eitaa logo
اعتدال (عدالت‌پذیری)
133 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
763 ویدیو
42 فایل
ارتباط با مدیران کانال = hadi_moshfegh@
مشاهده در ایتا
دانلود
هشتمین جانشین رسول‌خدا(ص) حضرت (علیه‌السلام) مبارک‌باد 🕌 اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت تاثیر... 🔆 رحمةالله‌علیه: همه قدرت‌ها در هرجا که هستند، محتاج به توجه خاص حضرت امام رضا (علیه السلام) هستند 📚صحیفه نور،جلد ۱۶،صفحه ۲۳۱ 🌤 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🌤 .
. آیت‌الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: مرحوم «عباسعلی» مشهور به «حاج مؤمن» علیه‌الرحمه، گفت: مرحوم عالم کامل جناب حاج «سید هاشم امام جماعت مسجد سردزک»، روزی پس از نماز جماعت منبر رفت و در مسئله لزوم حضور قلب در نماز و اهمیت آن، مطالبی فرمود. ضمن آن فرمود: روزی در این مسجد پدرم «مرحوم آقای حاج سید علی اکبر یزدی (اعلی اللّه مقامه) می‌خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم، ناگاه مردی در هیئت اهل دهات وارد شد و از صفوف جماعت عبور کرد تا صف اول پشت سر پدرم قرار گرفت. بعضی از مؤمنین از اینکه یک نفر دهاتی در محلی که باید جای اهل فضل باشد آمده، ناراحت شدند. او اعتنایی نکرد و به نماز ایستاد ولی در رکعت دوم در حال قنوت، قصد فرادا نمود و نمازش را تمام کرد و همانجا نشست و سفره‌ای که همراه داشت باز نمود و شروع به خوردن نان کرد. وقتی نماز تمام شد، برخی از نمازگزاران به او اعتراض کردند ولی او هیچ نمی‌گفت! پدرم متوجه مردم شد و گفت: چه خبر است؟ گفتند: این مرد دهاتی جاهل به احکام نماز آمده صف اول، پشت سر شما اقتدا کرده و وسط نماز قصد فرادا کرده و بعد نشسته غذا می‌خورد. پدرم به آن شخص گفت: چرا چنین کردی؟ گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم؟ پدرم گفت: در حضور همه بگو. گفت: من وارد این مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت بهره‌ای ببرم، وقتی اقتدا کردم دیدم شما وسط سوره حمد، از نماز بیرون رفتید و در این خیال واقع شدید که من پیر شده‌ام و از آمدن به مسجد عاجزم، الاغی لازم دارم که برای رفت و آمد به مسجد بر آن سوار شوم، بعد به میدان الاغ فروش‌ها رفتید و خری را انتخاب کردید و در رکعت دوم در خیال تعیین جای الاغ و تهیه خوراک بودید و... من دیدم بیش از این سزاوار نیست به امامت شما نماز بخوانم و نماز خودم را به فردا تمام کردم. این را گفت و سفره را پیچید و حرکت کرد. پدرم بر سر خود زد و با آه و ناله گفت: این مرد بزرگی است او را بیاورید که مرا به او حاجتی است. مردم رفتند که او را برگردانند ولی دیگر هیچ‌کس او را ندید و تا این ساعت دیگر دیده نشد. ✍ شهید دستغیب افزوده: پس باید متوجه بود که هیچوقت نباید به نظر حقارت به مؤمنی نگریست زیرا ممکن است دوست خدا عمل صحیحی بجا آورد و دیگری، به واسطه حمل به صحت نکردن، به او اعتراض کند و دلش را بشکند. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان سی و ششم 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌ امروز و فردا ۸۲و۸۳سورۀهود 🌷 فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾ 🌷ترجمه 👇 پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگ‏پاره‌هايى از [نوع] سنگ گِل‌هاى لايه لايه بر آن فرو ريختيم (۸۲) 🌷مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ﴿۸۳﴾ 🌷ترجمه 👇 [سنگ‌هايى] كه نزد پروردگارت نشان‏ زده بود و [خرابه‌هاى] آن از ستمگران چندان دور نيست (۸۳) ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/h14640 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ✅ حکایت آیت‌الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: عالم متقی جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام – رحمة اللّه علیه – فرمود من عادت داشتم همیشه پس از فراغت از نماز جماعت با کسی که طرف راست و چپ من بود، مصافحه می‌کردم، وقتی در نماز جماعت مرحوم میرزای شیرازی – اعلی اللّه مقامه – در سامرا پس از نماز، با طرف راست خود که یک نفر از اهل علم و بزرگوار بود، مصافحه کردم [دست دادم] و در طرف چپ، یک نفر دهاتی بود که به نظرم کوچک آمد و با او مصافحه نکردم، بلافاصله از خیال فاسد خود پشیمان شده و به خودم گفتم شاید همین شخصی که به نظر تو مقام و موقعیتی ندارد، نزد خدا محترم و عزیز باشد، فوراً با کمال ادب با او مصافحه کردم. ناگهان بوی مُشک [نوعی عطر] که مانند مُشک‌های دنیوی نبود به مشامم رسید و سخت لذت بردم و خوشوقت و دلشاد شدم و احتیاطاً از او پرسیدم با شما مشک است؟ فرمود: نه من هیچوقت مشک نداشتم. یقین کردم که از بوهای روحانی و معنوی است و نیز یقین کردم که شخصی است جلیل القدر و روحانی. از آن روز متعهد شدم که هیچوقت به هیچ مؤمنی به حقارت ننگرم. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان سی و هفتم ✅ حکایت : آیت شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (دندانساز) عجایبی از ایام مجاورت در هندوستان که مشاهده کرده بود نقل می‌کرد، از آن جمله می‌گفت: عده‌ای از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهداء معتقد و علاقه‌مند هستند و برای برکت مال‌شان با آن حضرت شرکت می‌کنند. یعنی در سال مقداری از سود خود را در راه آن حضرت صرف می‌کنند و بعضی از آن‌ها روز عاشورا به وسیله شیعیان، شربت و پالوده و بستنی درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران می‌دهند و بعضی آن مبلغی که راجع به آن حضرت است به شیعیان می‌دهند تا در مراکز عزاداری صرف نمایند. یکی از آنان را عادت چنین بود که همراه سینه زن‌ها حرکت می‌کرد و با آن‌ها سینه می‌زد وقتی مُرد، بنا به رسوم مذهبی خودشان، بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعه‌ای از سینه‌اش که آتش، آن دو عضو را نسوزانده بود. بستگانش آن دو قطعه را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: این دو عضو راجع به حسین شماست. ... اَللّهُمَ‏ ارْزُقْنى‏ شَفاعَةَ الْحُسَينِ يوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى‏ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَک‏ مَعَ ‏الْحُسَينِ وَ اَصْحابِ الْحُسَينِ، الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَينِ عَلَيهِ السَّلامُ. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان چهل و پنجم 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۸۲و۸۳سورۀهود 🌷 فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾ 🌷ترجمه 👇 پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگ‏پاره‌هايى از [نوع] سنگ گِل‌هاى لايه لايه بر آن فرو ريختيم (۸۲) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ﴿۸۳﴾ 🌷ترجمه 👇 [سنگ‌هايى] كه نزد پروردگارت نشان‏ زده بود و [خرابه‌هاى] آن از ستمگران چندان دور نيست (۸۳) ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/h14640 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۸۲و۸۳سورۀهود 🌷 فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾ 🌷ترجمه 👇 پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگ‏پاره‌هايى از [نوع] سنگ گِل‌هاى لايه لايه بر آن فرو ريختيم (۸۲) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ﴿۸۳﴾ 🌷ترجمه 👇 [سنگ‌هايى] كه نزد پروردگارت نشان‏ زده بود و [خرابه‌هاى] آن از ستمگران چندان دور نيست (۸۳) ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/h14640 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت‌الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام – رحمة اللّه علیه – فرمود: شنیدم از عالم بزرگوار وسید عالیمقدار امام جمعه بهبهانی (اسم شریفش را نیز نقل فرمود ولی بنده [شهید دستغیب] فراموش کرده‌ام) که در اوقات تشرف به مکه معظمه، روزی به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مکان مقدس از خانه خارج شدم، در بین راه، خطری پیش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد و با کمال سلامتی از آن خطر رو به مسجد آمدم، نزدیک در مسجد، خربزه زیادی روی زمین ریخته بود و صاحبش مشغول فروش آن‌ها بود، قیمت آن را پرسیدم گفت آن قسمت، فلان قیمت و قسمت دیگر ارزان‌تر و فلان قیمت است، گفتم پس از مراجعت از مسجد می‌خرم و به منزل می‌برم. به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم، در حال نماز در این خیال شدم که از قسمت گران آن خربزه بخرم یا قسمت ارزان‌ترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در این خیال بودم و چون از نماز فارغ شدم و خواستم از مسجد بیرون بروم، شخصی از در مسجد وارد شد و نزدیک من آمد و در گوشم گفت: خدایی که امروز تو را از خطر مرگ، نجات بخشید آیا سزاوار است که در خانه او نماز خربزه ای بخوانی؟ فوراً به فکر فرو رفتم و متوجه عیب خود شدم و به خود لرزیدم، خواستم دامنش را بگیرم ولی او را نیافتم. در ادامه داستان بالا، آیت الله شهید دستغیب افزوده است: در کتاب قصص العلمای مرحوم تنکابنی، صفحه ۳۱۱ می‌گوید: از جمله کرامت سید رضی [مؤلف نهج‌البلاغه] (علیه الرحمه) آن است که در وقتی از اوقات سید رضی نماز خود را به برادرش سیدمرتضی علم الهدی (علیه الرحمه) اقتدا کرد چون به رکوع رفتند سید رضی نمازش را نیت فرادا کرد و ادامه نماز را با جماعت نخواند. سبب فراد کردن نماز را از وی سؤ ال کردند، در جواب فرمود: چون به رکوع رفتم دیدم که امام جماعت که برادرم سید مرتضی باشد به مسئله‌ای شرعی فکر می‌نماید و خاطرش بدان متوجه است و دیدم که در دریای خون غوطه‌ور است، من هم نماز خود را فرادا کردم. آری: اگر چه حضور قلب در نماز از شرایط صحت نماز نیست ولی نماز بی حضور قلب موجب قرب به خدا نخواهد شد. اَللّهُمَّ اِنّی اَعُوذُبِکَ مِنْ صَلوةٍ لا تُرْفَعُ خدایا از نمازی که بالا نرود به تو پناه می‌برم 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان سی و هشتم 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروزوفردا👈 ۸۴سورۀهود 🌷 وَ إِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَ لَاتَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَ الْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ 🌷ترجمه 👇 و به سوى [مردم] مدین، برادرشان شعیب [را فرستادیم، او] گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنید [كه] جز او خداى دیگرى براى شما نیست و پیمانه و ترازو را [در هنگام خرید و فروش] كم نگذارید، همانا [در این صورت] من شما را به خیر [و صلاح] مى‌بینم و براستى كه من از عذاب روز فراگیر [قیامت] بر شما مى‌ترسم. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/e26624 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت‌الله شهید دستغیب در بخشی از «داستان ۴۱» کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: شیخ مفید (علیه الرحمه) از صفحه ۱۴۰ کتاب «مدینة المعاجز»، نقل نموده که فرموده است: نزد جعفر دقاق رفتم و چهار کتاب در علم تعبیر از او خریدم، هنگامی که خواستم بلند شوم و از نزد او بروم،، گفت: بنشین تا قضیه‌ای که برای من و یکی از دوستانم اتفاق افتاده را برایت تعریف کنم که برای یاری مذهبت نافع است. جعفر دقاق ادامه داد: من و دوستم مدتی در محله ((باب البصره)) به کلاس درس مردی به نام «ابوعبداللّه محدث» می‌رفتیم و احادیثی از او می‌نوشتیم و هرگاه حدیثی در فضائل اهل بیت (علیهم‌السلام) املا می‌کرد در آن طعن می‌زد تا روزی مطالبی در مورد فضائل حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) برای ما گفت سپس گفت: این‌ها به ما سودی نمی‌بخشد؛ زیرا علی (علیه السلام) مسلمین را کشت و نسبت به حضرت زهرا هم جسارت‌هایی کرد جعفر داقاق ادامه داد: سپس به رفیقم گفتم سزاوار نیست که از این مرد چیزی یاد بگیریم چون دین ندارد و همیشه به علی و زهرا (علیهماالسلام) جسارت می‌کند و هیچ‌یک از مذاهب مسلمانات چنین چیزی را جایز نمی‌داند. رفیقم سخنانم را تصدیق کرد و گفت: سزاوار است به سوی دیگری رویم و به او باز نگردیم. جعفر داقاق افزود: شب در خواب دیدم مثل اینکه به مسجد جامع می‌روم و دیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام بر استری بدون زین سوار است و به مسجد جامع می‌رود و «ابوعبداللّه محدث» را دیدم که در راه بود. با خود گفتم وای اگر گردنش را به شمشیرش بزند!! پس وقتی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به او نزدیک شد با چوبش به چشم راست او زد و فرمود: ای ملعون! چرا من و فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را دشنام می‌دهی؟ محدث دستش را روی چشم راستش نهاد و گفت: آخ کورم کردی! جعفر ادامه داد: بیدار شدم و خواستم به سوی رفیقم بروم و خوابم را به او بگویم. ناگاه دیدم او به سوی من می‌آید در حالی که رنگش دگرگون شده گفت: آیا می‌دانی چه شده؟ گفتم: چه شده؟! گفت: خوابی درباره محدث دیدم و خوابش [که بدون کم و کاست با خواب من یکی بود] را تعریف کرد. گفتم: من هم همین خواب را دیدم، الآن می‌خواستم بیایم به تو بگویم. دوستم گفت: بیا تا با قرآن نزد محدث برویم و برایش سوگند بخوریم که چنین خوابی دیده‌ایم و با هم توطئه نکرده‌ایم و او را نصیحت کنیم تا از این اعتقاد برگردد. بلند شدیم و به در خانه‌اش رفتیم، در بسته بود، کنیزی آمد و گفت حالا نمی‌شود او را دید. اصرار مردیم، باز همان جواب را داد، سپس گفت: شیخ دستش را روی چشمش گذاشته و از نیمه شب فریاد می‌زند و می‌گوید علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) مرا کور کرد و از درد چشم فریاد می‌زند. به او گفتیم: ما برای همین به اینجا آمدیم. پس در را باز کرد و داخل شدیم، او را دیدیم به زشت‌ترین صورت‌ها فریاد می‌زند و می‌گوید مرا با علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) چکار که دیشب چشم مرا با چوبش زد و کورم کرد. جعفر دقاق افزود: آنچه ما در خواب دیدیم او برایمان گفت، به او گفتیم از اعتقادت برگرد و دیگر به ساحت مقدس‌شان جسارت نکن. گفت: خدا پاداش خیر به شما ندهد، حتی اگر علی (علیه‌السلام) چشم دیگرم را کور کند او را بر ابوبکر و عمر مقدم نخواهم داشت، از نزدش برخاستیم، سه روز دیگر به دیدنش رفتیم دیدیم چشم دیگرش نیز کور شده و باز از اعتقادش برنگشت، پس از یک هفته سراغش را گرفتیم گفتند به خاکش سپرده‌اند و پسرش از خشم علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) مرتد شده و به روم رفته. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۸۴سورۀهود 🌷 وَ إِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَ لَاتَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَ الْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ 🌷ترجمه 👇 و به سوى [مردم] مدین، برادرشان شعیب [را فرستادیم، او] گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنید [كه] جز او خداى دیگرى براى شما نیست و پیمانه و ترازو را [در هنگام خرید و فروش] كم نگذارید، همانا [در این صورت] من شما را به خیر [و صلاح] مى‌بینم و براستى كه من از عذاب روز فراگیر [قیامت] بر شما مى‌ترسم. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/e26624 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: فاضل محقق جناب آقای «میزرا محمود مجتهد شیرازی»، نزیل [ساکن] سامره (رحمة اللّه علیه) فرمود: مرحوم شیخ «محمد حسین جهرمی» که از فضلای نجف اشرف و از شاگردان مرحوم آقا «سید مرتضی کشمیری» (اعلی اللّه مقامه) بود مشکل مالی داشت و معمولاً از شخص عطاری در نجف قرض الحسنه می‌گرفت و هرگاه پولی به او می‌رسید، قرض‌اش پرداخت می‌کرد. مدتی طولانی پولی به او نرسید که به عطار بدهد، روزی نزد عطار آمد و مقداری قرض خواست، عطار گفت: آقای شیخ! قرض شما زیاد است و من بیش از این نمی‌توانم به شما قرض دهم. شیخ «محمد حسین جهرمی» ناراحت شده به حرم مطهر می‌رود و به حضرت امیرالمؤ منین (علیه‌السلام) شکایت می‌کند و می‌گوید: یا مولای! من در جوار شما و پناهنده به شما هستم، قرض مرا ادا کنید. بعد از چند روز، یک نفر از جهر می‌آید و کیسه‌ی پولی به شیخ می‌دهد و می‌گوید: این پول مال شماست، به من داده‌اند که به شما بدهم. شیخ کیسه را گرفت و فوراً به قصد پرداخت تمام بدهی‌اش، نزد عطار رفت تا قرض خود را بدهد و بقیه‌ی را به مصرف فلان و فلان برساند. به عطار گفت: چقدر از من طلب داری؟ عطار گفت: زیاد است، شیخ گفت هرچه باشد می‌خواهم بپردازم. عطار دفتر حساب را آورد و جمع کرد و گفت: فلان مقدار (مرحوم میرزا مبلغ را ذکر نمود و بنده فراموش کرده‌ام). شیخ، کیسه پول را به عطار داد و گفت: طلبت را بردار و بقیه را بده. عطار در حضور شیخ، پول‌ها را شمرد و دید مطابق است با آنچه طلب داشته، بدون یک فلس کم یا زیاد. شیخ با کمال ناراحتی و با دست خالی به حرم مطهر رفت و عرض کرد: یا مولای! اینکه عرض کردم قرض مرا ادا کنید، منظورم این نبود که چیز دیگر نمی‌خواهم. یا مولای من! برای فلان و فلان هم نیاز دارم و... تا از حرم مطهر خارج می‌شود، شخصی مبلغی به او می‌دهد که به اندازه آنچه می‌خواسته بوده و رفع احتیاجش می‌شود. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان ۴۲ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
= آیا می‌دانستید 🔻ا🔻 از ابتدای امکان مراجعه به آراءعمومی تا همین امروز 👈 جز در جمهوری‌اسلامی‌ایران 👉 در مقطعی از تاریخ + در جای دنیا + در کشوری + به ملتی ⏪⏪ انجام [[[برای تعیین نوع حکومت]]] ؟! ✅اگر کسی ☝️☝️ادعا کرد از او بخواهید این نیز☝️☝️ یکی از دلائل خشم از انقلاب‌اسلامی است .