#منتظران_واقعی_کسانی_هستند
#که_در_راه_خدا_بخواهند_امام_زمان_بیاد❗️
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود.
📚 در محضر بهجت، ج2، ص187
@faghatkhoda1397
#پند
از همنشینی با دوست بد بپرهیز، که دوست بد، همنشین خود را به هلاکت میافکند و یار خود را به نابودی می کشاند
@faghatkhoda1397
#داستان
پسران بى وفا و مار باصفا
روزى روزگارى در ولايت غربت، يك پيرمردى بود كه هفت پسر داشت. اين پسرها بزرگ شده بودند و يكى پس از ديگرى زن گرفته بودند و خانه و زندگى مستقل داشتند. پيرمرد كه عمر و دارايى اش را وقف پرورش و سامان گرفتن فرزندانش كرده بود، در ايام كهولت، آه نداشت كه با ناله سودا كند. همين مسئله باعث شد كه او در سال هاى پايانى عمرش محتاج فرزندان شود.
پيرمرد بار و بنديلش را بست و راه افتاد به طرف خانه بزرگ ترين پسرش. وقتى به آنجا رسيد و پسر و عروسش را از تصميم خود با خبر كرد، آن دو لب ورچيدند و آن قدر از مشكلات زندگى و قسط و قرض و نادارى و گرانى و اجاره بها و هزينه تحصيل فرزندان شان ناليدند كه پيرمرد بيچاره از آمدن پشيمان شد و بساطش را جمع كرد و راه افتاد به طرف خانه پسر دوم.
در خانه پسر دوم هم همين حرف ها تكرار شد و سرانجام، پس از دو روز، وقتى پيرمرد از خانه پسر هفتم بيرون آمد، به اين يقين رسيده بود كه از پسرهايش آبى گرم نمى شود. [روش معمول در افسانه ها اين است كه كوچك ترين پسر به دستاويز عواملى چون معرفت، حلال زادگى، شير پاك خوردگى، عاطفه تمشيت امور پدر (و چه بسا: مادر) را برعهده مى گيرد و دامن همت به كمر مى زند و در نهايت به واسطه دعاى خير والدين، پيازش ريشه مى كند و عاقبت به خير مى شود. مع الوصف هيچ يك از فرزندان پيرمرد ياد شده، به نگهدارى پدر تن در ندادند
بارى، پيرمرد بيچاره كه نه راه پس داشت و نه راه پيش، چاره اى نديد جز اين كه عصا زنان، سر به كوه و بيابان بگذارد و دست بر قضا همين كار را هم كرد.
او رفت و رفت تا هنگام غروب، وسط بيابان رسيد به يك چاه آب. از آنجا كه تشنه بود، دلو را با طناب فرستاد ته چاه و با سختى فراوان، دلو پر آب را بالا كشيد. وقتى دلو به لبه چاه رسيد، پيرمرد چيزى ديد كه نزديك بود از وحشت، قالب تهى كند. يك مار سياه نفرت انگيز به اين كلفتى و به اين هوا بلندى، توى سطل چنبره زده بود. قبل از اين كه دست و پاى پيرمرد شل شود و طناب را رها كند، مار جستى زد و از دلو بيرون پريد و از چاه بيرون افتاد.
پيرمرد كه از ترس و تعجب شوكه شده بود، توان و جرات تكان خوردن نداشت. در همين وقت مار سياه به سخن درآمد و گفت: «اى بزرگمرد و اى نجات دهنده من، آرام باش و هيچ ترس و بيمى به دل راه نده. بدان و آگاه باش كه من پسر شاه پريانم و پادشاه ديوان مرا طلسم كرده و در اين چاه انداخته و من چهار هزار و سيصد سال است كه در اين چاهم تا امروز كه به دست تو از اين زندان رهايى يافتم. حال بگو تو كه هستى؟» پيرمرد كه قدرى از ترسش كاسته شده بود خود را معرفى كرد و ماجراى بى مهرى فرزندان و آوارگى اش را باز گفت.
مار گفت: «اى مرد، اگر لطف كنى و با من بيايى غبار كدورت و ملال را از وجودت پاك مى كنم. بيا نزديكتر دم مرا بگير و چشمانت را ببند.» پيرمرد كه از نزديك شدن به مار مى ترسيد، از لطف مار تشكر كرد و گفت كه كار قابل تقديرى نكرده و ترجيح مى دهد همان جا بماند ولى اصرار و پافشارى مار موجب شد تا در نهايت پيرمرد ترسان و لرزان دم مار را بگيرد و چشمش را ببندد. بعد از چند لحظه كه به اشاره مار چشم هايش را باز كرد، خود را در قصرى بلورين و جواهرنشان ديد كه گرداگرد تالار آن زيبارويانى از زن و مرد ايستاده بودند و در صدر مجلس شاه پريان با جلال و جبروت بر تخت نشسته بود.
مار سياه پيش خزيد و خود را به پدر معرفى كرد. شاه پريان هم طلسم ديو را شكست و در چشم برهم زدنى جوانى رعنا و فوق العاده زيبا از پوست مار سر به درآورد. پدر و پسر هم را در آغوش كشيدند و در قصر ولوله افتاد و همه به جشن و پايكوبى مشغول شدند.
پسر شاه پريان، پيرمرد را پيش پدر برد و ماجراى نجاتش را به تفصيل و با آب و تاب شرح داد. شاه پريان پيرمرد را بوسيد و او را كنار خود بر تخت نشاند و گفت: «اى مرد، اگر مى دانى كه مى دانى و اگر نمى دانى، بدان و آگاه باش كه دوام و بقاى سلطنت به داشتن فرزند ذكور است و اين پسر تنها فرزند ذكور من است. به پاداش اين خدمت بزرگ، هر چه بخواهى، به تو خواهم بخشيد. از آنها كه حتى برايم عزيزند، بگو تا بگويم به پايت بريزند.» بگو.
پيرمرد تشكر كرد و گفت: «همين كه شادى شما را مى بينم برايم كافى است.» پادشاه گفت: «آيا همسر دارى؟» پير مرد گفت: «داشتم ولى سال ها پيش به رحمت خدا رفت.» پادشاه گفت: «آيا مايلى با يكى از دختران من ازدواج كنى؟» پيرمرد پوزخندى زد و گفت: «فرمايش ها مى فرماييد ها... من و ازدواج؟ سن من از هفتاد سال گذشته است.»
پادشاه گفت: «همه اش هفتاد سال؟ اين يكى دخترم را كه آنجا ايستاده مى بينى؟ او كوچك ترين دختر من است و چهارده هزار و هفتصد و سى سال سن دارد.» و سپس به يكى از پيشخدمت ها گفت: «معجون جوانى بياور.» معجون را آوردند و پيرمرد خورد و به جوانى بيست ساله بدل شد.
@faghatkhoda1397
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🔹 آن که در زمرهٔ عشاق تو احصا نشود / تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
🔸 لطف تو گر نشود شامل موسای کلیم / شامل حضرت او، آن ید بیضا نشود
🔹 تو اگر یاری عیسای پیمبر نکنی / مرده احیا ز دَم عیسی نشود
🔸 وعدهٔ روز ظهور تو که داده است خدای / دارم امید که موکول به فردا نشود
🔹 تا تو ای منتظَر از پرده نیایی بیرون / شادمان مادر تو، حضرت زهرا، نشود
🔸 صله بر آنکه تقاضا کند از درگه تو / دور از شأن تو بینیم که اعطا نشود
🔹 ملتجی وای به حال تو و بخت بد تو / درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود
🔸 کاخ ظلم و ستم افراشته سر تا به فلک / پس چرا خیمهٔ عدل تو، سرِ پا نشود
🔹 تا خداوند جهان اذن قیامت ندهد / پاک از لوث ستم، صفحهٔ دنیا نشود
🔸 دین و ایمان بشر وزر و وبالش گردد / صحت آن اگر از سوی تو امضا نشود
🔹 هرکه آزار دهد با عملش قلب تو را / مورد مغفرت خالق یکتا نشود
🔸 روز محشر که سرائر همه ظاهر گردد / در کف هرکه بُوَد خط تو، رسوا نشود
🔹 رهرو وادی تقوا و فضیلت نبود / نظری گر به تو از جانب مولا نشود
❤️الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج❤️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
@faghatkhoda1397
✍امیرالمومنین علی علیه السلام :
آگاه باشید که این پوست نازک بدن، طاقت آتش دوزخ را ندارد. پس به خودتان رحم کنید.
شما مصیبت های دنیارا آزموده اید. آیا ناراحتی های یکی از افراد خود را بر اثر خاری که در بدنش فرو رفته یا در زمین خوردن پایش زخمی شده یا ریگ های داغ بیابان او را رنج داده، دیده اید که تحمل آن مشکل است. پس چگونه می شود تحمل کرد که در میان دو طبقه آتش، در کنار سنگ های گداخته همنشین #شیطان باشید؟
📚نهج البلاغه، خطبه 183
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
@faghatkhoda1397
👌 حلال و حرام خدا را رعایت کنید، به چیز دیگری نیاز ندارید.
✍ شیخ احمد مروی نقل میکند: من یک وقتی خدمت آیت الله بهجت رسیدم و بعد از این که دستوری از ایشان گرفتم، دو سه تذکر اخلاقی به من دادند.
☘ بعد از مدتی با آقازاده ایشان آقای شیخ علی بهجت تماس گرفتم و گفتم:اگر میشود در فلان قضیه از آقا توصیهای برایم بگیرید. گفت:
فردا زنگ بزن، خبر میدهم.
☘ فردای آن روز زنگ زدم ، گفت : آقا فرمودند :
همانهایی که گفتم ، حلال و حرام خدا را رعایت کنید، به هیچ چیز دیگری نیاز ندارید و دنبال هیچ چیز دیگری نباشید،
👌 حلال و حرام خدا را آن مقدار که میدانید عمل کنید، برکات به سوی شما خواهد آمد و درها به روی شما باز خواهد شد!
@faghatkhoda1397
#اتفاقات_بهشت_زهرا
#دهان_پر از "کرم" پیرزن
❌یکی از غسال ها به نام موسوی می گوید:
🙄
مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند.
⬛️یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم
برای شستشو بفرستیم خانم های غسال
گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم
های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندشآور
بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از
بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و
دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و
اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار 🙄گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم.
#تا_زنده_ایم_خوب_باشیم🌹
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
✅بسم الله بگو و برخیز
✍روزی خانمی مسیحی دختر فلجی را از لبنان به سوریه آورده بود زیرا پزشکان لبنان از معالجه دختر فلجش نا امید شده و به اصطلاح او را جواب کرده بودند.
زن با دختر فلج خود نزدیک حرم مطهر حضرت رقیه (علیها السلام) منزل می گیرد تا در آنجا برای معالجه فرزندش به پزشک دمشقی مراجعه نماید تا این که روز عاشورا فرامیرسد و او می بیند که مردم دسته دسته به طرف محلی که حرم مطهر حضرت رقیه (علیها السلام) در آنجاست می روند، از مردم شام می پرسد: اینجا چه خبر است؟
می گویند: اینجا حرم دختر امام حسین (علیه السلام) است او نیز دختر فلج خود را در منزل تنها گذاشته و درب خانه را می بندد و به حرم حضرت می رود و به حضرتش متوسل می شود و گریه می کند تا به حدی که غش نموده و بی هوش برزمین می افتد در آن حال کسی به او می گوید: بلند شو و به منزل برو چون دخترت تنها است و خداوند او را شفاده داده است. زن برخاسته و به طرف منزل حرکت می کند وقتی که به خانه می رسد درب منزل را می زند ناگهان با کمال تعجب می بیند که دخترش درب را باز می کند!
مادر جویای وضع دخترش می شود و احوال او را می پرسد دختر در جواب مادر می گوید: وقتی شما رفتید دختری به نام رقیه وارد اتاق شده و به من گفت: بلند شو تا با هم بازی کنیم من گفتم: نمی توانم چون فلج شده ام آن دختر گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم و دیدم که تمام بدنم سالم است. او داشت با من صحبت می کرد که شما درب را زدید. آن دختر ( حضرت رقیه) (علیها السلام به من گفت: مادرت آمد. سرانجام مادر مسیحی با دیدن این کرامت از دختر امام حسین (علیه السلام) مسلمان شد
📚 داستان هایی از بسم الله الرحمن الرحیم
به نقل از: سحاب رحمت۷۷۷
@faghatkhoda1397
✍ فردی نامه ای بدین مضمون خدمت آیت الله العظمی بهجت (ره) مینویسد که مدتی است مشکلات زیادی از جمله مریضی خود و عیال و فرزندان برایم پیش آمده، لذا از آن مرجع عالیقدر یاری میطلبم که ما را راهنمایی فرمایند.
🌷 آیت الله بهجت در جواب ایشان میفرماید :
💐 «ضمن این که صدقه می دهید، دو سوره #ناس و #فلق را تکرار نمایید و ذکر شریف «لا حول و لا قوة الّا بالله» را زیاد تکرار کنید. خداوند شما را موفّق بدارد».
@faghatkhoda1397
🌷 آیتالله شبیری زنجانی نقل میکردند :
✍ معمولاً آقای بروجردی(ره) در پایان درس چند جملهای موعظه میکرد و پیدا بود که از روی قلب موعظه میکند و به گونهای بود که در مخاطب اثر میکرد. به یاد دارم این عبارت را با حال خاصّی میگفت :
👌 «الدُّنْیَا یَمُرُّ و یَغُرّ» یعنی دنیا میگذرد و انسان را میفریبد.
📚 جرعهای از دریا ، ج ۳ ، ص ۴۷۸
@faghatkhoda1397
حضرت رسول'ص' علیع را به یک مسافرتی فرستاده بود . ام سلمه میگوید دیدم پیامبر دعایی میکند :
| خدایا مرا نمیران |
بسیار تعجب کردم اما نیمه دوم دعا را که شنیدم تعجبم برطرف شد
ام سلمه میگوید یک دفعه یادم افتاد علیع در مسافرت است لذا پیامبر'ص' دعا میکند :
| خدایا مرا نمیران تا علیع را ببینم |
-روضه های استاد فاطمینیا/ص۲۷
کمی
@faghatkhoda1397
حاج آقا جواد فرمودند :
خانم والده می فرمودند که یکبار از خواب بیدار شدم دیدم آقا در دل شب در آن سکوت و تاریکی مثل ابر بهاری اشک می ریزد و فریاد و ناله عاشقانه اش سکوت شب را درهم شکسته است ، با تعجب پرسیدم :
آقا! این همه گریه برای چیست؟! آقا فرمودند : از آن چیزی که من اطلاع دارم اگر شما مطلع بشوی به کوهها فرار می کنی ، سپس فرمودند :
من تعجب می کنم که چرا تا حالا دیوانه نشده ام.
👈
@faghatkhoda1397
#ارزش_انسان_به_علمش_هست
#نه_پول
آیت الله بهجت ره :🌺
اختلاف بشر، در علم و جهل آنها است؛ و ارزش و قدر انسانها هم به علم است، نه به مال!
👈
@faghatkhoda1397
#اگر_اشکال_دینی_وعقیدتی_داری
#ازاهلش_بپرس
⁉️لزوم پرسیدن مسائل و شبهات از اهل آن
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸اگر در امور دینی و یا عقیدتی اشکالی داری، برو از اهلش بپرس تا اشکالت بر طرف شود. انسان گاهی در امر دین اشکالی به نظرش میرسد و یا شبههای به او القا میشود، گمان میکند که آن اشکال لایَنحَل است و دیگر جوابی ندارد و پیشِ خود و بدون مراجعه به اهل آن قضاوت میکند و میگوید: پس دین باطل است و ایراد دارد. چگونه از اهل دین و اهل علم میترسی و نزد آنها نمیروی و از آنها سؤال نمیکنی، ولی از خود شبهه و اشکال نمیترسی که چهبسا موجب نابودی و هلاک دائمی تو گردد؟!
📚 در محضر بهجت، ج١، ص۶٨
@faghatkhoda1397
👆👆#داستان
روزی مردی خواب عجیبی دید .دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید:....
شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند:
@faghatkhoda1397
⚡️ #تــــــــــلــــــنگـــر
🔹 يك لامپي💡 را در يك خياباني بزدند،
افرادي بي تربيت آمدند اين لامپ را
شكستند..😒آمدند لامپ دوم را زدند لامپ
دوم را هم سنگ زدند و شكستند.
لامپ سوم را زدند، لامپ سوم را
هم بشكستند😐
👈🏻اگر يازده تا لامپ بزنند و مردم نااهل
بشكنند حكم عاقلي ديگر، ميگويد:
لامپ💡 دوازدهمين را وصل نكن اينها
هنوز آدم نشدهاند، لياقت ندارند بگذار در
تاريكي باشند. 😓😔
🔹يازده امام آمد و يازده چراغ هدايت را
شهيد كردند 😭😢
☝️🏻چراغ دوازدهمين را ديگرخداوند
وصل نكرد، ⛔️
🔸مي گويد: هر وقت آمادگياش را داريد،
شما هنوز متمدن نشدهايد.
⚠️‼️ اين دليل غيبت است...‼️⚠️
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بعضی ها میگویند ما نماز نمی خوانیم اما همیشه به یاد خداوند هستیم.
پاسخ شنیدنی حجت الاسلام عالی به این دسته از افراد
@faghatkhoda1397
📌حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸در خلوتمان با خدا، تضرعاتمان، توبهمان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف «عظم البلاء و برح الخفاء» را بخوانیم.
📚 کتاب بهجتالدعاء، ص٢۴۶
@faghatkhoda1397
🌷 علامه حسن زاده :
✍ بيشتر فرياد دوزخيان از"فردا فردا كردن" است.
🌿 مبادا خواجه غافل بخورد و غافل بخوابد که بقول عارف همه دانِ همدان باباطاهرعریان :
☘️ هرآن کو غافله ، غافل خوره تیر!
@faghatkhoda1397
🌺 آیت الله مجتهدی (ره) :
☘️ بهترین عمل در شب جمعه ، استغفار و طلب آمرزش از درگاه الهی است.
🍁 همانگونه که حضرت یعقوب (علیه السلام) به فرزندانش گفت برای شما در سحر جمعه استغفار خواهم کرد.
@faghatkhoda1397
☘️ آیت الله بهجت (ره) :
🔆 جهت گشایش امور و باز شدن گره هاے ڪور ؛
🌿 خواندن سوره #ناس بسیار مجرب و پر ثمر خواهد بود .
📚 ذکرهای شگفت انگیز عارفان ۱۳۰
@faghatkhoda1397
4_5900070787255109887.mp3
962K
#تلنگری 💌
ارزش همهی اشکهای محرّم، به یک اندازه نیست...
بعضی اشکها عجیب بالا بَرندهاَند....
#استاد_شجاعی
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
⚠️ #پندانه
🌷◁ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ …
🌷◁ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ .
🌷◁ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﺷﻨﻮﺍﺳﺖ .
🌷◁دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ
💠امام علی علیه السلام فرمود:
💠ناامیدی، صاحب خود را
@faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 به همین سادگی زائر امام حسین(علیه السلام) باشید.
@faghatkhoda1397
🌷 عنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ : إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَنْوِي الذَّنْبَ فَيُحْرَمُ رِزْقَه
✍ امام صادق (عليه السّلام) :
👌 مؤمن گاهى كه نيت و تصميم #گناهى مي گيرد اثرش اين مى شود كه از #رزق و روزى خود محروم مى شود.
📚 ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ص۲۴۱
@faghatkhoda1397