میکند با قوم ایرانی
تو ای یوسفترین ای ایلیا از ایل ما بودی
بخوان قرآن بخوان، بی سر بخوان این بار اسماعیل!
که صوت عرشی و بارانی ترتیل ما بودی
«علیرضا قزوه»
#شعر #هنر
@Esrar3
به راهِ وصلِ تو اینگونه ساده باید رفت
به تیغِ عشق چنین سرنهاده باید رفت
به شوقِ دیدنِ لبخندِ حضرتِ دلدار
به قلبِ عاشق و رویی گشاده باید رفت
اگر چه نیمه یِ شب در شکوهِ بیداری
میانِ عرصهی حق، ایستاده باید رفت
به سوی ساحت عاشق رُبایِ حضرت عشق
شتابناک، شبیه بُراده باید رفت
عجب تجارتِ نابیست، مرگ در ره عشق
چنین زرنگ پیِ استفاده باید رفت
پیِ چشیدنِ مرگی که زندگی بخش است
عنانِ زندگی از دست داده باید رفت
به میهمانیِ حق، چون هنیهّ یِ عاشق
به شوق با همه یِ خانواده باید رفت
«احمد رفیعی وردنجانی»
#شعر #هنر
@Esrar3
بدرود آمد لحظه تحویل اسماعیل
آهای شهید فتنه قابیل اسماعیل
چون حاج قاسم آرزویت را بغل کردی
حک گشت داغت بر دل این ایل اسماعیل
یک لحظه دور از آتش میدان ندیدیمت
یک لحظه ایثارت نشد تعطیل اسماعیل
جاری شود از خون تو صد رود بعد از این
خفته ست در خون تو صد سجّیل اسماعیل
از برکت خونت به هم پیوند خواهد خورد
خاک فرات و آسمان نیل اسماعیل
پرواز تو دلهای ما را مطمئنتر کردا
ی خونبهایت محو اسرائیل اسماعیل
رفتی ولی برگشتنت را زود میبینیم
بدرود اسماعیل اسماعیل اسماعیل
«محمود یوسفی»
#شعر #هنر
@Esrar3
محمد مرادی (چهلهی دشتی)
خوش کرده جا خاکی سر پیمان، به تنهایی
عمریست دارد میدهد هی جان به تنهایی
از روز اول تا خودش را دید تنها بود
باریکه ای روباز و در زندان به تنهایی
جمعند بر خاکش تمام فصلهای سبز
پاییز آبادی ولی ویران به تنهایی
باران، تمام سرزمینش، روز و شب باران
نخلی ست در سیلاب بی باران به تنهایی
بوی بهار از شهرشان هرگز نمیآید
اینجاست «غزه» فصل تابستان به تنهایی
«والتین والزیتون» و «الرحمن» همه جمعند
دارد چرا میسوزد اما «علّم القرآن» به تنهایی
دود است و آتش سجدگاه کودکان شهر
نوحاند در دریای بمباران، به تنهایی
دستان داغ آشنا در دستهاشان نیست
تنهاست تا کی این غریبستان به تنهایی
او میکشد بردوش خود معنای انسان را
تنهاترین تنهاترین انسان، به تنهایی
#شعر #هنر #رنج
@Esrar3
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
قدس از سیطرۀ کفر رها میگردد
عاقبت حاجت مظلوم روا میگردد
آفتاب از پس این ابر برون میآید
نوبت عاشقی و فصل جنون میآید
قدس آزادترین شهر جهان خواهد شد
«نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد»
خنجر از پشت زدن حیله و ترفند شماست
قبلۀ اول عشق است که در بند شماست
بهراسید که مهدی زسفر میآید
صبر ایوبی این قوم به سر میآید
خالی از عاطفهاید و تهی از احساسید
بهراسید شمایی که خدانشناسید
بهراسید از این آه که دامنگیر است
به خود آیید که فردای قیامت دیر است
به خود آیید خدا ناظر اعمال شماست
آتش دوزخ در دیدۀ دجال شماست
نحس در طالعتان است که قابیل شوید
حقتان است گرفتار ابابیل شوید
گرچه ابریست هوا و شبمان تاریک است
اندکی صبر عزیزان که سحر نزدیک است
میرسد جمعۀ موعود و سواری از راه
«هر که دارد هوس کربوبلا بسمالله»
«رضا نیکوکار»
#شعر #هنر
@Esrar3
هنیئاً یا «هنیّه» این شهادت
«شهید قدس» گشتی با کرامت
توئی هابیل و اسرائیل قابیل
برفتی نزد فرزندان به تعجیل
به راه قدس دادی هستِی و جان
عزیزان و محبّان، نور چشمان
عمل کردی به گفتارت شب و روز
به راه قدس گردیدی تو پیروز
هرآنچه داشتی ای مرد والا
فدای قدس کردی بی محابا
برفتی پیش «بدرالّدین و یاسین»
برِ «فتحی شقاقی» یار دیرین
«سلیمانی، ابومهدی وَ چمران»
«سید عبّاس و مُغنیّه» وَ یاران
شدی مهمان یاران شهیدت
خدا بنموده جانا رو سفیدت
چو مولایت حسین «هیهات ذلت»
بُدی ورد زبانت با فصاحت
هماره منتظر بر عهد و پیمان»
«فَمِنهُم مَن قَضی» گشتی نمایان
تو بودی حافظ و همراه قرآن «
«صف اول» همیشه با شتابان
رهِ این رهبر و آن پیر راحل
طریق راه بودت در مقابل
رهت راه «سلیمانی» ست ای مرد
که این ره راه قرآنی ست ای مرد
هنوز آن داغ «ابراهیم» بر دل
شدی حرمان «اسماعیل» حاصل
یقین خون تو پیروز است امروز
نه اکنون، بلکه اندر شام و هر روز
برون شد دست این شیطان اکبر
زِ آستین همین شیطان اصغر
همین غرب و همین روباه مکار
کنند مسمار این صهیون غدار
بسان «کربلا» گردیده «غزّه»
هزار اصغر فدا گردیده «غزّه»
هزاران بی گنه افتاده بر خاک
به امر اِمریکا شیطان سفّاک
زنان و کودکان غزّه اکنون
شود کشته به دست قوم صهیون
همین خونها کند آزاد این قدس
پس از صهیون شود آباد این قدس
اگر چه بودهای «مهمان» ایران
شدی فرزند ما با فضل رحمان
چو خونت ریخت اندر خاک تهران
چو قاسم گشتهای فرزند ایران
به خونخواهیت، ای مرد دلاور
به پا برخاسته ایران، سراسر
تو ایرانّی و ایران هم فلسطین
چرا، چون هست معجون دین و آئین
زِ قطره قطره خونت ای هماور
بروید نخلهای پر تناور
اگرچه پرچمت افتاد ناگاه
گرفته بیرقت یاران همراه
زِ هریک قطره از خون شهیدان
به پا خیزد هزاران مرد میدان
بپیچد بیخ «طومار» ستمگر
زِ آمریکا و این صهیون کافر
بوَد نصرُ الهی پشت ایران
وَ «یَنصُرکُم» شود از قول سبحان
زِ خون این شهیدان سلحشور
شود «غزّه» یقین پیروز و منصور
«سید حسن شجاع»
#شعر #هنر
@Esrar3