eitaa logo
استیکر -گیف
4.3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
826 ویدیو
374 فایل
کپی با ذکر صلوات🙏😌 کاربردی‌ها #پرفایل #تم #استیکر ‌#گیف #حدیث‌‌‌ #استوری‌‌ #کلیپ *تبلیغات Π✅ پیام دهید✨👇👇 @shafiei12 لف نده‌بی‌صداش کن😉
مشاهده در ایتا
دانلود
❗️توجه⤴️متن بالا مذهبی 🌀استیکر 🌀عکس‌نوشته 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر جملات 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀 🌀استیکر(ره) 🌀استیکر 🌀ـــــــ 🌀استیکر 🌀 🌀 سخن‌بزرگان 🌀 🌀گیف 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀#علی_اصغر 🌀 ۱۴۰۰ استیکر استیکر استیکر دل‌نوشته 🌀 گیف دلنوشتہ 🌀 🌀 صوتی 🌀 🌀 مداحی مخصوص چت 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر گلہ‌من 🌀استیکر 🌀استیکر 🌸 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر استیکر 🌀استیکر 🌸 🌀استیکر گفتگو 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر چتی 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر گل رز 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر لایک_تشکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 ? 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀🕯 🌀 🌀مخصوصہ‌چت 🌀 🌀گیف مناسبتی 🌀 🌀 🌀 محرم 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 🌀 (س) و 🌀 🌀سالگرد 🌀استیکر 🌀کلیپ 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀استیکر 🌀بهشت کارت پستال دیجیتال 🌀کارت_پستال_دیجیتال 🌀 🌀 کلیپ 🌀 🌀 🌀#بهشت‌کربلا پرفایل #پرفایل پنج‌تن‌آل‌عبا #مهدوی #پرفایل‌مهدوی #نوشته‌حدیث #پرفایل_گل_قلب‌پس‌زمینه ?#Tk_khati عکس نوشته تک‌خطے #پرفایل_گل #پرفایل_مذهبی #پرفایل‌مذهبی #حافظه #پس_زمینه_فانتزی #پس_زمینه #پرفایل‌ماشین #پرفایل‌گل #پرفایل‌شیر‌پلنگ #پرفایل‌گیمینگ_فانتزی #پرفایل‌طبیعت #پرفایل #برنامه 🌀#صفحه_کلید هوشمند #کیبورد 🌀#تقویم‌اذان‌گو تم #تم‌#پس‌زمینه #تم‌_امام_رضا #تم‌مذهبی #تم #گاندو کـــــــلیپ #کلیپ #کلیپ‌طنز #کلیپ_مذهبی #مهدوی لیست در حال بروز‌رسانی است... اگه استیکرت تو لیست نبود بهم بگو @shafiei12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨ مردی نابینا زیر درختی نشسته بود! پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت: قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟ پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت: آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟ ‌ سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌ احمق،‌راهی که به پایتخت می رود کدامست؟ هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد. مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید: به چه می خندی؟ نابینا پاسخ داد: اولین مردی که از من سوال کرد، پادشاه بود. مرد دوم نخست وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود. مرد با تعجب از نابینا پرسید: چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟ نابینا پاسخ داد: فرق است میان آنها … پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد… ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد. طرز رفتار هر کس نشانه شخصیت اوست..! ╔═══ ➿ ═══╗ 🔹@estikrgifhasan🔹 ╚═══ ➿ ═══╝ 🔅🔅ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🔅🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨ 📚بر سر دوراهی منفعت و اخلاق شخصی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش می‌برد. کفاش نگاهی به کفش کرده می‌گوید: این کفش سه کوک می‌خواهد و اجرت هر کوک ده تومان می‌شود که در مجموع خرج کفش می‌شود سی تومان... مشتری قبول می‌کند پول را می‌دهد و می‌رود تا ساعتی دیگر برگردد و کفش تعمیر شده را تحویل بگیرد... کفاش دست به کار می‌شود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام ... اما با یک نگاه عمیق در‌ می‌یابد اگر چه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر می‌شود و کفش کفشتر خواهد شد... از یک سو قرار مالی را گذاشته و نمی‌شود طلب اضافه کند و از سوی دیگر دو دل است که کوک چهارم را بزند یا نزد... او میان نفع و اخلاق و میان دل و قاعده توافق مانده است... یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست... اگر کوک چهارم را نزند هیچ خلافی نکرده. اما اگر بزند به انسانیت تعظیم کرده... اگر کوک چهارم را نزند روی خط توافق و قانون جلو رفته اما اگر بزند صدای عشق او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد... دنیا پر از فرصت کوک چهارم است و من و تو کفاش‌های دو دل... ╔═══ ➿ ═══╗ 🔹@estikrgifhasan🔹 ╚═══ ➿ ═══╝ 🔅🔅ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🔅🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨ 📚اهمیت گفتن و نوشتن "ان شاءالله" در نامه روزی امام صادق (علیه السلام) به خدمتكاران دستور داد،برای كاری نامه ای بنويسند. آن نامه نوشته شد و آن را به نظر آن حضرت رساندند،حضرت آن را نامه خواند،ديد در آن،ان شاءالله (بخواست خدا) نوشته نشده است. به تنظيم كنندگان نامه،فرمود: چگونه اميد دارید كه مطلب اين نامه به پايان برسد و نتيجه بخش باشد،با اينكه در آن "ان شاءالله" ننوشته ايد! نامه را با دقت بنگريد،در هر جای آن كه لازم است و "ان شاءالله" نوشته نشده، "ان شاء الله" بنويسيد... گروهى از يهود چيزى از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند،حضرت فرمود: فردا بياييد تا جوابتان را بدهم و اِن شاءاللّه نگفت. پس تا چهل روز از آمدن جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر جلوگيرى شد. و پس از آن،بر پيامبر فرود آمد و گفت: «هرگز در مورد چيزى مگوى كه: من آن را فردا انجام خواهم داد! مگر اینکه در ادامه بگویی:مگر اینکه خداوند بخواهد... و چون فراموش كنى،پروردگارت را به ياد آور و بگو:اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديك تر از اين به صواب است، هدايت كند» ╔═══ ➿ ═══╗ 🔹@estikrgifhasan🔹 ╚═══ ➿ ═══╝ 🔅🔅ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🔅🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨ 👹لعنت بر شیطان گفتم: « لعنت بر شيطان» . شیطان ظاهر شد در حالی که لبخندی بر لب داشت . پرسيدم: « چرا مي خندي؟» پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام مي گيرد» پرسيدم: « مگر چه كرده ام؟» گفت: « مرا لعنت مي كني در حالي كه هيچ بدي در حق تو نكرده ام» با تعجب سوال کردم: « پس چرا زمين مي خورم؟!» جواب داد: « نفس تو مانند اسبي است كه آن را رام نكرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند.» پرسيدم: « پس تو چه كاره اي؟» پاسخ داد: « هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد فعلاً برو سواري بياموز... ╔═══ ➿ ═══╗ 🔹@estikrgifhasan🔹 ╚═══ ➿ ═══╝ 🔅🔅ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🔅🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨ چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسه‌ای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد. عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت در حیرت شد. پرسید: چرا چنین سخاوت می‌کنی؟ چوپان گفت: روزی با پدرم به خانه‌ی مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمه‌ی نانی به ما داد. 💠پدرم گفت: در حسرت ثروت او نباش هر چه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمه‌ی نان بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که می‌تواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد. چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر می‌کرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد. چوپان گفت: خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم. 💠عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود گفت: از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچ‌کس نیاموخته بودم مرا ثروت زیاد است که ده برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد. چوپان گفت: بر من به اندازه‌ی بزهایم که سیلاب برد احسان کن که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بخاطر تیزشدن چاقوی طمع‌ام بریده باشی. ╔═══ ➿ ═══╗ 🔹@estikrgifhasan🔹 ╚═══ ➿ ═══╝ 🔅🔅ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🔅🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨ 🌴می‌گویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. 🐪روزی قافله‌ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر می‌رفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار می‌دهد تا در شهر به برادرش برساند. 🍂منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب می‌تواند کرد بی آنکه بریزد. 🐪چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر می‌رسد و امانتی را می‌دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می‌کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار می‌دهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد. 🍃چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی می‌رود. در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان می‌کند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین می‌ریزد. ✨چون زرگر این را می‌بیند می‌گوید: «ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد می‌باشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند. ╔═══ ➿ ═══╗ 🔹@estikrgifhasan🔹 ╚═══ ➿ ═══╝ 🔅🔅ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🔅🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨ می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نیافت. سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ الاغ های گمشده را گرفت. از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود. نزدیک ظهر، در حالی که مرد روستایی خسته و ناامید شده بود، رهگذری به او پیشنهاد کرد، وقت نماز سری به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالای منبر از جمعیت نمازخوان کسب اطلاع کند. مرد روستایی همین کار را کرد. امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: «آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا بیزار باشد؟» خشکه مقدسی از جا برخاست و گفت: «من!» امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد: «آهای مردم! در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟» خشکه مقدس دیگر برخاست و گفت: «من!» امام جماعت بار سوم گفت: «آهای مردم! کسی در میان شما هست که از آوای خوش متنفر باشد؟» خشکه مقدس دیگری بر پا ایستاد و گفت: «من!» سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت: «بفرما! سه تا خرت پیدا شد. بردار و برو.» ╔═══ ➿ ═══╗ 🔹@estikrgifhasan🔹 ╚═══ ➿ ═══╝ 🔅🔅ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🔅🔅