.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۸۸ از کتاب «داستانهای شگفت» نوشته است:
از مرحوم «شیخ محمد نهاوندی» نقل کردند:
شبی در خواب میبیند به مشهد مقدس رضوی علیهالسّلام مشرف شده و داخل حرم گردیده و میبیند در سمت بالای سر، حضرت حجة بن الحسن (عجل اللّه تعالی فرجه) حضور دارند.
با اینکه از بسیاری از مراجعتقلید، اجازه تعیین تکلیف سهم امام علیهالسّلام را داشته، بخاطرش میگذرد که خوب است که از خود امام زمان(عجل اللّه تعالی فرجه) نیز اذن بگیرد.
به خدمت آن حضرت میرسد و پس از بوسیدن دست مبارک حضرت، عرض میکند:
تا چه اندازه اجازه میفرمایید در تعیین تکلیف سهم حضرتتان دخالت کنم؟
حضرت میفرمایند:
هر ماهی فلان مبلغ (گوینده، مقدار آن را فراموش کرده بود).
چند سال بعد، «شیخ محمد نهاوندی» به مشهد مقدس مشرف میشود و در همان زمان مرحوم آیت اللّه حاج آقا «حسین بروجردی» هم مشرف شده بودند، روزی شیخ محمد به حرم مشرف میشود و به سمت بالای سر میرود و میبیند همانجایی که حضرت حجت علیهالسّلام نشسته بودند، آیت اللّه بروجردی نشسته است. بخاطرش میگذرد که، خوب است از آقای بروجردی هم اجازه اجازهی تعیین تکلیف سهم امام را بگیرد، پس خدمت آن مرحوم رسیده و طلب اجازه میکند.
ایشان هم میفرمایند ماهی فلان مبلغ (همان مبلغی که حضرت حجت علیهالسّلام در خواب فرموده بودند).
همان موقع تفصیل خواب چند سال پیش در نظر شیخ محمد میآید و میفهمد که تمام آنچه در خواب دیده بود، واقع شده الا اینکه به جای حضرت حجت علیهالسّلام مرحوم آیتالله بروجردی است.
📡ا https://b2n.ir/r79234
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهمدیروزوامروز=#آیۀ۱۰۱سورۀهود
🌷وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ مَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ
🌷ترجمه 👇
و ما به آنان ظلم نكردیم، بلكه آنان خود بر خویشتن ستم روا داشتند. پس خدایانى كه به جاى «اللَّه» مىخواندند، وقتی عذاب پروردگارت آمد، سودى به حال آنان نبخشید و آنان را جز ضرر و هلاكت چیزى نیفزوند.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/b81279
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
#رفراندم = #همهپرسی
یادآوری
🔻ا🔻
از ابتدای امکان مراجعه به آراءعمومی
تا همین امروز
🔷👈جز در جمهوریاسلامیایران👉🔷
در #هیچ مقطعی از تاریخ
+ در #هیچ جای دنیا
+ در #هیچ کشوری
+ به #هیچ ملتی
🔷 👈 اجازه #رفراندم ندادهاند 👉 🔷
🔻و🔻
#نوعحکومت بهملتها #تحمیل_شده
🔻 ضمناً 🔻
🔻 ضمناً 🔻 🔻 ضمناً 🔻
در بسیاری از کشورها، ازجمله [آمریکا] حتی #قانوناساسی بهرأی مردم گذاشته نشده
✅اگر کسی☝️#غیر_از_این☝️ادعا کرد
از او #سند بخواهید
این☝️☝️ یکی از مهمترین دلائل
خشم #دشمنانحقوقبشر
از انقلاباسلامی است
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۹۰ از کتاب «داستانهای شگفت» نوشته است:
جناب مولوی، «محمد اسحاق» نقل کردند:
در کویته بلوچستان (اکنون جزء پاکستان است) تقریباً در سی سال قبل زلزلهای واقع شد و تمام شهر خراب و در حدود ۷۵,۰۰۰ نفر هلاک شدند، دختر شش ماهه «میرزا محمد شریف» که نامش ((حمیرا)) بود هنگام زلزله در گهواره بوده است
پس از گذشتن هفت روز، حکومت انگلیس حکم کرد تمام اجساد از مسلمانان و هندو و سایر فرقهها هرچه هست با هم بسوزانند، مادر بچه به نام ((زمرد)) دختر رجبعلی، به شوهرش التماس میکند که به محل خانه رود و از روی نشانه جنازه بچهاش را بیاورد تا با هندوها یکجا سوخته نشود، وقتی که محل را خاکبرداری میکنند، میبینند دو تیر آهن به شکل چلیپا بالای گهواره قرار گرفته و مانع ریختن سقف بر روی بچه شده و کلوخی میان دهان بچه میباشد و آن را میمکد و تنها مقداری از پیشانی بچه در اثر اصابت کلوخی به آن زخم شده و تا کنون که زنده است آثار آن زخم در پیشانیش هست.
جناب مولوی، «محمد اسحاق» افزوده:
خانواده مزبور از بستگان ما هستند.
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهمامروزوفردا=#آیۀ۱۰۲سورۀهود
🌷وَ كَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَ هِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ
🌷ترجمه 👇
و این چنین است مؤاخذه (و مجازاتِ) پروردگارت، زمانى كه شهرها و آبادىهاى ستمگر را (با قهر خود) مىگیرد. همانا مؤاخذهى او (سخت) دردناك وشدید است.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/d24414
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۹۱ از کتاب «داستانهای شگفت» داستان دیگری را از مولوی «محمد اسحاق» به شرح زیر آورده است:
در قندهار شخصی از نیکان به نام «محب علی» که به محبت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسّلام مشهور بود و محبت آن حضرت تمام دل او را احاطه کرده و به درجه عشق به آن بزرگوار رسیده بود به طوری که هرگاه به او میگفتند محب علی ((بیدارعلی باش)) از حال طبیعی خارج میشد و بیاختیار اشکش جاری میگردید
وقتی «محب علی» از دنیا رفت و در غسالخانه غسلش میدادند، رفقایش گریه میکردند، یکی از دوستانش در همان حال او را صدا زد و گفت:
محب علی ((بیدارعلی باش))
ناگهان دیدند، دست راست جنازه بیجان محب علی بلند شد و آرام، آرام بر سینه خود گذاشت.
خبر این اتفاق از غسالخانه به بیرون رسید و دهان به دهان به همه اهالی رسید و شیعیان قندهار دسته، دسته برای تماشا آمدند و چون میدیدند دست جنازه روی سینهاش گذاشته، همه از روی شوق اشک میریختند و تا آخر غسل دادن همینطور دستش روی سینهاش بود:
📡ا https://b2n.ir/r79234
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهمدیروزوامروز=#آیۀ۱۰۲سورۀهود
🌷وَ كَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَ هِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ
🌷ترجمه 👇
و این چنین است مؤاخذه (و مجازاتِ) پروردگارت، زمانى كه شهرها و آبادىهاى ستمگر را (با قهر خود) مىگیرد. همانا مؤاخذهى او (سخت) دردناك وشدید است.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/d24414
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. #عیدتان_مبارک
ببینید ☝️☝️ لذت ببرید و حاجتمندان را
از دعای خیر فراموش نکنید
#التماس_دعا
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۹۴ از کتاب «داستانهای شگفت» نوشته است:
جناب مولوی «محمد اسحاق» داستان چهارم را به شرح زیر نقل کردند:
مادرم به تلاوت قرآن مجید علاقه زیادی داشت و غالباً در شبانه روز هفت جزء تلاوت مینمود وشبهای ماه رمضان را نمیخوابید و مشغول تلاوت قرآن و دعا و نماز بود.
شبی در شمعدان به مقدار یک بند انگشت شمع باقیمانده بود و ما میتوانستیم در خارج از منزل شمع تهیه کنیم، لکن چون از طرف حکومت قدغن شده بود که کسی نباید از خانهاش خارج شود و اگر کسی را در کوچه و بازار میدیدند او را به زندان میبردند و جریمه میکردند، مادرم به روشنائی همان مقدار از شمع مشغول تلاوت قرآن مجید شد.
مولوی «محمد اسحاق» گفت:
به خدا سوگند! که تا آخر شب که مادرم قرآن و دعا میخواند شمع تمام نشد و از نمازش که فارغ شد مشغول سحری خوردن شدیم باز تمام نشد، همینکه صدای اذان صبح بلند گردید، شمع رو به خاموشی رفت و تمام شد و خلاصه یک بند انگشت شمع به مقدار نه ساعت برای ما به برکت مادرم روشنایی داد.
📡ا https://b2n.ir/r79234
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهمامروز وفردا=#آیۀ۱۰۳سورۀهود
🌷إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ
🌷ترجمه 👇
البتّه در این (داستان هلاک بدکاران گذشته) نشانه (و عبرتى) است براى كسى كه از عذاب آخرت بترسد. همان روزى كه مردم را در آن گرد مىآورند و آن روزى كه (همه آن را) مشاهده مىكنند و براى همه نمایان و مشهود است (همه آن را مشاهده ميكنند).
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/u14976
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
#عید_غدیر بر #آزادگان جهان #مبارکباد
علامه امینی رحمةاللهعلیه با جستجو در #آثار محدثین، مفسرین و مورخین #اهلسنت، ۱۱۰ نفر از اصحابپيامبراعظم صلاللهعلیهوآله و ۸۴ نفر از تابعين را یافته است كه ماجرای غدیر و حديث {[(«هرکه منمولایاو هستم، علی مولایاوست»)]} را از پیامبر اکرم صلاللهعلیهوآله رويات كردهاند و نام مشخصات راویان را در کتاب گرانسنگ «#الغدير» گردآوری نموده
و از این طریق ☝️☝️هم خلافت بلافصل امام علی (علیهالسلام) و هم ولايت الهیِ ائمه معصومين علیهمالسلام را اثباتکرده.
📡 متن عربی کتاب الغدیر
ا lib.eshia.ir/15083
📡 ترجمه فارسی کتاب الغدیر
ا https://b2n.ir/z01309
و👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
با گذشت حدود۸۰سالاز تألیف «الغدیر»، نه تنها #هیچکس ، #هیچ_رد_و_نقدی بر آن ننوشته است، بلکه بهکرات مورد تمجید و تحسین دانشمندان مذاهب قرار گرفته
📡 دیدگاهها را ببینید 👇👇
ا https://b2n.ir/x62043
ا https://b2n.ir/s40847
💗الحمدالله الذی جعلنا💗
💗من المتمسکین بولایت💗
💗علیّبنابیطالب علیهالسلام💗
.
.
#حکایت
💐 عید غدیر مبارکباد 💐
#مقدمه
سوره مبارکه معارج، با اشاره به داستان زیر آغاز شده و میفرماید:
سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿۱﴾
لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿۲﴾
ترجمه:
تقاضاکنندهای، تقاضای عذابی نمود که واقع شد. این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمیتواند آن را دفع کند.
#حکایت
پس از آنکه در روز غدیر خم، رسولخدا صلوات الله علیه وآله، به امر خدا، امیرالمومنین امام علی علیهالسلام را به خلافت منصوب نمود و درباره او فرمود:
هر کس که من مولای او هستم، این علی مولای اوست. و...
این خبر در شهرها منتشر شد.
و برای برخی از افراد قابل قبول نبود.
روزی شخصی به نام «مالک بن حارث فهری» نزد پیامبر (صلالله علیه وآله) آمد و گفت:
تو به ما دستور دادی به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی، شهادت دهیم، ما هم شهادت دادیم. سپس به نماز و زکات و روزه و حج و جهاد دستور دادی، ما نیز پذیرفتیم. اما به اینها راضی نشدی تا اینکه که این جوان [حضرت علی (علیهالسلام)] را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی: «هر که من مولای او هستم، علی مولای اوست».
سپس افزود:
آیا نصب علی (علیهالسلام) به جانشینی خودت به دستور خداست یا از سوی خودت؟!
پیامبر اکرم (صلالله علیه وآله) در جواب فرمود:
قسم به خدائی که جز او معبودی نیست، این دستور خداست.
حارث بن نعمان خشمگین شد و در حالیکه از رسول خدا دور میشد، میگفت:
خداوندا! اگر این سخن محمد (صلالله علیه وآله) حقیقت است، سنگی از آسمان بر ما ببار تا ذلتی برای اول ما باشد و عبرتی برای آیندگان ما و اگر گفته محمد (صلالله علیه وآله) دروغ است!! عذابی بر او نازل کن.
ناگهان سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت و این آیات نازل گشت و دلیل برخورد سنگ و کشتن او را بیان فرمود:
سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿۱﴾
لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿۲﴾
💗الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت علیبن ابی طالب علیهالسلام💗
📡ا https://b2n.ir/w01964
از 👇👇
📚 «تأویل الآیات الظاهرة»
تألیف سید شرفالدین؛ ص۶۹۷
📚 «إقبال الأعمال»،
تألیف ابن طاوس، ص۴۵۸
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
#عیدغدیر بر آزادگانجهانمبارک💐
سهمدیروزوامروز=#آیۀ۱۰۳سورۀهود
🌷وَ كَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَ هِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ
🌷ترجمه 👇
و این چنین است مؤاخذه (و مجازاتِ) پروردگارت، زمانى كه شهرها و آبادىهاى ستمگر را (با قهر خود) مىگیرد. همانا مؤاخذهى او (سخت) دردناك وشدید است.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/d24414
💗الحمدالله الذی جعلنا💗
💗من المتمسکین بولایت💗
💗علیّبنابیطالب علیهالسلام💗
🤲پروردگارا🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
💗الحمدالله الذی جعلنا💗
💗من المتمسکین بولایت💗
💗علیّبنابیطالب علیهالسلام💗
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۹۸ از کتاب «داستانهای شگفت» با نقل داستان دیگری از جناب مولوی «محمد اسحاق» نوشته است:
جناب مولوی «محمد اسحاق» نقل کردند از آقا «سید رضا موسوی قندهاری» که سیدی فاضل و متقی بود که فرموده است:
«سلطان محمد»، دائی [سید رضا موسوی قندهاری] شغلش خیاطی و فقیر و پریشان حال بود. روزی دیدم او بشاش و خندان است، پرسیدم چه شده که امروز شما را شاد میبینم؟
فرمود:
آرام باش که میخواهم از شادی بمیرم.
«سلطان محمد» ادامه داد:
دیشب بخاطر برهنگی بچههایم و نزدیکی ایام عید و پریشانی و فلاکت خودم به مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام متوسل شدم و زیاد گریه کردم و خطاب آقا گفتم:
تو شاه مردانی و سخاوتمند روزگاری، گرفتاریهای مرا میبینی؟ و با گریه خوابم برد، در خواب دیدم که از دروازه عیدگاه قندهار بیرون رفتم، باغی بزرگ دیدم که دیوار قلعهاش از طلا و نقره بود، دری داشت که چندین نفر نزد آن ایستاده بودند، نزدیک آنها رفتم و پرسیدم این باغ مال کیست؟
گفتند:
از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
التماس کردم که بگذارند داخل شده و به حضور آن حضرت رسم.
گفتند:
فعلاً رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) تشریف دارند، بعد از ساعتی اجازه دادند.
به خودم گفتم: اول خدمت رسول خدا میرسم و از ایشان سفارشی میگیرم. چون به خدمتش رسیدم از پریشانی خود شکایت کردم.
فرمود:
پیش آقای خود اباالحسن علی (علیهالسّلام) برو.
عرض کردم حوالهای مرحمت فرمایید.
حضرت، نوشتهای به من دادند و دو نفر را هم همراهم فرستادند، وقتی خدمت حضرت اباالحسن، امام علی علیهالسّلام رسیدم، فرمود:
سلطان محمد کجا بودی؟
گفتم:
از فشار روزگار به شما پناه آوردهام و از رسول خدا حواله دارم.
آن حضرت حواله را گرفتند و خواندند و نظر تندی به من کردند و بازویم را به فشار گرفتند و نزد دیوار باغ بردند. اشاره فرمودند، دیوار شکافته شد، دالانی تاریک و طولانی نمایان شد و مرا همراه بردند و من بهشدت ترسیده بودم.
اشاره دیگری کردند، روشنایی ظاهر شد، پس دری نمایان شد و بوی گندی به مشامم رسید با تندی به من فرمودند:
داخل شو و هر چه میخواهی بردار، داخل شدم دیدم خرابهایست پر از لاشههای بد بو و متعفن مردار.
حضرت با تندی فرمودند:
زود بردار
لاشخورهای زیادی آنجا بود و من از ترس مولا، دست دراز کردم و پای قورباغه مردهای به دستم آمد، برداشتم.
فرمودند: برداشتی؟
عرض کردم: بلی.
فرمودند: بیا بیرون.
موقع برگشتن، دالان روشن بود در وسط دالان دو دیگ پر آب روی اجاق خاموش مانده بود، فرمودند:
سلطان محمد! چیزی که به دست داری در آبِ دیگ بزن و بیرون آور، چون آن را در آب زدم، دیدم طلا شده است.
حضرت به من نگاه کردند ولی خشمشان کمتر بود، فرمودند:
سلطان محمد! برای تو صلاح نیست. محبت مرا میخواهی یا این طلا را؟
عرض کردم:
محبت شما را، فرمودند:
پس آن را بیانداز داخل خرابه
تا آن طلا را انداختم از خواب بیدار شدم و بوی بسیار خوشی به مشامم رسید و آنقدر خوشحال شدم که تا صبح از خوشحالی گریه میکردم و خدای را شکر کردم که محبت آقا را پذیرفتم.
[سید رضا موسوی قندهاری] فرمود:
پس از این واقعه، اضطرار دنیوی سلطان محمد برطرف شد و وضع فرزندانش مرتب گردید.
📡ا https://b2n.ir/j10202
از 👇
📚داستانهای شگفت
💗الحمدالله الذی جعلنا💗
💗من المتمسکین بولایت💗
💗علیّبنابیطالب علیهالسلام💗
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهمدیروزوامروز=#آیۀ۱۰۳سورۀهود
🌷إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ
🌷ترجمه 👇
البتّه در این (داستان هلاک بدکاران گذشته) نشانه (و عبرتى) است براى كسى كه از عذاب آخرت بترسد. همان روزى كه مردم را در آن گرد مىآورند و آن روزى كه (همه آن را) مشاهده مىكنند و براى همه نمایان و مشهود است (همه آن را مشاهده ميكنند).
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/u14976
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
خاطرۀ یک جانباز
از روز ۲۱تیر۱۴۰۱ در حرمامام خمینی
با اصرار دو نفر از نوههایم [که دو دختر نوجوان هستند] شب ۲۱تیر، با اتوبوس بهطرف تهران حرکت کردیم تا دخترها، روز ۲۱ تیر، بهاجتماع #دختران_انقلاب برسند
و...
وقتی اتوبوس از قم رد شد، دیدم حدود ساعت ۸صبح میرسیم به حرم امام خمینی رحمةاللهعلیه و چون اعلان شده بود، تجمع «دخترانانقلاب» ۵بعد از ظهر است بهدخترها گفتم:
اولبرویم حرمامام، زیارت و استراحت بکنیم و بعد از ظهر برویم به محل اجتماع «دختران انقلاب» و...
بچهها قبول کردند و از راننده خواهش کردم ما را روبروی حرم امام خمینی رحمةاللهعلیه پیاده کند.
از اتوبوس پیاده شدیم، به عصا تکیه دادم و مثل همیشه چفیهام را [که نشانه همبستگی با جبهه مقاومت است] روی گردنم صاف کردم و دخترها هم چفیه آورده بودند و آنها هم چفیههایشان را انداختند روی چادرها و من عصازنان و دخترها به دنبال من، راه افتادیم و...
هنوز وارد توقفگاهغربی حرم امام نشده بودیم که دیدم دو خانمجوان [کمی هم شُلحجاب] دوربین بهدست، با شتاب به طرف ما میآیند
وقتی به ما رسیدند، چنان با هیجان سلام و احوالپرسی و خوشآمد گویی کردند که هم من، هم نوههایم خیلی تعجب کرده بودیم.
یکیاز آنها از نوه من پرسید که «من جانباز هستم؟»
وقتی مطمئنشدند جانباز دفاعمقدس هستم، احترام و ابراز ارادت و... بیشتر شد و...
از اینکه اینطور با احترام با جانباز رفتار میکردند، خیلی خوشحال شدم و...
آن دو خانم [که یکیشان درحال فیلم گرفتن بود] چند قدمی با ما همراهی کردند و یکی از آنها پرسید:
🔹برای «غرامت» آمدهاید؟!🔹
خواستم بگویم: «کدام غرامت؟» که یادم آمد👇👇👇
#چندماه است [از فروردین۴۰۱]، افراد ناشناسی بصورت خیلیگسترده و جنجالی #تبلیغمیکنند تا [۹صبح ۲۱تیر۴۰۱] بعنوان درخواست غرامتجنگی، #جانبازان_رادرحرم_امام_جمعکنند.
تا این فکر☝️☝️به ذهنم آمد، ایستادم و به نوههایم گفتم:
🔹برگردید، نمیرویم حرم!!🔹
تا برگشتیم، یکی از آن خانمها آمد جلو من و گفت:
مگر برای «تجمعِغرامت» نیامدهاید؟!
گفتم:
خانم!! من و امثال من، چهل سال قبل، فقط بخاطر #اطاعت_از_ولیامر در دفاع از کشورمان شرکت کردیم و نه حالا، نه هیچوقت [بدون اذن ولیامر، هیچکاری نمیکنیم].
با حیرت نگاه میکردند که ادامه دادم:
#چرا فکر کردهاید بهراهی میرویم که ممکن است برایمان چاه کنده باشند؟!
گفت:
کدام چاه؟!!!! چهاشکالی دارد حمایت کنید؟
گفتم:
به #پنج_دلیل حمایت نمیکنم:
۱_ طراحان فراخوان را نمیشناسم
۲_ غرامت، مسئله ملیست نه صنفی
۳_ این فراخوان، رسانههای ضدانقلاب را ذوقزده کرده.
۴_ یکیاز برنامههای آمریکا ایجاد نفرت بین ملتهاست و ممکن است این هم یکی از آن برنامهها باشد.
۵_ بدون اذن ولیفقیه در این نوع کارها دخالت نمیکنم.
بعد به نوههایم گفتم:
عجلهکنید تا زودتر از محدوده حرمامام خارج شویم تا از حضور ما در اینجا سوءاستفاده نشود.
ناگهان دیدم آن خانمها که تا چند لحظهقبل #مؤدب! و #ارادتمند! مینمودند، با تندی و #پرخاش و #توهین، رفتند.
صدایشان زدم و گفتم:
میدانم که اجازه ندارید آنچه را دیدید و ضبط کردید، منتشر کنید، ولی
میتوانید از آنچه دیدید، #درس_بگیرید.
نفَسم گرفته بود، همانجا کمی نشستم و...
بلند شدم و به نوهها گفتم:
شتابکنید تا از حرم دور شویم.
هنوز از توقفگاهحرم خارج نشده بودیم که دیدم یکیاز همان دو خانم از داخل #ماشینشاسیبلندی کهاز توقفگاه خارج میشد از پشت فرمان سرش را بیرون کرد و فریاد زد:
شکمتان سیراست، بهفکر «#ما» #بچههای_گرسنۀجانبازان نیستید
😳😂😳😂ا😳😂😂
و گاز داد و رفتند
[احتمالاً بهصحنهایدیگر میرفتند تا برای کس دیگری دام پهن کنند]
از کنار بزرگراه بهطرف قم راه افتادیم و چند دقیقهای رفتیم که شنیدم، کسی از پشت سر، من را صدا میزد، برگشتم، دیدم از هممحلیهاست که او هم با سواری پراید، با دخترهایش برای اجتماع دخترانانقلاب آمدهبود و چون ما را پیاده دیده بود، ایستاده بود ببیند چه شده.
و...
ماجرای دختران دوربین بهدست را برایش گفتم و کمی کنار بزرگراه نشستیم، ساعت از ۸ و نیم گذشته بود، به هممحلی گفتم:
میروی ببینی داخل حرم چه خبر است؟
دخترانش را گذاشت پیش ما و با پراید رفت و حدود ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه برگشت و گفت:
هیچ خبری نیست
هم داخل حرم رفتم، هم همه صحنهها را گشتم، حتی👇
✊یکجانباز در حرم ندیدم✊
سر بهسجده گذاشتم و گفتم
💗خدایا بهپاس اینهشیاری💗
💗به عدد ذرات هستی💗
💗تو را شکر گذاریم💗
.
. ۱۳۱۴مین سال میلاد حضرت
💗امام موسی کاظم💗
علیهالسلام مبارک باد
با #التماس_دعا از همه شما و تقاضای شفاعت حضرت #باب_الحوائج برای رفع #کرونا و رفع #جنگها و #خونریزیها و #تحریمها از همه جهان و همۀانسانها و رفع #مشکلات_کشورمان و شفای #بیماران و رهایی #گرفتاران از درگاه خداوند برای خودمان و حقدارانمان
💗 آمرزش
💗 آرامش
💗 آبرومندی
💗 عاقبتبخیری
💗 آگاهی
💗 آزدگی
🔻🔻🔻🔻همراه با 🔻🔻🔻🔻
💗 سلامتی
💗 سرافرازی
💗 صداقت
💗 صبوری
💗 سخاوت
و 💗 ثروت بسیار
مسئلت نمایم
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهمامروز وفردا
#آیۀ۱۰۴و۱۰۵سورۀهود
🌷وَ مَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ
🌷ترجمه 👇
و ما، آن (روز) را مگر براى مدّت معدودى به تأخیر نمى اندازیم.
🌷يَوْمَ يَأْتِ لَاتَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعِيدٌ
🌷ترجمه 👇
روزى كه (چون) بیاید، هیچ كس جز با اذن او حرفى نمى زند، پس (گروهى) از آنها بدبخت و سیه روز و (عدّه اى دیگر) خوشبخت و سعادتمندند.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/r75265
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ به کسانی نشانبدهید که میگویند:
«دینداری مردم تضعیف شده»
🔻بله🔻
با «#سلام_فرمانده» شروع شد
به «#مهمونی۱۰کیلومتری» رسید
🔻پس🔻
🇬🇧 دشمنانحقوقبشر 🇺🇸 حقدارند
ناراحت باشند
آخه پولهاییکه خرج فریب مردمایران کردند بر باد رفت
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۰۱ از کتاب «داستانهای شگفت» نوشته است:
و نیز جناب آقای «شیخ محمد انصاری دارابی» از قول پدرش به نام «شیخ محترم ابن شیخ عبدالصمد انصاری» نقل کرد که گفته است:
من و باجناقم به نام «غلامحسین»، بسیار مشتاق کربلا شده بودیم ولی هیچ نداشتیم.
تصمیم گرفتیم پیاده برویم و شهر به شهر چند روز عملگی کنیم و...
پس دو نفری با دست خالی از سر کوه داراب حرکت کردیم و در هر منزلی یکی دو روز میماندیم و عملگی میکردیم و...
تا در مدت پنج ماه، پیاده از طریق کرمانشاه خود را به کربلا رساندیم و در آنجا هم هر کاری پیدا میشد انجام میدادیم و معیشت ما اداره میشد ولی در نجف، چند روز کار نکردیم و هنگامیکه پولمان تمام شد، دنبال کار رفتیم ولی دوروز بود برای ما کاری پیدا نشد و هیچ نداشتیم. روز سوم، شب عید غدیر بود و ما گرسنه مانده بودیم و هیچ راهی نداشتیم.
گفتیم میرویم به حرم و در حرم مطهر میمانیم، اگر مقدر ما مرگ باشد، همانجا بمیریم.
وارد حرم شدیم و مقداری از شب که گذشت، چهار نفر بزرگوار وارد حرم مطهر شدند، یکی از آنها نزدیک من آمد و اسم خودم و پدرم و جدم و پدر جدم را گفت.
با تعجب نگاهش میکردم که مقداری پول سکه نقره در دست من گذاشت و رفت.
وقتی بخودم آمدم که دیگر آنان را نمیدیدم.
سکهها شمردم، مبلغ چهار تومان بود، دو ماه در عراق ماندیم و از آن پول خرج میکردیم و تمام نمیشد پس از بازگشت به وطن نیز تا دو ماه از آن خرج میکردیم ولی ناگاه مفقود شد.
📡ا https://b2n.ir/j10202
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهمدیروز وامروز
#آیۀ۱۰۴و۱۰۵سورۀهود
🌷وَ مَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ
🌷ترجمه 👇
و ما، آن (روز) را مگر براى مدّت معدودى به تأخیر نمى اندازیم.
🌷يَوْمَ يَأْتِ لَاتَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعِيدٌ
🌷ترجمه 👇
روزى كه (چون) بیاید، هیچ كس جز با اذن او حرفى نمى زند، پس (گروهى) از آنها بدبخت و سیه روز و (عدّه اى دیگر) خوشبخت و سعادتمندند.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/r75265
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۰۲ از کتاب «داستانهای شگفت» نوشته است:
مرحوم حاج شیخ محمد طاهر قندهاری و نیز جمعی دیگر از موثقین نجف اشرف نقل کردهاند:
یکی از تجار درجه یک عراق به نام «رشادمرضه»، تقریباً در هفت سال قبل [از زمان تألیف کتاب] به مرض سرطان داخلی مبتلا شد و اطبای عراق و لبنان و سوریه از معالجهاش عاجز شدند و برای مداوا به ممالک اروپایی رفت، بالاخره به او گفتند:
به هیچ وجه علاجی ندارد بر فرض، جراحی بکنیم، یک هفته دیرتر شاید بمیرد.
دست از زندگی میشوید، شب در خواب، عربی را میبیند که پیراهن کرباسی پوشیده با محاسن متوسط، میگوید:
آقای رشادمرضه، اگر قبر مرا درست کنی، من از خداوند شفای تو را میخواهم.
میپرسد شما کیستید؟
میفرماید:
من «میثم تمار» هستم (ناگفته نماند که قبلاً بارگاه «میثم» بسیار مختصر و محقر بود).
از خواب بیدار میشود و دو مرتبه به خواب میرود و همان منظره را میبیند. در مرتبه سوم نیز همینطور مشاهده میکند.
فردا درحالیکه بهشدت ناتوان و بیمار بود با هواپیما به بغداد برمیگردد به درخواست خودش، قبل از رفتن به منزل، او را مستقیماً بر سر قبر «میثم» میبرند و آنجا در گوشهای دراز میکشد.
وقتی شب میشود، همان شخصی که در خواب دیده بود [در بیداری] میآید در مقابل چشمش و صدایش میزند و میگوید:
رشادمرضه، بلند شو
میگوید:
نمیتوانم. با تندی میگوید:
بلند شو
ناگهان از جایش بلند میشود . متوجه میشود هیچ اثری از بیماری در خود نمیبیند.
و...
از همان روز مشغول تعمیر بارگاه جناب میثم تمار میشود و قبۀ آبرومند فعلی را میسازد.
رشاد مرضه، بعد از این، شوق تعمیر قبر حضرت «مسلم بن عقیل» را پیدا میکند و قبه طلای مسلم را تمام میکند و سپس برای تجدید طلاکاری گنبد مولا امیرالمؤمنین علیهالسّلام دویست کیلو طلا میپردازد و اکنون بحمداللّه طلاکاری گنبد تمام شده است.
📡ا https://b2n.ir/j10202
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهمامروز وفردا
#آیۀ۱۰۶و۱۰۷سورۀهود
🌷فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ
🌷ترجمه 👇
امّا (آن) كسانى كه بدبخت شده اند، پس در آتش (اند و در آنجا) ناله اى (زار) و خروشى (سخت) دارند.
🌷خَلِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَوتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ
🌷ترجمه 👇
(و) تا آسمان ها و زمین پایدار است، در آن (آتش) جاودانند، مگر آنچه خداوند بخواهد، همانا پروردگارت هر چه را اراده كند، انجام مىدهد.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/m28077
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۰۳ از کتاب «داستانهای شگفت» نوشته است:
سید جلیل و فاضل نبیل [بزرگوار] جناب آقای «سید حسن برقعی واعظ»، که ساکن قم است چنین مرقوم داشتهاند:
آقای «قاسم عبدالحسینی»، پلیس موزه آستانه مقدسه حضرت معصومه (سلاماللّهعلیها) که در حال حاضر (سال ۱۳۴۸شمسی) نیز به خدمت مشغول است و منزل شخصی او در خیابان تهران، کوچه آقابقال است، برای این جانب حکایت کرد:
زمانیکه متفقین در ایران بودند، من در تصادف با کامیون سنگکشی یک پایم زیر چرخ کامیون رفت و مرا به بیمارستان فاطمی شهرستان قم بردند و زیر نظر «دکتر مدرسی» که اکنون[زمان تألیف کتاب] زنده است و «دکتر سیفی» معالجه مینمودم.
پایم ورم کرده بود به اندازه یک متکا بزرگ شده بود و مدت پنجاه شبانه روز از شدت درد حتی یک لحظه نتوانسته بودم بخوابم و دائماً از شدت درد ناله و فریاد میکردم، امکان نداشت کسی دست به پایم بگذارد، زیرا چنان درد میگرفت که بیاختیار میشدم و تمام اطاق و سالن را صدای فریاد من فرا میگرفت.
در طول این مدت به حضرت زهرا و حضرت زینب و حضرت معصومه [سلاماللهعلیهن) متوسل بودم و مادرم بسیاری از اوقات در حرم حضرت معصومه میرفت و متوسل میشد.
همان زمان یک بچه که در حدود سیزده الی چهارده سال داشت و پدرش در تهران، کارگر بود در اثر اصابت گلولهای مثل من شده بود و روی تخت طرف راست من بستری بود و فاصله او با من در حدود یک متر بود و در اثر جراحات و فرو رفتن گلوله، زخم تبدیل به خوره و جذام شده بود و عفونت به قلبش رسیده بود و دکترها از او مأیوس بودند و چند روز در حال احتضار بود و گاهی صدای خیلی ضعیفی از او شنیده میشد و هر وقت پرستارها میآمدند، میپرسیدند تمام نکرده؟!
در پنجاهمین شبی که بستری بودم، چون طاقتم تمام شده بود، مقداری مواد سمّی [احتمالا از داروهای بیمارستان بوده] برای خودکشی تهیه کردم و زیر بالش خودم گذاشتم و تصمیم گرفتم که اگر امشب خوب نشدم، خودکشی کنم.
مادرم برای دیدن من آمد، خیلی جدی به او گفتم:
اگر امشب شفای مرا از حضرت معصومه علیهاالسلام گرفتی که گرفتی و گرنه، صبح جنازه مرا روی تخت خواهی دید و تصمیم برای خودکشی قطعی بود.
مادرم غروب به طرف حرم مطهر رفت، همان شب مختصری چشمانم را خواب گرفت، در خواب دیدم سه بانوی با عظمت از درب باغ (نه درب سالن) وارد اطاق من که همان بچه هم پهلوی من روی تخت خوابیده بود آمدند، یکی از زنها پیدا بود شخصیت او بیشتر است و چنین فهمیدم اولی حضرت زهرا و دومی حضرت زینب و سومی حضرت معصومه (سلام اللّه علیهن) هستند، حضرت زهرا جلو، حضرت زینب پشت سر و حضرت معصومه ردیف سوم میآمدند مستقیم به طرف تخت همان بچه آمدند و هر سه پهلوی هم جلو تخت ایستادند، حضرت زهرا علیهاالسّلام به آن بچه فرمودند: بلند شو.
گفت: نمیتوانم.
فرمودند: بلند شو
گفت: نمیتوانم
فرمودند: تو خوب شدی
در عالم خواب دیدم بچه بلند شد و نشست من انتظار داشتم به من هم توجهی بفرمایند ولی برخلاف انتظار حتی به سوی تخت من توجهی نفرمودند.
در همین حال از خواب پریدم و با خود فکر کردم معلوم میشود آن بانوان مجلله به من عنایتی نداشتند.
صبح شد پرستار آمد و به این خیال که بچه مرده است! گفت:
بچه در چه حال است؟
گفتم: بچه خوب شد
گفت: چه میگویی؟!
گفتم: حتماً خوب شده
بچه خواب بود، گفتم: بیدارش نکن.
پرستار رفت و بعد از مدتی بچه بیدار شد، دکترها آمدند هیچ اثری از زخم در پایش نبود، گویا ابداً زخمی نداشته.
پرستار برای شستشوی زخم من آمد وقتی خواست پارچه و پنبه را طبق معمول از روی پای من بردارد و پارچه و پنبه جدید بگذارد، دید، ورم پایم تمام شده و فاصلهای بین پنبهها و پایم بوجود آمده، وقتی پارچه را باز کرد و پنبه را برداشت، دید هیچاثری از زخم و ورم در پایم نیست. گویا اصلاً زخم و جراحتی نداشته.
خبر شفای من و آن بچه، در بیمارستان پیچید و غوغایی شد که زبان از شرح آن عاجز است، صدای گریه و صلوات، تمام فضای اطاق و سالن را پر کرده بود.
چند ساعتی گذشت و سر و صداها خوابیده بود که مادرم که ابتدا برای توسل به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام رفته بود، آمد. چشمانش از زیادی گریه ورم کرده بود.
دکترها و پرستارها هماهنگ کرده بودند که چیزی از شفای من به مادرم نگویند تا خودش بفهمد، مبادا از خوشحالی سکته کند ووو
مادرم پرسید: حالت چطور است؟
من هم نخواستم به او بگویم شفا یافتم، گفتم:
بهتر هستم، برو عصایی بیاور برویم منزل. با عصا (البته مصنوعی بود) به طرف منزل رفتم و کم کم راه رفتنم را بهتر کردم و... بعداً جریان را برای مادرم تعریف کردم.
📡ا https://b2n.ir/j10202
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهم دیروز و امروز
#آیۀ۱۰۶و۱۰۷سورۀهود
🌷فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ
🌷ترجمه 👇
امّا (آن) كسانى كه بدبخت شده اند، پس در آتش (اند و در آنجا) ناله اى (زار) و خروشى (سخت) دارند.
🌷خَلِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَوتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ
🌷ترجمه 👇
(و) تا آسمان ها و زمین پایدار است، در آن (آتش) جاودانند، مگر آنچه خداوند بخواهد، همانا پروردگارت هر چه را اراده كند، انجام مىدهد.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/m28077
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۰۴ از کتاب «داستانهای شگفت»، متنی را آورده که ظاهراً نوشته راویست و در آن چنین آمده:
حقیر «سید حسن برقعی»، مدتی است که توفیق تشرف به مسجد صاحب الزمان ارواحنا فداه معروف به «مسجد جمکران قم» نصیبم میشود.
سه هفته قبل (شب چهارشنبه پنجم ربیع الثانی ۱۳۹۰قمری) مشرف شدم و در قهوه خانه مسجد که مسافرین برای رفع خستگی مینشینند و چای میخورند، به شخصی برخورد کردم به نام ((احمد پهلوانی)) ساکن [[حضرت عبدالعظیم، امامزاده عبداللّه، کبابی توکل]]، سلام کرد و جواب دادم و احوالپرسی شروع شد.
گفت:
من چهار سال تمام است شبهای چهارشنبه به ((مسجد جمکران)) مشرف میشوم.
گفتم:
قاعدتاً چیزی دیدهای که ادامه میدهی و قاعدتاً کسی که در خانه امام زمان (صلوات اللّه علیه) آمد ناامید نمیرود، حاجتی گرفتهای؟!
گفت:
آری اگر چیزی ندیده بودم که نمیآمدم. و ادامه داد:
سال قبل، شب چهارشنبهای بود که بهخاطر شرکت در مجلس عروسیِ یکی از بستگانِ نزدیک در تهران، نتوانستم مشرف شوم، گرچه مجلس عروسی، گناه آشکاری نداشت، تا شام ماندم و شام خوردم و به منزل رفتم و خوابیدم پس از نیمه شب از خواب بیدار شدم تشنه بودم خواستم برخیزم دیدم پایم قدرت حرکت ندارد، هرچه تلاش کردم پایم را حرکت بدهم نتوانستم.
همسرم را بیدار کردم و گفتم:
پایم حرکت نمیکند!
گفت:
شاید سرما خوردهای!
گفتم:
فصل سرما نیست (تابستان بود) بالاخره دیدم هیچ قدرت حرکت ندارم، در همسایگی رفیقی داشتم به نام «اصغرآقا» گفتم:
به اصغرآقا بگویید بیاید.
اصغرآقا آمد، گفتم:
برو دکتر بیاور
گفت: در این ساعت شب، دکتر نیست.
گفتم: چارهای نیست، باید کاری بکنیم.
بالاخره رفت و دکتری را که نامش «دکتر شاهرخی» است و در فلکه مجسمه ((حضرت عبدالعظیم)) مطب دارد آورد.
دکتر پس از معاینه، چکشی داشت روی زانویم زد، هیچ نفهمیدم و پایم حرکت نکرد، سوزنی داشت در کف پایم فرو کرد، متوجه نشدم، در پای دیگرم فرو کرد درد نگرفت، سوزن را به بازویم زد، درد گرفت. نسخهای داد و رفت.
در غیاب من به اصغرآقا گفته بود:
خوب نمیشود، سکته است.
صبح شد بچهها از خواب برخاستند مرا به این حال دیدند شروع به گریه و زاری کردند.
مادرم فهمید به سر و صورت میزد. غوغایی در منزل ما بود، شاید در حدود ساعت نُه صبح بود، گفتم:
ای امام زمان! من هرشب چهارشنبه خدمت شما میرسیدم ولی دیشب نتوانستم بیایم اما گناهی نکردهام، توجهی بفرمایید، گریهام گرفت و با حال گریان، خوابم برد، در خواب دیدم آقایی آمدند عصایی به دستم دادند فرمودند برخیز!
گفتم: آقا نمیتوانم.
فرمود: میگویم برخیز.
گفتم: نمیتوانم.
آمدند دستم را گرفتند و از جا حرکت دادند. در همین حال از خواب بیدار شدم، دیدم میتوانم پایم را حرکت دهم، نشستم و سپس برخاستم و برای اطمینان خاطر، از شوق جست و خیز میکردم و به اصطلاح پایکوبی میکردم ولی برای اینکه مبادا مادرم مرا به این حال ببیند و از شوق سکته کند خوابیدم.
وقتی مادرم آمد، کم کم به او حالی کردم که در اثر توسّل به ولی عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) شفا یافتم
بعد گفتم:
به اصغرآقا بگویید بیاید.
آمد، گفتم:
برو به دکتر بگو بیاید یکبار دیگر من را معاینه کند و به او بگو فلانی خوب شد.
اصغرآقا رفت و برگشت گفت:
دکتر میگوید:
دروغ است خوب نشده، اگر راست میگوید خودش بیاید.
خودم رفتم به مطب دکتر، اما با اینکه با پای خودم رفته بودم، گویا دکتر باور نمیکرد، با اینحال سوزن را برداشت و به کف پای من زد، دادم بلند شد، گفت چه کردی؟ شرح حال خود و توسل به حضرت ولیّعصر [ارواحنافداه] را گفتم.
گفت:
جز معجزه چیز دیگر نیست. حتی اگر اروپا و آمریکا رفته بودی معالجه پذیر نبود.
📡ا https://b2n.ir/j10202
از 👇
📚داستانهای شگفت
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
سالروز #مباهله وَنیز روز #خاتمبخشیِ حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و #نزول_آیه_ولایت گرامیباد
🌷#آیۀمباهله👈#آل_عمران۶۱
فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ
ترجمه:
پس هر كه پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده با تو محاجه كند، بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما جانهایمان و شما جانهایتان را فرا خوانيم سپس مباهله(نفرین) كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم
🌷 #آیۀولایت👈 #مائده/۵۵
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ
ترجمه:
ولى شما فقط خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زکات (صدقه) مىدهند
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#پیشنهادحفظ۱آیه_در۲روز
سهمامروز وفردا
#آیۀ۱۰۸سورۀهود
🌷وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِى الْجَنَّةِ خَلِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَوتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ عَطَآءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ
🌷ترجمه 👇
و امّا كسانى كه خوشبخت (و سعادتمند) شدهاند، پس تا آسمان ها و زمین پابرجاست، در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد (این) عطایى قطع ناشدنى است.
✍️ در صورت تمایل، نکتهها و پیامهای آیه را اینجا ببینید👇
ا https://b2n.ir/d56896
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.
.
#حکایت
در سال دهم هجری، پیامبر (صلی الله علیه وآله) نامهای به مسیحیان نجران فرستادند و از آنها خواستند:
یا مسلمان شوند» و «خداوند یکتا را عبادت کنند
یا به دین خود بمانند، ولی حاکمیت اسلام را بپذیرند و #حکومت_اسلامی نیز در مقابلِ تهاجمات احتمالی، [بدون شرکت خودشان در دفاع] #امنیتشان_را_تأمین_نماید و آنها فقط مالیات ویژه (#جزیه) [[که کمتر از مجموع مقدار خمس و زکات است]] پرداخت نمایند و در میدان پُرخطر #دفاع_شرکت_نکنند.
بزرگان نجران به مشورت پرداختند و به این نتیجه رسیدند که مسلمان نشوند ولی میدانستند که اگر حاکمیت اسلام را نپذیرند، در واقع به معنی اعلان جنگ با مسلمانان است و....
بالاخره، تصمیم گرفتند هفتاد نفر از بزرگان دینی و سیاسی و اجتماعیِ خود را برای مذاکره به مدینه بفرستند.
فرستادگان بنینجران به مدینه رفتند و خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) شرفیاب شدند و علیرغم اینکه با استدلالهای غیر قابل انکار پیامبر خدا مواجه شدند، متأسفانه قبول نکردند که مسلمان شوند و...
در اینجا #آیه۶۱سوره_آلعمران نازل شد و دستور مباهله داد.
یعنی:
دو گروه در یک جا جمع شوند و از خدا بخواهند تا دروغگو را رسوا و مجازات کند
مسیحیان مباهله را پذیرفتند و زمان و مکان مباهله تعیین شد.
خداوند از پیامبر اکرم خواست تا همراه با نزدیکترین کسانش [[[از زنان (فقط فاطمه زهرا علیهاالسلام)، از فرزند (امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) از عزیزترین افراد، آنکه به منزله جان رسولخدا باشد (فقط امام علی علیهالسلام)]]] به مباهله مسیحیان برود.
و...
#روز۲۴ذیحجه، هنگام بالا آمدن آفتاب، پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) درحالیکه دست علی بن ابی طالب (علیه السلام) را گرفته بود از خانه بیرون آمد.
امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) را پیش رو روانه فرمود و حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از پشت سرشان راه افتادند تا به محل تعیین شده برای مباهله رسیدند.
اسقف مسیحیان با همراهانش آمد و از رسولخدا صلوات الله علیه وآله پرسید:
با چه کسانی با ما مباهله میکنید؟
پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود:
با بهترین اهل زمین و نیکوکارترین اهل دنیا، زیرا خداوند متعال دستور داده که آنها را بیاورم و همراهان خود را معرفی فرمود.
اسقفهای نجران تا متوجه شدند که پیامبر خدا نزدیکترین کسانش را همراه آورده بهاندازهای وحشت کردند که چهرههایشان زرد شده بود.
ابوحارثه (یکی از اسقفها) که میل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده پا پیش گذاشت و دست بزرگ مسیحیان را گرفت و او را به کناری برد و او را نصیحت کرد و از عواقب این مباهله مطلع کرد و گفت:
به خدا قسم اگر آن بزرگواران دست به دعا بردارند، نام و نشانی از ما نمیماند، بهتر است برویم با او صلح کنیم.
و...
بنی نجران مسلمان نشدند ولی حاضر به قبول معاهدهای شدند که به موجب آن
اولا:
شرکت در دفاع از آنان برداشته میشد
دوما:
اسلام، امنیت آنان را در مقابل تهاجمات احتمالی برعهده میگرفت
سوما:
مسیحیان، مالیات خاصی را به حکومت اسلامی میپرداختند.
پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) به امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند:
شرایط ذمه و مقدار آن را به آنها بگوید.
بعد از معین نمودن مقدار مالیات خاص (جزیه) و شرایط آن، امیرالمومنین (علیه السلام) آنها را نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) آوردند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند:
اگر با من و این اهلبیت من، مباهله کرده بودید به صورت میمون و خوک میشدید و این منطقه برای شما آتش میشد و در کمتر از یک سال تمامی مسیحیان نابود میشدند.
🌷 برگرفته از👇👇
📚 تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۳۸
📚 اقبال، ج ۲ ص ۳۵۰-۳۰۹
📚 قلائدالنحور، ج ذیالحجه ص ۴۲۶
🤲 پروردگارا 🤲
بشریت را در مقابل #کرونا
و
شرارتهای حاکمان #آمریکا
محافظت بفرما
.