eitaa logo
اعتدال (عدالت‌پذیری)
134 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
757 ویدیو
42 فایل
ارتباط با مدیران کانال = hadi_moshfegh@
مشاهده در ایتا
دانلود
. هوشمندیِ ملی و هدایت الهی 🏴شادی شهدای ۱۵خرداد وقتی انگلیس را [خیلی آسان‌تر از اخراج ] از ایران اخراج نمود و به جزیره‌ای دورافتاده در آفریقا تبعید کرد، از ملت غیور ایران، اعتراضی از و در جای ایران شنیده نشد و در از منابع تاریخ نیز حتی یک کلمه اعتراض از مردم ایران ثبت نشده. اما همین ملت☝️☝️ وقتی مأموران رژیم در اواخر شب ۱۵خرداد سال ۱۳۴۲، به منزل (رحمه الله) یورش بردند و ایشان را بازداشت کردند، {[[(علی‌رغم محدودیت ابزارهای اطلاع‌رسانی)]]} فقط چند ساعت بعد از بازداشت امام (رحمه‌الله) قبل از اذان‌صبحِ روز ۱۵خرداد، جمع کثیری از مردم قم، در مقابل منزل ایشان اجتماع کردند و... 🔹 حدود ساعت ۶صبح، جمعیت خشمگین، به اتفاق فرزند امام خمینی (رحمه‌الله) [شهید، حاج آقا مصطفی (رحمه الله)]، به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (علیهاالسلام) حرکت کردند. و در همراهی مردم با فرزند امام، خیابان‌های شهر قم، مملو از مردان و زنان غیرتمندی شد که در اعتراض به و حمایت از امام خمینی (رحمه‌الله) فریاد می‌زدند و پس از چند دقیقه، صحن‌های مطهر و خیابان‌های اطراف حرم، لبریز از مردمی شد که با خشمِ برخواسته از غیرت و هوشمندی، فریاد می‌زدند: 🔹علما و مراجع تقلید هم با صدور بیانیه‌هایی، خواستار آزادی فوری حضرت امام خمینی (رحمه‌الله) شدند. 🔹حدود ساعت ده صبح، با ورود نیروهای مسلّح برای تقویت نیروهای شهربانی قم، تیراندازی و رگبار مسلسل‌ها شروع شد و تعداد زیادی از مردم شهید و مجروح شدند و تا ساعت پنج عصر، کشتار ادامه یافت. 🔹در همان ساعت‌های اول صبح، به‌محض رسیدن خبر، به‌مردم تهران، تهرانی‌ها نیز مثل سایر شهرها، در اعتراض به دستگیری امام خمینی (رحمه‌الله) به خیابان‌ها ریختند و مأموران رژیم، معترضان تهرانی را نیز قتل‌عام کردند و... قیام خونین ایرانیان، سراسر کشور را فراگرفت. 🔹با رسیدن خبر و به ورامین، جمععیت بسیاری از کشاورزان غیور ورامین، درحالی‌که به‌نشانه‌ی {[نترسیدن از مرگ]} ، به سوی تهران حرکت کردند و در بین راه، نیروهای ، کشاورزان مظلوم و بی‌سلاح و بی‌دفاع را محاصره کردند و به طرز وحشیانه‌ای آنان را کردند و تعداد بسیاری از جنازه شهدا را با چندین کامیون بردند و هرگز اثری از آن شهدا به‌دست نیامد. 🔹وقتی خبر به روستاهای نزدیک تهران رسید، دهقانان کَنْ و مردم روستای جماران نیز بطرف مرکز شهر تهران سرازیر شدند و... 🔹انبوه جمعیّت از بازاری، بارفروش، دانشگاهی و اقشار مختلف مردم، با فریادهای و ، تهران را به لرزه در آوردند. و شاه دست‌نشانده، تهران و قم را به کشتارگاه مخوف و حمام خون تبدیل کرد 🔹همه این جنایت‌ها برای این بود که آمریکایی‌ها از شاه خواسته بودند، حق رسیدگی به حرائم اتباع آمریکا را از دستگاه قضائی ایران سلب کند [[همان ]] و شاه‌بی‌عرضه جرأت نداشت با این خواسته آنان مخالفت نماید. 🔹شاه دست‌نشانده، تهران و قم را به کشتارگاه مخوف و حمام خون تبدیل کرد و [[احتمالاً به دستور آمریکا]]، برای بدنام کردن معترضین، گفت: 😂معترضین از جمال عبدالناصر [رییس‌جمهور مصر] پول گرفته‌اند😂 و... 🔹اما علی‌رغم ادعاهای مسخره ، قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲، روز به روز برافروخته‌تر شد تا... 🔹اگرچه فداکاری‌های مردم در روز پانزده خرداد، موجب آزادی فوری امام خمینی (رحمه‌الله) نشد. ولی از طرفی اعتراض‌ها به همه نقاط ایران کشیده شد و مدت‌ها ادامه داشت. از طرف دیگر مراجع تقلید، با صدور اعلامیه‌های فردی و بیانیه‌های جمعی از امام خمینی (رحمه‌الله) حمایت کردند و... 🔹و علمای طراز اوّل کشور نیز، برای چاره‌جویی، در تهران اجتماع کردند و... 🔹اعتراضات مردمی ۱۰ماه طول کشید و تا پایان سال ۱۳۴۲ و حتی ایام نوروز ۱۳۴۳ ادامه داشت و... 🔹بالاخره، رژیم ، مجبور شد و برای فرونشاندن خشم ملت و ایران، روز ۱۸ فروردین ۱۳۴۳، امام خمینی (رحمه‌الله) را آزاد کرد. ✍ برگرفته از 👇 📡 بیتوته ا https://b2n.ir/a14951 📡 ۱۵خرداد۴۲ ا https://b2n.ir/f67654 🏴شادی شهدای ۱۵خرداد 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز 🏴شادی شهدای ۱۵خرداد سهم‌امروزوفردا👈۷۸سورۀهود 🌷 وَ جَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَاتُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ 🌷ترجمه 👇 و قوم لوط، كه سابقه كارهاى بد داشتند، به سرعت به سراغ او آمدند. [حضرت لوط، براى جلوگیرى از آبرو ریزی، با اشاره به دخترانِ خود، به آنان) گفت: اى قوم من! این‌ها دختران من هستند، [با آنان ازدواج كنید] آنها براى شما پاك‌ترند. پس از خدا پروا كنید و مرا نزد میهمانانم شرمسار نکنید. آیا در (میان) شما یك نفر رشید [جوانمرد] وجود ندارد؟ ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/k01168 🏴شادی شهدای ۱۵خرداد 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت‌الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: تقریباً پانزده [حدو هفتاد] سال قبل، از جمعی از علمای اعلام قم و نجف اشرف شنیدم که پیرمرد هفتاد ساله‌ای به نام «کربلائی محمد کاظم کریمی ساروقی» (اهل ساروق از توابع فراهان اراک) که هیچ سوادی نداشته، در حق او لطف شده و به طرز عجیبی [بصورت ناگهانی] تمام قرآن را حفظ شده. عصر پنجشنبه، «کربلائی محمد کاظم» به زیارت امامزاده‌ای [بقعه‌ی یکی از اولیاء] که در آن روستا مدفون است می‌رود، هنگام ورود، دو نفر سید بزرگوار را می‌بیند و به او می‌فرمایند کتیبه‌ای که در اطراف حرم نوشته شده را بخوان. می‌گوید: من سواد ندارم و نمی‌توانم بخوانم. می‌فرمایند: می‌توانی، بخوان. پس از فرمایش آقایان، حالت بی‌خودی [مدهوش و مبهوت] به او دست می‌دهد و همان‌جا می‌افتد و تا فردا عصر که اهالی روستا برای زیارت امامزاده می‌آیند او را روی زمین افتاده می‌بینند. او را بلند کرده به خود می‌آورند. به کتیبه نگاه می‌کند و می‌بیند سوره جمعه است، تمام آن را می‌خواند و بعد خودش را حافظ تمام قرآن می‌بیند و هر سوره از قرآن مجید را که از او می‌خواستند، از حفظ به طور صحیح می‌خوانده. و از جناب آقای «میرزا حسن» نواده مرحوم «میرزای شیرازی» شنیدم فرمود: مکرر او را امتحان کردم هر آیه‌ای را که از او می‌پرسیدم، فوراً می‌گفت از فلان سوره است و عجیب‌تر آنکه هر سوره‌ای را می‌توانست به قهقرا، [یعنی از آخر سوره به اول آن] بخواند. و نیز فرمود: کتاب تفسیر صافی در دست داشتم برایش باز کرده گفتم: این قرآن است و از روی خط آن بخوان، کتاب را گرفت چون در آن نظر کرد گفت: آقا! تمام این صفحه قرآن نیست و روی آیه شریفه‌ای که در آن صفحه بود، دست گذاشت و گفت: فقط این سطر یا این نیم سطر قرآن است و بقیه قرآن نیست. گفتم: از کجا می‌گویی؟ تو که سواد عربی و فارسی نداری؟ گفت: آقا! کلام خدا نور است، این قسمت نورانی است و قسمت دیگرش (نسبت به نورانیت قرآن) تاریک است. و چند نفر دیگر از علمای اعلام را ملاقات کردم که می‌فرمودند: همه ما او را امتحان کردیم و یقین کردیم امر او خارق عادت [غیر عادی] است و از خداوند فیاض (جل و علیٰ) به او افاضه شده. سالنامه نور دانش نیز در سال ۱۳۳۵ صفحه ۲۲۳، ضمن چاپ عکس کربلائی محمد کاظم، شهادت عده‌ای از بزرگان علما را بر خارق‌العاده [غیر عادی] بودن امر او نقل نموده و افزوده است: موهبتی بودن حفظ قرآن کربلائی ساروقی به دو دلیل ثابت می‌شود. اول: بی سوادی او که عموم اهالی روستای او شهادت می‌دهند و احدی خلاف آن را اظهار ننموده است دوم: بعضی از خصوصیات حفظ قرآن او که از عهده تحصیل و درس خواندن خارج است، به شرح زیر: ۱– هرگاه یک کلمه عربی یا غیر عربی بر او خوانده شود، فوراً می‌گوید که در قرآن هست یا نیست. ۲– اگر یک کلمه قرآنی از او پرسیده شود، فوراً می‌گوید در چه سوره و کدام جزء است. ۳– هرگاه کلمه‌ای در چند جای قرآن مجید آمده باشد، تمام آن موارد را بدون وقفه می‌شمارد و دنباله هرکدام را می‌خواند. ۴– هرگاه در یک آیه یک کلمه یا یک حرکت غلط خوانده شود یا زیاد و کم کنند بدون اندیشه متوجه می‌شود و خبر می‌دهد. ۵– هرگاه چند کلمه از چند سوره به دنبال هم خوانده شود محل هر کلمه را بدون اشتباه بیان می‌کند. ۶– هر آیه یا کلمه قرآنی را از هر قرآنی که به او بدهند، نشان می‌دهد. ۷– هرگاه در یک صفحه عربی یا غیر عربی یک آیه مطابق سایر کلمات نوشته شود، آیه را تشخیص می‌دهد که آن برای اهل علم و فضل نیز دشوار است. این خصوصیات را خوش حافظه‌ترین مردم، نسبت به یک جزوه بیست صفحه‌ای فارسی نمی‌تواند دارا شود تا چه رسد به ۶۶۶۶ آیه قرآنی. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان سی و یکم 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۷۸سورۀهود 🌷 وَ جَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَاتُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ 🌷ترجمه 👇 و قوم لوط، كه سابقه كارهاى بد داشتند، به سرعت به سراغ او آمدند. [حضرت لوط، براى جلوگیرى از آبرو ریزی، با اشاره به دخترانِ خود، به آنان) گفت: اى قوم من! این‌ها دختران من هستند، [با آنان ازدواج كنید] آنها براى شما پاك‌ترند. پس از خدا پروا كنید و مرا نزد میهمانانم شرمسار نکنید. آیا در (میان) شما یك نفر رشید [جوانمرد] وجود ندارد؟ ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/k01168 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: تقی صالح مرحوم «محمد رحیم اسماعیل بیگ» که در توسل به اهلبیت و علاقه قلبی به حضرت سیدالشهداء علیه السلام کم نظیر بود و از این باب رحمت، برکاتی نصیبش شده و در رمضان ۸۷ [۱۳۸۷ قمری] به رحمت حق واصل شده، نقل نمود: در شش سالگی مبتلا به درد چشم شده و تا سه سال گرفتار بوده و عاقبت از هر دو چشم نابینا گردید. در ماه محرم، ایام عاشورا در منزل دائی بزرگوارش مرحوم حاج «محمد تقی اسماعیل بیگ» روضه خوانی بود و چون هوا گرم بود شربت خنک به مردم می‌دادند. گفت: از دائی خودم خواهش کردم که من به مردم شربت بدهم. فرمود: تو نمی‌بینی و نمی‌توانی. گفتم: یک نفر بینا را همراه من کنید تا کمکم کند. قبول فرموده و من با کمک خودش مقداری به مردم شربت دادم. در حال شربت دادن به مردم بودم که مرحوم «معین الشریعه اصطهباناتی» رفت منبر و روضه حضرت زینب (سلام الله علیها) را خواند و من به شدت گریه می‌کردم تا اینکه از خود بی‌خود شدم، در آن حال، بانوی مجللّه‌ای را دیدم و دانستم حضرت زینب (سلام الله علیها) است، دست مبارک بر دو چشم من کشید و فرمود خوب شدی و دیگر چشم درد نمی‌گیری. ناگهان چشمم را باز کردم و اهل مجلس را دیدم، شاد و فرحناک دویدم خدمت دائی و تمام اهل مجلس منقلب شدند و اطراف مرا گرفتند و... به امر دائی‌ام مرا در اطاقی برده ومردم را متفرق نمودند. و نیز همان مرحوم «محمد رحیم اسماعیل بیگ» نقل نمود: چند سال قبل، مشغول آزمایش بودم و غافل بودم از اینکه نزدیکم ظرفی پر از الکل است. کبریت را روشن نموده ناگاه الکل شعله‌ور شد و تمام بدنم از سر تا پایم را آتش زد و سوزاند الا چشمانم را. من را به بیمارستان رساندند و چند ماه در مریضخانه مشغول معالجه بودم از من پرسیدند: چطور چشمت سالم مانده!؟ گفتم: عطای [مجلس عزای امام] حسین علیه‌السلام است که وعده فرمودند «تا آخر عمر، چشمم درد نگیرد.» 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان سی و دوم 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروزوفردا👈 ۷۹و۸۰هود 🌷 قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ ﴿۷۹﴾ 🌷ترجمه 👇 گفتند: تو خوب مى‌‌دانى كه ما را به دخترانت‏ حاجتى نيست و تو خوب مى‌دانى كه ما چه مى‏‌خواهيم (۷۹) 🌷قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ ﴿۸۰﴾ 🌷ترجمه 👇 [لوط] گفت: كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيه‏ گاهى استوار پناه مى‌جستم (۸۰) ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/k01168 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت‌الله شهید دستغیب در داستان ۳۳ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: صاحب مقام یقین، مرحوم «عباسعلی» مشهور به «حاج مؤمن» که دارای مکاشفات و کرامات بسیاری بوده و تقریباً مدت سی سال نعمت مصاحبت با آن مرحوم در حضر و سفر نصیب بنده بود و [از زمان تألیف کتاب] دو سال است که به رحمت ایزدی پیوسته است و آن مرحوم را داستان‌هایی است. از آن جمله: وقتی جاسوس‌های دولتی نزد پسر دائی آن مرحوم به نام «عبدالنبی» اسلحه پیدا کردند، او را گرفتند و زندانش کردند و بالاخره محکوم به اعدام شد. پدرش پریشان ونالان و ناامید از یافتن را چاره گردید. مرحوم حاجی مؤمن به او گفته بود: مأیوس نباش، امروز تمام امور تحت اراده حضرت ولی عصر امام زمان علیه‌السلام می‌باشد، امشب که شب جمعه است به آن بزرگوار متوسل می‌شویم، خدا قادر است که از برکات [شفاعت] آن حضرت، فرزندت را نجات دهد. آن شب را حاجی مؤمن و پدر و مادر آن پسر، احیا می‌دارند و به نماز و توسل به آن حضرت و زیارت آن بزرگوار سرگرم می‌شوند و بعد مشغول قرائت آیه شریفه «اَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ» می‌شوند، آخر شب هر سه نفر بوی مُشک عجیبی را حس می‌کنند و جمال نورانی آن بزرگوار را مشاهده می‌کنند که می‌فرماید: دعای شما مستجاب شد، خداوند فرزندت را نجات بخشید و فردا به منزل می‌آید. حاج مؤمن مرحوم می‌گفت: پدر و مادر از دیدن جمال آن حضرت بی طاقت شده و تا صبح مدهوش و مبهوت بودند، فردا سراغ فرزندشان که قرار بود در آن روز اعدام شود رفتند. به آن‌ها گفته بودند: اعدامش تأخیر افتاده و بنا شده در کار او تجدید نظر شود و بالاخره، پیش از ظهر او را آزاد کردند و با سلامتی کامل به منزل آمد. آیت شهید دستغیب افزوده است: مرحوم حاجی مؤمن را در استجابت دعا در مرض‌های سخت و گرفتاری‌های شدید، داستان‌هایی است که آنچه ذکر شد نمونه‌ای است از آن‌ها. رحمت بی پایان خداوند به روان پاکش باد. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب، داستان ۳۳ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز👈 ۷۹و۸۰هود 🌷 قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ ﴿۷۹﴾ 🌷ترجمه 👇 گفتند: تو خوب مى‌‌دانى كه ما را به دخترانت‏ حاجتى نيست و تو خوب مى‌دانى كه ما چه مى‏‌خواهيم (۷۹) 🌷قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ ﴿۸۰﴾ 🌷ترجمه 👇 [لوط] گفت: كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيه‏ گاهى استوار پناه مى‌جستم (۸۰) ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/k01168 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت‌الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: مرحوم «عباسعلی» مشهور به «حاج مؤمن» علیه الرحمه [که در داستان روز گذشته معرفی شد] نقل کرد: در اول جوانی شوق زیادی به زیارت و ملاقات حضرت حجت علیه‌السلام در من پیدا شد که مرا بی قرار نمود تا اینکه (از روی نادانی و شدت اشتیاق) خوردن و آشامیدن را بر خودم حرام کردم تا وقتی که آقا را ببینم. دو شبانه روز هیچ نخوردم، شب سوم در مسجد سردزک بودم، از روی اضطرار مقداری آب خوردم. حالت غشوه عارضم شد [بی‌هوش شدم]، در آن حال حضرت حجت علیه‌السلام را دیدم و به من تعرض فرمود [با تندی فرمود]: که چرا چنین می‌کنی! و خودت را به هلاکت می‌اندازی! برایت غذا می‌فرستم بخور. به حال خود آمدم، ثلث از شب گذشته دیدم مسجد (مسجد سردزک) خالی است و کسی در آن نیست و کسی درب مسجد را می‌کوبد، آمدم در را گشودم دیدم شخصی عبا بر سر دارد به طوری که شناخته نمی‌شود، از زیر عبا ظرفی پر از غذا به من داد و دو مرتبه فرمود: بخور و به کسی نده و ظرف آن را زیر منبر بگذار. او رفت و من به داخل مسجد آمدم، دیدم برنج با مرغ بریان است، از آن خوردم و لذتی چشیدم که قابل وصف نیست. فردا پیش از غروب آفتاب، مرحوم میرزا «محمد باقر» که از اخیار و ابرار آن زمان بود آمد، اول ظرف‌ها را مطالبه کرد و بعد مقداری پول در کیسه کرده بود به من داد و فرمود: تو را امر به سفر فرموده‌اند این پول را بگیر و به اتفاق جناب «آقا سید هاشم (پیش‌نماز مسجد سردزک)» که عازم مشهد مقدس است برو و در راه شخص بزرگی را ملاقات می‌کنی و از او بهره می‌بری. حاجی مؤمن گفت: با همان پول به اتفاق مرحوم آقا سید هاشم حرکت کردیم تا تهران، وقتی که از تهران خارج شدیم، پیری روشن ضمیر اشاره کرد، اتومبیل ایستاد و چون مرحوم آقا سید هاشم (اتومبیل را دربست اجاره کرده بود) با اجازه او، آن مرد سوار شد و پهلوی من نشست. در بین راه، دستورالعمل‌های بسیاری به من داد و ضمناً زندگی مرا تا آخر عمر به من خبر داد و نیز آنچه خیر من در آن بود برایم می‌گفت و بعداً به تمام آنچه خبر داده بود رسیدم و مرا از خوردن غذای قهوه خانه‌ها نهی فرمود و می‌گفت: لقمه شبهه ناک برای قلب ضرر دارد. خودش هم سفره‌ای همراهش بود هر وقت میل به غذا می‌کرد از آن نان تازه بیرون می‌آورد و به من می‌داد و گاهی کشمش سبز بیرون می‌آورد و به من می‌داد تا رسیدیم به قدمگاه، فرمود: اجل من نزدیک است و من به مشهد مقدس نمی‌رسم. وقتی مرُدم، کفن من همراهم است و مبلغ دوازده تومان دارم با آن مبلغ قبری در گوشه صحن مقدس برایم بخر و غسل و کفن و دفن من باجناب آقاسیدهاشم است. حاجی مؤمن گفت: وحشت کردم و مضطرب شدم. فرمود: آرام بگیر و تا مرگم برسد به کسی چیزی نگو و به آنچه خدا خواسته راضی باش. وقتی به «کوه طرق» (که گنبد امام رضا علیه‌السلام پیدا بود) رسیدیم، اتومبیل ایستاد، مسافرین پیاده شدند و مشغول سلام کردن به حضرت امام رضا علیه‌السلام شدند و شاگرد راننده سرگرم گرفتن گنبدنما شد، دیدم آن پیر محترم به گوشه‌ای رفت و متوجه قبر مطهر گردید، پس از سلام و گریه بسیار گفت: بیش از این لیاقت نداشتم که به قبر شریفت برسم، بعد روبقبله خوابید و عبایش را بر سر کشید. پس از لحظه‌ای به بالینش رفتم، عبا را پس زدم دیدم از دنیا رفته است از ناله و گریه‌ام مسافرین جمع شدند، قدری حالاتش را که دیده بودم برایشان نقل کردم، همه منقلب و گریان شدند و جنازه شریفش را با آن ماشین به شهر مشهد آوردند و در صحن مقدس مدفون گردید. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروزوفردا👈۸۱سورۀهود 🌷 قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ 🌷ترجمه 👇 [وقتى فرشتگان ماجرای لوط و قومش را دیدند] گفتند: اى لوط! ما فرستادگان پروردگار تو هستیم، نگران ما نباش، زیرا] آنان هرگز به تو دسترسى پیدا نخواهند كرد. پس وقتی پاسى از شب گذشت، خانواده‌ [و پیروانت] را (از این سرزمین) بیرون ببر و (مراقب باش تا) هیچ كس از شما (به پشت سرش) متوجّه نشود. ولى همسرت [را با خود همراه نبر، زیرا] آن بلایى كه به همه مى‌رسد به او (نیز) خواهد رسید. همانا وقت (نابودى) آنان صبح است. آیا صبح نزدیك نیست؟! ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/a01613 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ایران‌مقتدر، را وادار به نمود 🇮🇷 اینجا☝️☝️ایران من است 🇮🇷 به‌حافظان امنیت‌کشورم💪 🇮🇷 افتخار می‌کنم💪 🔻بله🔻 ضمن یادآوری در ماجرای کشتی نفتی ا https://b2n.ir/d18561 ا https://b2n.ir/r94032 ا https://b2n.ir/f77145 ا https://b2n.ir/462788 ا https://b2n.ir/b35334 🔻حالا🔻 درپی دزدیِ نفت کشتی ایران توسط [[[علی‌رغم حمایت آمریکا و اروپا از این دزدی‌دریایی ]]]، ایران‌اسلامی با توقیف دو کشتی یونانی، یونان را مجبور کرد، حکم قبلی را که به اجازه نفت ایران را داده بود، لغو کند و... ✅ مشروح خبر را ببینید👇 📡 رویترز ا https://b2n.ir/u70065 📡 گزارشگر یونانی ا https://b2n.ir/n93807 .
. آیت‌الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: مرحوم «عباسعلی» مشهور به «حاج مؤمن» علیه‌الرحمه، از سید زاهد عابد، جناب «سید علی خراسانی» که چند سال در حجره مسجد سردزک معتکف و مشغول عبادت بود، عجایبی نقل می‌کرد از آن جمله گفت: سید، یک هفته پیش از مرگش به من فرمود: سحر شب جمعه که بیاید نزد من بیا که شب آخر عمر من است. شب جمعه نزدش حاضر شدم، مقداری شیر روی آتش بود و سید یک استکان از آن را میل فرمود و بقیه را به من داد و گفت: بخور، بعد فرمود: امشب من از دنیا می‌روم، امر تجهیز [غسل و کفن و دفن] من با جناب آقا سید هاشم (امام جماعت مسجد سردزک) است و فردا آقای «عدالت» (که در همسایگی مسجد منزل داشته) می‌آید و می‌خواهد کفن مرا متقبل شود تو نگذار ولی از حاج جلال قناد قبول کن که کفن مرا از مال خودش تهیه می‌کند. بعد رو به قبله نشست و مشغول تلاوت قرآن مجید شد، ناگاه چشمانش خیره، متوجه قبله شد و قریب یکصد مرتبه کلمه مبارکه (لااِلهَ اِلا اللَّهُ) را گفت. ناگهان بلند شد و تمام قامت ایستاد و گفت: السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ بعد رو به قبله خوابید و گفت: یاعلی! یا مولای! بعد به من فرمود: ای جوان! نترس و نگاه به من نکن، من راحت می‌شوم و به جوار جدم می‌روم. بعد چشم‌های خود را روی هم گذاشت و خاموش شد و به رحمت حق واصل گردید. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان سی و پنجم 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۸۱سورۀهود 🌷 قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لَا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ 🌷ترجمه 👇 [وقتى فرشتگان ماجرای لوط و قومش را دیدند] گفتند: اى لوط! ما فرستادگان پروردگار تو هستیم، نگران ما نباش، زیرا] آنان هرگز به تو دسترسى پیدا نخواهند كرد. پس وقتی پاسى از شب گذشت، خانواده‌ [و پیروانت] را (از این سرزمین) بیرون ببر و (مراقب باش تا) هیچ كس از شما (به پشت سرش) متوجّه نشود. ولى همسرت [را با خود همراه نبر، زیرا] آن بلایى كه به همه مى‌رسد به او (نیز) خواهد رسید. همانا وقت (نابودى) آنان صبح است. آیا صبح نزدیك نیست؟! ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/a01613 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
هشتمین جانشین رسول‌خدا(ص) حضرت (علیه‌السلام) مبارک‌باد 🕌 اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت تاثیر... 🔆 رحمةالله‌علیه: همه قدرت‌ها در هرجا که هستند، محتاج به توجه خاص حضرت امام رضا (علیه السلام) هستند 📚صحیفه نور،جلد ۱۶،صفحه ۲۳۱ 🌤 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🌤 .
. آیت‌الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: مرحوم «عباسعلی» مشهور به «حاج مؤمن» علیه‌الرحمه، گفت: مرحوم عالم کامل جناب حاج «سید هاشم امام جماعت مسجد سردزک»، روزی پس از نماز جماعت منبر رفت و در مسئله لزوم حضور قلب در نماز و اهمیت آن، مطالبی فرمود. ضمن آن فرمود: روزی در این مسجد پدرم «مرحوم آقای حاج سید علی اکبر یزدی (اعلی اللّه مقامه) می‌خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم، ناگاه مردی در هیئت اهل دهات وارد شد و از صفوف جماعت عبور کرد تا صف اول پشت سر پدرم قرار گرفت. بعضی از مؤمنین از اینکه یک نفر دهاتی در محلی که باید جای اهل فضل باشد آمده، ناراحت شدند. او اعتنایی نکرد و به نماز ایستاد ولی در رکعت دوم در حال قنوت، قصد فرادا نمود و نمازش را تمام کرد و همانجا نشست و سفره‌ای که همراه داشت باز نمود و شروع به خوردن نان کرد. وقتی نماز تمام شد، برخی از نمازگزاران به او اعتراض کردند ولی او هیچ نمی‌گفت! پدرم متوجه مردم شد و گفت: چه خبر است؟ گفتند: این مرد دهاتی جاهل به احکام نماز آمده صف اول، پشت سر شما اقتدا کرده و وسط نماز قصد فرادا کرده و بعد نشسته غذا می‌خورد. پدرم به آن شخص گفت: چرا چنین کردی؟ گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم؟ پدرم گفت: در حضور همه بگو. گفت: من وارد این مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت بهره‌ای ببرم، وقتی اقتدا کردم دیدم شما وسط سوره حمد، از نماز بیرون رفتید و در این خیال واقع شدید که من پیر شده‌ام و از آمدن به مسجد عاجزم، الاغی لازم دارم که برای رفت و آمد به مسجد بر آن سوار شوم، بعد به میدان الاغ فروش‌ها رفتید و خری را انتخاب کردید و در رکعت دوم در خیال تعیین جای الاغ و تهیه خوراک بودید و... من دیدم بیش از این سزاوار نیست به امامت شما نماز بخوانم و نماز خودم را به فردا تمام کردم. این را گفت و سفره را پیچید و حرکت کرد. پدرم بر سر خود زد و با آه و ناله گفت: این مرد بزرگی است او را بیاورید که مرا به او حاجتی است. مردم رفتند که او را برگردانند ولی دیگر هیچ‌کس او را ندید و تا این ساعت دیگر دیده نشد. ✍ شهید دستغیب افزوده: پس باید متوجه بود که هیچوقت نباید به نظر حقارت به مؤمنی نگریست زیرا ممکن است دوست خدا عمل صحیحی بجا آورد و دیگری، به واسطه حمل به صحت نکردن، به او اعتراض کند و دلش را بشکند. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان سی و ششم 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌ امروز و فردا ۸۲و۸۳سورۀهود 🌷 فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾ 🌷ترجمه 👇 پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگ‏پاره‌هايى از [نوع] سنگ گِل‌هاى لايه لايه بر آن فرو ريختيم (۸۲) 🌷مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ﴿۸۳﴾ 🌷ترجمه 👇 [سنگ‌هايى] كه نزد پروردگارت نشان‏ زده بود و [خرابه‌هاى] آن از ستمگران چندان دور نيست (۸۳) ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/h14640 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ✅ حکایت آیت‌الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: عالم متقی جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام – رحمة اللّه علیه – فرمود من عادت داشتم همیشه پس از فراغت از نماز جماعت با کسی که طرف راست و چپ من بود، مصافحه می‌کردم، وقتی در نماز جماعت مرحوم میرزای شیرازی – اعلی اللّه مقامه – در سامرا پس از نماز، با طرف راست خود که یک نفر از اهل علم و بزرگوار بود، مصافحه کردم [دست دادم] و در طرف چپ، یک نفر دهاتی بود که به نظرم کوچک آمد و با او مصافحه نکردم، بلافاصله از خیال فاسد خود پشیمان شده و به خودم گفتم شاید همین شخصی که به نظر تو مقام و موقعیتی ندارد، نزد خدا محترم و عزیز باشد، فوراً با کمال ادب با او مصافحه کردم. ناگهان بوی مُشک [نوعی عطر] که مانند مُشک‌های دنیوی نبود به مشامم رسید و سخت لذت بردم و خوشوقت و دلشاد شدم و احتیاطاً از او پرسیدم با شما مشک است؟ فرمود: نه من هیچوقت مشک نداشتم. یقین کردم که از بوهای روحانی و معنوی است و نیز یقین کردم که شخصی است جلیل القدر و روحانی. از آن روز متعهد شدم که هیچوقت به هیچ مؤمنی به حقارت ننگرم. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان سی و هفتم ✅ حکایت : آیت شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (دندانساز) عجایبی از ایام مجاورت در هندوستان که مشاهده کرده بود نقل می‌کرد، از آن جمله می‌گفت: عده‌ای از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهداء معتقد و علاقه‌مند هستند و برای برکت مال‌شان با آن حضرت شرکت می‌کنند. یعنی در سال مقداری از سود خود را در راه آن حضرت صرف می‌کنند و بعضی از آن‌ها روز عاشورا به وسیله شیعیان، شربت و پالوده و بستنی درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران می‌دهند و بعضی آن مبلغی که راجع به آن حضرت است به شیعیان می‌دهند تا در مراکز عزاداری صرف نمایند. یکی از آنان را عادت چنین بود که همراه سینه زن‌ها حرکت می‌کرد و با آن‌ها سینه می‌زد وقتی مُرد، بنا به رسوم مذهبی خودشان، بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعه‌ای از سینه‌اش که آتش، آن دو عضو را نسوزانده بود. بستگانش آن دو قطعه را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: این دو عضو راجع به حسین شماست. ... اَللّهُمَ‏ ارْزُقْنى‏ شَفاعَةَ الْحُسَينِ يوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى‏ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَک‏ مَعَ ‏الْحُسَينِ وَ اَصْحابِ الْحُسَينِ، الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَينِ عَلَيهِ السَّلامُ. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان چهل و پنجم 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۸۲و۸۳سورۀهود 🌷 فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾ 🌷ترجمه 👇 پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگ‏پاره‌هايى از [نوع] سنگ گِل‌هاى لايه لايه بر آن فرو ريختيم (۸۲) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ﴿۸۳﴾ 🌷ترجمه 👇 [سنگ‌هايى] كه نزد پروردگارت نشان‏ زده بود و [خرابه‌هاى] آن از ستمگران چندان دور نيست (۸۳) ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/h14640 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۸۲و۸۳سورۀهود 🌷 فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَ أَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ ﴿۸۲﴾ 🌷ترجمه 👇 پس چون فرمان ما آمد آن [شهر] را زير و زبر كرديم و سنگ‏پاره‌هايى از [نوع] سنگ گِل‌هاى لايه لايه بر آن فرو ريختيم (۸۲) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ مَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ﴿۸۳﴾ 🌷ترجمه 👇 [سنگ‌هايى] كه نزد پروردگارت نشان‏ زده بود و [خرابه‌هاى] آن از ستمگران چندان دور نيست (۸۳) ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/h14640 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت‌الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام – رحمة اللّه علیه – فرمود: شنیدم از عالم بزرگوار وسید عالیمقدار امام جمعه بهبهانی (اسم شریفش را نیز نقل فرمود ولی بنده [شهید دستغیب] فراموش کرده‌ام) که در اوقات تشرف به مکه معظمه، روزی به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مکان مقدس از خانه خارج شدم، در بین راه، خطری پیش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد و با کمال سلامتی از آن خطر رو به مسجد آمدم، نزدیک در مسجد، خربزه زیادی روی زمین ریخته بود و صاحبش مشغول فروش آن‌ها بود، قیمت آن را پرسیدم گفت آن قسمت، فلان قیمت و قسمت دیگر ارزان‌تر و فلان قیمت است، گفتم پس از مراجعت از مسجد می‌خرم و به منزل می‌برم. به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم، در حال نماز در این خیال شدم که از قسمت گران آن خربزه بخرم یا قسمت ارزان‌ترش و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در این خیال بودم و چون از نماز فارغ شدم و خواستم از مسجد بیرون بروم، شخصی از در مسجد وارد شد و نزدیک من آمد و در گوشم گفت: خدایی که امروز تو را از خطر مرگ، نجات بخشید آیا سزاوار است که در خانه او نماز خربزه ای بخوانی؟ فوراً به فکر فرو رفتم و متوجه عیب خود شدم و به خود لرزیدم، خواستم دامنش را بگیرم ولی او را نیافتم. در ادامه داستان بالا، آیت الله شهید دستغیب افزوده است: در کتاب قصص العلمای مرحوم تنکابنی، صفحه ۳۱۱ می‌گوید: از جمله کرامت سید رضی [مؤلف نهج‌البلاغه] (علیه الرحمه) آن است که در وقتی از اوقات سید رضی نماز خود را به برادرش سیدمرتضی علم الهدی (علیه الرحمه) اقتدا کرد چون به رکوع رفتند سید رضی نمازش را نیت فرادا کرد و ادامه نماز را با جماعت نخواند. سبب فراد کردن نماز را از وی سؤ ال کردند، در جواب فرمود: چون به رکوع رفتم دیدم که امام جماعت که برادرم سید مرتضی باشد به مسئله‌ای شرعی فکر می‌نماید و خاطرش بدان متوجه است و دیدم که در دریای خون غوطه‌ور است، من هم نماز خود را فرادا کردم. آری: اگر چه حضور قلب در نماز از شرایط صحت نماز نیست ولی نماز بی حضور قلب موجب قرب به خدا نخواهد شد. اَللّهُمَّ اِنّی اَعُوذُبِکَ مِنْ صَلوةٍ لا تُرْفَعُ خدایا از نمازی که بالا نرود به تو پناه می‌برم 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان سی و هشتم 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروزوفردا👈 ۸۴سورۀهود 🌷 وَ إِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَ لَاتَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَ الْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ 🌷ترجمه 👇 و به سوى [مردم] مدین، برادرشان شعیب [را فرستادیم، او] گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنید [كه] جز او خداى دیگرى براى شما نیست و پیمانه و ترازو را [در هنگام خرید و فروش] كم نگذارید، همانا [در این صورت] من شما را به خیر [و صلاح] مى‌بینم و براستى كه من از عذاب روز فراگیر [قیامت] بر شما مى‌ترسم. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/e26624 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت‌الله شهید دستغیب در بخشی از «داستان ۴۱» کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: شیخ مفید (علیه الرحمه) از صفحه ۱۴۰ کتاب «مدینة المعاجز»، نقل نموده که فرموده است: نزد جعفر دقاق رفتم و چهار کتاب در علم تعبیر از او خریدم، هنگامی که خواستم بلند شوم و از نزد او بروم،، گفت: بنشین تا قضیه‌ای که برای من و یکی از دوستانم اتفاق افتاده را برایت تعریف کنم که برای یاری مذهبت نافع است. جعفر دقاق ادامه داد: من و دوستم مدتی در محله ((باب البصره)) به کلاس درس مردی به نام «ابوعبداللّه محدث» می‌رفتیم و احادیثی از او می‌نوشتیم و هرگاه حدیثی در فضائل اهل بیت (علیهم‌السلام) املا می‌کرد در آن طعن می‌زد تا روزی مطالبی در مورد فضائل حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) برای ما گفت سپس گفت: این‌ها به ما سودی نمی‌بخشد؛ زیرا علی (علیه السلام) مسلمین را کشت و نسبت به حضرت زهرا هم جسارت‌هایی کرد جعفر داقاق ادامه داد: سپس به رفیقم گفتم سزاوار نیست که از این مرد چیزی یاد بگیریم چون دین ندارد و همیشه به علی و زهرا (علیهماالسلام) جسارت می‌کند و هیچ‌یک از مذاهب مسلمانات چنین چیزی را جایز نمی‌داند. رفیقم سخنانم را تصدیق کرد و گفت: سزاوار است به سوی دیگری رویم و به او باز نگردیم. جعفر داقاق افزود: شب در خواب دیدم مثل اینکه به مسجد جامع می‌روم و دیدم که امیرالمؤمنین علیه السلام بر استری بدون زین سوار است و به مسجد جامع می‌رود و «ابوعبداللّه محدث» را دیدم که در راه بود. با خود گفتم وای اگر گردنش را به شمشیرش بزند!! پس وقتی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به او نزدیک شد با چوبش به چشم راست او زد و فرمود: ای ملعون! چرا من و فاطمه (سلام‌الله‌علیها) را دشنام می‌دهی؟ محدث دستش را روی چشم راستش نهاد و گفت: آخ کورم کردی! جعفر ادامه داد: بیدار شدم و خواستم به سوی رفیقم بروم و خوابم را به او بگویم. ناگاه دیدم او به سوی من می‌آید در حالی که رنگش دگرگون شده گفت: آیا می‌دانی چه شده؟ گفتم: چه شده؟! گفت: خوابی درباره محدث دیدم و خوابش [که بدون کم و کاست با خواب من یکی بود] را تعریف کرد. گفتم: من هم همین خواب را دیدم، الآن می‌خواستم بیایم به تو بگویم. دوستم گفت: بیا تا با قرآن نزد محدث برویم و برایش سوگند بخوریم که چنین خوابی دیده‌ایم و با هم توطئه نکرده‌ایم و او را نصیحت کنیم تا از این اعتقاد برگردد. بلند شدیم و به در خانه‌اش رفتیم، در بسته بود، کنیزی آمد و گفت حالا نمی‌شود او را دید. اصرار مردیم، باز همان جواب را داد، سپس گفت: شیخ دستش را روی چشمش گذاشته و از نیمه شب فریاد می‌زند و می‌گوید علی بن ابی طالب (علیه‌السلام) مرا کور کرد و از درد چشم فریاد می‌زند. به او گفتیم: ما برای همین به اینجا آمدیم. پس در را باز کرد و داخل شدیم، او را دیدیم به زشت‌ترین صورت‌ها فریاد می‌زند و می‌گوید مرا با علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) چکار که دیشب چشم مرا با چوبش زد و کورم کرد. جعفر دقاق افزود: آنچه ما در خواب دیدیم او برایمان گفت، به او گفتیم از اعتقادت برگرد و دیگر به ساحت مقدس‌شان جسارت نکن. گفت: خدا پاداش خیر به شما ندهد، حتی اگر علی (علیه‌السلام) چشم دیگرم را کور کند او را بر ابوبکر و عمر مقدم نخواهم داشت، از نزدش برخاستیم، سه روز دیگر به دیدنش رفتیم دیدیم چشم دیگرش نیز کور شده و باز از اعتقادش برنگشت، پس از یک هفته سراغش را گرفتیم گفتند به خاکش سپرده‌اند و پسرش از خشم علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) مرتد شده و به روم رفته. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۸۴سورۀهود 🌷 وَ إِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَ لَاتَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَ الْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ 🌷ترجمه 👇 و به سوى [مردم] مدین، برادرشان شعیب [را فرستادیم، او] گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنید [كه] جز او خداى دیگرى براى شما نیست و پیمانه و ترازو را [در هنگام خرید و فروش] كم نگذارید، همانا [در این صورت] من شما را به خیر [و صلاح] مى‌بینم و براستى كه من از عذاب روز فراگیر [قیامت] بر شما مى‌ترسم. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/e26624 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: فاضل محقق جناب آقای «میزرا محمود مجتهد شیرازی»، نزیل [ساکن] سامره (رحمة اللّه علیه) فرمود: مرحوم شیخ «محمد حسین جهرمی» که از فضلای نجف اشرف و از شاگردان مرحوم آقا «سید مرتضی کشمیری» (اعلی اللّه مقامه) بود مشکل مالی داشت و معمولاً از شخص عطاری در نجف قرض الحسنه می‌گرفت و هرگاه پولی به او می‌رسید، قرض‌اش پرداخت می‌کرد. مدتی طولانی پولی به او نرسید که به عطار بدهد، روزی نزد عطار آمد و مقداری قرض خواست، عطار گفت: آقای شیخ! قرض شما زیاد است و من بیش از این نمی‌توانم به شما قرض دهم. شیخ «محمد حسین جهرمی» ناراحت شده به حرم مطهر می‌رود و به حضرت امیرالمؤ منین (علیه‌السلام) شکایت می‌کند و می‌گوید: یا مولای! من در جوار شما و پناهنده به شما هستم، قرض مرا ادا کنید. بعد از چند روز، یک نفر از جهر می‌آید و کیسه‌ی پولی به شیخ می‌دهد و می‌گوید: این پول مال شماست، به من داده‌اند که به شما بدهم. شیخ کیسه را گرفت و فوراً به قصد پرداخت تمام بدهی‌اش، نزد عطار رفت تا قرض خود را بدهد و بقیه‌ی را به مصرف فلان و فلان برساند. به عطار گفت: چقدر از من طلب داری؟ عطار گفت: زیاد است، شیخ گفت هرچه باشد می‌خواهم بپردازم. عطار دفتر حساب را آورد و جمع کرد و گفت: فلان مقدار (مرحوم میرزا مبلغ را ذکر نمود و بنده فراموش کرده‌ام). شیخ، کیسه پول را به عطار داد و گفت: طلبت را بردار و بقیه را بده. عطار در حضور شیخ، پول‌ها را شمرد و دید مطابق است با آنچه طلب داشته، بدون یک فلس کم یا زیاد. شیخ با کمال ناراحتی و با دست خالی به حرم مطهر رفت و عرض کرد: یا مولای! اینکه عرض کردم قرض مرا ادا کنید، منظورم این نبود که چیز دیگر نمی‌خواهم. یا مولای من! برای فلان و فلان هم نیاز دارم و... تا از حرم مطهر خارج می‌شود، شخصی مبلغی به او می‌دهد که به اندازه آنچه می‌خواسته بوده و رفع احتیاجش می‌شود. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت، شهبد دستغیب داستان ۴۲ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .