eitaa logo
اعتدال (عدالت‌پذیری)
134 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
757 ویدیو
42 فایل
ارتباط با مدیران کانال = hadi_moshfegh@
مشاهده در ایتا
دانلود
. راوی کتاب در چاپ جدید کتاب نقل کرده است يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير خلوتی به محل كار مي‌رفتم، يك خانم بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و دست تكان مي‌داد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم. سلام كرد و گفت: مي‌خواهم بروم بيمارستان ... دیدم، محل كار من نزديك همان بيمارستان است. گفتم بفرمایید. سوارشد، كتاب «سه دقيقه در قيامت» روي صندلي عقب بود. برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، مي‌تونم اين كتاب را بخوانم؟ گفتم: كتاب را برای خودتان برداريد. به شرطي كه بخوانيد. تشكر كرد. مقابل بيمارستان توقف كردم. تشكر كرد و پياده شد و ... چند ماه بعد، يك روز عصر، وقتي از درب اداره بيرون آمدم و وارد خيابان اصلي شدم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد! توقف كردم. ظاهراً خوب مرا مي‌شناخت! شيشه را پايين آوردم. جلو آمد و سلام كرد و گفت: مرا شناختيد؟سرم را پايين گرفتم و گفتم: شرمنده، نه! گفت: چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. من پزشک هستم. چند دقيقه‌اي با شما كار دارم. گفتم: بله! حال شما خوبه؟... ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش دادم. گفت: شما راوي كتاب «سه دقيقه در قیامت» هستيد؟ كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ گفتم: بله گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، و سوال از همکاران‌تان فهمیدم، اينجا كار مي‌كنيد. گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، خيلي روی من تأثیر گذاشت و مرا در مورد معاد به فكر فرو برد. اينكه، روزي دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير مي‌شوم. وقتی می‌میرم، جواب خداوند را چه بدهم؟! خيلي فكر كردم و يك هفته بعد از خواندن كتاب، تصميم جدي گرفتم كه توبه كنم و تمام اشتباهات گذشته‌ام را ترك كنم. اما همان روز كه توبه کردم، تصادف وحشتناكي اتفاق افتاد و مرگ را با چشمم ديدم! دقیقاً مشاهده كردم كه روحم از بدنم خارج شد و دو مأمور مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي به دستم زدند كه بود. گفتم: من كه امروز توبه كردم. واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم. يكي از دو مأمور گفت: بله، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما با باید جبران کنی! گفتم: من با تمام بدي‌هایم، خيلي مراقب بودم كه حق كسي در زندگی‌ام وارد نشود. مردم و تمام بيمارانم و... از من راضي هستند. گفت: بله، درست است، اما حق نفر بر گردن توست! وقتي تعجب مرا ديد، توضیح داد: خداوند زيبایی‌های بسیاری به تو عطا كرد، اما تو چه كردي؟! بجای شکرگذاری، با آرايش و لباس نامناسب از خانه بيرون مي‌آمدي و سبب گناه و مشکلات دیگر برای مرد شدی! گفتم: خُب آنها نگاه نمي‌كردند! جواب داد: بله، درست است ولی اگر شما حجاب را رعايت مي‌كردي و آنها به شما نگاه مي‌كردند، گناهي براي شما نبود. اما اكنون، یکی از علت‌های مشکلات آنان، تو هستی! و اين حق الناس است و در عذاب خواهي بود تا عمر تك تك آن‌ها به پایان برسد و بمیرند و به برزخ بيايند و اگر ثوابی داشته باشی به آنها بدهی و رضايت بگيري. اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم بکنم. دست‌بندی از آتش به دستم زدند و مرا به سمت محل عذاب بردند. زماني كه قرار بود مرا به آتش بیاندازند، به ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم و چون توبه کرده بودم، اجازه دادند متوسل شوم و من فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده... تا اين جمله را گفتم، به داخل بدنم پرتاب شدم! و علائم حياتي برگشت و... مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم، اما از وقتي به هوش آمده‌ام، بخاطر دستبندآتشی که بر دستم زده بودند، تاول‌هاي مچ دستانم هنوز می‌سوزد و از سوزش مچ دستم در عذاب هستم و اين مشكل برطرف نشده! و جاي تاول‌هاي آن روي مچ من باقي است! و... با بغض و گريه ادامه داد: خواستم شما بگویید، چطور اين نفر را پيدا كنم؟ و چطور از آنها حلاليت بطلبم؟ روای گفته است: هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد، فقط يكي از علماي رباني را به او معرفی نموده و خداحافظی کردم. 📚 از چاپ جدید کتاب ، ص۱۰۳ 📡متن کامل کتاب «سه دقیقه در قیامت»👇 ا https://b2n.ir/022441 ❣️لطفا ❣️ برای نجات بشریت از و شرارت‌های حاكمان 🤲 دعابفرمائید 🤲 💓 اینجا 👇👇 ا https://t.me/etedal_naghd 👇👇👇 ا @etedalhamrah با حذف یا تغییر لینك