🙍کد فرم:#4
🔸 جنسیت:خانم-سابقه ازدواج داشتم وازهمسرم جداشدم
🔸 سال تولد۱۳۶۹
🔸قد:۱۵۰
🔸 استان: خوزستان
🔸 وضعیت شغلی: خانه دار
🔸 وضعیت مالی: خوب
👇👇👇ادامه فرم👇👇👇
✅نوع ازدواج :دایم
🔸رنگ پوست ونمره زیبایی : سفیدهستم
🔸 وزن: ۶۵
🔸 اصالت:اروندکناری
🔸 شهر یا روستا: اروندکنار
🔸 میزان تحصیلات: دوم راهنمایی
🔸 تحصیلات حوزوی:نگذراندم
🔸 خصوصیات اعضای خانواده: پدرومادردرقیدحیات هستند۵خواهرکه همه ازدواج کردند و۲برادرازدواج کرده
🔸 وضعیت مالی خانواده:ضعیف
🔸 خصوصیات فردی: بعدازطلاق باخانواده زندگی میکنم وحرفه ی خاصی ندارم
🔸 شهر محل زندگی آینده: برام فرقی نمیکنه
🔸 وضعیت حجاب: مانتویب
🔸 حداکثر اختلاف سنی: زیادفاصله ی سنی نباشدکه موجب اختلاف شود
🔸 وضعیت مالی وی: خوب باشداهل کارباشدتنبلی نکندمتکی به خودباشد
✅راجب خود بنویسید:اروندکنارزندگی میکنم درمنزل خیاطی میکنم
✅راجب همسر آینده تان بنویسید:نمازش بجاباشه،اهل شوخی باشد،تندبرخوردنباشد،کاری باشد،اهل محبت باشد
⬇️برای خواستگاری💐 وواسطه شدن به مدیر پیام دهید⬇️
. بهترین وساطت
قال امیرالمؤمنین علی علیه السلام: افضل الشفاعات ان تشفع بین اثنین فی نکاح یجمع الله بینهما.
حضرت علی علیه السلام فرمود: از بهترین شفاعتها، شفاعت بین دو نفر در امر ازدواج است تا اینکه خداوند آنان را مجذوب یکدیگر گرداند. (تهذیب، ج. ۷، ص. ۴۰۵، وسائل الشیعه، ج. ۲۰، ص. ۴۵)
#فرم راپر کنید به مدیر می فرستید مدیر در کانال باکد خاص می فرستد
درصورت علاقمندی به خواستگاری از کد موردنظر می بایست به مدیر درخواست خود را اعلام کنید
درصورت موافقت بشکل سنتی ما واسطه امرخیر شده وتحقیق بعهده طرفین می باشد ومسولیتی
متوجه ما نمی باشد
🌸🍃🌸🍃
داستان واقعی در یک کتاب استانبولی میخواندم که بهتر دیدم دوستان هم بخوانند.
آمینه (آمنه) دختری بود که در سال 1984 در یکی از روستاهای شهر سینوپ در شمال ترکیه که علویمذهبِ متعصب هستند، زندگی میکرد.
تاجری به نام یلماز برای خرید چای به روستای آنها میآمد. یلماز، تاجر ثروتمندی بود که دل از کف آمینه ربود و عاشق او شد. آمینه که از قول او برای ازدواج مطمئن بود روزی اختیار از کف داد و تسلیم او شد. یلماز بعد از این موضوع، از روستا برای همیشه فراری شد.
موضوع هتک حیثیت آمینه را، برادرانش فهمیدند و از ترس آبروی خود نتوانستند شکایت کنند. یک شب آمینه پشت در، از نقشه برادرانش مطلع شد که قصد کشتن و انداختن او در چاه را در سر داشتند. آمینه همان شب، از ترس جانِ خود، از روستا به طرف شهر فرار کرد. نصف شب بود که تنها جایی که در آن شب میتوانست پناه بگیرد بیمارستان شهر سینوپ بود.
آمینه با لباس خانگی در راهرو بیمارستان نشسته بود. علی پزشک آن بیمارستان شیفت خود را عوض کرده بود که با دیدن آمینه به او مشکوک میشود. به او نزدیک شده و او را متقاعد میکند شب را در خانه آنها سپری کند. آمینه شب را در خانه علی استراحت میکند و صبح، علی و همسرش از داستان زندگی او خبردار میشوند. علی تصمیم میگیرد او را به روستا ببرد ولی آمینه که میدانست رسیدن دست برادرانش به او، مساوی با مرگ اوست، التماس میکند او را نگهدارند. میگوید: مرا به عقد خود اگر در بیاورید برادرانم دیگر با من کاری ندارند. من قول میدهم اسمی همسر شما باشم و هرگز در حقوق همسران تجاوز نکنم. مانند پیشخدمتی در منزل شما تا زندهام کار کنم.
تحمل شنیدن التماسهای آمینه برای علی و همسرش سخت بود. در برزخ عجیبی گرفتار شده بودند. همسرِ علی، گادر، زن مهربانی بود که از بیماری سرطان سینه رنج میبرد. نوع سرطان او متاستاز بود و شیمیدرمانی هم اثر نمیکرد و در انتظار مرگ بود.
گادر به علی پیشنهاد میدهد آمینه را عقد کند. علی، آمینه را عقد میکند و یکی از برادران آمینه را برای عقد دعوت میکند تا این داستان انتقام خاتمه پیدا کند.
آمینه مانند پیشخدمت در خانه کار میکرد و به خود هرگز اجازه نمیداد از پیش گادر دور شود و به قول خود وفادار بود. شبی گادر از آمینه خواست پیش علی باشد. آمینه که شرم میکرد، گفت: شما خانمِ من هستید و من به خود اجازه نمیدهم در حریم شما وارد شوم. علی، اسمی شوهر من است.
گادر گفت: وقتی سرنوشت، زندگی تو را با من نوشت، حتما تو هم سهمی در این زندگی داری. من هرچند دوست داشتم بعد از مرگم، همسرم با خواهرم ازدواج کند تا بچههای من زنبابا نداشته باشند ولی حالا میبینم تو را خدا رسانده.
بعد از دو ماه که منتظر بودند بدن گادر بر اثر ضعف، عفونت کند، هیچ علامت خاصی دیده نشد. علی گمان میکرد رشد سلولهای سرطانی کند شده است. به پزشک مراجعه کردند و بعد از آزمایش، متوجه شدند سلولهای سرطانی در حال از بین رفتن است. گادر آن روز که تازه انگار متولد شده بود، برای یکماه مسافرت رفت و علی و آمینه را تنها گذاشت.
بعد از 5 سال که آمینه یک پسر و دختر برای علی بهدنیا آورد، صدای تلفن خانه آمینه بهصدا درآمد. پشت خط تلفن صدای لرزان مردی بود که پشیمان به نظر میرسید او یلماز بود که برای پیوند کبد عازم بیمارستان برای بستری شدن بود.
یلماز برای جبران مافات و ترک عذاب دنیا و مرگ، بخشی از ثروت خود را به آمینه وصیت کرده بود که آمینه نپذیرفت. آمینه گفت: تو چیزی از من گرفتی که با پول جبرانکردنی نیست. یلماز روز بعد مرد.
یلماز زندگی آمینه را ویران کرد، سالم بود، مریض شد و مرد.
گادر زندگی آمینه را به او بخشید، مریض بود و دمِ مرگ، شفا پیدا کرد و زنده شد
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگی
در ازدواج ياد میگيريم ؛
هم من،
هم همسرم ،
هم خود رابطه ؛
روزهاى خوب و بد خواهیم داشت!
پس اصرار به خوب بودن همه چيز یک " توهم " بيش نيست !
ما حتی علی رغم داشتن بهترین همسر؛
قطعا روزهاى افتضاح هم خواهيم داشت
هدف استراتژيك در رابطه عاطفى ، مي تواند اين باشد كه واقع بينانه روزهاى بد را بكاهيم ،
وَ درست بحث كنيم؛
بدون اينكه به هم آسيب روانی بزنيم .
🌸🍃🌸🍃
#ازدواج_در_احـــــادیــــث
امام صادق(ع):
هر کس از ترس فقر ازدواج نکند
نسبتبه لطف خداوند بدگمان شده است.
چرا که خداوند می فرماید: اگر آنان فقیر باشند
خداوند ازفضل وکرم خود بی نیازشانمی کند.
#من_لايحضرة_الفقيه_ج٣ص٢٥١
حضرت محمد(ص):
هیچ مردی نیست که همسرش را در خانه
یاری دهد مگر اینکه برای او عبادتی فراوان از روزه و شب زنده داری به شمار آید.
#جامع_الاخبار
امام صادق ع :
دو ركعت نمازى كه مرد متأهّل مىخواند، برتراست از هفتاد ركعت نمازى كه مرد مجرّد مىخواند.
#ميزان_الحكمة
پیامبر اکرم(ص):
هر کس دوست دار خداوند را پاک
و پاکیزه دیدار کند؛ باید ازدواج نماید..
#وسائل_الشيعه
🌸🍃🌸🍃
از مردی پرسیدند بچه ت را بیشتر دوست داری یا همسرت رو
پاسخ جالبی داد:
گفت بچم رو عاشقانه دوست دارم ولی زنم رو عاقلانه
گفتم یعنی چی؟
گفت من عاشق بچم هستم همه کارهاش رو دوست دارم همه افکارش رو و همه حرکاتش رو همه چیزش برام زیباست حتی اگر برای دیگران بد باشه...
ولی همسرم را عاقلانه دوست دارم
دختر زیبای رویاهای من وقتی با من ازدواج کرد زیباترین موها رو داشت بنابرین الان که بین موهای زیبایش موهای سفید میبینم من اون موهای سفید رو میپرستم.
وقتی با من ازدواج کرد صورتش بسیار زیبا بود حالا که چروکهای صورتش را میبینم من اون خطهای صورتش رو سجده میکنم.
وقتی از دست من عصبانی میشه و سکوت میکنه من اون سکوت رو دوست دارم.
وقتی به خاطر من چندین سال با ناملایمات ساخته من اون ساختنش را دیوانه وار دوست دارم پس من نسبت به همسرم عاقلانه عاشق هستم
زن هر چقدر هم که بزرگ شود،
همسر شود،
مادر شود،
مادر بزرگ شود،
درونش هنوز هم دختری کوچک چشم انتظار است، انتظار میکشد برای لوس شدن، محبت دیدن، دستی میخواهد برای نوازش، و چشمی برای ستایش، مهم نیست چند ساله شدی، زن که باشی دنیای درونت همیشه صورتی ست
تقدیم به همه ی بانوان سرزمينم
دوستان حاضردرکانال نظر بدین
چه چیزایی بیشتردرکانال مطرح شود
دوما انتظاروتوقع شما ازاین کانال چه می باشد
خاص درخدمتم
#سیاست_های_زنانه
❌خانوم گل به جای وابسته بودن، کیفیت #زندگی رو تقویت کن👇
یک مرد امروزی دوست ندارد همسرش بیش از اندازه به او وابسته باشد و به اصطلاح به او بچسبد، چنین چیزی باعث می شود که او احساس خفگی کند
پس به جای اینکه خانواده و دوستان را به کلی کنار بگذارید و همه وقت خود را در کنار همسرتان سپری کنید، همیشه در برنامه روزانه خود زمانی را به فعالیت های جداگانه و مخصوص به خود اختصاص دهید.
یک رابطه خوب بر زندگی ما حکومت نمی کند، بلکه کیفیت آن را تقویت می کند.
#آقایون_بدونن
میتونید در طولانی مدت علت های احساسات منفی خانم را متوجه بشید و اونو رفع کنید.😊
👈🏻مثلا در مورد اینکه #خانوم_خونه از کارهای خونه خسته شده بود،اقای خونه میتونه با تقدیر و تشکرهای که از خانم داره و یا بر عهده گرفتن کارهای کوچیک خونه در ایجاد نشدن این حس در همسرش جلوگیری کنه☺️
👈🏻 اقای محترم شما #مرد_خونه ای،😌
پس باید انقدر #تدبیر داشته باشی که مدیریت خونه و حتی مدیریت احساس خانومت را به دست بگیری😉
اگر شما آقایون میدونستید یه#تشکر و یه #دوستت_دارم ساده چه معجزه ای میکنه😜
روزی هزاران بار محبت و عشق خودتون را نثار همسرتون میکردید❤️