eitaa logo
اعتدال (عدالت‌پذیری)
134 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
757 ویدیو
42 فایل
ارتباط با مدیران کانال = hadi_moshfegh@
مشاهده در ایتا
دانلود
. جامعۀ تازه شکل گرفتۀ مسلمانان اطلاع یافتند که در قلمرو امپراتوری عظیم ساسانیان، مردم ایران گرفتار محرومیت از و نداشتن حق و... هستند و آنقدر به مردم ستم شده که آماده‌اند کمک کنند تا از آن وضع بیرون بیایند. از سوی دیگر، جنگ‌قدرت طولانی‌مدت، بین اشراف‌زادگان در شرق تا غرب ایران، در جریان بود. به همین دلیل☝️ امپراتوری ساسانی که دارای بزرگترین ارتش جهان بود از درون تضعیف شده بود. لذا، [[درحالی که کل جمعیت مسلمانان (اعم از زن و مرد، پیر و جوان، کودک و بزرگ، بیمار و سالم، کشاورز و صنعت‌گر و تاجر و...) به صدهزار نفر نمی‌رسید]] خلیفه دوم اندک نیروی رزمی مسلمانان را بسوی ایران فرستاد و فرماندهی پیشقراولان بر عهده «زَهرَة بن عبد اللّه» بود. در همین حال، حکومت ساسانی، رستم فرخ‌هرمز (فرخ زاد) را در رأس سپاهی عظیم و ادوات كامل، برای مقابله با مسلمانان به قادسیه فرستاد. رستم، شب اول، «زَهرَة» را دعوت کرد و از او خواست، «طلا بگیرند و برگردند!!» زهرة گفت: ما چشم به مال شما نداریم. بلکه معتقدیم: هركس در راه خدا برای رهایی انسان‌ها از ظلم، تحمل رنج نماید، نزد خدا عزیز می‌گردد. رستم گفت: دین‌تان چیست؟ زهرة گفت: دین ما ۳ ركن دارد: اعتقاد به «یگانگی خدا» و «حیات بعد از مرگ» و «رسالت محمد(ص)» رستم گفت: این كه عیب ندارد. دیگر چی؟ زهرة گفت: اسلام، همه قشرهای انسانی را برابر می‌داند و طبقه‌بندی انسان‌ها به «اشراف» و «محروم» را مردود می‌داند. رستم گفت: این اشكال دارد. زیرا، از زمان اردشیر، در ایران مخصوص است و «کشاورز» و «صنعت‌گر» و...، حتی حق ندارند غیر از شغل اجدادی خود، شغل دیگری داشته باشند! چه رسد که بخواهند با اشراف‌زادگان برابر باشند. زهرة گفت: اما ما عقیده داریم، تنها، عمل به وظیفه، انسان را نزد خدا عزیز می‌كند. رستم، پیکی نزد سعد ابی وقاص بفرستاد تا کسی را برای مذاکره بفرستد که دارای اختیار کامل باشد. سعد، «ربعی بن عامر» را مأمور این كار کرد و او عازم خیمه فرماندهی ساسانیان شد. از آن طرف مشاوران رستم، برای آنكه فرستاده مسلمانان را مرعوب کنند، هرچه توانستند تشریفات و تجملات فراهم کردند. نماینده مسلمانان، در ساده‌ترین شکل ممکن وارد شد. وقتی آن تشریفات و تجملات را دید، فهمید كه برای مرعوب کردن او ایجاد کرده‌اند. لذا، خواست با اسب وارد خیمۀ رستم شود. و مأمورین خواستند مانع شوند ولی با اشارۀرستم از او جلوگیری نکردند. نزدیك تخت رستم از اسب پیاده شد. یكی از پشتی‌های زرین را که در خیمه گذاشته بودند، با نیزه سوراخ كرد و افسار اسبش را به آن گره زد. پلاس كهنه‌ای كه جُل اسبش بود، به عنوان روپوش به دوش انداخت. و با وقار و آرام، مقابل تخت رستم ایستاد. سپس فرش را عقب زد و روی خاك نشست. گفتند: روی فرش بنشین! گفت: ما از این زیورها خوش‌مان نمی‌آید. و... رستم پرسید: چرا اینجا آمده‌اید؟ گفت: برای رهایی مردمی كه از حق‌شان محروم شده‌اند و همگی حاضریم در این راه كشته شویم و... رستم گفت: فعلا تصمیم به جنگ را تأخیر بیندازید تا ما بعد از مشورت تصمیم بگیریم. گفت: چند روز؟ رستم گفت: ما باید با رؤسا و بزرگان خود مشورت كنیم تا تصمیم بگیریم. ربعی، احتمال داد منظورش وقت کُشی‌ست، گفت: ما در این گونه مواقع بیش از سه روز تأخیر را جایز نمی‌دانیم. من سه روز مهلت می‌دهم تا یكی از سه كار را انتخاب كنید: یا مسلمان شوید و به دستورات اسلام در مورد بندگان خدا عمل کنید. یا اگر مسلمان نمی‌شوید، طبقه‌بندی بندگان خدا را لغو کنید و تحت حاکمیت اسلام با پرداخت «جزیه» [[مالیات ویژۀ غیر مسلمان که کمتر از زکات اسلامی‌ست]] به حکومت بدهید. اما اگر نه اسلام را بپذیرد و نه برابری انسان‌ها را اجرا کنید، پس آماده نبرد باشید. پس از این جریان، رستم، که بسیار تحت تأثیر منطق مسلمانان قرار گرفته بود، با اشراف‌زادگان ساسانی مشورت كرد، اما آنها گفتند: ممكن نیست ما به این دین درآییم یا با طبقات پایین مردم برابر باشیم!! و... راهی جز جنگ باقی نگذاشتند. و... قرار بر جنگ شد و سپاه اندک مسلمانان با تکرار پی‌درپیِ شعار « بر مسلمان » به میدان آمدند. بدنۀ سپاه ساسانی [که از طبقات پایین بودند و تحت ستم اشراف و محرومیت‌های گوناگون قرار داشتند، با شنیدن منطق مسلمانان، برای رهایی امیدوار شده بودند و انگیزه‌ای برای جنگ نداشتند و...] لذا، سپاه عظیم و بی‌انگیزۀ ساسانی از تعداد اندکی مسلمانِ مصمم، شكست سختی خورد و جان رستم نیز فدای خودخواهی اشراف‌زادگان شد. 📚 اقتباس از👇 مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۸، ص ۴۳۳ ا https://b2n.ir/p89309 از 👇 📚 كامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۱۹ 👇👇 ا @etedalhamrah یا تغییر لینک