💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part195 شوکه بهم خیره شد من هم مظلوم بهش خیره شدم تو
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part196
پشت سرش آروم و با اضطراب از پله ها بالا می رفتم
گوش و شقیقه و گردن و کف پام هم در زدن نبض با قلبم همکاری میکردن و سرگیجه و حالت تهوع هم جای خودش
درد عجیبی بین کمرم میپیچید و به شدت هم تشنه بودم
اما همه اینها در مقابل اضطرابی که تحمل میکردم هیچ بود
خودم هم نمیفهمیدم چم شده
منی که مدتها بود نسبت به همه چیز به بی تفاوتی مطلق رسیده بودم حالا ترس از برخورد امیرعباس وجودم رو گرفته...
ترس از اینکه ولم کنه و ناچار شم برگردم به همون کثافتی که ازش اومدم
دلم نمیخواست این آرامش و ارزش رو از دست بدم
دلم نمیخواست مردی رو که عاشقش بودم از دست بدم
هرچند میدونستم اون مدت طولانی نمیتونه مال من باشه
اما با این وجود هر اتفاقی که میتونست این جدایی رو تسریع کنه به وحشتم می انداخت
وارد سالن شدیم و به سمت باجه دریافت جواب آزمایش راه افتادیم درحالی که دیگه دچار دید تونلی شده بودم و سرم گیج میرفت
حالم طبیعی نبود
احتمالا بارداری دلیل این واکنش شدید بود چون تابحال در بدترین موقعیتها هم چنین حالی نداشتم
به محض رسیدن و شنیدن صدای امیر که از دختر جوون پشت باجه جواب آزمایش رو طلب کرد ضعف عجیبی به دست و پام افتاد و با تکیه به باجه به سختی خودم رو سرپا نگه داشتم
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/nonvalghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part197
نگاهم به دستهای دختر جوون بود که یه برگه رو با لبخند به امیرعباس داد و بعد رو به من گفت:
مبارکه عزیزم
بقیه حرفهاش رو انگار توی خواب میشنیدم
با اینکه خبر داشتم انگار خبر غیر منتظره ای بهم داده بودن
جرئت سر بلند کردن و نگاه کردن به واکنش امیر رو نداشتم
چشمهام سیاهی رفت، زانوهام خالی شد و چیزی نمونده بود بیفتم که پنجه امیر عباس دور بازوم حلقه شد و سمت خودش کشید: چت شد؟
همون دختر جوون جای من گفت:
حتما ضعف کرده
باید خیلی مراقبش باشید...
امیر حتما ای گفت و برگه آزمایش رو توی مشتش جمع کرد و بدون اینکه بازوی من رو رها کنه سمت در راه افتاد
آروم راه میرفت اما همون قدمهای کوتاه هم برای من به قدر کندن کوه سخت بود
به هر بدبختی که بود از در آزمایشگاه بیرون رفتیم و خودمون رو به ماشین رسوندیم
تا قبل از سوار شدن حتی نیم نگاهی هم به صورتش ننداختم
میترسیدم مثل صبح عصبی باشه
دلم میخواست تخیل کنم که الان خوشحاله
اما مطمئن بودم بعدا توی ذوقم میخوره
ولی وقتی سوار شد و ماشین رو راه انداخت آروم آروم از گوشه چشم بهش خیره شدم
ولی در کمال تعجب عصبانی نبود
آروم و بی هیچ انفباضی توی صورتش به روبرو خیره شده بود
اما ساکت بود
نمیشد به درونش پی برد
ترجیح دادم من هم سکوت کنم تا خودش به حرف بیاد
همونطور که حدس میزدم سکوتش خیلی هم طولانی نشد:
چرا ضعف کردی؟
چیزی میخوری برات بگیرم؟
نگاهم رو کشیدم سمتش
بازهم آروم به روبرو خیره شده بود
گفتم:
_نه گرسنه م نیست
فقط انتظارشو نداشتم
پوزخندی زد:
واقعا نداشتی؟
با بغض گفتم:
تقصیر من که نیست خب...
به طرفم برگشت:
تقصیر؟
حالا کی گفته تقصیری هست که مال تو باشه با مال من...
_خب تو داری طوری رفتار میکنی که انگار یه مصیبت پیش اومده
ابروهاش بلند شد:
چرا همچین فکری کردی؟
_چون ساکت و جدی شدی...
دستی به موهاش کشید:
من فقط یکم گنگم
چون اصلا تاحالا بهش فکر نکرده بودم
فوری گفتم: یعنی الان ناراحت نیستی؟
نگاهی بهم انداخت: نه... ناراحت نیستم فقط گیجم
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/nonvalghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
#عکس_نوشت
من کمترم از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده و افتاده به پایت..!
#سیدالساجدین♥️
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
•°~✨🌸
آرزویمشدهبۍرنگشودفاصلہها
درمسلمانےماننگشودفاصلہها
بارالهابرسانآنمهدرپردهغیب
فرجےڪنکہڪمےتنگشودفاصلہها..♥️
#اݪسلامعلیڪیابقیةاللھ..🍃
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🍃♥️🍃
بی تو بودن به من نیومده....
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
°
°
قرآن را فراموش نکنید
و بدانید که بهترین وسیله
برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.. :)
#شهیداحمدعلینیری
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#عکس_نوشت
من زِهجر حرم ای شاه، بگو تا چه کنم...؟
تو نشانم ندهی راه بگو تا چه کنم ؟!
#امامحسینجانم♥️
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
میانِ من و شما ، گرچه راه بسیار است
اجازه هست که از دور عاشقت باشم..!؟♥️
#امام_زمانم
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
سلام دوستان
با عرض عذرخواهی از آشفتگی های به وجود اومده؛
امشب سه پارت و فردا هم سه پارت تقدیمتون میشه که پارتهای معوقه جبران بشه😄
و از شنبه ان شاالله به روال عادی برمیگردیم
نویسنده شرایط خاصی داشتن عذرخواهی کردن و خواستن حلال کنید🌸🍃