eitaa logo
خانواده و مهارتهای زندگی
190 دنبال‌کننده
447 عکس
382 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قصه شاهزاده و میرداماد شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت : شام چه داری ؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد . از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند . صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و .... محمدباقر گفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟ بعد از تحقیق و اثبات پاکدامنی ، از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... لذا علت را پرسید، طلبه گفت : چون او به خواب رفت، نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند. شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی می توان به ملاصدرا اشاره نمود . https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
نفس اماره نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند . قران کریم می فرماید : نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه میبرند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفط می کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند. نکته : ببینید خداوند دنبال بهانه می گرده تا به بندگانش عنایت کنه !  فقط این ما هستیم که توی امتحانات کم می آوریم . مثل این داستان ها و اتفاقات زیاده (حضرت یوسف(ع)، ابن سیرین ، رجبعلی خیاط و...) خداوند در قرآن می فرماید این ها نشانه هایی است برای آنان که می اندیشند، پس در لحظه گناه با خدا معامله کنید به خاطر چند لحظه لذت زود گذر رابطه خودتون رو با خدا تیره و تار نکنید.
  مُدرّس بر سر سجاده‌اش می‌نشیند، نگاهش را دوخته به جایی و خاموش است. اِنگار که در آن دَمِ واپسین، سراسر زندگی‌اش را مرور می‌کند، تا دورترین خاطره‌هایش را و حتی ضربه‌ی ترکه‌ای را که در شش سالگی به بازویش خورد و او را به نزد پدر بزرگ، به قمشه و بعد به اصفهان کشاند. جانِ خسته‌اش انگار، زخم تمام ضربه‌هایی را که در سراسر عمر خورده به یاد می‌آورد با این حال در چهره‌اش طراوت و شادابی خاصی موج می‌زند زیرا به خوبی می‌داند آخرین ضربه که برای همیشه او را به دیار دوست می‌فرستد در حال فرود آمدن است. صدای اذان، مُدرّس را به خدا و دیگران را به خود باز می‌گرداند. جهانسوزی (شخصی که برای قتل مدرس آمده بود) به تندی قوری را که از روی سماور برداشته و در استکانی چای می‌ریزد و استکان را به خَلَج (همکارش) می‌دهد. خَلَج نیز گَرد پاکتی کوچک را در آن خالی می‌کند. استکان را در مقابل مُدرّس می‌گذارد و به او می‌گوید: بخور. مُدرّس استکان را بر می‌دارد و چای را در چند جُرعه می‌نوشد و با خونسردی سریعاً به نماز می‌ایستد و در پیش رویِ کسانی که داغ حسرت یک تعظیم او به دلشان مانده است، در برابر خدا به رکوع می‌رود، رو به دوست و پشت به دشمنان زانو می‌زند و به سجده می‌افتد. مستوفیان با نگرانی چشم دوخته است به او، مُدرّس نماز مغرب را به پایان می‌برد اما زهر هنوز اثر نکرده است. مُدرّس هنوز بر سجاده نشسته و ذکر می‌گوید. سه دژخیم با تعجب و وحشت به او خیره شده‌اند. در برابرش احساس ناتوانی می‌کنند. زهر را به او خورانده‌اند اما تلخی در کام و جان خودشان موج می‌زند. مستوفیان بیش از آن تاب نمی‌آورد بلند شده و مدرس را به زمین می‌اندازند، جهانسوزی و خلج نیز دست و پای سید را می‌گیرند. مُدرّس با صدای بلند شهادتین خود را می‌گوید. مستوفیان عمامه مدرس را باز می‌کند و آن را بر گردن او می‌پیچد. آنگاه دو سوی عمامه را آن قدر از دو طرف می‌کشد تا راه لب، بر کلام سرخ مُدرّس بسته می‌شود. چشمانش به روی مُهر سجاده و لبانش به کلام خدا بسته می‌شود اما جلاّدان هنوز رهایش نمی‌کنند. آن قدر عمامه را به دور گردنش نگه می‌دارند تا پیکر نحیف و رنج کشیده‌اش سُست می‌شود و ستاره بر آسمان سجاده می‌افتد همچون مولایش علی علیه السّلام در محراب خون .[۱] [۱]. ستاره‌ای بر خاک، ص ۱۰۶. https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
@Madahi_Zakerin424_64241256174129.mp3
زمان: حجم: 4.14M
🎧 احساسی ببخش اگه به درد تو نخوردم ببخش اگه برا تو کم گذاشتم حرف زیاد زدم تو عمرم اما حرفی در خور شأن تو نداشتم 🎤 کربلایی https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام جلوه گر طلعت ذوالمنن آمد ماه ماه مبارک حسن آمد یوسف زهرا، حجت یکتا زادة طاها، بر همه مولا خوش آمدی خوش آمدی ای گل زهرا تو چراغ بهشت رمضانی تو امام تمام انس و جانی کریم عترت، روح محبت جان مودت، شافع امت خوش آمدی خوش آمدی ای گل زهرا خط وخال تو سورة تبارک گشته دور سرت ماه مبارک نور یقینم، سرّ مبینم یار و معینم، تمام دینم خوش آمدی خوش آمدی ای گل زهرا رمضان سفرة مهمانی تو جان روزه داران قربانی تو مهر صیامم برتو سلامم خیرالانامم ذکر مدامم خوش آمدی خوش آمدی ای گل زهرا قبله گاه مراد همه ای تو پسر اول فاطمه ای تو حج و زکاتم صوم و صلاتم خضر حیاتم خلد و مماتم خوش آمدی خوش آمدی ای گل زهرا تو یگانه کریم اهل بیتی تو پناه و زعیم اهل بیتی بحر عنایت منم گدایت مست ولایت جان به فدایت خوش آمدی خوش آمدی ای گل زهرا https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
12.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینکه امام صادق علیه السلام فرمود: لا تترک المرأة بغیر زوج زن نباید بی‌شوهر بماند چه بعد فوت شوهرش چه بعد طلاق، یعنی پاسخ به همین نیاز فطری که این زن بهش اشاره می‌کند https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
✨﷽✨ کسى مى‌خواست زیرزمین خانه‌اش را تعمیر کند... در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود؛ آنها را برداشت و در کیسه‌اى ریخت و در بیابان انداخت .وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچه‌هایش را ندید ، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است ؛ به همین دلیل او را برداشت.. مار براى ، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود ریخت؛از آن طرف ، مرد ، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانه‌شان بازگرداند. وقتى مار مادر ، بچه‌هاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماست‌ها بر زمین ریخت. شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد! این کینه مار است امّا همین مار وقتى محبّت دید ، کار بد خود را جبران کرد ، امّا بعضى انسان‌ها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند ، ذرّه‌اى از کینه‌شان کم نمى‌شود. علیه السلام: دنيا كوچك تر و حقير تر و ناچيز تر از آن است كه در آن از ها پيروى شود. 📚غررالحكم، ج۲، ص۵۲ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 https://eitaa.com/ezdavajvakhanavada
خانم های حافظ کل قرآن از برنامه شبکه وصال استان فارس