eitaa logo
اعتدال (عدالت‌پذیری)
134 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
757 ویدیو
42 فایل
ارتباط با مدیران کانال = hadi_moshfegh@
مشاهده در ایتا
دانلود
. 💐 عید غدیر مبارک‌باد 💐 سوره مبارکه معارج، با اشاره به داستان زیر آغاز شده و می‌فرماید: سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿۱﴾ لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿۲﴾ ترجمه: تقاضاکننده‌ای، تقاضای عذابی نمود که واقع شد. این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمی‌تواند آن را دفع کند. پس از آنکه در روز غدیر خم، رسول‌خدا صلوات الله علیه وآله، به امر خدا، امیرالمومنین امام علی علیه‌السلام را به خلافت منصوب نمود و درباره او فرمود: هر کس که من مولای او هستم، این علی مولای اوست. و... این خبر در شهرها منتشر شد. و برای برخی از افراد قابل قبول نبود. روزی شخصی به نام «مالک بن حارث فهری» نزد پیامبر (صل‌الله علیه وآله) آمد و گفت: تو به ما دستور دادی به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی، شهادت دهیم، ما هم شهادت دادیم. سپس به نماز و زکات و روزه و حج و جهاد دستور دادی، ما نیز پذیرفتیم. اما به این‌ها راضی نشدی تا اینکه که این جوان [حضرت علی (علیه‌السلام)] را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی: «هر که من مولای او هستم، علی مولای اوست». سپس افزود: آیا نصب علی (علیه‌السلام) به جانشینی خودت به دستور خداست یا از سوی خودت؟! پیامبر اکرم (صل‌الله علیه وآله) در جواب فرمود: قسم به خدائی که جز او معبودی نیست، این دستور خداست. حارث بن نعمان خشمگین شد و در حالی‌که از رسول خدا دور می‌شد، می‌گفت: خداوندا! اگر این سخن محمد (صل‌الله علیه وآله) حقیقت است، سنگی از آسمان بر ما ببار تا ذلتی برای اول ما باشد و عبرتی برای آیندگان ما و اگر گفته محمد (صل‌الله علیه وآله) دروغ است!! عذابی بر او نازل کن.  ناگهان سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت و این آیات نازل گشت و دلیل برخورد سنگ و کشتن او را بیان فرمود: سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿۱﴾ لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿۲﴾ 💗الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت علی‌بن ابی طالب علیه‌السلام💗 📡ا https://b2n.ir/w01964 از 👇👇 📚 «تأویل‌ الآیات‌ الظاهرة» تألیف سید شرف‌الدین؛ ص۶۹۷ 📚 «إقبال ‌الأعمال»، تألیف ابن طاوس، ص۴۵۸ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز بر آزادگان‌جهان‌مبارک‌💐 سهم‌‌دیروزوامروز=۱۰۳سورۀهود 🌷وَ كَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَ هِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ 🌷ترجمه 👇 و این چنین است مؤاخذه (و مجازاتِ) پروردگارت، زمانى كه شهرها و آبادى‌هاى ستمگر را (با قهر خود) مى‌گیرد. همانا مؤاخذه‌ى او (سخت) دردناك وشدید است. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/d24414 💗الحمدالله الذی‌ جعلنا💗 💗من‌ المتمسکین بولایت💗 💗علی‌ّ‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام💗 🤲پروردگارا🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. 💗الحمدالله الذی‌ جعلنا💗 💗من‌ المتمسکین بولایت💗 💗علی‌ّ‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام💗 آیت الله شهید دستغیب در داستان ۹۸ از کتاب «داستان‌های شگفت» با نقل داستان دیگری از جناب مولوی «محمد اسحاق» نوشته است: جناب مولوی «محمد اسحاق» نقل کردند از آقا «سید رضا موسوی قندهاری» که سیدی فاضل و متقی بود که فرموده است: «سلطان محمد»، دائی [سید رضا موسوی قندهاری] شغلش خیاطی و فقیر و پریشان حال بود. روزی دیدم او بشاش و خندان است، پرسیدم چه شده که امروز شما را شاد می‌بینم؟ فرمود: آرام باش که می‌خواهم از شادی بمیرم. «سلطان محمد» ادامه داد: دیشب بخاطر برهنگی بچه‌هایم و نزدیکی ایام عید و پریشانی و فلاکت خودم به مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام متوسل شدم و زیاد گریه کردم و خطاب آقا گفتم: تو شاه مردانی و سخاوتمند روزگاری، گرفتاری‌های مرا می‌بینی؟ و با گریه خوابم برد، در خواب دیدم که از دروازه عیدگاه قندهار بیرون رفتم، باغی بزرگ دیدم که دیوار قلعه‌اش از طلا و نقره بود، دری داشت که چندین نفر نزد آن ایستاده بودند، نزدیک آن‌ها رفتم و پرسیدم این باغ مال کیست؟ گفتند: از حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. التماس کردم که بگذارند داخل شده و به حضور آن حضرت رسم. گفتند: فعلاً رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) تشریف دارند، بعد از ساعتی اجازه دادند. به خودم گفتم: اول خدمت رسول خدا می‌رسم و از ایشان سفارشی می‌گیرم. چون به خدمتش رسیدم از پریشانی خود شکایت کردم. فرمود: پیش آقای خود اباالحسن علی (علیه‌السّلام) برو. عرض کردم حواله‌ای مرحمت فرمایید. حضرت، نوشته‌ای به من دادند و دو نفر را هم همراهم فرستادند، وقتی خدمت حضرت اباالحسن، امام علی علیه‌السّلام رسیدم، فرمود: سلطان محمد کجا بودی؟ گفتم: از فشار روزگار به شما پناه آورده‌ام و از رسول خدا حواله دارم. آن حضرت حواله را گرفتند و خواندند و نظر تندی به من کردند و بازویم را به فشار گرفتند و نزد دیوار باغ بردند. اشاره فرمودند، دیوار شکافته شد، دالانی تاریک و طولانی نمایان شد و مرا همراه بردند و من به‌شدت ترسیده بودم. اشاره دیگری کردند، روشنایی ظاهر شد، پس دری نمایان شد و بوی گندی به مشامم رسید با تندی به من فرمودند: داخل شو و هر چه می‌خواهی بردار، داخل شدم دیدم خرابه‌ای‌ست پر از لاشه‌های بد بو و متعفن مردار. حضرت با تندی فرمودند: زود بردار لاش‌خورهای زیادی آنجا بود و من از ترس مولا، دست دراز کردم و پای قورباغه مرده‌ای به دستم آمد، برداشتم. فرمودند: برداشتی؟ عرض کردم: بلی. فرمودند: بیا بیرون. موقع برگشتن، دالان روشن بود در وسط دالان دو دیگ پر آب روی اجاق خاموش مانده بود، فرمودند: سلطان محمد! چیزی که به دست داری در آبِ دیگ بزن و بیرون آور، چون آن را در آب زدم، دیدم طلا شده است. حضرت به من نگاه کردند ولی خشم‌شان کم‌تر بود، فرمودند: سلطان محمد! برای تو صلاح نیست. محبت مرا می‌خواهی یا این طلا را؟ عرض کردم: محبت شما را، فرمودند: پس آن را بیانداز داخل خرابه تا آن طلا را انداختم از خواب بیدار شدم و بوی بسیار خوشی به مشامم رسید و آنقدر خوشحال شدم که تا صبح از خوشحالی گریه می‌کردم و خدای را شکر کردم که محبت آقا را پذیرفتم. [سید رضا موسوی قندهاری] فرمود: پس از این واقعه، اضطرار دنیوی سلطان محمد برطرف شد و وضع فرزندانش مرتب گردید. 📡ا https://b2n.ir/j10202 از 👇 📚داستان‌های شگفت 💗الحمدالله الذی‌ جعلنا💗 💗من‌ المتمسکین بولایت💗 💗علی‌ّ‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام💗 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروزوامروز=۱۰۳سورۀهود 🌷إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ 🌷ترجمه 👇 البتّه در این (داستان هلاک بدکاران گذشته) نشانه (و عبرتى) است براى كسى كه از عذاب آخرت بترسد. همان روزى كه مردم را در آن گرد مى‌آورند و آن روزى كه (همه آن را) مشاهده مى‌كنند و براى همه نمایان و مشهود است (همه آن را مشاهده مي‏‌كنند). ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/u14976 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. خاطرۀ یک‌ جانباز از روز ۲۱تیر۱۴۰۱ در حرم‌‌امام خمینی با اصرار دو نفر از نوه‌هایم [که دو دختر نوجوان هستند] شب ۲۱تیر، با اتوبوس به‌طرف تهران حرکت کردیم تا دخترها، روز ۲۱ تیر، به‌اجتماع برسند و... وقتی اتوبوس از قم رد شد، دیدم حدود ساعت ۸صبح می‌رسیم به حرم امام خمینی رحمةالله‌علیه و چون اعلان شده بود، تجمع «دختران‌انقلاب» ۵بعد از ظهر است به‌دخترها گفتم: اول‌برویم حرم‌امام، زیارت و استراحت بکنیم و بعد از ظهر برویم به محل اجتماع «دختران انقلاب» و... بچه‌ها قبول کردند و از راننده خواهش کردم ما را روبروی حرم امام خمینی رحمةالله‌علیه پیاده کند. از اتوبوس پیاده شدیم، به عصا تکیه دادم و مثل همیشه چفیه‌ام را [که نشانه همبستگی با جبهه مقاومت است] روی گردنم صاف کردم و دخترها هم چفیه آورده بودند و آن‌ها هم چفیه‌های‌شان را انداختند روی چادرها و من عصازنان و دخترها به دنبال من، راه افتادیم و... هنوز وارد توقفگاه‌غربی حرم امام نشده بودیم که دیدم دو خانم‌جوان [کمی هم شُل‌حجاب] دوربین به‌دست، با شتاب به طرف ما می‌‌آیند وقتی به ما رسیدند، چنان با هیجان سلام و احوال‌پرسی و خوش‌آمد گویی کردند که هم من، هم نوه‌هایم خیلی تعجب کرده بودیم. یکی‌از آن‌ها از نوه من پرسید که «من جانباز هستم؟» وقتی مطمئن‌شدند جانباز دفاع‌مقدس هستم، احترام و ابراز ارادت و... بیشتر شد و... از اینکه اینطور با احترام با جانباز رفتار می‌کردند، خیلی خوشحال شدم و... آن دو خانم [که یکی‌شان درحال فیلم گرفتن بود] چند قدمی با ما همراهی کردند و یکی از آن‌ها پرسید: 🔹برای «غرامت» آمده‌اید؟!🔹 خواستم بگویم: «کدام غرامت؟» که یادم آمد👇👇👇 است [از فروردین۴۰۱]، افراد ناشناسی بصورت خیلی‌گسترده و جنجالی تا [۹صبح ۲۱تیر۴۰۱] بعنوان درخواست غرامت‌جنگی، . تا این فکر☝️☝️به ذهنم آمد، ایستادم و به نوه‌هایم گفتم: 🔹برگردید، نمی‌رویم حرم!!🔹 تا برگشتیم، یکی از آن خانم‌ها آمد جلو من و گفت: مگر برای «تجمعِ‌غرامت» نیامده‌اید؟! گفتم: خانم!! من و امثال من، چهل سال قبل، فقط بخاطر در دفاع از کشورمان شرکت کردیم و نه حالا، نه هیچ‌وقت [بدون اذن ولی‌امر، هیچ‌کاری نمی‌کنیم]. با حیرت نگاه می‌کردند که ادامه دادم: فکر کرده‌اید به‌راهی می‌رویم که ممکن است برای‌مان چاه کنده باشند؟! گفت: کدام چاه؟!!!! چه‌اشکالی دارد حمایت کنید؟ گفتم: به حمایت نمی‌کنم: ۱_ طراحان فراخوان را نمی‌شناسم ۲_ غرامت، مسئله ملی‌ست نه صنفی ۳_ این فراخوان، رسانه‌های ضدانقلاب را ذوق‌زده کرده. ۴_ یکی‌از برنامه‌های آمریکا ایجاد نفرت بین ملت‌هاست و ممکن است این هم یکی از آن برنامه‌ها باشد. ۵_ بدون اذن ولی‌فقیه در این نوع کارها دخالت نمی‌کنم. بعد به نوه‌هایم گفتم: عجله‌کنید تا زودتر از محدوده حرم‌امام خارج شویم تا از حضور ما در اینجا سوءاستفاده نشود. ناگهان دیدم آن خانم‌ها که تا چند لحظه‌قبل ! و ! می‌نمودند، با تندی و و ، رفتند. صدای‌شان زدم و گفتم: می‌دانم که اجازه ندارید آنچه را دیدید و ضبط کردید، منتشر کنید، ولی می‌توانید از آنچه دیدید، . نفَسم گرفته بود، همانجا کمی نشستم و... بلند شدم و به نوه‌ها گفتم: شتاب‌کنید تا از حرم دور شویم. هنوز از توقفگاه‌حرم خارج نشده بودیم که دیدم یکی‌از همان دو خانم از داخل که‌از توقفگاه خارج می‌شد از پشت فرمان سرش را بیرون کرد و فریاد زد: شکم‌تان سیراست، به‌فکر «» نیستید 😳😂😳😂ا😳😂😂 و گاز داد و رفتند [احتمالاً به‌صحن‌های‌دیگر می‌رفتند تا برای کس دیگری دام پهن کنند] از کنار بزرگراه به‌طرف قم راه افتادیم و چند دقیقه‌ای رفتیم که شنیدم، کسی از پشت سر، من را صدا می‌زد، برگشتم، دیدم از هم‌محلی‌هاست که او هم با سواری پراید، با دخترهایش برای اجتماع دختران‌انقلاب آمده‌بود و چون ما را پیاده دیده بود، ایستاده بود ببیند چه شده. و... ماجرای دختران دوربین به‌دست را برایش گفتم و کمی کنار بزرگراه نشستیم، ساعت از ۸ و نیم گذشته بود، به هم‌محلی گفتم: می‌روی ببینی داخل حرم چه خبر است؟ دخترانش را گذاشت پیش ما و با پراید رفت و حدود ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه برگشت و گفت: هیچ خبری نیست هم داخل حرم رفتم، هم همه صحنه‌ها را گشتم، حتی👇 ✊یک‌جانباز در حرم ندیدم✊ سر به‌سجده گذاشتم و گفتم 💗خدایا به‌پاس این‌هشیاری💗 💗به عدد ذرات هستی💗 💗تو را شکر گذاریم💗 .
. ۱۳۱۴مین سال میلاد حضرت 💗امام موسی کاظم💗 علیه‌السلام مبارک باد با از همه شما و تقاضای شفاعت حضرت برای رفع و رفع و و از همه جهان و همۀانسان‌ها و رفع و شفای و رهایی از درگاه خداوند برای خودمان و حق‌داران‌مان 💗 آمرزش 💗 آرامش 💗 آبرومندی 💗 عاقبت‌بخیری 💗 آگاهی 💗 آزدگی 🔻🔻🔻🔻همراه با 🔻🔻🔻🔻 💗 سلامتی 💗 سرافرازی 💗 صداقت 💗 صبوری 💗 سخاوت و 💗 ثروت بسیار مسئلت نمایم .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروز وفردا ۱۰۴و۱۰۵سورۀهود 🌷وَ مَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ 🌷ترجمه 👇 و ما، آن (روز) را مگر براى مدّت معدودى به تأخیر نمى اندازیم. 🌷يَوْمَ يَأْتِ لَاتَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعِيدٌ 🌷ترجمه 👇 روزى كه (چون) بیاید، هیچ كس جز با اذن او حرفى نمى زند، پس (گروهى) از آنها بدبخت و سیه روز و (عدّه اى دیگر) خوشبخت و سعادتمندند. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/r75265 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️ به کسانی نشان‌بدهید که می‌گویند: «دین‌داری مردم تضعیف شده» 🔻بله🔻 با «» شروع شد به «۱۰کیلومتری» رسید 🔻پس🔻 🇬🇧 دشمنان‌حقوق‌بشر 🇺🇸 حق‌دارند ناراحت باشند آخه پول‌هایی‌که خرج فریب مردم‌ایران کردند بر باد رفت .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۰۱ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: و نیز جناب آقای «شیخ محمد انصاری دارابی» از قول پدرش به نام «شیخ محترم ابن شیخ عبدالصمد انصاری» نقل کرد که گفته است: من و باجناقم به نام «غلامحسین»، بسیار مشتاق کربلا شده بودیم ولی هیچ نداشتیم. تصمیم گرفتیم پیاده برویم و شهر به شهر چند روز عملگی کنیم و... پس دو نفری با دست خالی از سر کوه داراب حرکت کردیم و در هر منزلی یکی دو روز می‌ماندیم و عملگی می‌کردیم و... تا در مدت پنج ماه، پیاده از طریق کرمانشاه خود را به کربلا رساندیم و در آنجا هم هر کاری پیدا می‌شد انجام می‌دادیم و معیشت ما اداره می‌شد ولی در نجف، چند روز کار نکردیم و هنگامی‌که پول‌مان تمام شد، دنبال کار رفتیم ولی دوروز بود برای ما کاری پیدا نشد و هیچ نداشتیم. روز سوم، شب عید غدیر بود و ما گرسنه مانده بودیم و هیچ راهی نداشتیم. گفتیم می‌رویم به حرم و در حرم مطهر می‌مانیم، اگر مقدر ما مرگ باشد، همانجا بمیریم. وارد حرم شدیم و مقداری از شب که گذشت، چهار نفر بزرگوار وارد حرم مطهر شدند، یکی از آن‌ها نزدیک من آمد و اسم خودم و پدرم و جدم و پدر جدم را گفت. با تعجب نگاهش می‌کردم که مقداری پول سکه نقره در دست من گذاشت و رفت. وقتی بخودم آمدم که دیگر آنان را نمی‌دیدم. سکه‌ها شمردم، مبلغ چهار تومان بود، دو ماه در عراق ماندیم و از آن پول خرج می‌کردیم و تمام نمی‌شد پس از بازگشت به وطن نیز تا دو ماه از آن خرج می‌کردیم ولی ناگاه مفقود شد. 📡ا https://b2n.ir/j10202 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌دیروز وامروز ۱۰۴و۱۰۵سورۀهود 🌷وَ مَا نُؤَخِّرُهُ إِلَّا لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ 🌷ترجمه 👇 و ما، آن (روز) را مگر براى مدّت معدودى به تأخیر نمى اندازیم. 🌷يَوْمَ يَأْتِ لَاتَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعِيدٌ 🌷ترجمه 👇 روزى كه (چون) بیاید، هیچ كس جز با اذن او حرفى نمى زند، پس (گروهى) از آنها بدبخت و سیه روز و (عدّه اى دیگر) خوشبخت و سعادتمندند. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/r75265 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۰۲ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: مرحوم حاج شیخ محمد طاهر قندهاری و نیز جمعی دیگر از موثقین نجف اشرف نقل کرده‌اند: یکی از تجار درجه یک عراق به نام «رشادمرضه»، تقریباً در هفت سال قبل [از زمان تألیف کتاب] به مرض سرطان داخلی مبتلا شد و اطبای عراق و لبنان و سوریه از معالجه‌اش عاجز شدند و برای مداوا به ممالک اروپایی رفت، بالاخره به او گفتند: به هیچ وجه علاجی ندارد بر فرض، جراحی بکنیم، یک هفته دیرتر شاید بمیرد. دست از زندگی می‌شوید، شب در خواب، عربی را می‌بیند که پیراهن کرباسی پوشیده با محاسن متوسط، می‌گوید: آقای رشادمرضه، اگر قبر مرا درست کنی، من از خداوند شفای تو را می‌خواهم. می‌پرسد شما کیستید؟ می‌فرماید: من «میثم تمار» هستم (ناگفته نماند که قبلاً بارگاه «میثم» بسیار مختصر و محقر بود). از خواب بیدار می‌شود و دو مرتبه به خواب می‌رود و همان منظره را می‌بیند. در مرتبه سوم نیز همینطور مشاهده می‌کند. فردا درحالی‌که به‌شدت ناتوان و بیمار بود با هواپیما به بغداد برمی‌گردد به درخواست خودش، قبل از رفتن به منزل، او را مستقیماً بر سر قبر «میثم» می‌برند و آنجا در گوشه‌ای دراز می‌کشد. وقتی شب می‌شود، همان شخصی که در خواب دیده بود [در بیداری] می‌آید در مقابل چشمش و صدایش می‌زند و می‌گوید: رشادمرضه، بلند شو می‌گوید: نمی‌توانم. با تندی می‌گوید: بلند شو ناگهان از جایش بلند می‌شود . متوجه می‌شود هیچ اثری از بیماری در خود نمی‌بیند. و... از همان روز مشغول تعمیر بارگاه جناب میثم تمار می‌شود و قبۀ آبرومند فعلی را می‌سازد. رشاد مرضه، بعد از این، شوق تعمیر قبر حضرت «مسلم بن عقیل» را پیدا می‌کند و قبه طلای مسلم را تمام می‌کند و سپس برای تجدید طلاکاری گنبد مولا امیرالمؤمنین علیه‌السّلام دویست کیلو طلا می‌پردازد و اکنون بحمداللّه طلاکاری گنبد تمام شده است. 📡ا https://b2n.ir/j10202 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروز وفردا ۱۰۶و۱۰۷سورۀهود 🌷فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ 🌷ترجمه 👇 امّا (آن) كسانى كه بدبخت شده اند، پس در آتش (اند و در آنجا) ناله اى (زار) و خروشى (سخت) دارند. 🌷خَلِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَوتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ 🌷ترجمه 👇 (و) تا آسمان ها و زمین پایدار است، در آن (آتش) جاودانند، مگر آنچه خداوند بخواهد، همانا پروردگارت هر چه را اراده كند، انجام مى‌دهد. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/m28077 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۰۳ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: سید جلیل و فاضل نبیل [بزرگوار] جناب آقای «سید حسن برقعی واعظ»، که ساکن قم است چنین مرقوم داشته‌اند: آقای «قاسم عبدالحسینی»، پلیس موزه آستانه مقدسه حضرت معصومه (سلام‌اللّه‌‌علیها) که در حال حاضر (سال ۱۳۴۸شمسی) نیز به خدمت مشغول است و منزل شخصی او در خیابان تهران، کوچه آقابقال است، برای این جانب حکایت کرد: زمانی‌که متفقین در ایران بودند، من در تصادف با کامیون سنگ‌کشی یک پایم زیر چرخ کامیون رفت و مرا به بیمارستان فاطمی شهرستان قم بردند و زیر نظر «دکتر مدرسی» که اکنون[زمان تألیف کتاب] زنده است و «دکتر سیفی» معالجه می‌نمودم. پایم ورم کرده بود به اندازه یک متکا بزرگ شده بود و مدت پنجاه شبانه روز از شدت درد حتی یک لحظه نتوانسته بودم بخوابم و دائماً از شدت درد ناله و فریاد می‌کردم، امکان نداشت کسی دست به پایم بگذارد، زیرا چنان درد می‌گرفت که بی‌اختیار می‌شدم و تمام اطاق و سالن را صدای فریاد من فرا می‌گرفت. در طول این مدت به حضرت زهرا و حضرت زینب و حضرت معصومه [سلام‌الله‌علیهن) متوسل بودم و مادرم بسیاری از اوقات در حرم حضرت معصومه می‌رفت و متوسل می‌شد. همان زمان یک بچه که در حدود سیزده الی چهارده سال داشت و پدرش در تهران، کارگر بود در اثر اصابت گلوله‌ای مثل من شده بود و روی تخت طرف راست من بستری بود و فاصله او با من در حدود یک متر بود و در اثر جراحات و فرو رفتن گلوله، زخم تبدیل به خوره و جذام شده بود و عفونت به قلبش رسیده بود و دکترها از او مأیوس بودند و چند روز در حال احتضار بود و گاهی صدای خیلی ضعیفی از او شنیده می‌شد و هر وقت پرستارها می‌آمدند، می‌پرسیدند تمام نکرده؟! در پنجاهمین شبی که بستری بودم، چون طاقتم تمام شده بود، مقداری مواد سمّی [احتمالا از داروهای بیمارستان بوده] برای خودکشی تهیه کردم و زیر بالش خودم گذاشتم و تصمیم گرفتم که اگر امشب خوب نشدم، خودکشی کنم. مادرم برای دیدن من آمد، خیلی جدی به او گفتم: اگر امشب شفای مرا از حضرت معصومه علیهاالسلام گرفتی که گرفتی و گرنه، صبح جنازه مرا روی تخت خواهی دید و تصمیم برای خودکشی قطعی بود. مادرم غروب به طرف حرم مطهر رفت، همان شب مختصری چشمانم را خواب گرفت، در خواب دیدم سه بانوی با عظمت از درب باغ (نه درب سالن) وارد اطاق من که همان بچه هم پهلوی من روی تخت خوابیده بود آمدند، یکی از زن‌ها پیدا بود شخصیت او بیشتر است و چنین فهمیدم اولی حضرت زهرا و دومی حضرت زینب و سومی حضرت معصومه (سلام اللّه علیهن) هستند، حضرت زهرا جلو، حضرت زینب پشت سر و حضرت معصومه ردیف سوم می‌آمدند مستقیم به طرف تخت همان بچه آمدند و هر سه پهلوی هم جلو تخت ایستادند، حضرت زهرا علیهاالسّلام به آن بچه فرمودند: بلند شو. گفت: نمی‌توانم. فرمودند: بلند شو گفت: نمی‌توانم فرمودند: تو خوب شدی در عالم خواب دیدم بچه بلند شد و نشست من انتظار داشتم به من هم توجهی بفرمایند ولی برخلاف انتظار حتی به سوی تخت من توجهی نفرمودند. در همین حال از خواب پریدم و با خود فکر کردم معلوم می‌شود آن بانوان مجلله به من عنایتی نداشتند. صبح شد پرستار آمد و به این خیال که بچه مرده است! گفت: بچه در چه حال است؟ گفتم: بچه خوب شد گفت: چه می‌گویی؟! گفتم: حتماً خوب شده بچه خواب بود، گفتم: بیدارش نکن. پرستار رفت و بعد از مدتی بچه بیدار شد، دکترها آمدند هیچ اثری از زخم در پایش نبود، گویا ابداً زخمی نداشته. پرستار برای شستشوی زخم من آمد وقتی خواست پارچه و پنبه را طبق معمول از روی پای من بردارد و پارچه و پنبه جدید بگذارد، دید، ورم پایم تمام شده و فاصله‌ای بین پنبه‌ها و پایم بوجود آمده، وقتی پارچه را باز کرد و پنبه را برداشت، دید هیچ‌اثری از زخم و ورم در پایم نیست. گویا اصلاً زخم و جراحتی نداشته. خبر شفای من و آن بچه، در بیمارستان پیچید و غوغایی شد که زبان از شرح آن عاجز است، صدای گریه و صلوات، تمام فضای اطاق و سالن را پر کرده بود. چند ساعتی گذشت و سر و صداها خوابیده بود که مادرم که ابتدا برای توسل به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام رفته بود، آمد. چشمانش از زیادی گریه ورم کرده بود. دکترها و پرستارها هماهنگ کرده بودند که چیزی از شفای من به مادرم نگویند تا خودش بفهمد، مبادا از خوشحالی سکته کند ووو مادرم پرسید: حالت چطور است؟ من هم نخواستم به او بگویم شفا یافتم، گفتم: بهتر هستم، برو عصایی بیاور برویم منزل. با عصا (البته مصنوعی بود) به طرف منزل رفتم و کم کم راه رفتنم را بهتر کردم و... بعداً جریان را برای مادرم تعریف کردم. 📡ا https://b2n.ir/j10202 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌ دیروز و امروز ۱۰۶و۱۰۷سورۀهود 🌷فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ 🌷ترجمه 👇 امّا (آن) كسانى كه بدبخت شده اند، پس در آتش (اند و در آنجا) ناله اى (زار) و خروشى (سخت) دارند. 🌷خَلِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَوتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ 🌷ترجمه 👇 (و) تا آسمان ها و زمین پایدار است، در آن (آتش) جاودانند، مگر آنچه خداوند بخواهد، همانا پروردگارت هر چه را اراده كند، انجام مى‌دهد. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/m28077 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۰۴ از کتاب «داستان‌های شگفت»، متنی را آورده که ظاهراً نوشته راوی‌ست و در آن چنین آمده: حقیر «سید حسن برقعی»، مدتی است که توفیق تشرف به مسجد صاحب الزمان ارواحنا فداه معروف به «مسجد جمکران قم» نصیبم می‌شود. سه هفته قبل (شب چهارشنبه پنجم ربیع الثانی ۱۳۹۰قمری) مشرف شدم و در قهوه خانه مسجد که مسافرین برای رفع خستگی می‌نشینند و چای می‌خورند، به شخصی برخورد کردم به نام ((احمد پهلوانی)) ساکن [[حضرت عبدالعظیم، امامزاده عبداللّه، کبابی توکل]]، سلام کرد و جواب دادم و احوالپرسی شروع شد. گفت: من چهار سال تمام است شب‌های چهارشنبه به ((مسجد جمکران)) مشرف می‌شوم. گفتم: قاعدتاً چیزی دیده‌ای که ادامه می‌دهی و قاعدتاً کسی که در خانه امام زمان (صلوات اللّه علیه) آمد ناامید نمی‌رود، حاجتی گرفته‌ای؟! گفت: آری اگر چیزی ندیده بودم که نمی‌آمدم. و ادامه داد: سال قبل، شب چهارشنبه‌ای بود که به‌خاطر شرکت در مجلس عروسیِ یکی از بستگانِ نزدیک در تهران، نتوانستم مشرف شوم، گرچه مجلس عروسی، گناه آشکاری نداشت، تا شام ماندم و شام خوردم و به منزل رفتم و خوابیدم پس از نیمه شب از خواب بیدار شدم تشنه بودم خواستم برخیزم دیدم پایم قدرت حرکت ندارد، هرچه تلاش کردم پایم را حرکت بدهم نتوانستم. همسرم را بیدار کردم و گفتم: پایم حرکت نمی‌کند! گفت: شاید سرما خورده‌ای! گفتم: فصل سرما نیست (تابستان بود) بالاخره دیدم هیچ قدرت حرکت ندارم، در همسایگی رفیقی داشتم به نام «اصغرآقا» گفتم: به اصغرآقا بگویید بیاید. اصغرآقا آمد، گفتم: برو دکتر بیاور گفت: در این ساعت شب، دکتر نیست. گفتم: چاره‌ای نیست، باید کاری بکنیم. بالاخره رفت و دکتری را که نامش «دکتر شاهرخی» است و در فلکه مجسمه ((حضرت عبدالعظیم)) مطب دارد آورد. دکتر پس از معاینه، چکشی داشت روی زانویم زد، هیچ نفهمیدم و پایم حرکت نکرد، سوزنی داشت در کف پایم فرو کرد، متوجه نشدم، در پای دیگرم فرو کرد درد نگرفت، سوزن را به بازویم زد، درد گرفت. نسخه‌ای داد و رفت. در غیاب من به اصغرآقا گفته بود: خوب نمی‌شود، سکته است. صبح شد بچه‌ها از خواب برخاستند مرا به این حال دیدند شروع به گریه و زاری کردند. مادرم فهمید به سر و صورت می‌زد. غوغایی در منزل ما بود، شاید در حدود ساعت نُه صبح بود، گفتم: ای امام زمان! من هرشب چهارشنبه خدمت شما می‌رسیدم ولی دیشب نتوانستم بیایم اما گناهی نکرده‌ام، توجهی بفرمایید، گریه‌ام گرفت و با حال گریان، خوابم برد، در خواب دیدم آقایی آمدند عصایی به دستم دادند فرمودند برخیز! گفتم: آقا نمی‌توانم. فرمود: می‌گویم برخیز. گفتم: نمی‌توانم. آمدند دستم را گرفتند و از جا حرکت دادند. در همین حال از خواب بیدار شدم، دیدم می‌توانم پایم را حرکت دهم، نشستم و سپس برخاستم و برای اطمینان خاطر، از شوق جست و خیز می‌کردم و به اصطلاح پایکوبی می‌کردم ولی برای اینکه مبادا مادرم مرا به این حال ببیند و از شوق سکته کند خوابیدم. وقتی مادرم آمد، کم کم به او حالی کردم که در اثر توسّل به ولی عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) شفا یافتم بعد گفتم: به اصغرآقا بگویید بیاید. آمد، گفتم: برو به دکتر بگو بیاید یکبار دیگر من را معاینه کند و به او بگو فلانی خوب شد. اصغرآقا رفت و برگشت گفت: دکتر می‌گوید: دروغ است خوب نشده، اگر راست می‌گوید خودش بیاید. خودم رفتم به مطب دکتر، اما با اینکه با پای خودم رفته بودم، گویا دکتر باور نمی‌کرد، با اینحال سوزن را برداشت و به کف پای من زد، دادم بلند شد، گفت چه کردی؟ شرح حال خود و توسل به حضرت ولیّ‌عصر [ارواحنافداه] را گفتم. گفت: جز معجزه چیز دیگر نیست. حتی اگر اروپا و آمریکا رفته بودی معالجه پذیر نبود. 📡ا https://b2n.ir/j10202 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
سال‌روز وَنیز روز حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و گرامی‌باد 🌷👈۶۱ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ترجمه: پس هر كه پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده با تو محاجه كند، بگو بياييد پسران‌مان و پسران‌تان و زنان‌مان و زنان‌تان و ما جان‌های‌مان و شما جان‌های‌تان را فرا خوانيم سپس مباهله(نفرین) كنيم و لعنت‏ خدا را بر دروغگويان قرار دهيم 🌷 👈 /۵۵ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ ترجمه: ولى شما فقط خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‏‌اند همان كسانى كه نماز برپا مى‌دارند و در حال ركوع زکات (صدقه) مى‏‌دهند 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروز وفردا ۱۰۸سورۀهود 🌷وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِى الْجَنَّةِ خَلِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَوتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ عَطَآءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ 🌷ترجمه 👇 و امّا كسانى كه خوشبخت (و سعادتمند) شده‌اند، پس تا آسمان ها و زمین پابرجاست، در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد (این) عطایى قطع ناشدنى است. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/d56896 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. در سال دهم هجری، پیامبر (صلی الله علیه وآله) نامه‌ای به مسیحیان نجران فرستادند و از آن‌ها خواستند: یا مسلمان شوند» و «خداوند یکتا را عبادت کنند یا به دین خود بمانند، ولی حاکمیت اسلام را بپذیرند و نیز در مقابلِ تهاجمات احتمالی، [بدون شرکت خودشان در دفاع] و آن‌ها فقط مالیات ویژه () [[که کمتر از مجموع مقدار خمس و زکات است]] پرداخت نمایند و در میدان پُرخطر . بزرگان نجران به مشورت پرداختند و به این نتیجه رسیدند که مسلمان نشوند ولی می‌دانستند که اگر حاکمیت اسلام را نپذیرند، در واقع به معنی اعلان جنگ با مسلمانان است و.... بالاخره، تصمیم گرفتند هفتاد نفر از بزرگان دینی و سیاسی و اجتماعیِ خود را برای مذاکره به مدینه بفرستند. فرستادگان بنی‌نجران به مدینه رفتند و خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) شرفیاب شدند و علی‌رغم اینکه با استدلال‌های غیر قابل انکار پیامبر خدا مواجه شدند، متأسفانه قبول نکردند که مسلمان شوند و... در اینجا ۶۱سوره_آل‌عمران نازل شد و دستور مباهله داد. یعنی: دو گروه در یک جا جمع شوند و از خدا بخواهند تا دروغ‌گو را رسوا و مجازات کند مسیحیان مباهله را پذیرفتند و زمان و مکان مباهله تعیین شد. خداوند از پیامبر اکرم خواست تا همراه با نزدیک‌ترین کسانش [[[از زنان (فقط فاطمه زهرا علیهاالسلام)، از فرزند (امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) از عزیزترین افراد، آن‌که به منزله جان رسول‌خدا باشد (فقط امام علی علیه‌السلام)]]] به مباهله مسیحیان برود. و... ۲۴ذیحجه، هنگام بالا آمدن آفتاب، پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) درحالی‌که دست علی بن ابی طالب (علیه السلام) را گرفته بود از خانه بیرون آمد. امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) را پیش رو روانه فرمود و حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از پشت سرشان راه افتادند تا به محل تعیین شده برای مباهله رسیدند. اسقف مسیحیان با همراهانش آمد و از رسول‌خدا صلوات الله علیه وآله پرسید: با چه کسانی با ما مباهله می‌کنید؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: با بهترین اهل زمین و نیکوکارترین اهل دنیا، زیرا خداوند متعال دستور داده که آن‌ها را بیاورم و همراهان خود را معرفی فرمود. اسقف‌های نجران تا متوجه شدند که پیامبر خدا نزدیک‌ترین کسانش را همراه آورده به‌اندازه‌ای وحشت کردند که چهره‌های‌شان زرد شده بود. ابوحارثه (یکی از اسقف‌ها) که میل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده پا پیش گذاشت و دست بزرگ مسیحیان را گرفت و او را به کناری برد و او را نصیحت کرد و از عواقب این مباهله مطلع کرد و گفت: به خدا قسم اگر آن بزرگواران دست به دعا بردارند، نام و نشانی از ما نمی‌ماند، بهتر است برویم با او صلح کنیم. و... بنی نجران مسلمان نشدند ولی حاضر به قبول معاهده‌ای شدند که به موجب آن اولا: شرکت در دفاع از آنان برداشته می‌شد دوما: اسلام، امنیت آنان را در مقابل تهاجمات احتمالی برعهده می‌گرفت سوما: مسیحیان، مالیات خاصی را به حکومت اسلامی می‌پرداختند. پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) به امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: شرایط ذمه و مقدار آن را به آن‌ها بگوید. بعد از معین نمودن مقدار مالیات خاص (جزیه) و شرایط آن، امیرالمومنین (علیه السلام) آن‌ها را نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) آوردند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: اگر با من و این اهل‌بیت من، مباهله کرده بودید به صورت میمون و خوک می‌شدید و این منطقه برای شما آتش می‌شد و در کم‌تر از یک سال تمامی مسیحیان نابود می‌شدند. 🌷 برگرفته از👇👇 📚 تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۴۳۸ 📚 اقبال، ج ۲ ص ۳۵۰-۳۰۹ 📚 قلائدالنحور، ج ذی‌الحجه ص ۴۲۶ 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌ دیروز و امروز ۱۰۸سورۀهود 🌷وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِى الْجَنَّةِ خَلِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَوتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّكَ عَطَآءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ 🌷ترجمه 👇 و امّا كسانى كه خوشبخت (و سعادتمند) شده‌اند، پس تا آسمان ها و زمین پابرجاست، در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد (این) عطایى قطع ناشدنى است. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/d56896 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۱۰ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: این داستان را جمعی از فضلای نجف اشرف از مرحوم «آیت اللّه سید عبدالهادی شیرازی» و نیز دانشمند گرامی جناب «حاج صدرالدین محلاتی» [که خودشان دیده‌اند]، نقل کرده‌اند: فقیه زاهد عادل مرحوم «شیخ جواد فرزند شیخ مشکور» که از علمای بزرگ نجف اشرف و مرجع تقلید جمعی از شیعیان عراق و نیز از ائمه جماعت صحن مطهر [امیرالمؤمنین علیه‌السلام] بوده و در سال ۱۳۳۷ در حدود نودسالگی وفات نموده و در یکی از حجره‌های صحن مطهر، در جوار پدرش دفن گردید. آن مرحوم در شب ۲۶ ماه صفر ۱۳۳۶ در نجف اشرف [ملک الموت] حضرت عزرائیل در خواب را می‌بیند، پس از سلام از او می‌پرسد از کجا می‌آیی؟ عزرائیل می‌فرماید: از شیراز، روح «میرزا ابراهیم محلاتی» را گرفتم. شیخ می‌پرسد: روح او در برزخ در چه حالی است؟ عزرائیل می‌فرماید: در بهترین حالات و در بهترین باغ‌های عالم برزخ و خداوند هزار ملک را مأمور کرده در خدمت او باشند و از او فرمان می‌برند. شیخ می‌پرسد: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد، به چنین مقامی رسیده است؟ عزرائیل می‌فرماید: نه شیخ می‌پرسد: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام شرعی به مردم؟ عزرائیل می‌فرماید: نه شیخ می‌پرسد: پس برای چه؟ عزرائیل می‌فرماید: برای خواندن ، [مرحوم میرزای محلاتی سی سال آخر عمرش را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگر نمی‌توانست بخواند نایب می‌گرفته است] صبح فردا، مرحوم شیخ به منزل «آیت اللّه میرزا محمد تقی شیرازی» می‌رود و خواب خود را برای ایشان نقل می‌کند. مرحوم میرزا محمد تقی به گریه می‌افتد از ایشان سبب گریه را می‌پرسند می‌فرماید: میرزای محلاتی از دنیا رفت، او استوانه فقه بود. به ایشان گفتند: شیخ خوابی دیده که واقعیت آن معلوم نیست. میرزا می‌فرماید: بله، خواب است، اما خواب شیخ مشکور است نه افراد عادی. فردای آن روز تلگراف فوت میرزای محلاتی از شیراز به نجف اشرف می‌رسد و صدق رؤیای شیخ مرحوم آشکار می‌گردد. 📡ا https://b2n.ir/j10202 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروز وفردا ۱۰۹سورۀهود 🌷فَلَا تَكُ فِى مِرْيَةٍ مِّمَّا يَعْبُدُ هَؤُلَاءِ مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ آبَآؤُهُم مِّن قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنقُوصٍ‏ 🌷ترجمه 👇 پس (اى پیامبر!) از آنچه این كفّار مى‌پرستند در شك و تردید مباش، (كه) آن‌ها عبادت نمى‌كنند مگر همان گونه كه قبلاً پدرانشان (بت‌ها را) عبادت مى‌كرده‌اند، و همانا ما نصیب آنها را به طور كامل و بى كم و كاست خواهیم پرداخت. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/f58501 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ویژگی دشمنان جمهوری اسلامی 😂 بزرگ‌ترین اقتصاد جهان 😂 🔻قسمت 🔻 روزانه خرج نشان‌دادن فقر در ایران و ملت‌ایران می‌کنند 📡اعتراف به یکی‌از خرج‌ها👇 ا https://b2n.ir/w45065 و #۵۰میلیون مردم [هر۶نفر،۱نفر] پولِ تهیۀ و چند ده‌میلیون شب‌ها 👇رسانه‌های آمریکایی👇 📡 پایگاه رسمی تغذیه در آمریكا ا https://b2n.ir/n14651 📡 اقدام‌برای‌گرسنگی در آمریکا ا https://b2n.ir/g65237 📡 پایگاه آمریکایی «نان» ا https://b2n.ir/h33239 📡 پایگاه آمریکایی کنتور ا https://b2n.ir/z68064 📡 سی اِن بی سی ا https://b2n.ir/s56680 📡 تایم ا https://b2n.ir/d29749 📡 ناسیونال گرافیک ا https://b2n.ir/s81234 📡 اِیْ اِیْ اِمْ سی نیوز ا https://b2n.ir/z41437 📡 اِن پی آر ا https://b2n.ir/b49394 📡 کتابخانه گوگل ا https://b2n.ir/p42516 📡 یو دِیْتون ا https://b2n.ir/g58683 📡👇اعتراف سندرز ا https://b2n.ir/s10505 ♦️♦️ 💗 لطفاً 💗 برای نجات دعا بفرمایید .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۱۱ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: عبد صالح و متقی وارسته جناب حاج «مجدالدین شیرازی» که از نیکان زمان هستند چنین تعریف کردند: بنده در کودکی، چشم درد گرفتم، مرا نزد «میرزا علی اکبر جراح» بردند و دکتر با غفلت از اینکه قبلاً دست به چشم سودائی گذاشته بود، بدون اینکه دستانش را شستشو کند، با دستش به چشم من گذاشت و چشم بنده هم مبتلا شد و... داخل و بیرون چشمم عفونت کرده بود و اطراف چشمم لِه شده بو و... پدرم به تمام دکترها مراجعه کرد علاج نشد. یک روز گفت: می‌برمت مشهد و از حضرت امام رضا علیه‌السّلام شفایت را خواهم گرفت و... به زیارت حضرت مشرف شدیم. به خاطر دارم که پدرم پای سقاخانه اسماعیل طلا ایستاد و با گریه عرض کرد یا علی بن موسی الرضا (علیه‌السّلام) تا چشم پسرم را شفا ندهید داخل حرم نمی‌شوم. و از حرم خارج شدیم و به مسافرخانه رفتیم و خوابیدیم. فردا صبح وقتی از خواب بیدار شدم، چشمم اصلاً درد نداشت و تمام آثار ورم و عفونت و... از چشم من برطرف شد. وقتی از مشهدمقدس مراجعت کردیم خواهرم مرا نشناخت و با تعجب گفت: تو چشمت له بود! چطور خوب شدی؟! من تو را نشناختم! بحمداللّه تا کنون دیگر درد چشم نگرفته‌ام و نیز حاجی «مجدالدین شیرازی» نقل کرد: در سال چهل شمسی، خودم با خانواده به مشهدمقدس مشرف شدم و عجایبی دیدم، از جمله دو مرتبه بچه‌ام در مسافرخانه از بام افتاد اما بحمداللّه و با نظر حضرت امام رضا علیه‌السّلام هیچ ناراحتی برایش پیش نیامد. هنگام برگشتن، این موضوع را در ماشین تعریف کردم، خانمی گفت: تعجب نکن، ما در مسافرخانه سه طبقه در اول خیابان طبرسی بودم، بچه‌ام از طبقه سوم کف خیابان افتاد و با لطف حضرت امام رضا (علیه‌السّلام) هیچ ناراحتی ندید. 📡ا https://b2n.ir/j10202 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌ دیروز و امروز ۱۰۹سورۀهود 🌷فَلَاتَكُ فِى مِرْيَةٍ مِّمَّا يَعْبُدُ هَؤُلَاءِ، مَا يَعْبُدُونَ إِلَّا كَمَا يَعْبُدُ آبَآؤُهُم مِّن قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنقُوصٍ‏ 🌷ترجمه 👇 پس (اى پیامبر!) از آنچه این كفّار مى‌پرستند در شك و تردید مباش، (كه) آن‌ها عبادت نمى‌كنند مگر همان گونه كه قبلاً پدرانشان (بت‌ها را) عبادت مى‌كرده‌اند، و همانا ما نصیب آنها را به طور كامل و بى كم و كاست خواهیم پرداخت. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/f58501 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ویژگی دشمنان جمهوری اسلامی 😂 بزرگ‌ترین اقتصاد جهان 😂 🔻قسمت 🔻 در هر روز خرج ملت‌ایران می‌کنند 📡اعتراف به یکی‌از خرج‌ها 👇 ا https://b2n.ir/w45065 و #۴۰میلیون_آمریکایی [هر ۸نفر، ۱نفر] هستند و در خیابان و بیابان زندگی می‌کنند 👇رسانه‌های آمریکایی👇 📡 گاردین ا https://b2n.ir/z34325 📡 یاهو نیوز ا https://b2n.ir/k12472 📡 دلی‌میل ا https://b2n.ir/u10115 📡 گزارش ویدئویی دیلی میل ا https://b2n.ir/g76274 📡 اعتراف سندرز ا https://b2n.ir/s10505 📡سایر رسانه‌های آمریکا👇👇 ا https://b2n.ir/s90202 ا https://b2n.ir/k46783 ا https://b2n.ir/e28633 ا https://b2n.ir/s92016 ا https://b2n.ir/g85304 ♦️♦️ 🔻قسمت 🔻 🔻اینجا🔻 ا https://t.me/etedalhamrah/45136 💗 لطفاً 💗 برای نجات دعا بفرمایید .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۱۴ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: جناب آقای «شیخ عبدالنبی انصاری دارابی» از فضلای حوزه علمیه قم، قضایای عجیبی دارند که برای نمونه در اینجا یکی از آن‌ها از نوشته‌های خود ایشان نقل می‌شود. مدت یک سال بود که دچار کسالت شدید سردرد و سرگیجه شده بودم و در شیراز سه مرتبه و در قم پنج مرتبه و در تهران سه مرتبه به دکترهای متعددی مراجعه و داروها و آمپول‌های فراوانی مصرف نموده بودم ولی تمام این‌ها فقط گاهی مسکن بود و دوباره کسالت عود می‌کرد، تا اینکه یکی از شب‌ها در عین ناراحتی به سختی رفتم به منزل آیت اللّه بهجت که یکی از علمای برجسته و از اتقیای زمان است، برای نماز جماعت، در بین نماز حالم خیلی بد بود به طوری که یکی از رفقا فهمید و گفت: فلانی مثل اینکه خیلی ناراحت هستی؟ گفتم: مدت یک سال است که این چنین هستم و هرچه هم به دکتر مراجعه نموده‌ام و دارو مصرف نموده‌ام هیچ تأثیری نداشته، آن آقا که خود از فضلا و متقین بود فرمود: ما دکترهای بسیار خوبی داریم به آن‌ها مراجعه کنید. فوراً منظور او را فهمیدم و ایشان اضافه فرمود: متوسل به حضرت زهرا علیهاالسّلام شوید که حتماً شفا پیدا می‌کنید. حرف ایشان خیلی اثر کرد و تصمیم گرفتم متوسل شوم، آمدم در خیابان با همان حالت ناراحتی با یکی دیگر از فضلا برخورد کردم که او هم حقیر را تحریص بر توسل نمود. سپس به حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام رفتم و بعد به منزل رفتم و در گوشه‌ای تنها شروع به تضرع و توسل و گریه نمودم و حضرت (زهرا سلام اللّه علیها) را واسطه قرار دادم و... شب از نیمه گذشته بود که خوابم برد، در عالم خواب دیدم مجلسی برقرار شد و چند نفر از سادات در آن مجلس شرکت داشتند و یکی از آن‌ها بلند شد و برای بنده دعا کرد. صبح از خواب بیدار شدم، احساس کردم حالم خوب است. سرم را تکان دادم دیدم هیچ اثری از سردرد و سرگیجه ندارم، ذوق کردم و فوراً رفتم با حالت نشاط و خوشحالی که مدتی بود محروم بودم رفقا را دیدم و عده‌ای را دعوت کردم و مجلس روضه‌ای در منزل راه انداختم و ان شاء اللّه تا پایان عمر این روضه ماهانه خانگی را خواهم داشت و اکنون که حدود هشت ماه از این جریان می‌گذرد الحمدللّه حالم بسیار خوب و توفیقاتم چندین برابر شده و با کمال امیدواری اشتغال به درس و تبلیغ داشته و دارم. چهارم رجب ۱۳۹۴ هجری قمری 📡ا https://b2n.ir/j10202 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌امروز وفردا ۱۱۰سورۀهود 🌷وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَبَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقْتَ مِن رَّبِّكَ لَقُضِىَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِى شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ 🌷ترجمه 👇 و به تحقیق ما به موسى كتاب (تورات) دادیم، پس در آن اختلاف شد، و اگر سنّت پروردگارت (در مورد تأخیر عذاب كفّار) از پیش مقرّر نگشته بود، هر آینه (در همین دنیا) میان آنان داورى و حكم مى‌شد (و به كیفر مى‌رسیدند) و همانا آنان درباره‌ى آن در شكى هستند كه موجب بدگمانى آنان است. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/a41729 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ویژگی دشمنان جمهوری اسلامی 😂بزرگ‌ترین اقتصاد جهان😂 🔻قسمت 🔻 در هر روز خرج ملت‌ایران می‌کنند 📡اعتراف به یکی‌از خرج‌ها👇 ا https://b2n.ir/w45065 و 😳 برای مراجعه به پزشک و بیمارستان و تهیه دارو و باید با درد بسوزند و بسازند 👇رسانه‌های آمریکایی👇 📡 هیل، [نشریۀ ] ا https://b2n.ir/r25118 📡 سی اِن بی سی ا https://b2n.ir/d62236 📡 کِیْ اِف اِف ا https://b2n.ir/t07061 📡 توئیت «سندرز» ا https://b2n.ir/t75674 ♦️♦️ 🔻قسمت 🔻 🔻اینجا🔻 ا https://t.me/etedalhamrah/45139 💗 لطفاً 💗 برای نجات دعا بفرمایید .
. آیت الله شهید دستغیب در داستان ۱۱۵ از کتاب «داستان‌های شگفت» نوشته است: سیدنا المعظم ابوالفضل والمعالی جناب آقای «سید محمد هادی مدرس موسوی» که سالیان متمادی در سامرا ساکن و در حرم حضرت عسکریین (علیهماالسّلام) امام جماعت بودند و در جریان اخیر اخراج ایرانیان مقیم عراق بازگشته‌اند، قضایای عجیبی از معجزه امامین همامین عسکریین (علیهماالسّلام) نقل نمودند که یکی از آن‌ها به این شرح است. جوانی از اهل تسنن به نام «مهدی»، که کُنیه‌اش «ابن عباس» بود و حالا خود و پدرش از خدمه حرم مطهر می‌باشند، با چند نفر از دوستانش می‌روند کنار رود دجله در سامرا و مشغول لهو و لعب و نوشیدن شراب می‌شوند پس از اینکه آخر شب برمی‌گردند، مهدی برای اینکه راه خود را نزدیک‌تر کند، از دری داخل صحن مطهر می‌شود که از در دیگر خارج شود و به منزل برود. تا داخل صحن مطهر عسکریین (علیهماالسّلام) می‌شود، به زمین می‌افتد و دیگر بلند نمی‌شود. وقتی که مردم می‌آیند معلوم می‌شود که سکته کرده و متوجه می‌شوند از او بوی شراب می‌آید، او را برداشته و از صحن مطهر خارج می‌کنند و به بیمارستان می‌برند. مهدی بعد از چند روز در بیمارستان بهوش آمد در حالی که نصف بدنش فلج بود و بعد از مدتی از بیمارستان سامرا برای معالجه به بیمارستانی در بغداد منتقل شد و مدت هشت ماه معالجه و رفت و آمد بین سامرا و بغداد و توسلات گوناگون طبق مذهب اهل سنت، نتیجه حاصل نگردید. یک روز مادر و اقوام و خویشان او پیشنهاد می‌کنند که خوب است شفا را از خود حضرات عسکریین (علیهماالسّلام) دریابیم. از خدمه حرم اجازه گرفتند و چند شب در حرم مطهر بیتوته کردند تا آنکه شب سوم که شب مبعث پیغمبر (صلّی اللّه علیه و آله) ۲۷ ماه رجب سال ۱۳۸۶ هجری قمری [همان شبی که ضریح حضرت ابوالفضل علیه‌السّلام وارد عراق شد] ساعت دو بعد از نصف شب، مهدی که گردنش به ضریح حضرت عسکریین (علیهماالسّلام) بسته شده بود، در خواب می‌بیند که شخصی با عمامه سبز بالای سر او ایستاده به او می‌گوید بلند شو. گفت: من فلج هستم، نمی‌توانم بایستم، باز هم تکرار کرده و می‌رود. مهدی می‌گوید: از خواب بیدار شدم دستم را به ضریح گرفتم و بلند شدم، باور نمی‌کردم. ضریح را گرفتم و چندین مرتبه با دست‌هایم تکان دادم، تا آنکه یقین کردم که خواب نیستم و من به حالت اول برگشته‌ام. شروع کردم به فریاد زدن، تا آنکه برادرم «خضیر» که در ایوان حرم مطهر حضرت عسکریین (علیهماالسّلام) خوابیده بود، بیدار شد و او هم وقتی من را دید که روی پای خود ایستاده، دور ضریح می‌گردم و چنان با هر دو دست ضریح را تکان می‌دهم که ضریح به لرزش درآمده، به او هم حالت بخصوص دست می‌دهد و... بعد از حدود نیم ساعت، یک نفر از خدام حرم که برای باز کردن در صحن آمده بود، این دو برادر را در چنین وضعی می‌بیند و می‌رود به آقای «شیخ مهدی حکیم، اذان گوی شیعه‌های سامرا» می‌گوید و از او می‌خواهد که برود روی گلدسته اعلان کند. شیخ مهدی حکیم این کار را می‌کند. وقت اذان صبح جمع کثیری از اهل سامرّا در حرم مطهر حضرت عسکریین جمع شده و صحن و حرم مطهر پر از جمعیت می‌شود و... گوسفندهای زیادی قربانی و شیرینی و شربت می‌دهند و زن‌ها هلهله کنان وارد می‌شدند و دعا و نیایش می‌کردند. 📡ا https://b2n.ir/j10202 از 👇 📚داستان‌های شگفت 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .
. ۱آیه_در۲روز سهم‌ دیروز و امروز ۱۱۰سورۀهود 🌷وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَبَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقْتَ مِن رَّبِّكَ لَقُضِىَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِى شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ 🌷ترجمه 👇 و به تحقیق ما به موسى كتاب (تورات) دادیم، پس در آن اختلاف شد، و اگر سنّت پروردگارت (در مورد تأخیر عذاب كفّار) از پیش مقرّر نگشته بود، هر آینه (در همین دنیا) میان آنان داورى و حكم مى شد (و به كیفر مى رسیدند) و همانا آنان درباره ى آن در شكى هستند كه موجب بدگمانى آنان است. ✍️ در صورت تمایل، نکته‌ها و پیام‌های آیه را اینجا ببینید👇 ا https://b2n.ir/a41729 🤲 پروردگارا 🤲 بشریت را در مقابل و شرارت‌های حاکمان محافظت بفرما .