eitaa logo
اصرار
453 دنبال‌کننده
868 عکس
979 ویدیو
4 فایل
به چه زنده ایم؟ آدم ها، جا و زمان ها دگرگون می شوند. خبر آنکه چیزی شروع و چیزی تمام شد. چه باید کرد؟ تن دهیم یا اصرار کنیم؟ چاره چیست؟ مگر آنکه اصرار 📍اصرار در ایتا و تلگرام Esrar3@ 📍اینستاگرام Esrar3.insta@ ✅ برای ارتباط با ما @Esrar_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مرد یهودی هر روز تک و تنها گوشه‌ی یک خیابان در نیویورک می‌ایستد و پرچم فلسطین را علم می‌کند. 🧷آن چیزی که در تنهایی‌ات با تو سخن می‌گوید، آن چیزی که تو را اگرچه تنها، برپا می‌کند، آن چیز امروز غزه است. @Esrar3
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢مردمی که خودشان را با قرآن پیدا می‌کنند 📌اینجا غزه است صالح (خبرنگار و حافظ و قاری قرآن) می‌گوید همه‌ی جهان می‌پرسند پس این جنگ کی تمام می‌شود؟ صالح با اشاره به آیه ۱۴ سوره توبه پاسخ می‌دهد: قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ ﺑﺎ ﺁنان (مشرکان) ﭘﻴﻜﺎﺭ ﻛﻨﻴﺪ، ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺭﺳﻮﺍﻳﺸﺎﻥ ﺳﺎﺯﺩ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻳﺎﺭﻯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻯ ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺑﺨﺸﺪ. صالح توضیح می‌دهد که این چند مرحله است: 1⃣درباره‌ی مرحله‌ی اول یعنی قتال و جنگیدن، این مدت می‌دیدیم خدا سربازانش را بر آن‌ها مسلط کرده است و چه عجایبی آفریدند. 2⃣درباره‌ی مرحله‌ی بعد یعنی بی آبرو شدنشان، ما می‌بینیم که خدا می‌خواهد آنها را در تمام جهان بی آبرو کند. کشورهای دنیا در حال به رسمیت شناختن فلسطین هستند. صالح توضیح می‌دهد این همان مرحله‌ای ست که ما فعلا در آن هستیم. 3⃣اما مرحله‌ی سوم که نصر خدا باشد بعد از این دو مرحله می‌آید. و قسم به خدا که نصر خدا در راه است فقط کمی صبر می‌خواهد.‌ 🧷 خبرنگاران غزه خبرنگاران قرآنند. با قرآن به مردم خبر می‌دهند کجا ایستاده‌اند و کجا می‌روند.‌ نقش‌ها در غزه جور دیگری هستند مثلا خبرنگارها، خبرنگارهایی که آشنا به قرآن هستند و در این آشنایی جور دیگری به مردم خبر می‌دهند. این شاید نزدیک‌ترین چیزی‌ست که می‌توانستیم از حقیقتِ «خبر» ببینیم. @Esrar3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخت‌ترین پیامی که خبرنگار غزه‌‌ای در این مدت شنیده است، چه بود؟ اسماعیل الغول خبرنگار غزه پاسخ می‌گوید: هنگام نزوح (آوارگی) این زن از او پرسیده پیامت برای کشورهای عربی چیست؟ به گفته‌ی اسماعیل پاسخ این زن می‌شود سخت‌ترین پیامی که در پوشش خبری اش شنیده: زن می‌گوید پیام من این است: ای رسول الله شفاعت‌شان نکن @Esrar3
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفته می‌شود در توسعه نیافتگی شهر آشفته و تکه تکه است. یکدست نیست و پیوستگی ندارد‌. اهتمام به امور کوتاه مدت است و چرخ شهر در «گذراندن‌های کوتاه مدت» می‌چرخد و به تدریج در همین امور کوتاه مدت هم به چالش می‌خورد. اما کسی می‌داند غزه چرا اینقدر به هم پیوسته است؟ این شهر به کدام نظم برقرار است؟ شما از همین حیث این تصاویر را تماشا کنید. در این گزارش گفته می‌شود بعد از شروع جنگ در اثر ترس کودکان بسیاری دچار اختلالات تکلمی و لکنت شده اند و زنی داوطلبانه که کارشناس و متخصص مربوطه است به طور خودجوش درمان کودکان را شروع کرده. در شهر توسعه نیافته و درگیر جنگ لابد که آن مسأله‌ی مهم و کوتاه مدت فقط «زنده ماندن» است و همین که آدم‌های شهر زنده مانده اند و شهر را ترک نمی‌کنند هنر است اما در حاشیه‌ی این حمام خون، لکنت کودکان فراموش نمی‌شود. کسی می‌داند این کدام نظم و پیوستگی‌ست که مردمی را که شب و روز در حصار موشک و بمب و تیر و تفنگ هستند را از لکنت کودکانش غافل نکرده است؟ نام این نظم و پیوستگی را چه می‌گذارید؟ @Esrar3
اصرار
1⃣ یا مبدّل الزمان! این زینب است که می گوید هنوز هم می گوید... سه شنبه- هجرت حسین بن علی از مکه به
2⃣ چاقو نیز دسته ی خود را می بُرد اگر وقت، آخرین وقتِ بریدن باشد؛ «خیز ِزمان نزدیک شد و ماه از هم شکافت». ابراهیم و اسماعیل و خنجر، رؤیا و قربانی و سکو همه در یک پیکر جمع شدند. تو از این و آنِ فرق و تفرّق منزهی. تو تفتیده ی راستی و واعظان در گوشِ یکدگر وعظِ «ولَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَه» می دهند. این تویی که می روی و مرگ به سوی تو می آید اما «آیا تو از کشته شدنت به من خبر می دهی؟ ای کاش مرگ می آمد و جانم می ستاند». سعد و اقبال من است که تو رویاروی منی، تو مخاطب و جان و آنِ من. بی سوگند، بی کش و قوس های دردآور و غریبانه میان گوش های نامفهوم، می شناسمت و می شناسی ام. هر جا تکّه تکّه شوم، رنج کِشَم، زخم خورم و روزگار دشنه ی تسلیمِ مناسباتش را بر گلو بگذارد، تو را می بینم که پیش از من، همانجا گلویت پاره شد. می شنوی؟ می شنوی نجوای روزگارم را؟ به زندگی ام دعوت می کنند و روزگار به خرافتش دچار گشته که فراموش کرده خداوند بعد از تو را، زندگیِ بعد از تو را زشت و لا یطاق کرده است . و من در رنجِ مضاعف، در نکبتی مشمول، در غمی فرید در همین تقسیمِ شومِ «بعد از تو» پای در این گردونه نهاده ام. شرح مرا با «ولَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَه» مُهر می زنند اما مگر تیغِ هلاکت به نبود تو زندگی ام نبریده است؟ مگر این تو نبودی که رفتن و نبودن و ندیدنت، خود هلاک و خویشتن کُشی بود؟ با «ولَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَه» برای کدامین مهلت، قرآن به سر نیزه گرفته اند؟ آب از سرِ کدام نفس باید می گذشت و نگذشته که می خواهند با ننگِ خویشتن کُشی مرا با هراس به تسلیم افکنند؟ این ها کیستند که گوش نصیحتم پر می کنند به عبث که بی تو هم می توان نفس کشید، می توان یادت را تا آسمان ها پرچم کرد و به سر و صورت و سینه کوفت و از کوی و برزنِ زندگی گذر کرد. نه! به خدای زینب که هرگز. هرگز نتوان این داغ را در خانه و کاشانه داشت و لَختی به زندگی نشست. @Esrar3
اصرار
2⃣ چاقو نیز دسته ی خود را می بُرد اگر وقت، آخرین وقتِ بریدن باشد؛ «خیز ِزمان نزدیک شد و ماه از هم شک
3⃣ بی تو نخِ تسبیحِ روز و شبی که از پی هم می آیند شکافته است. آفتاب به بغض می تابد و شب به غم پرده می کِشَد. دیگر این ناله هراسِ ولاتلقوا ندارد. دست هایش به خون خویش آلوده گشته و تنها تو را که پالوده ی هر رنج و زخم و هجرانی، می خواند. روزگار به گواهِ آن دیگری اش رو به تماشاچیانش می گوید: «من خواهان زندگی او هستم ولی او اراده ی کشتن مرا دارد». اما نه! نیرنگ مکن ای روزگار. این تویی که کمر به قتل من بستی و حالا دوباره با وعظِ «ولَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَه» بالای سرم ایستاده ای و مرا جدا و پاره پاره می خواهی. همه، من است و تو می خواهی با خودم مرا بُکشی. «در دادنِ جان به تو بخشش نمی کنم و در كشتن خودم تو را يارى نمى کنم». من «لاابالیِ مرگم» اما دریغ این تویی که مرا، داغم را، رنجم را نمی خواهی و خوش داری با مرگ، تسلیمِ تو باشم. «دوست ندارم دستخوش نیرنگ و فریب گردم یا آب خنک را با آب تلخ بیامیزم. هرکسی روزی گرفتاری تلخیِ مرگ می شود. هرکس کشته نشود، سرانجام خواهد مرد، و هرکس فرار کند، از چنگِ مرگ رهایی نیابد». «مثلی لا یبایع مثلک» مثلِ منی دیگر دست در زمانه ای مثلِ تو نمی گذارد. @Esrar3
💢افزایش فروش تلفن‌های تاشو سبک قدیمی در آمریکا 🔹این اتفاق به این دلیل است که بسیاری از مردم می‌خواهند از فشار روانی اپلیکیشن‌های شبکه‌های اجتماعی رها شوند. @Esrar3
58311.mp3
14.49M
• مرتضی حرب_ حسين خليني على بابك اني اعرف ما يردني لما يسمع قصتي می‌دانم او دست رد به سینه‌‌ام نمی‌زند چون بشنود سرگذشتم را @Esrar3
اصرار
3⃣ بی تو نخِ تسبیحِ روز و شبی که از پی هم می آیند شکافته است. آفتاب به بغض می تابد و شب به غم پرده
4⃣ چرا تاب بیاورم؟ بارشِ مرگ بر من باد که دنیا بی تو دیدن ندارد. زندگانی بی تو نفرین است بر زندگان. تو را به خدا برخیز. برخیز و نظاره کن این منم، عریان. خسته. خسته تر از هر بنی آدمی که قدمتِ زمین به خود دیده است. دیگر بی تو نمی توان. نه! نه! هیچ نپندار که تو را در نشان می جویم. پیراهنِ یوسف کوری ام مضاعف کرد به مادرزاد. نمی بینم و دیگر ندیدن را هم از خاطر بُرده ام. برخیز! مگر نه اینکه حالا باید کنارِ هم باشیم؟ مگر نه آنکه تو مرا فرا خواندی؟ مرا به صبر می خوانی؟ عالَمِ من رفته است و من مرگ را به خویش چنان سزاوار می دانم که لبت را به جرعه ای آب. این چه تقسیمی ست که از بهر من ستانده ای؟ میان ِ العطش، چرا الموت را برای من فریاد نزدی؟ صبر برایم خواندی و هیچ دانستی بی تو بودن چگونه است؟ این خط سرخ، تقسیم کیست که تو را این گونه آن طرف نشانده است و مرا این گونه این طرف؟ در سیلِ اندوهِ فراقِ تو، مرا نیز چون تو موعظه ی منعِ مرگ می دهند که نزدیک است خودم را چون تو به هلاکت اندازم. نفرین و ننگ بر دنیایِ بعد از تو. بعد از تو نکبت جان گرفت. آب از خروش افتاد. چگونه چرخِ گردونه ای می گردد که دیگر تو نیستی و تو نیستی و تو نیستی. آسمان از چه رو روشن است که حالا که دیگر چیزی برای دیدن نیست. تو رفته ای و بی تو چراغ ها همه خاموش است. @Esrar3
خبرنگارهای غزه در سکوت‌ و از سکوت می‌گویند: پرودگارمان آسان کند بر مرد شجاعی که غمی فوق توانش را به دوش می‌کشد در حالیکه ساکت است. @Esrar3
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هانی خبرنگار غزه است.‌ خبرنگار کارش لابد که باید گفتن باشد اما هانی بعد از ماه‌ها گفتن به روش دیگری روی آورده.‌ هانی می‌گوید در این دنیای شلوغ پر صدا که صدا به صدا نمی‌رسد، باید در سکوت صدایمان را به گوش دیگران برسانیم. این شد که هانی مبتکر روش تازه ای در خبرنگاری شد. او بدون اینکه سخنی بگوید یک جمله را می‌نویسد و بعد گوشه‌ای در میان جمع گم می‌شود. بد نیست بدانید اتفاقا این سکوت، صدایش بیشتر رسید و گزارش‌های هانی را رسا کرد. اینکه خبرنگاران غزه هم به سکوت نگاه می‌کنند و گفتن‌شان را تولید محتوا نمی‌بینند قابل توجه است. این را بهانه می‌کنیم برای اینکه یادآوری کنیم ما اینجا و در اصرار هیچ وقت بنای تولید محتوا نداشتیم. خبر گرفتن و جوریدن برایمان چیزی شبیه به کنکاش محتوا یا اطلاعات نبوده و هر جا احساس کردیم باید ایستاد و مکث کرد و در انتظار اتفاقی بود که در ما به سکوت رفته است، سکوتش را صبر کردیم و از نگفتن و نشنیدن ابایی نداشتیم. خوب می‌دانیم دنبال چه هستیم و هرجا دربی به رویمان بسته شد، پشت آن ایستاده‌ایم به اصرار، مگر اینکه باز شود آن دربی که قرار است خدا از آن بوزد. ما می‌دانیم چه می‌خواهیم و دنبال چه هستیم. و در سکوت، به اصرار منتظریم. @Esrar3
روز عاشورا را به همدیگر تبریک می‌گفتند.‌ دلیلش را نمی‌دانستم تا اینکه فهمیدم روز عاشورا را روز «ان معي ربي سيهدين» می‌دانند. روزی که دریا در معیت الهی شکافته شد و موسی با تمامی همراهانش نجات یافتند. مناسبت عاشورا در غزه این است، روز شکافتن دریا بر موسی. @Esrar3