eitaa logo
اعتدال (عدالت‌پذیری)
134 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
757 ویدیو
42 فایل
ارتباط با مدیران کانال = hadi_moshfegh@
مشاهده در ایتا
دانلود
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۹۸سورۀهود 🌷 يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ 🌷ترجمه 👇 (فرعون) در روز قیامت، پیشاپیش قومش حركت مى‌كند، پس آن‌ها را وارد آتش مى‌سازد و چه بد جایگاهى است كه به آن وارد مى‌شوند. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/j69608 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. دعوت از به اجتماع حمایت از 🔻در شهرهای🔻 🔹 🔹 🔹 🔻زمان و مکان🔻 ♦️ سه شنبه #۲۱تیر ساعت ۱۷ ورزشگاه شهید شیرودی ♦️ چهارشنبه #۲۲تیر ساعت ۱۷ میدان شهرداری ♦️ پنجشنبه #۲۳تیر، ساعت۱۷ گذرچهارباغ عباسی .
. 👇اینجا، کجاست؟!!!👇 در سه‌روز گذشته، #۲۲۰آمریکایی سرمایه‌داران اسلحه‌ساز شدند 🔹 رسانه‌های آمریکایی اعلان کردند: از ۴ تا ۷ ژوئیه #۲۲۰کشته برجا گذاشت. 💗 لطفاً 💗 برای نجات 🤲دعا بفرمایید🤲 🔺 مشروح‌خبر👇 📡 دیلی بیست ا https://b2n.ir/f43034 📡 سی‌بی‌اس ا https://b2n.ir/p09176 📡 گزارش‌دیگری از سی‌بی‌اس ا https://b2n.ir/j92738 📡خبر یاهو ا https://b2n.ir/w28767 📡 انگلیس نیوز ا https://b2n.ir/y95048 📡 ایندیا ا https://b2n.ir/a80990 .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۷۷ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: عالم بزرگوار جناب آقای حاج «معین شیرازی» که چند داستان از ایشان نقل شد، فرمودند: آقا سید «حسین ورشوچی» که در بازار تهران ورشو فروشی دارد، گفته است: زمانی تمام سرمایه‌ام را از دست دادم و مقدار زیادی بدهکار شدم. در همان روزها، دختری وارد مغازه‌ام شد و گفت: من یهودی‌ام و پدر ندارم ۱۲۰ تومان دارم و می‌خواهم ازدواج کنم و شنیده‌ام تو شخص درستکاری هستی این مبلغ را بگیر و برابر این مبلغ، از اجناسی که در این ورقه نوشته شده است، جهت جهیزیه‌ام بده. قبول کردم و آنچه داشتم دادم، بقیه را از مغازه‌های دیگر تهیه کردم و قیمت مجموع ۱۵۰ تومان شد. دختر گفت: جز آنچه دادم، پول دیگری ندارم. گفتم: منهم پول دیگری نمی‌خواهم. دختر به من دعا کرد و... برایش یک گاری گرفتم و کرایه گاری را هم خودم دادم و به خانه‌اش رفت روزی با خود گفتم: خوب است مشکلات مالی‌ام را به رفیقم حاج «علی آقا علاقه بند» که از ثروتمندان تهران است بگویم و مقداری پول بگیرم. صبح فردا به شمیران رفتم و دو من سیب [به عنوان هدیه] خریدم و به باغ او رفتم. باغبان آمد سیب را دادم و گفتم به حاجی بگویید: حسین ورشوچی آمده. وقتی باغبان سیب‌ها را گرفت و رفت، به خود آمدم و خودم را ملامت کردم که «چرا رو به خانه مخلوقی آوردی و به امید غیر خدا حرکت کردی؟» از آمدن به آنجا پشیمان شدم و فرار کردم و به صحرا رفتم و در خاک‌ها به سجده و گریه مشغول شدم و مرتباً از خدا طلب آمرزش می‌کردم. وقتی خواستم به شهر برگردم از راهی که احتمال نمی‌رفت کارگران حاجی مرا ببینند برگشتم و چون می‌دانستم دنبال من خواهد فرستاد تا نزدیک ظهر به مغازه نرفتم، وقتی که مطمئن شدم که دیگر کسی از طرف حاجی من را نمی‌بیند، به مغازه رفتم. شاگرد مغازه گفت: چند مرتبه کارگر حاجی علی آقا آمد، تو نبودی، بلافاصله نوکر حاجی او آمد و گفت: شما که صبح آمدید چرا برگشتید!؟ حالا حاجی منتظر شماست. گفتم: اشتباه شده است، رفت و پسر حاجی آمد و گفت: پدرم منتظر شماست. گفتم: من با ایشان کاری ندارم! بالا خره رفت. پس از ساعتی دیدم خود حاجی با حال بیمار و عصا به‌دست آمد و گفت: چرا صبح برگشتی؟! حتماً کاری داشتی! بگو ببینم کارت چیست؟ من منکر شدم و گفتم اشتباه شده است. خلاصه حاجی با قهر و ناراحتی برگشت. چند روز بعد هنگام ظهر در خانه نان و انگور می‌خوردم که دیدم یکی از تجار که با من رفاقت داشت آمد و گفت: تعدادی خشت لعاب «ورشو» دارم که به کار تو می‌خورد و مدتی است انبار منزل را اشغال کرده. چون پول نداشتم، گفتم: نمی‌خواهم و... بالا خره به همان مبلغی که خریده بود هر خشت نسیه به من فروخت. طرف عصر تمام «خشت‌های لعاب ورشو» را که بیش‌از هزارتا بود آورد، انبار مغازه‌ام پر شد، فردا یک خشت را برای نمونه به کارخانه ورشو سازی بردم، گفتند: از کجا آوردی؟! مدتی است این جنس نایاب شده؟! و... بالا خره خشتی خریدند و من تمام بدهی خود را پرداختم و سرمایه را نو کردم و شکر خدای را به جا آوردم. آری: کار خود گر به خدا باز گذاری حافظ ای‌بسا عیش که با بخت خداداده کنی 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروزوفردا=۹۹سورۀهود 🌷 وَ أُتْبِعُوا فِي هَذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ 🌷ترجمه 👇 و در این دنیا با لعنتى بدرقه شدند و روز قیامت نیز چنین خواهد بود. (و این) چه بد عطایى است كه به آنان داده مى‌شود. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/u66428 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۷۸ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: آقای «سید عبدالرسول خادم» در همین سفر اخیر که به کربلا مشرف شدم، روز (۱۴ رجب ۸۸ قنری) از مرحوم «سید عبدالحسین»، کلیددار حرم حضرت سیدالشهداء (علیه‌السّلام)، پدر کلیددار فعلی که اهل فضل و از خوبان بود، نقل کرد: شبی در حرم مطهر می‌بیند عربی با پای برهنه و خون آلود، پای خونین و کثیف خود را به ضریح می‌زند و از امام حسین علیه‌السلام برای گرفتن حاجتش طلب شفاعت می‌کند. آن مرحوم او را نهیب می‌دهد و بالاخره امر می‌کند که او را از حرم بیرون نمایند. آن عرب در حال بیرون رفتن گفت: یا حسین (علیه‌السّلام) من گمان می‌کردم اینجا خانه توست، معلوم شد خانه کس دیگری است. همان شب آن مرحوم در خواب می‌بیند آن حضرت روی منبر در صحن مقدس تشریف دارند در حالی که ارواح مؤمنین در خدمت‌شان هستند، حضرت از خُدّام حرم شکایت می‌کند. کلیددار می‌ایستد و عرض می‌کند یا جداه! مگر چه خلاف ادبی از ما صادر شده؟ می‌فرماید: امشب عزیزترین مهمان‌های مرا از حرم من با ناراحتی بیرون کردی و من از تو راضی نیستم و خدا هم از تو راضی نیست. مگر اینکه او را راضی کنی. عرض کرد: یا جدا! او را نمی‌شناسم و نمی‌دانم کجاست؟ فرمود: الآن در محلِ خان حسن پاشا (نزدیک خیمه گاه) خوابیده و به حرم ما هم خواهد آمد. او می‌خواست برای شفای فرزند فلج‌اش شفاعت کنم که انجام شد و فردا با قبیله‌اش می‌آیند آن‌ها را استقبال کن. وقتی بیدار می‌شود با چند نفر از خُدّام می‌رود و آن غریب را در همانجایی که فرموده بودند می‌یابد، دستش را می‌بوسد و با احترام به خانه خود می‌آورد و از او به خوبی پذیرایی می‌نماید. فردا هم به اتفاق سی نفر از خُدّام به استقبال می‌رود مقداری که راه می‌روند می‌بینند جمعی شادی کنان می‌آیند و آن بچه فلجی که شفا یافته همراه آورده‌اند و به اتفاق به حرم مطهر مشرف می‌شوند. 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۹۹سورۀهود 🌷 وَ أُتْبِعُوا فِي هَذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ 🌷ترجمه 👇 و در این دنیا با لعنتى بدرقه شدند و روز قیامت نیز چنین خواهد بود. (و این) چه بد عطایى است كه به آنان داده مى‌شود. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/u66428 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آرزوی 👇ا👇 در پی در میدان‌های ورزشیِ منطقه‌ای، قاره‌ای و جهانی، با ارسال نامه به فدراسیون جهانی فوتبال، خواستار شد 📡 صدای 👇 ا https://bit.ly/3yGlg5r ✅ ضمناً صدای🤛🇺🇸🇺🇸🤜 هنوز او را 😂 شهبانو 😂 معرفی می‌کند .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۷۹ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: محب صادق اهل بیت جناب «حیدرآقا تهرانی» نقل نمود: در چند سال قبل روزی در رواق مطهر حضرت رضا (علیه‌السّلام) مشرف بودم، پیرمردی را که از پیری خمیده شده و موی سر و صورتش سفید و ابروهایش بر چشمش ریخته بود دیدم و حضور قلب و خشوع او برای من جلب توجه کرده بود و به تماشای او ایستاده بودم. وقتی که خواست حرکت کند، دیدم از حرکت کردن عاجز است. به او کمک کردم در بلند شد. پرسیدم: منزلت کجاست تا تو را به منزل برسانم. گفت: در حجره‌ای از مدرسه خیرات خان. او را تا مدرسه رساندم و بسیار به او علاقه‌مند شدم به طوری که هر روز می‌رفتم و در کارهایش به او کمک می‌کردم. اسم و محل زندگی‌اش را پرسیدم. گفت: اسمم «ابراهیم» است و اهل عراق هستم. ولی زبان فارسی را هم می‌دانست. روزی ضمن بیان خاطراتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر مطهر حضرت رضا (علیه‌السّلام) مشرف می‌شوم و مدتی می‌مانم و به برمی‌گردم. بعد ادامه داد: در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود، دو مرتبه پیاده مشرف شدم. در مرتبه اول، سه نفر جوان [که با من هم‌سن بودند و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و بسیار به یکدیگر علاقه و محبت داشتیم]، تا یک فرسخی همراه من آمدند و هم بخاطر جدا شدن از من، و هم بخاطر اینکه نمی‌توانستند با من مشرف شوند، بسیار غمگین و افسرده و نگران بودند. هنگام وداع با من، گریه افتادند و گفتند: تو جوانی و چون سفر اول را با پای پیاده و به زحمت می‌روی، «حتماً مورد نظر امام رضا علیه‌السلام واقع می‌شوی» و تقاضا کردند که از طرف هر سه نفر هم سلامی تقدیم امام (علیه‌السّلام) کنم و در حرم امام از آنان یاد کنم و... با آن‌ها وداع نمودم و به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهدمقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شدم پس از زیارت در گوشه‌ای از حرم افتادم و از خود بی‌خود شدم. در آن حالت حضرت امام رضا (علیه‌السّلام) را دیدم که برگه‌های بی شماری به دست مبارک‌شان بود و به تمام زوار [از مرد و زن حتی بچه‌ها] برگه‌ای می‌دهند. وقتی به من رسیدند چهار برگه به من مرحمت فرمودند. پرسیدم: چرا به من چهار برگه دادید؟ فرمودند: یکی برای خودت و سه تا برای سه رفیقت. عرض کردم: توزیع این برگه‌ها مناسب شأن شما نیست، بهتر نیست به دیگری امر فرمایید این رقعه ها را تقسیم کند؟ فرمودند: این جمعیت همه به امید من آمده‌اند و خودم باید به آن‌ها برسم. وقتی امام علیه‌السلام رفتند، یکی از آن برگه‌ها را باز کردم، دیدم چهار جمله نوشته شده بود: بَرائَةٌ مِنَ النّار وَ امانٌ مِنَ الْحِسابِ وَ دُخُولٌ فِی الْجَنَّةِ وَ اَنَ ابْنُ رَسُولِ اللّهِ صلّی اللّه علیه و آله. یعنی: «آزادی از آتش» و «امان از حساب روز قیامت» و «ورود به بهشت» و «من فرزند رسول خدا صل الله علیه و آله هستم» 📡ا https://b2n.ir/r79234 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروزوفردا=۱۰۰سورۀهود 🌷 ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ 🌷ترجمه 👇 (اى پیامبر!) این (مطالب، گوشه‌اى) از اخبار آبادى‌ها و شهرهایى است كه ما آن را براى تو بازگو مى‌كنیم، (البتّه) بعضى از آن‌ها (هنوز) پابرجا هستند، ولى بعضى دیگر ویران شده‌اند. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/m02988 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. یادتان هست؟ 👈اگرچه واقعیت‌های‌غرب با توهین و تمسخر مواجه می‌شود اما یادتان هست؟ 🔻می‌گفتند:🔻 در آمریکا در سال، فقط یک‌دقیقه! [شب‌تولد ادیسون] برق قطع‌می‌شود آری همۀ همین اندازه است👇👇 🟣 رسانه‌های آمریکا می‌گویند: و طولانی ، در همه‌ایالت‌ها را رنج می‌دهد و دلیل قطع پی‌درپی برق، برای تأمین منابع و تهیه و نیروگاه‌های برق اعلان شده 📡 روئیترز ا https://b2n.ir/a00296 📡 واشینگتن پست ا https://b2n.ir/y68318 📡 ناسیونال استندبای ا https://b2n.ir/m48860 📡 آر اس اِی(ارساندریوز) ا https://b2n.ir/w52045 💗 لطفاً 💗 برای نجات 🤲دعا بفرمایید🤲 .