والدين قرار نيست اختلاف نداشته باشند.
دعوا نكنند و هميشه با هم موافق باشند.
كودک قرار است از والدينش روش
درست حل اختلاف را بياموزد.
قرار است ببيند، پدر و مادرش با دو عقيده مختلف چگونه بر سر يک مسئله به تفاهم میرسند. قرار است ببينند با داشتن اختلاف عشق و محبت به پايان نمیرسد.
والدين قرار است به فرزندشان نشان دهند
انسان حتی با خودش هم به طور کامل تفاهم ندارد چه برسد به ديگری
اما با احترام، ابراز درست عقايد
با گوش دادن به هم میتوان يک جايی
به تفاهم رسيد و مشكلات را حل كرد
و قرار است از هر اختلافی هر دو نفر
پيروز بيايند نه تنها یک نفر.
https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
۵ رازی که باید از فرزندتان مخفی کنید
🔸اینکه شما غذاهای ناسالم و فست فود را دوست دارید
کودکان به سرعت از شما الگو برداری میکنند و برای آن ها الگوی غذایی نامناسب نباشید.
🔸اینکه چه مقدار به خاطر تولد فرزندتان آسیب دیده اید
گاهی مادرها به خاطر تولد فرزند زیبایی شغل یا سلامتی خود را از دست می دهند. اما نباید این موضوع به گوش فرزندان برسد.چون ممکن است همیشه احساس گناه و عذاب وجدان داشته باشند.
🔸دعواهایی که باهمسرتان داشته اید
به کودکتان نحوه ی گذشت را بیاموزید نه انتقام گیری را.
🔸اینکه چه مقدار نگران آینده و حال فرزندتان هستید.
مواظب باشید فرزندتان متوجه این نگرانی ها نشوند چون آرامش فکرشان بهم میخورد.
🔸مشکلات مالی
صحبت مداوم درباره مشکلات مالی امنیت را از فرزندتان میگیرد
✅درس های کربلا
نامش ابحر بن کعب بود. از قبیله ی تیم بن ثعلبه.
از سرسپردگان لشکر عمر بن سعد بود و یکی از خبیث ترین دشمنان آل الله...
جنایات فراوانی در کربلا انجام داد.
هنگامی که امام حسین(علیه السلام) تنها و بدون یاور مانده و لشکر دشمن محاصره اش کرده بود، عبدالله بن الحسن(علیه السلام) که شاهد غربت امامش بود از خیمه ها بیرون دوید تا خود را به عمویش برساند و در جواب مقاومت های حضرت زینب(سلام الله علیها) فریاد میزد: به خدا قسم از عمویم جدا نخواهم شد...
ب سمت عمو دوید و هنگامی به او رسید که بحر بن کعب با شمشیری به امام حمله کرده بود; دستش را سپر مولایش کرد و گفت: پسر زن ناپاک! میخواهی عموی مرا بکشی؟!
شمشیر فرود آمد و دست نوجوان را قطع کرد...حضرت حسین(علیه السلام) او را در آغوش گرفت و برای او دعا و دشمنانش را نفرین کرد...
لحظه ای بعد بحر بن کعب[ یا حرمله] او را در آغوش عمویش به شهادت رساند...
جنایت دیگر او وقتی بود که حسین بن علی(علیه السلام) به شهادت رسیده بود.
بحر بن کعب به همراه عده ای دیگر مشغول غارت لباس ها و اموال امام شدند.
بحر حتی به پیراهن کهنه ای که امام قبل از رزم، زیر لباس خود به تن کردند و حتی برای کم ارزش تر شدن لباس، آن را از چند جا پاره کرده بودند هم رحم نکرد و آن را هم به غارت برد.
برخی مقاتل جنایت دیگر او را حمله به مخدرات حرم حسین(علیه السلام) و کشف حجاب از آنها میدانند...
ابحر بن کعب، بعد از واقعه عاشورا مبتلا به مرضی شد که هر دو دستش مانند چوب خشک شد ودر سرما از آنها خونابه میریخت تا به هلاکت رسید...
#درسهای_کربلا
#حیدرانه_پدرانه
https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
😭روضه ی مقتل😭
😭گلهای نبوت😭
خودم دیدم که صحرا لاله گون بود
زمین از خون یاران غرق خون بود
خودم دیدم فضای آسمانها
پر از انا الیه راجعون بود
خودم دیدم که نور چشم زهرا
جراحات تنش از حد فزون بود
خودم دیدم که بر هر برگ لاله
نوشته این سخن با خط خون بود
گلی گم کرده ام می جویم اورا
به هر گل می رسم می بویم اورا2
اگر چه در کنار نهر علقم
زگریه منع کردم خواهرم را
خودم دیدم که زهرا ناله میکرد
خودم دیدم سرشک مادرم را
😭امان از دل زینب😭
مکن منعم که با این همه داغ
زنم بر چوبه ی محمل سرم را
وایی😭 گلی گم.....
خودم دیدم که دلها مرده بودند
خودم دیدم همه افسرده بودند
خودم دیدم کبوتر های معصوم
همه سر زیر پرها برده بودند
خودم دیدم که گلهای نبوت
زبی آبی همه پژ مرده بودند
همان جایی که فرزندان زهرا
بجرم عشق سیلی خورده بودند
گلی گم کرده ام.......
خودم دیدم زمین دریای خون بود
خودم دیدم که عالم لا له گون بود
خودم دیدم گلوی اصغرم را
خودم در بر کشیدم اکبرم را
خودم دیدم حسینم تشنه جان داد
چه جانی بر لب آب روان داد
خودم دیدم کنار نعش اکبر
حسبنم می زند بر سینه وسر
خودم دیدم زبالای بلندی
که محبوب خدا راسر بریدند
خودم دیدم طناب ظلم بستند
به دست وبازوی آن شیر زنها
میان این همه گلگون کفن ها
کنون من مانده ام تنهای تنها
کنار قتلگه آمد به یادم
که بی خود گشتم واز پافتادم
به رگهای برادر بوسه دادم
به جای مادرم زهرا حسینم
حسین جانم حسین جانم ....
😭التماس دعا😭
https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
📔#داستانی_بسیار_زیبا_و_خواندنی
🌹حتما بخوانید🌹
در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد.
در روز اول ازدواج ،جمع شدند جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر...
و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا را داد ؛بدون هیچ احترامی...
در این لحظه عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد.
و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم
متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند،فکر می کنند، بر مادر شوهر پیروز شدند.
عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت.
و با همسری که به مادر خودش احترام می گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد
و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند،
در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت، و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد. مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند.
مادر، همسر سابقش را شناخت به او گفت: چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند؟
آنها کی هستند؟
گفت: فرزندانم هستند
گفت : من رامی شناسی؟ پیرمرد گفت: نه
زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست.
همانگونه که می کاری درو خواهی کرد
به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام می گذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن،
چون تو به مادرت اهانت کردی،
و این جزای کارهای خودت هست،
و زن با تدبیر به فرزندانش گفت:
کمکش کنید برای خدا
هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید.
https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
🖤 #حضرت_علی_اکبر🖤
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی
چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی
لخته خونی که برون از گلویت آوردم
ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی
باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است
نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی
یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی
آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است
خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی
داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم
داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی
این همه نیزه میان بدنت گم شده است
با که گویم محنت را جگرم سوخت علی
از همان دور شنیدم رجزت را پسرم
این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی
نعرة حیدری و نالة یا زهرایت
می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی
نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم
چه کنم س وختنت را جگرم سوخت علی
گر نیایند جوانان حرم یاری من
که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی
https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
توبه توبه
امام حسین قیام کرد که کرامت و شرافت انسانی انسان احیا شود و جلو ظلم و تجاوز و بی عدالتی که خصلت حیوانی است گرفته شود. حالا این جماعت با تحقیر و تنزل دادن خود از مقام و مرتبت انسانی، می خواهد خاندان امام حسین را تکریم کند.
در تاریخ آمده بعد از فتح مدائن امام علی در آن جا آمده بودند، یک عده مردم بومی جلو اسب حضرت می دویدند. وقتی حضرت از علت دویدن جلو اسب خود از آنها سوال کرد، آن ها در جواب گفتند ما از حکمران خود به این سبک احترام می کنیم. حضرت در جواب فرمودند: با خار و ذلیل کردن خود دیگران را احترام نکنید.https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
آیا از همسر و بچه های حضرت عباس خبر دارید؟ برای من خیلی جالب بود.
حضرت عباس(ع) تنها با یک زن ازدواج کردند. او لبابه دختر عبیدالله بن عباس بود.
لبابه زنی بسیار شایسته پاکدامن و از خاندانی شریف بود. او از بهترین زنان زمانه خود و از محبان امام علی ع بود.
لبابه از حضرت ابوالفضل ع پنج پسر و یک دختر بدنیا اورد.
لبابه در کربلا حضور داشت. یکی از پسران او بنام قاسم در کربلا شهید شد. خود او نیز اسیر شد. همراه با سایر اسرا زجر و شکنجه ها را تحمل کرد. پس از ازادی اسرا او به مدینه برگشت.
لبابه روز و شب گریه میکرد چندان که بیمار شد و در سن ۲۸ سالگی
از دنیا رفت. خدای رحمتش کند.
فرزندان او مدتی توسط مادربزرگ پاکشان ام البنین سلام الله علیها تربیت شدند اما اوهم دوسال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفت و سرپرستی فرزندان به امام سجاد علیه السلام منتقل شد.
گفتنی است هر گاه یکی از فرزندان حضرت عباس ع نزد امام سجاد ع می آمد اشک بر گونه های حضرت جاری می شد.
هدیه کنید به پیشگاه مقدس قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس(ع) صلواتی بر محمد و آل محمد.
یاعلی
https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
فاطمه السادات احمدی موسوی:
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی 21 مهر سال 59 هجري شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.
در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز 21 مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر 3-+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعتها تنظیم کرده ایم.
5:47 اذان صبح
امام (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود 6
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
7:06 طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب. امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام (ع) نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام (ع) پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام (ع) حدوداً نیم ساعت طول کشده است.
حدود 8
بعد از سخنرانی امام (ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای) کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر. فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند. بعید نیست که کسانی دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود 9
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام (ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست. آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی. با تعداد کشتگان حمله اول 50 نفر ذکر شده است.)
حدود 10
بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد 500 تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیر باران و آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر 23 اسب لشکریان امام(ع) تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح آن نفرات را 50 نفر و این شهر آشوب 38 نفر ذکر کرده است.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و 8 تیر انداخت که 5 نفر از دشمن را کشت. امام(ع) او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند زهیر و 10 نفر به آنها حمله کردند.
حدود 11
بعد از این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد