eitaa logo
فـدک | مسجدالزهرا(س)کوهپایه
439 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
666 ویدیو
29 فایل
پایگاه حفظ و نشر آثار مسجد الزهرا سلام الله علیها کوهپایه جلسه هفتگی انجمن مهدیه(عج): صبح های جمعه - دعای پرفیض ندبه ارتباط با ادمین کانال @Smrbk77 @sarbk8413 @mhbk13788 پایگاه اطلاع رسانی فدک را در اینستاگرام و ایتا دنبال کنید ...
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 📗 داستان کوتاه ✍در زمان موسي خشكسالي پيش آمد. 🦌آهوان در دشت، خدمت موسي رسيدند كه ما از تشنگي تلف مي شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن. موسي به درگاه الهي شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسيده است. موسي هم براي آهوان جواب رد آورد. تا اينكه يكي از آهوان داوطلب شد كه براي صحبت و مناجات بالاي كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران مي آيد وگرنه اميدي نيست. آهو به بالاي كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتي به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد ، شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال مي كنم و توكل مي نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست. تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد!... موسي معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود.. 👌 یادمون باشه در همه حال ناامید نشیم و توکل به خدا داشته باشیم
در جوشن کبیر یک عبارتی هست که میگوییم" یا کٓریمٓ الصَّفْح " معناش خیلی جالبه: یک وقتی یک کسی تورو میبخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یک جوری نگات میکنه که تو میفهمی هنوز یادش نرفته یه جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره. ولی یک وقتی،یه کسی تورو میبخشه و یه طوری فراموش می کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی،اصلا هم به روت نمیاره. به این نوع بخشش میگن صَفح. و خدای ما اینگونست... از صمیم قلب می گوییم یا کٓریمٓ الصَّفْح
سلام روی لینک زیر بزنید و ثبت‌نام کنید تا یکی از خادمان امام رضا علیه‌السلام به نیابت از شما زیارت‌نامه و نماز زیارت بخونه: http://ziarat.baadesaba.ir/front/
چه بهتر است ببخشم به لطف و احسانم چگونـه جسـم ضعیـف تو را بسـوزانم؟ اگـر تـو خالـق خـود را خـدا نمـی‌دانی منم خـدا و تـو را عبـد خویش می‌دانم شـرار قهـر مرا آب بحـر، کـافی نیست مگـر ز اشک تـو آبی بـر آن بیفشـانم تو غافلـی و مـرا لحظـه‌ای نمی‌خوانی بیا منم که تو را سوی خویش می‌خوانم هـزاربـار شـدم از تـو خشمگیـن امّـا تـو کیستـی کـه ز تـو انتقـام بستانم؟ به عزتم قسم ار سـوی مـن بیـایی باز تو را ز لطف در آغـوش خویش بنشانم ز بس که اشک تو را دوست دارم، از رحمت بلا دهم کـه تـو را لحظـه‌ای بگریانم هـزاربـار گنـه کـرده‌ای بیـا یک‌بار بگـو:الـه مـن العفـو مـن پشیمانم ز سال‌ها گنهت بگذرم به یک العفو ببخشم و به تو ثابت کنم که رحمانم اگـرچـه از همه آلوده‌تر بوَد «میثم» به ذات اقـدسم او را ز در نمـی‌رانم
نهم اردیبهشت ماه سالروز تاسیس نهاد شورای اسلامی را خدمت اعضای شورای شهرکوهپایه جناب آقایان: حبیب مالکی جلیل خجسته بخت حاج قوام الدین ضیایی علیرضا میری مهندس محمدعلی مومنیان تبریک و تهنیت عرض می نمائیم و از خداوند متعال برای شما عزیزان سربلندی و توفیق روز افزون را خواستاریم. 🔹امام جماعت و نمازگزاران مسجدالزهرا(س)کوهپایه 🔹هیئت امنای مسجدالزهرا(س) 🔹هیئت حضرت فاطمه الزهرا(س) 🔹انـجـمــن مـهــدیــه(عج) 🔹کانون فرهنگی هنری حضرت رقیه(س) 🔹مجـمـع الـذاکـریـن کوهپــایه @Fadak_mzk
نصفی از روز نداریم به خدا تاب عطش  من بمیرم که سه روز آب نخوردی تو حسین (ع) .... @Fadak_mzk
✍یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا تمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم. لذا در یک حدیث دیگری پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است 📙نمونه معارف اسلامی، ص ۴۱۹ 📗جامع احادیث شیعه، ج ۸
جواب مسابقه به آیدی ادمینهای کانال @smrbk77 و @mhbk1378 ارسال شود اللهم عجل لولیک الفرج کلیپ ببین جواب بده جایزه ببر😀
ششم رمضان المبارک سالروز میلاد باسعادت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام را به محضرامام زمان(عج) و تمامی شیعیان جهان تبریک و تهنیت عرض می نماییم.
فدای روضه خوانانی که ما را گریه کن کردند ... یازدهم اردیبهشت ماه سالروز تولد ذاکر اهل بیت علیهم السلام ، کربلایی حمیدرضامظلوم یزدی @Fadak_mzk
بسم رب الحسن از خیمه قمر می آید کیست این ماه که حیدر به نظر می آید اینچنین که سوی میدان خطر می آید.. پدر ازرق شامیست که در می آید! از جلال و جبروتش همه میترسیدند بعد ده سال همه روی حسن را دیدند این‌ عمامه که به سر بسته برای حسن است تنکرونی است شعارش زرهش پیرهن است ای جمل زاده بدان قاسم ما صف شکن است ذوالفقار دوسرش تشنه گردن زدن است کیف کرده است حسین از رجز فاطمی اش جان فدای هنر رزم بنی هاشمی اش مثل باباش چه با غیظ و غضب میجنگد گاه گاهی ز جلو گه ز عقب‌ میجنگد یک‌تنه با همه یلهای عرب میجنگد همه گفتند که این‌ تشنه عجب‌ میجنگد خسته شد!دوروبرش آه چه غوغایی شد سنگ باران شدن کعبه تماشایی شد آیت الکرسی لبهاش ترک‌میخورد و.. سیب زهرا وسط معرکه لک میخورد و.. نیزه از هر طرفی سوی فدک میخورد و.. قاسم از چند نفر داشت کتک میخورد و.. نیزه مانند نوک میخ به پهلوش افتاد بی وضو دست به پیچ و‌خم گیسوش افتاد وسط اینهمه دعوا بدنش بود و‌نبود زیر سم های ستوران دهنش بود و نبود دست و پا و سر او بند تنش بود و‌نبود با لب پاره مجال سخنش بود و نبود سینه اش خرد شد و گریه نکرد و خندید یک عمو گفتن او چند نفس طول کشید! ماند عمو پیکر او را ببرد یا نبرد تا به خیمه تک و تنها ببرد یا نبرد شده هم قامت سقا ببرد یا نبرد این بدن را سوی زنها ببرد یا نبرد نجمه برخیز حسین با قد خم می آید شیر مردت به چه وضعی به حرم می آید.. سیدپوریا هاشمی
✨﷽✨ 🔘 داستان کوتاه ✍سال ها پیش پدربزرگ از مکه آمده بود و برایمان سوغاتی آورده بود. برای من یک تفنگ آورده بود که با باتری کار می کرد.هم نور پخش می کرد و هم صدایی شبیه به آژیر داشت. آنقدر دوستش داشتم که صبح تا شب با خودم تفنگ بازی می‌کردم همه را کلافه کرده بودم می گفتند انقدر صدایش را در نیار انقدر تفنگ بازی نکن باتری اش تمام می شود یادم می آید می خندیدم و می‌گفتم خوب تمام شود می‌روم باتری می خرم و باز بازی می کنم چند روزی گذشت تا برایمان مهمان آمد. وسط تفنگ بازی با پسر مهمان دقیقا جایی که حساس ترین نقطه ی بازی بود باتری تفنگم تمام شد دیگر نه نور داشت و نه آژیر نمی توانستم شلیک کنم و بازی را باختم امروز به این فکر می کنم که چقدر شبیه کودکیم هست این روز ها تمام انرژی ام را بیهوده هدر دادم برای انسان هایی که نبودند یا نماندند برای کار هایی که مهم نبودند حالا که همه چیز مهم و جدی ست حالا که مهمترین قسمت بازی ست انرژی ام تمام شده بعضی وقتا نمی دانی چقدر از انرژیت باقی مانده فکر می‌کنی همیشه فرصت هست ولی حقیقت این ست گاهی هیچ فرصتی نداری اگر روزی صاحب فرزند شدم به او خواهم گفت مراقب باتری زندگی ات باش بیهوده مصرفش نکن شاید جایی که به آن نیاز داری تمام شود.
هر شب جمعه که دلتنگ زیارت میشوم  میروم در گوشه ای غرق عبادت میشوم    یا سلامی میدهم از بام خانه بر حرم چون کبوتر راهیه صحن و سرایت میشوم    با دوبال حسرتم پر میكشم تا شهر عشق تا که مهمان تو و گنبد طلایت میشوم   من کبوتر نیستم هستم کلاغی رو سیاه گر بخواهی ام, غلام رو سیاهت میشوم   مثل جون و مثل عابس, مثل مسلم, مثل حر گر دهی رخصت مرا, من هم فدایت میشوم   گر برات کربلایم را به دستانم دهی جان زهرا تا قیامت وامدارت میشوم   چون قسم دادم تو را بر نام زهرا, مادرت مطمئناً شامل لطف و عطایت میشوم   ❤️ 💚
▪نمازگزارمحترم جناب آقای اسماعیل بایی▪ مشیت الهی بـر ایـن تعلق گرفـته کـه بهار فرحناک زندگی را خـزانـی ماتم زده بـه انتظار بنشیند و این بارزترین تفسیر فلسفـه آفـرینش درفـراخـنای بـی کران هـستی و یـگانه راز جـاودانگی اوسـت درگذشت مرحوم مغفور غلامرضا مرادی را به خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده و از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم مغفرت و برای سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانیم. ▪امام جماعت و نمازگزاران مسجدالزهرا(س)کوهپایه ▪هیئت امنای مسجدالزهرا(س) ▪هیئت حضرت فاطمه الزهرا(س) ▪انـجـمــن مـهــدیــه(عج) ▪️کانون فرهنگی هنری حضرت رقیه(س) ▪مجـمـع الـذاکـریـن کوهپــایه
✨﷽✨ ✍چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.» قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا كرد و خود را محكم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایین‌تر آمد. وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌كنی؟ آنها را خودم نگهداری می‌كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.» وقتی كمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم كه بی‌مزد نمی‌شود. كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یك غلطی كردیم. غلط زیادی كه جریمه ندارد.» 👌در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟!
دهم رمضان المبارک سالروز وفات مادر امت ، حضرت خدیجه الکبری سلام الله علیها را به محضر امام زمان(عج) و تمامی شیعیان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمائیم.
آنان که التفات به دنیا نکرده اند با نفس خویش ثانیه ای تا نکرده اند خود بوده اند از اول و خود نیز مرده اند در کفشهای هیچ کسی پا نکرده اند با زور غمزه و رخ زیبا و با دروغ خود را درون قلب کسی جا نکرده اند در آینه اگر به رخ خویش زل زدند غیر از خدای خویش تماشا نکرده اند چون چشم وا نکرده و خود را ندیده اند با چشم بسته هم به حقیقت رسیده اند اما من و تو بسکه در اندیشه ی خودیم با دست خویش در صدد ریشه ی خودیم آه ای خدا مدد به شما مبتلا شوم با راه های آدمیت آشنا شوم گر با شکست خویش به محبوب می رسیم کاری بکن که پیش همه برملا شوم از لحظه های بی هدف زندگی من من را بگیر تا که کمی با خدا شوم ده شب گذشت و فاصله فرقی نکرده است حتی مسیر قافله فرقی نکرده است یک ماه پیش بی تو و امروز بی خدا پایان این معامله فرقی نکرده است این شهر قبل زلزله _ این شانه ی نحیف با شهر بعد زلزله فرقی نکرده است ده شب گذشت تا که به تو نزدیک تر شوم نه اینکه با حضور تو تاریک تر شوم وقتش رسیده است مرا هم جدا کنند آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند آنانکه تا همیشه نظر کرده ی تو اند آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند آنانکه در مسیر تو از خود گذشته اند از مال خویش و هرچه که میشد گدشته اند اسلام چون که مثل علی و خدیجه داشت حل شد برای عالم و مهدی نتیجه داشت آن بانوی عزیز که عشق پیمبر است آری خدیجه است که امشب به بستر است یک سوره بیش نیست به قرآن سینه اش آن سوره با سه آیه ی کوتاه، کوثر است دنیا بدون فاطمه معنا نمی دهد بی کوثر این مسیر به ولله ابتر است نابرده رنج گنج میسر نمی شود رنج خدیجه حاصلش این ماه دختر است هم پیرو پیمبر و هم شیعه ی علی ست سلمان و حمزه ،یاسر و عمار،ابوذر است ثابت شده به کل جهان موقع نیاز مثل علی، خدیجه خودش چند لشگر است سرمایه ی محبت زهراست دین او دینش به این دلیل از اسلام بهتر است با غصه های شعب ابیطالب آمده این دور جام فکر کنم دور آخر است بی وقت می رود به سر ماذنه بلال توی گلوی ماذنه الله و اکبر است تا دخترش بزرگ شود مثل مادری عمری به جای فاطمه حامی حیدر است بانو چه می کشید ز غم های دخترش آنجا که حد فاصل دیوار تا در است بیچاره فاطمه به که گوید ز غصه اش سنگ صبور دختر غمدیده مادر است رنگ رخ خدیجه به بستر پریده است امشب مسیر روضه به کوچه رسیده است 🔸شاعر:
🌸 مسابقه همراه با قرآن کریم (شماره1) 📝لینک شرکت در مسابقه: dte.bz/aaaa 🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
زنی فراتر از ادراک و برتر از اوهام که جلوه کرده در او شأن زن به معنی تام زنی چنان که خدا هم به او رسانده سلام که بوده است مسلمان جلوتر از اسلام کسی به درک مقامش نمی رسد هرگز به درک معنی نامش نمی رسد هرگز "فأين مثل خدیجه؟" نبود در عالم خدیجه کیست؟ بپرس از پیمبر خاتم گدای سفره ی اکرام اوست صد حاتم از او اگرچه نوشتند عالم و آدم ولی مدارج شأنش هنوز ناپیداست همین مقام بس او را که "مادر زهراست" امینه بوده اگر همسر امین شده است تمام ثروت او خرج راه دین شده است که جزء چار زن برتر زمین شده است به امر حضرت حق "ام مومنین" شده است تمام ثروت اسلام در خزانه ی اوست چرا که عرش خداوند فرش خانه ی اوست کسی که در عرب و در عجم مثال نداشت فضائلش همه رو بود، پس سوال نداشت که درک نور نیازی به قیل و قال نداشت "خدیجه بیشتر از بیست و هشت سال نداشت" به جهل و کینه از او خط به خط غلط گفتند "صحیح" ها همه از او فقط غلط گفتند کنار نام رسول خدا و شیر خدا نوشته است خدا نام نامی او را چنان که بین رجز های ظهر عاشورا امام گفت؛ "أناابْنُ خَدیجَةَ الغَرّاء" چرا که قبل همه بوده از غدیر آگاه که گفته : "أَشْهَدُ أَنَّ عَلی وَلیُ الله" چه بانویی که چنان ترس از خدا دارد که از رسول خدا خواهش دعا دارد و برخلاف بقیه چنان حیا دارد که از گرفتن حتی عبا ، إبا دارد! ولی به خواسته ی خود رسید آخر سر شفیع مادر خود شد شفیعه ی محشر رسید روح الامین در دقایق آخر گرفته بود ولی پنج تا کفن در بر یکی برای خدیجه، یکی به پیغمبر... به گریه گفت : قرار است این سه تای دگر برای فاطمه و حیدر و حسن باشد ولی حسین قرار است بی کفن باشد... 🔸شاعر:
✨﷽✨ 👈انسانهای بزرگ : درباره عقاید حرف می زنند انسانهای متوسط : درباره وقایع حرف می زنند انسانهای کوچک : پشت سر دیگران حرف می زنند 👈انسانهای بزرگ : درد دیگران را دارند انسانهای متوسط : درد خودشان را دارند انسانهای کوچک : بی دردند 👈انسانهای بزرگ : عظمت دیگران را می بینند انسانهای متوسط : به دنبال عظمت خود هستند انسانهای کوچک : عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند 👈انسانهای بزرگ : به دنبال کسب حکمت هستند انسانهای متوسط : به دنبال کسب دانش هستند انسانهای کوچک : به دنبال کسب پول هستند 👈انسانهای بزرگ : به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند انسانهای متوسط : پرسش هایی می پرسند که پاسخ دارند انسانهای کوچک : می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند شما كدام يك هستيد ؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎ ♦️ خوشا آنان که عقیده و درد و حرف و عظمت خواهی شان همه امـ💚ـام زمان (عج )هست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید ، مرا یاد کنید. صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَاأَبَاعَبْدِاللَّه...
✨﷽✨ ✅سه دام شیطان شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت: ای موسی! تویی آن انسانی که خداوند مهربان تو را به رسالت برگزیده و بی واسطه با تو سخن می گوید، روی این حساب از آبروی فوق العاده ای برخورداری، من یکی از مخلوقات خدایم و گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!! به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد. موسی بزرگوار قبول کرد، از خداوند مهربان درخواست کرد: الهی! توبه اش را بپذیر. خطاب رسید: موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است. موسی، ابلیس را دید و پیشنهاد مقصود خلقت را به او گفت. سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبر گفت: ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!! سپس گفت: ای موسی! به خاطر این که به درگاه حق جهت توبه من شفاعت کردی بر من حق دار شدی، به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند. 1. به هنگام خشم و غضب، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم، تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم. 2. به وقت قرار گرفتن در میدان جهاد، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم! 3. بترس از این که با زن خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم! در این داستان عجیب، شیطان به سه برنامه خطرناک اشاره دارد: شهوت، غضب و حرص. در هر صورت باید گفت: بدون شک، فرار انسان از جهاد، ریشه ای جز حرص به دنیا ندارد و امتناع ابلیس از سجده به آدم منشأی غیر حسد نمی تواند داشته باشد و این حسد، درب بسیار بزرگی است که شیطان با ورودش، قدرت تسخیر قلب را پیدا می کند. 📚اثر استاد حسین انصاریان
✨﷽✨ يک استاد دانشگاه مي‌گفت: يک بار داشتم برگه‌هاي امتحان را تصحيح مي‌کردم. به برگه‌اي رسيدم که نام و نام خانوادگي نداشت. با خودم گفتم ايرادي ندارد. بعيد است که بيش از يک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با ليست دانشجويان صاحبش را پيدا مي‌کنم. تصحيح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زياد است. کمتر پيش مي‌آيد کسي از من اين نمره را بگيرد. دوباره تصحيح کردم 15 گرفت. برگه‌ها تمام شد. با ليست دانشجويان تطابق دادم اما هيچ دانشجويي نمانده بود. تازه فهميدم کليد آزمون را که خودم نوشته بودم تصحيح کردم. آري، اغلب ما نسبت به ديگران سخت‌گيرتر هستيم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح کنيم مي‌بينيم: به آن خوبي که فکر مي‌کنيم، نيستيم مثبت اندیشی و منصف اندیشی را فراموش نکنیم....
💾 | طرح--تغییر_عکس_پروفایل 🏳 ولادت امام حسن مجتبی(ع) تنها پایگاه فرهنگی مسجدالزهرا (س) کوهپایه @Fadak_mzk