|•♥️•|
༺عزیزٌ علۍَّ أن أرے الخلقَ و لاتُـرۍ!༺
➣بر من سخٺ است کہ همہ ے مردم را ببینم
➣و تو را نہ!...
➕گر دوست نبیند، بہ چہ کار آید چشم؟!
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج♡
✿◉◉🍃🦋🍃◉◉✿
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
|•
شش گوشہ را از شش جهت
ديديم و گفتيم؛
از هر جهت اين كعبہ ے
زيـبا بـهـشت است...♥️🍃
༺✾➣♡➣✾༺
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💌 #پیام_معنوی | راه حل معماهای حیات دنیا
🌱 رزمایش همدلی: ghadir.org/hamdeli
༺✾➣♡➣✾༺
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
•√•
🍂|گرچہ این شـهــر شلوغ اسـٺ
ولۍ باور کن...
♥️|آنقدر جاے تو خالۍسٺ
صدا مۍپیچد!...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج♡
༺✾➣🔗➣✾༺
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| #کلیپ
🔸دعای هفتم صحیفه سجادیه
➕حاج محمود کریمی
༺✾➣♡➣✾༺
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
♡دوسـٺ تـرٺ داڔم
از هــر چہ دوسـٺ
♡دوسـٺ تـر از آنڪہ
بگـویـم چقـدڔ
♡بیشـتـــر از بیشتــر از بیشتـــر...
♥️🍂 #عاشقآݩہ
#عارفانہ
•┈┈••✾🍃🍭🍃•✾••┈┈•
@Non_valghalam
•┈┈••✾🍃🍭🍃•✾••┈┈•
❅✿°°°••🍁••°°°✿❅
➿√آهـِ من دیشـب بہ تنگ آمـد
دویـد از سینـہام
➿√داشـٺ مےآمـد بسوزانـد ٺـو را
نگذاشتـم♡...
#عاشقآݩہ☕️
❅✿°°°••🍁••°°°✿❅
༺✾➣♡➣✾༺
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
#پارت_آنلاین🔥
صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم که مقابم ظاهر شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند...مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بیپروا براندازم میکرد.
در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد #اجنبی شده بودم، به سرعت چرخیدم و تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید! دسته لباسها را روی طناب ریختم که صدای چندشآورش را شنیدم :«امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم!
آخه دیشب خوابت رو می دیدم! امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!»
نزدیک شدنش را از پشت سر بهوضوح حس میکردم که نفسم در سینه بند آمد...فقط زیر لب #یاعلی میگفتم تا نجاتم دهد. دیگر میخواستم جیغ بزنم که آوای مردانه و محکم حیدر نجاتم داد :چیکار داری اینجا؟بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟
_اومده بودم حاجی رو ببینم!
حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد...
با نگرانی نگاهم کرد و دیدن چشمان معصوم و وحشتزدهام کافی بود که با کف دست به سینه عدنان کوبید و فریاد کشید :«همنیجا مثِ سگ میکُشمت دزدِ ناموس!!!»
_ما فقط داشتیم با هم حرف میزدیم!»
نگاه حیدر به سمت چشمانم چرخید و گفتم: دروغ میگه پسرعمو! اون دست از سرم برنمیداشت... و اجازه نداد حرفم تمام شود که فریاد بعدی را سر من کشید :برو تو خونه!...
https://eitaa.com/joinchat/1654784056C3ba0510a65
#عاشقانه_در_دل_داعش❤️ #نخونےازدستترفته🤭 #عاشقانه_اعتقادی_آنلاین
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
#پارت_آنلاین🔥 صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم که مقابم ظاهر شد. شال کوچکم سر و صورت
پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای جهنمیاش را حس کردم...
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط عروس خودمی!...
https://eitaa.com/joinchat/1654784056C3ba0510a65
#تنها_میان_داعش 📛👿
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
#پارت_آنلاین🔥 صبح زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم که مقابم ظاهر شد. شال کوچکم سر و صورت
پارت تاریکخانه تو راهه نخوابید♥️🚙
چه پارتی😋
ضمنا نویسنده گفتن هر کس این رمانو نخونده بره بخونه زووود👆🏻
چند تا پارتشو بخونید تاریکخانه هم میرسه😍