#پنجشنبه_ها_با_یاد_شهدا
#پنجشنبه_های_شهدایی
🍁دنیا به وسعت قفسی
تنگ می شود...
🍁وقتی دلت برای شهدا
تنگ می شود...
🍃 پنجشنبه و یادشهدا با ذکر صلوات🍃
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋
♦️ماجرای درگذشت فرزند سردار حاج قاسم سلیمانی در غیاب او!
🔹حاج قاسم پسرش بیمار شده بود و باید بین ماندن در کنار فرزند و ماموریت یکی را انتخاب میکرد. شهید سلیمانی ماموریت را انتخاب کرد و برای رهایی گروگانهای ایرانی به افغانستان رفت.
🔹حاج قاسم سلیمانی نتوانست بالای سر پسرش باشد و پسرش هم در اثر بیماری در بیمارستان فوت شد. حتی حاجی بالای سر پدر و مادرش هم در زمانی که در بستر بودند، نتوانست برسد چون در سوریه بود و بعد از فوت آنها رسید.
🔹مقایسه کنید از خود گذشتگی حاج قاسم برای امنیت مردم را با فرخنژاد که گفت پسرم را ترجیح میدهم به کل ٨٠میلیون ایرانی!
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋
♡قـرارگـاه فـرهـنگی فـاطـمة الـزهرا♡
🖤🥀🖤🥀 🖤🥀🖤 🖤🥀 🖤 بسم رب حضرت زهرا #یاس_کبود🍂 #قسمت_چهارم💔 خواستم بنویسم از بلایایی که بعد از هجوم
🖤🥀🖤🥀
🖤🥀🖤
🖤🥀
🖤
بسم رب حضرت زهرا
#یاس_کبود🍂
#قسمت_پنجم💔
علی... نمازش را با همان اخلاص همیشگی، با دعای بر امت پایان داد...
برخاست تا مشتاقانه برود و لبخند بانویش را ببیند تا کمی قلب مضطرب و نگرانش آرام بگیرد... از فکر شیرین زبانی های زهرا لب هایش به لبخند کشیده شد... بانوی علی، هیچگاه نگذاشته بود علی غمگین پا به خانه بگذارد...اما...
در همین افکار کوچه را رد میکرد که سیاهی های چادر چند زن که سراسیمه سوی مسجد می دویدند و قیافه شان برای علی آشنا بود، توجهش را جلب کرد...آری!زنان و کنیزان بانو بودند... خودش را به زور سرپا نگه داشته بود...
با صدایی که تحلیل میرفت گفت: چه شده؟ چرا انقدر...دگرگون و ناراحتید؟
زنی با حالتی شبیه فریاد گفت: یا امیرالمومنین! زهرا را دریاب...البته اگر...اگر او را زنده ببینی...
ناگهان رنگ از رخ علی پرید! دست هایش به لرزه افتاد... و تمام نیرویش را در پاهایش ریخت تا خود را به بالین زهرایش برساند... اما چه سود! باز علی باصورت به زمین افتاد... برخواست تا دوباره بدود...اندکی توانست اما دوباره افتاد...چه کربلایی شده بود!...دوباره برخاست تا بدود...علی باید برای آخرین بار صدای زهرایش را می شنید!...
درب خانه را باز کرد...بانویش را روی زمین افتاده دید و سرش گیج رفت! اما نباید حال بچه ها را خراب تر می کرد!
چنگی به عبایش زد و ان را به گوشه ای پرت کرد...امامه را هم...
آرام نشست و نگاهی به صورت سفید تر از برف ملیکه اش کرد...آرام دست زیر سرش انداخت... انتظار داشت زهرا لااقل با این حرکت چشم باز کند...علی داشت جان می سپرد....اما باز نکرد...
سر فاطمه را به سینه چسباند! خواست دوباره مثل همیشه زهرا در آغوشش آرام حرف بزند... اما نشد! چشمان علی از اشک در آنی، به خون نشست!
ادامه دارد : 🌱
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋
1_2507261321.mp3
4.84M
🎧 نواهـــنگ احـــساسی نـــــفسم
❤️ نــفسم؛ تو رو هرچی که میشه قـسم
دیگه بند اومده نفسم...
چه جـــوری بـــه
حــــــــــــــرم
بــرسم؟
🎙با نــــوای: حاج #رضا_هلالی
🎙 کربلایی سید جواد پرئی
#شب_جمعه
#نواهنگ
📌دلــــــ💔ــــتنگای کربلا گوش کنند👌
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_زیارتی_ارباب
خوش به حال تو که ارباب پذیرای تو شد
هر شـب جمعـه کنـار شهـدا جای تو شـد...
🥀تو که دستت به حریـم حـرم یـار رسیـد
از شب جمعـه به مـا حسرت دیـدار رسیـد...
#شب_جمعه
#آرمان_عزیز
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋
#تربیت_فرزند...🌹
➕هر چی میگم بچم گوش نمیکنه،نمیفهمه،چه کنم؟
کنترل بچهها را زمین بذارید و کنترل خودتون رو در دست بگیرید، چون بچهها شنوندههای خوبی نیستند اما مقلدهای خیلیخیلی خوبی هستند:
➖داد بزنید = داد میزنند
➖لج کنید =لج میکنند
➖مهربان نگاه کنید=مهربان نگاه میکنند
➖اول سلام کنید= اول سلام میکنند
➖احترام بگذارید=احترام میگذارند
✖حالا به نظرتون چه کسی باید شروع کنه؟
⌈🌻↝ @fadak_velayat •°⌋