20.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ
#ویژه_عید_غدیر 🔴
شماره 3⃣
❤️✨حل شود
🌼✨صد مشگلم با گفتن یک یا علی
❤️✨قلب من
🌼✨خورده گَره از روز اول با علی
❤️✨محرم میقات
🌼✨را گَفتم چه گَویی زیر لب ؟
❤️✨عاشقانه یک
🌼✨تبسم كرد و گَفتا یا علی
#خطبه_غدیر 🌸🍃
#فضیلت_حضرت_علی_(ع)
╚» 🌻 «╝
- بـرایم یـک چشمـہاے
- یـک دریـاۍ آبــِ شیـرینـی
- یـک زنـدگـی هستـی
- یـک هسٺ ِ ناتمـامـێ...
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 💚
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
السَّلَامُ عَلَى مَنِ الْإِجَابَةُ تَحْتَ قُبَّتِهِ...
خراب بـاد وجــودم
اگر بــرای تـو نـیـست...
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
13.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 کلیپ
#ویژه_عید_غدیر 🔴
شماره 4⃣
💖 ✨شكفته در غـدير است علی
🌿✨باران بهار در كوير است علی
🌸✨بر مسند عاشقی
شهی بی همتاست ✨🌸
🌸✨بر ملک محمدی
امير است علی ✨🌸
#خطبه_غدیر 🌸🍃
#فضیلت_حضرت_علی_(ع)
تمام خرد بشری در این دو کلمه خلاصه می شود
صبر کن
و امیدوار باش.
کنت مونت کریستو
الکساندر دوما
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
هدایت شده از 💢تیم تخصصی استخدام 100💢
صدا ۰۱۱.m4a
7.51M
.
❌❌این صوت رو خانم شین الف برای اعضای کانال قلم فرستادن درباره فعالیت کانال و پیج شون حتما گوش بدید خیلی مهمه❌❌
.
.
.
کانال ضحی ایتا👇🏻💜
https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8
پیج اینستاگرام خانم الف👇🏻💚
https://instagram.com/shaqayeqareze?utm_medium=copy_link
.
.
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 برای اطعام عید غدیر برنامهریزی کردید؟
❤️ نذری عید غدیر نذری محبته...اثرش از ۱۰۰تا سخنرانی بیشتره!
👈🏻 مشارکت در پویش #اطعام_غدیر:
🔻پرداخت آنلاین:
📎 Ghadir.org/etaam
🔻 واریز به کارت «بنیاد خیریه حضرت زهرا»
6104337302241417
༺✾➣♡➣✾༺
https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
گروه موعود که سرپرستش خانم الف هستن هم برای غدیر طرح پخت غذا و اطعام دارن به خانواده های حقیقتا نیازمند میرسه اگر قصد کمک داشتید تا یه سه شنبه شب هر مبلغی واریز بشه صرف اطعام غدیر میشه🌷👇🏻
#6063731072728760
بنام خانم آرزه
نزد بانک مهرایران
#فقط_به_عشق_علی
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part212 _نه چیزی نیست میگم پرواز چه ساعتی میشینه؟ _
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥
🥀
♡﷽♡
رمان #شُعله🔥
#part213
آروم روی صندلی نشستم و تکیه دادم
نگاهم رو به پنجره هواپیما دادم که ازش میشد جنب و جوش پرسنل فرودگاه رو به دقت مشاهده کرد
امیرعباس هم بعد از اینکه کیف دستیش رو توی محفظه بالای صندلس جا داد کنارم نشست و بلافاصله پرسید:
گوشیت رو حالت پروازه؟
صورتم رو به طرفش برگردوندم و آروم سر تکون دادم
لبخند ریزی زد و همونطور خیره به چشمهام آروم پرسید:
چشاتو چرا خمار کردی!
خوابت میاد؟
باز هم سر تکون دادم
باز هم خندید: زبون دو مثقالی رو بجمبون جای کله دو منی...
لبخند کمرنگی زدم: خسته ام خب
_خب کمربندتو ببند بگیر بخواب تا برسیم
ترس از پرواز که نداری؟
قبلا سوار شدی؟
تازه یادم اومد زیادی ریلکس نشستم
این روزا مدام یادم میرفت یه بازیگرم و نباید از تیپ شخصیتی نقشم خارج بشم
شاید چون این حس حالا دیگه واقعی بود من در برخورد با امیر کاملا خودم شده بودم
و الا هنگامه ی بی نوای دخترِ نجارِ ساکن ورامین مگه چند بار تاحالا ممکنه سوار هواپیما شده باشه!
و ترس از پرواز برای بار اول یه چیز کاملا طبیعیه...
اما سعی کردم تغییر حالت جدی نداشته باشم
آروم گفتم: نه ولی وقتی تو همرامی از مرگم نمیترسم...
من دیگه آرزوی محقق نشده ای ندارم که حسرت زندگی به دلم بمونه
به ظاهر لبخند زد اما گمونم توی دلش غوغا شد
باز هم دروغ گفتم
یا آرزوی دیگه برام مونده بود
و اون اینکه اینکه امیرعباس دوستم داشته باشه
خود واقعیم رو...
که اینهم محال ترین آرزوی دنیا بود
با عبور و تذکر مهماندار برای بستن کمربندها هر دو صاف نشستیم و مشغول کمربندهامون شدیم
پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂
https://eitaa.com/nonvalghalam/28941
❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀