eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
👌 من قبل از تکلیف تا کنون ، نماز شبم قضا نشده است. ◽در اواخر عمر مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی, در بیمارستان خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: آقا یک نصیحتی به ما بفرمائید! ◽مزاحی کرده فرمودند: چون می دانی دارم می روم و آدمی که دارد می رود, هر چه دارد می گوید "نصیحت می خواهی? ! ◽گفتم: خدا وجود شما را حفظ کند! فرمودند: نه دیگر تعارف نداریم. ◽بعد فرمودند: من چون دارم می روم می گویم والا نمی گفتم, من از قبل از تکلیف که با مرحوم ابوی نجف بودیم, تا به حال نماز شبم قضا نشده است. ◽نماز شب نه نماز یومیه, قبل از تکلیف نه بعد از تکلیف, خیلی حرف سنگین و ادعای بزرگی است. @faghatkhoda1397
📚چگونگی تقسیم کارها میان امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) علی(ع) و زهرای مرضیه (س) پس از آنکه با هم ازدواج کردند و زندگی مشترک تشکیل دادند، ترتیب و تقسیم کارهای خانه را به نظر و مشورت رسول اکرم(ص) واگذاشتند، به آن حضرت گفتند: «یا رسول الله ما دوست داریم ترتیب و تقسیم کارهای خانه با نظر شما باشد». پیامبر (ص) کارهای بیرون خانه را به عهده علی (ع) و کارهای داخلی را به عهده زهرای مرضیه (س) گذاشت. علی (ع) و زهرا (س) از اینکه نظر رسول خدا (ص) را در زندگی خصوصی خود دخالت دادند و رسول خدا(ص) با مهربانی و محبت خاص از پیشنهاد آنها استقبال کرد و نظر داد، راضی و خرسند بودند. مخصوصا زهرای مرضیه (س) از اینکه رسول خدا (ص) او را از کار بیرون معاف کرد خیلی اظهار خرسندی می‌کرد، می‌گفت: «یک دنیا خوشحال شدم که رسول خدا (ص) مرا از سروکار پیدا کردن با مردان معاف کرده است». 📚داستان راستان، ج۲، ص۲۷۱ @faghatkhoda1397
✅محو کننده گناهان ✍️حضرت علی (ع) می فرمایند : عجب دارم از کسی که ناامید می شود از رحمت خدا ، و محو کننده گناهان با اوست . پرسیدند : کدام است محو کننده گناهان ؟ امام فرمودند : استغفار ، خود را معطر و خوشبو کنید به استغفار تا بوهای بد گناهان شما را رسوا نکند . 📚 عین الحیات ، جلد ۱ ، ص ۳۳۶ ، علامه مجلسی ، به تحقیق سید مهدی رجائی @faghatkhoda1397
میدانيد آخرين زنگ زندگی تان کی ميخورد؟ خدا ميداند ولی آن روز که آخرين زنگ دنيا میخورد، ديگر نه ميشود تقلب کرد و نه ميشود سر کسی کلاه گذاشت آن روز تازه می فهميم که دنيا با همه بزرگی اش از يک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود؛ و آن روز تازه می فهميم که زندگی عجب سوال سختی بود سوالی که بيش از يک بار نمی توان به آن پاسخ داد. خدا کند آن روز که آخرين زنگ دنيا ميخورد روی تخته سياه قيامت اسم ما را جز خوب ها بنويسند ... خدا کند حواسمان بوده باشد که زنگ های تفريح آنقدر در حياط نمانده باشيم که (حيات=زندگی) را از ياد برده باشيم خدا کند که دفتر زند گی مان را زيبا جلد کرده باشيم و سعی ما بر اين بوده باشد که نيکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنيم و بدانيم که دفتر دنيا چک نويسی بيش نيست چرا که ترسيم عشق حقيقی در دفتر ديگریست @faghatkhoda1397
✨‏امام علی علیه السلام‏ 🍃«إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِعَ» فسئل عليه السّلام عن معني قوله هذا فجمع أصابعه و وضعها بين أذنه و عينه ثم قال «الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ»🍃 ☘«میان حق و باطل جز چهار انگشت نیست». از او پرسیدند معنی این سخن چیست؟ امام چهار انگشتان خود را میان گوش و دیده گذاشت سپس گفت: «باطل آن است که بگویی شنیدم، و حقّ آن است که بگویی دیدم»🌸🍃 📗نهج البلاغه، ص: ۱۹۸ @faghatkhoda1397
🌸🍃🌸🍃 داستان امام حسین(ع) و شیخ رجبعلی خیاط شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید: « یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم. وقتی اینگونه آرزو می کند،می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ. شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد. وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد.... او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند: شیخ رجبعلی! روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی. مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟ کتاب طوبای کربلا …صفحه۱۴۱ @faghatkhoda1397
حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ﴿۱۷۳﴾ ✨خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است ‍ "خدا" در گل "خدا " در آب و رنگ است "خدا" نقاش اين دشت قشنگ است "خدا" يعنی درختان حرف دارند شقايق ها درونی ژرف دارند "خدا" در هر نظر آيینه ی ماست همين حالا "خدا "در سينه ی ماست "خدا" شبنم "خدا" باد و "خدا" گل "خدا" زيباترين باغ تکامل گهی گل ميکند ما را خبردار گهی مرغی به ما ميگويد اسرار "خدا" در اوج یک گل "خدا" در عمق رنگ است "خدا" در معنی لفظ قشنگ است "خدا" را ميتوان از نور فهميد "خدا" را در پرستش ميتوان دید_ ‎‌‌‌‌‌‌ @faghatkhoda1397
گویند روزی موسی (ع) در آن حال که شبانیِ شعیب پیغامبر می‌کرد و هنوز به وی وحی نیامده بود، گوسفندان می‌چرانید؛ قضا را میشی از رمه جدا افتاد. موسی خواست که او را به رمه باز برد. میشک برمید و در صحرا افتاد و گوسفندان نمی‌دید و از بددلی همی‌رمید، و موسی از پس او همی‌دوید تا مقدار دو سه فرسنگ؛ چنان که میشک را نیز طاقت نماند و از ماندگی بیفتاد، چنان که بر نمی‌توانست خاست. موسی در وی رسید و بر او رحمتش آمد؛ گفت: ای بیچاره، چرا می‌گریزی و از که می‌ترسی؟ چون دید که طاقت رفتن ندارد، برداشتش و بر گردن و دوش گرفت تا بَرِ رمه. چون چشم میش بر رمه افتاد، دلش به جای باز آمد، تپیدن گرفت. موسی زود او را از گردن فرو گرفت و به میان رمه اندر شد. ایزد تعالی ندا کرد به فرشتگان آسمانها، گفت: دیدید بنده‌ی من با آن میش دهن بسته چه خُلق کرد، و بدان رنج که از او بکشید او را نیازرد و بر او ببخشود! به عزّت من که او را برکشَم و کلیم خویش گردانم و پیغامبریش دهم و بدو کتاب فرستم، چنان که تا جهان باشد از او گویند. پس این همه کرامات او را به ارزانی داشت. 📚سیاستنامه، خواجه نظام الملک ┏━✨🕊✨🕊✨┓ @faghatkhoda1397
قضاوتت میکنن ... اونایی که قاضی نیستن !!! حکم میکنن ؛ اونایی که حاکم نیستن ... از حست میگن ؛ اونایی که احساسو نمیفهمن !! تحقیرت میکنن ؛ اونایی که خودشون حقیرن .. تو رو به بازی میگیرن ؛ اونایی که خودشون بازیچه اند !! از عشق میگن ؛ اونایی که عاشق نیستن !! و من مینویسم در حالی که ؛ نویسنده نیستم... اینجا سرزمین جابه جایی هاست !!! سرزمینی که نخونده معنات میکنن ... ندیده ترسیمت میکنن !! و نشناخته ازت انتقام میگیرن... ┏━✨🕊✨🕊✨┓ 🆔    @faghatkhoda1397
💎زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش وجنگ مداوم برای حل کردن مشکلاتش خسته شده است‌. مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد .سپس توی اولی هویچ ریخت در دومی تخم مرغ ودر سومی دانه های قهوه. بعداز 20 دقیقه که اب کاملا جوشیده بود گاز هارا خاموش کرد! اول هویچ هارا در ظرفی گذاشت ٬ سپس تخم مرغ هارا هم در ظرف گذاشت وقهوه راهم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت سپس از دخترش پرسید که چه میبینی؟ او پاسخ داد:هویچ٬تخم مرغ٬قهوه. مادر از او خواست که هویچ هارا لمس کند وبگوید که چگونه اند ؟! او اینکار را کردو گفت: نرم اند۰ بعد از او خواست تخم مرغ هارا بشکند ٬ بعداز اینکه پوسته آن را جدا کرد ٬ تخم مرغ سفت شده را دید و در آخر از او خواست که قهوه را بچشد . دختر از مادرش پرسید که: مفهوم اینها چیست؟ مادر به او پاسخ داد: هرسه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده است ٬ آب جوشان٬ اما هرکدام عکس العمل متفاوتی نشان داده اند.هویچ در ابتدا بسیار سخت ومحکم به نظر میرسد اماوقتی در آب جوشان قرار گرفت به راحتی نرم و ضعیف شد.تخم مرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت میکرد٬وقتی در آب جوش قرار گرفت مایع درونی آن سفت و محکم شد‌. دانه های قهوه که یکتا بودند٬بعد از قرار گرفتن در آب جوشان٬آب را تغییر دادند. مادر از دخترش پرسید:تو کدام یک ازین مواد هستی؟وقتی شرایط بد وسختی پیش می آیدتو چگونه عمل میکنی؟تو هویچ٬تخم مرغ یا دانه های قهوه هستی؟به این فکر کن که من چه هستم؟آیا من هویچ هستم که به نظر محکم می آیم٬ اما در سختی ها خم میشوم و مقاومت خود را از دست میدهم ؟ آیا من تخم مرغ هستم که با یک قلب نرم شروع میکند اما با حرارت محکم میشود؟ یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش وطعم دلپذیری را آزاد کرد. اگر تو مانند دانه های قهوه باشی هرچه شرایط بدتر میشوند تو بهتر میشوی وشرایط را به نفع خودت تغییر می دهی. ┏━✨🕊✨🕊✨┓ 🆔    @faghatkhoda1397
🌸🍃🌸🍃 داستان امام حسین(ع) و شیخ رجبعلی خیاط شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید: « یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم. وقتی اینگونه آرزو می کند،می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ. شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد. وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد.... او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند: شیخ رجبعلی! روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی. مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟ کتاب طوبای کربلا …صفحه۱۴۱ @faghatkhoda1397
حضرت رسول'ص' علی‌ع را به یک مسافرتی فرستاده بود . ام سلمه میگوید دیدم پیامبر دعایی میکند : | خدایا مرا نمیران | بسیار تعجب کردم اما نیمه دوم دعا را که شنیدم تعجبم برطرف شد ام سلمه میگوید یک دفعه یادم افتاد علی‌ع در مسافرت است لذا پیامبر'ص' دعا میکند : | خدایا مرا نمیران تا علی‌ع را ببینم | -روضه های استاد فاطمی‌نیا/ص۲۷ @faghatkhoda1397