eitaa logo
اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
116 دنبال‌کننده
69 عکس
10 ویدیو
0 فایل
ادمین @sheikh_mojtaba
مشاهده در ایتا
دانلود
اعتکاف فصل زدودن گناهان این روزها حس و حال عجیبی در من رخ داده و گویی دست هایم به شاخه های بلند ابدیت آویخته شده و از همه چیز و همه کس بریده ام ،در گوشه ای از خانه امن تو دلم را به تو سپرده ام! دلی که پر از غبار غم و گناه دنیایی است که خود دانمُ تو ای معبود هستیم.نگاهی دارم پر از دردُ،هوای گریه ام در سر/که از دلدادگی هایم،چنین گوشه نشینم من آری!این منم که در صبحی بی خورشید متولد شده ام و محتاج نور خورشیدی چون تو هستم پس تنها و رهایم مگذار ،در این روزهای سخت و شب های پر از ظلمات! سه روز است که دل از دنیای پر از التهاب بریده ام و با دستان و چشمان و زبان روزه می گویم سلام بر تو ای معبود دلها ،ای که در تند باد بیدشکن ها و امواجِ کمرشکن دردها،چون کِشتی بان تو باشی،خاطرم آسوده هستُ دلم دریا!سه روز در هوای معنویت نفس کشیده ام ،رهایم مکن تا از بوی دنیا مشامم پر شود و دیگر قادر به نفس کشیدن با تو نباشم،خداوندا از پشت تمام پنجره ها بندگی ام را بنگر و رهایم کن از بند تعلقات مادی و دنیوی سال هاست که منتظر اجابتت بودم تا به این میهمانی دعوتم کنی و اینک ۳روز است که میهمان توام و تو بهترین میزبانی که در دنیا همتایی نداری! مبادا دست هایم را بی اجابت رها کنی چون در این خانه امن الهی ،دهانم جز ذکر تو و جسم و جانم به عبودیت تو گشودم و از درگاه کبریایی خودت ،دورم نگردان که محتاج توام. مرا به عزت خویش عزیز گردان در درگه هستی خویش،آمین🌹 التماس دعا ✍میمنت وصال
بعد از چندین سال که غفلت کردم و بهونه های واهی آوردم که نمیتونم در مراسم اعتکاف شرکت کنم. امسال خیلی غیر منتظره قسمتم شد و درمراسم شرکت کردم. چقدر بعد از دو روز عبادت ‌و نماز ودعا سبک شدم وانگار فارغ از همه شکایت ها و درد های دنیایی شدم .خدایا من که بنده سرتا پا گناهکار وخطا کارت هستم این حال رو دارم خوشا به حال بندگان بی ریا و خالص که چه حس وحالی دارند.ولی با اینکه خیلی خوشحالم و از ته دل شادمان که امسال تونستم بیام و اعتکاف رو از نزدیک حس کنم.ولی هرلحظه هم آه میکشم چرا چندسال از عمرم رو گذروندم و نتونستم متعکف شوم....خدایا بپذیر از بنده خطاکار و گناهکارت و عمری با عزت بده که بازهم این لحظه ها رو حس کنم...💔💔 ودرآخر عاجزانه از کسانی که دل نوشته بنده رو میخونن میخام اگر ...اگر... امکان داره فقط یکبار امتحان کنید ببینید چقدر روحتون جلا پیدا میکنه و چقدر خستگی های دنیوی از روح وجسم شما دور میشه.... واقعا شنیدن کی بود مانند دیدن ✍بی‌نام
روز قیامت اگر یه کار باشه که بخام بهش افتخار کنم و باهاش پز بدم و سرم رو بالا بگیرم همین سه روزه ... الان که تموم شده احساس میکنم که این چند روز خواب و رویا بوده تازه امشب بیدار شدم ✍محمدحسین سبزواری
تشنه ام این روز،تشنه تر از هر زمانی اعتکاف آمده تا قدر دل خویش بدانی! بَه چه لحظه نابی !!بیا تا دل بتکانیم ، سهم ما چیست این روز ؟همین خانه تکانی.....! ✍ابوالفضل ثانی
آمده ام ۳ روز با خدا خلوت کنم خوشحالم. احساس می‌کنم بزرگ شده‌ام. در اینجا همه با هم خوب و مهربان هستند. به هم کمک می‌کنند. «در اینجا فرصتی پیش می‌آید که به اشتباهاتمان فکر کنیم. یا اینکه تصمیم بگیریم بهتر زندگی کنیم. نوجوانان هم نیاز دارند گاهی با خدا حرف بزنند. اعتکاف راه صحبت کردن با خدا را نشانمان می‌دهد. ✍محمدعرفان ارسلان
به نام خداوند بخشنده مهربان که مهربانی او سراسر جهان را فرا گرفته و بخشندگی او زبان زد خاص و عام است. اعتکاف فرصتی برای نزدیک شدن به خدا و دل کندن از لذت های مادی و خلوت با خداست. این اولین حضور ما تو اعتکاف بود.اومدن ما به اعتکاف لطفی بود که خدا دقیقه آخر نصیب ما کرد.این عنایت هر چند دقیقه ی پایانی بود ولی برای ما بسیار خوشحال کننده بود. زمانی که داشتیم از مدرسه برمیگشتیم به سمت خونه فهمیدیم که چند روزی تا اعتکاف مونده انگار كه قلب هامون به سمتش پر کشید،حال دیگه ای داشتیم و در پوست خودمون نمیگنجیدیم. زمانی که پرس و جو کردیم به ما گفتند که زمان به پایان رسیده و دیگه نمیتونیم ثبت نام کنیم اما دل ما اجازه دست کشیدن نداد.با تحقیقاتی که انجام دادیم متوجه شدیم که تا دو ساعت دیگه امکان ثبت نام فراهم بود،با عجله به سمت محل ثبت نام رفتیم و ثبت نام کردیم. وقتی که منتظر موعد حضور در مسجد بودیم،خوابمون نمی برد. وقتی موعد رسید با عجله سحری هامون رو خوردیم و به سمت مسجد راهی شدیم و در مسجد حضور پیدا کردیم. الان که این دلنوشته را می‌نویسیم سه روز از اعتکاف ما میگذرد و روز پایانی رو سپری میکنیم. در این سه روز به ما خیلی خوش گذشت و لحظاتی متفاوت را تجربه کردیم.اما علیرغم سختی هایی که وجود داشت،ما به مقصود نهایی که دل کندن از زندگی و نزدیکی به خدا بود،رسیدیم. ✍امیر لطفی/محمدحسین مصلحی
✍بالأخره تمام شد. چه تمام شدنی... سه روز شیرین، سه روز صمیمیت، سه روز مهربانی، سه روز سبقت از یکدیگر برای مهربانی، سه روز نگاه‌های پر از مهر و محبت، سه روزی که یا خلوت با خودش بود یا با عاشقانش، سه روزی که جز خدا نمی خواستی ببینی، سه روز عشق بازی، سه روز تصمیم، سه روز اشک، سه روز ذکر، سه روز روزه، سه روز قرآن، سه روز نماز، اصلا سه روز آسمان بر روی زمین! انگار که روی زمین نبودیم... انگار که آسمان آغوش گشوده بود و دست نوازشش روح و جسم‌مان جلا می داد... انگار که خدا و فرشتگانش تمام قد ایستاده اند و دارند گردن کج کردن هایت را نظاره می کنند... انگار فرشتگان مامور شده اند هر آنچه که از ذهنت می گذرد را ثبت کنند و اگر به مصلحتت بود، مستجابش کنند... انگار تمام آسمان یکپارچه چشم شده برای دیدن بندگی‌هایت... و نه انگار... که یقینا همین بود... در مسجد باشی و از همه تعلقات رها شده باشی و مشغول عبادت شده باشی و جز یادش نخواهی و جز ذکر و اشکش در خاطرت نگنجد و مهربانی با بندگانش رفتار دمادمت گردد... اینها اگر از خصوصیات آسمان نیست، پس چیست؟ اینها اگر از لطف مدامش نیست، پس چیست؟ اینها اگر عنایت خاص خدایی اش نیست، پس چیست؟ دلم تنگ می شود... برای تک تک لحظات اعتکاف.. برای تک تک معتکفین... برای مهربانی های خادمینش، برای نگاه‌های پر از التماس دعای زحمتکشانش... برای اخلاص ها و نیت‌خیر های بانیانش... اینجا کسی دنبال دیده شدن نبود، همه در گمنامی سبقت می گرفتند... انگار خدا عده ای را مامور کرده با طعنه‌هایشان، عیار اخلاص معتکفین و خادمینشان را بالا ببرند... اتفاقا چقدر خوب است این طعنه ها... نه غرور می گیردت و نه عجب همراهت می شود...
بعد از چند سال وقفه افتادن بین اعتکاف رفتن هایم امسال دعوت شدم..قرار بود ی مهمونی سه نفره باشه تو شهری که زندگی می‌کنیم اما خدای مهربون جور دیگه ای رقم زد برامون.قرار شد من برم اعتکاف و همسرم تو ثواب نگهداری پسرم شریک بشن.چ حس خوبی داشت زمانی که همه چی رو آماده کردیم برای رفتن به مسجد..قرار گرفتن تو حال و هوای اعتکاف و مناجات خوانی ها و نماز هایی که ی گوشه وایمیستادی میخوندی..اینکه صاحب اصلی رو همه جا حس میکردی بهش سلام میدادی و اول همه دعا میگفتی اللهم عجل لولیک الفرج.اون مباحثه هایی رو که با حاج آقا ثانی داشتیم رو هیچ وقت فراموش نمیکنم‌.که شب آخر همه رو رسوندیم به اینکه اگه امام زمان بیاد همه چی حله..اون مولای یا مولای سحر گاه که با روحت عشق بازی می‌کرد خیلی حال عجیبی داشت..امروز که این دلنوشته رو مینویسم ظهر روز سوم اعتکاف هست و دلگیر از تمام شدن این مهمونی .معتکف بودن خودم رو تقسیم میکنم با همسرم که مشوقم بودند و شرایط رو برای من مهیا کردند.معبود من مولای من اهدنا الصراط المستقیم ✍ آسیه الماسی
به نام دوست راستش را بخواهی به دنبال خودم میگردم، گم شده ام، سرگردانم، پیدایم کن منتظر چنین لحظاتی بودم دوست داشتم خالی شوم آرام..... به قول شاعر آرام تر از آهو چندسالی است زمان و مکان دست به دست هم می دهند که در چنین فضایی قرار گیرم. اینجا لذتی عجیب دارد تو در اینجا شادی و فرق می کند این شادی با شادی های دیگر این شادی خدایی نکرده از تمسخر دیگران نیست یا شادی به خاطر موسیقی و یا..... این شادی به او وصل است این جا خود خود معجزه است انگار در و دیوار برای تو ذکر می گویند اینجا عجیب دیده می شوی به خودش قسم انگار او فقط و فقط خدای تو است اری او بلد است در بنده نوازی او شکی نیست ولی چه کنم که بنده اهل نیست مهربانم..... من در آغوش تو تنها آرام میگیرم بدون تو از بی تابی های طفل صغیر که مادرش او را رها کرده بی تاب ترم می دانم که خودت میدانی و قسم به دیدار معبود و بنده که از هر دیداری زیباتر است و به صمد بودنش قسم با آن همه بی نیازی مرا دریاب بگذار در آغوشت آرام گیرم ✍ کوثر لطفی
اعـتـکافـ یـعنـے سـہ روز راز ونـیـازدر خـانـه‌ـی خـدا...🥲 سـه روز بـریـدن از عــزیـزانـت و دلــبـسـتن بـہ معـبـودی کـه هـیچگـاه مـا را بـحال خـود رها نمیـکنــد...🤲🏻 سـه روز روزه و قـرآن در مـکانـی کـه از هـمـه جـا پـاک‌تر و خـوشـبوتـر اسـت...📿 اعـتکافـ یـعنـے زنـدگـــے🕊🖤 ✍کــوثـر بــهـار