eitaa logo
طهارت نفس
2.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ ذکر صالحین ▪️ 👌دعای برای عاقبت به خیری فرزندان 1🌹. «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما»؛[1] پروردگارا! همسران و فرزندانمان مایه روشنى چشم ما قرار ده، و ما را براى پرهیزگاران پیشوا گردان. 2.🌹  «رَبِّ هَبْ لی‏ مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاء»؛[2] خداوندا از طرف خود، فرزند پاکیزه‌‏اى به من عطا فرما که تو درخواست را مى‌‏شنوى. 3.🌹 «رَبِّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاء»؛[3] اى پروردگار من، مرا و فرزندان مرا برپاى‌‏‌دارندگان نماز گردان. اى پروردگار ما، دعاى مرا بپذیر. 4.🌹  «رَبِّ أَوْزِعْنی‏ أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی‏ أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى‏ والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی‏ فی‏ ذُرِّیَّتی‏ إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمین»؛[4] 🌹 اى پروردگار من، به من بیاموز تا شکر نعمتى که بر من و بر پدر و مادرم ارزانى داشته‌‏اى به جاى آرم. کارى شایسته کنم که تو از آن خشنود شوى و فرزندانم را براى من صالح گردان. من به تو بازگشتم و از تسلیم ‏شدگانم. 5.🌹«رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیم»؛[5]‏ پروردگارا، ما را تسلیم (فرمان) خود قرار ده، و از فرزندان ما نیز امتى تسلیم خود (پدید آر) و اعمال عبادى ما را (از حج و قربانى‌‏ها و جاهاى قربانى) به ما نشان ده و بر ما عطف توجه کن، که تویى که بسیار عطوف و توبه‌‏پذیر و مهربانى.   📢مخصوصاً در قنوت نماز📢 [1]. فرقان، 74. [2]. آل عمران، 38. [3]. ابراهیم، 40. [4]. احقاف، 15. [5]. بقره، 128. @faghatkhoda1397
عَبِدِ فرار فرار در اصطلاح عربی برای شخص یاغی و زورگو بکار می‌رود از اراذل و اوباش نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام می‌کردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند. این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا می‌کرد یا دوستدار مالی می‌شد، کسی نمی‌توانست او را از دستیابی به خواسته‌اش بازدارد. مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یکی از شبها که عارف بزرگ جهان اسلام ملا حسینقلی همدانی از زیارت حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام بازمی‌گشت، ”عبدفرار” در مسیر راه او ایستاده بود. عارف همدانی بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بی‌توجهی آخوند بر عبدفرار سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟! عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام می‌کردم؟ گفت: من عبدفرارم! آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبدِفرار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ ”تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟” و سپس راهش را گرفت و رفت. فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هرکس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم. عده‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبدفرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازه تمام شد. یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبدفرار رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمی‌دانم چه می‌شد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرورفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم می‌زد و با خود تکرار می‌کرد: عبدفرار تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟! و در حالی که اشک می‌ریخت و مدام این جمله را تکرار می‌کرد، سحرگاه جان سپرد. عده‌ای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملا حسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: «من می‌خواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم». 📙دانشنامه اسلامی، شرح حال عارف کبیر اسلام، ملاحسینقلی همدانی @faghatkhoda1397
» 📜 ❤️ امـام حســن علیه‌السلام: کسی که در دلش جز خدا نگذرد من ضـمانت می‌کنم ڪه خــــداوند را مســتجاب ڪند. 📚بحارالانـــوار ج ۲۵ ص ۳۵۱ 👉 @faghatkhoda1397
ابن ملجم نزد امیرالمؤمنین (ع) آمد و از ایشان، اسبِ قرمزِ خوش‌ رنگی خواست. حضرت هم به او هدیه داد، بی‌ چشم داشت و کریمانه. وقتی سوار بر آن اسب شد و رفت، امیرمؤمنان این شعر را خواند: «أُریدُ حیاتَهُ و یُریدُ قَتلی، عذیرَکَ مِن خلیلِکَ مِن مُرادِ» یعنی «من برای او حیات و سلامتی را آرزومندم، اما او قصد کشتن مرا دارد». کسی را از قبیله مراد بیاورید که عذر مرا (در اینکه به بدخواه خود محبت می‌ کنم) بپذیرد. سپس رو به دوستان خود فرمود به خدا قسم که این مرد قاتل من است! مردم بارها دیده بودند درستی پیش‌ بینی‌ هایش را، با تعجب پرسیدند پس چرا او را نمی‌ کشی؟ پاسخ داد پس چه کسی مرا بکشد؟ او که دست رد به سینه قاتلش نزد، چگونه ممکن است محبان امیدوارش را ناامید کند؟ 📚 منبع: بحارالانوار، جلد ۴۲، صفحه ۱۸۶ @faghatkhoda1397
💠در محضر قاضی روزی زره علی (ع ) در زمان خلافتش در کوفه گم شد . پس از چندی در نزد یک مرد مسیحی پیدا شد . امیرالمومنین - خلیفه دوران - او را به محضر قاضی برد ، و اقامه دعوی کرد که : این زره از آن من است نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام . و اکنون آن را نزد این مرد یافته ام . قاضی به مسیحی گفت : خلیفه ادعای خود را اظهار کرد ، تو چه می گویی ؟ او گفت : این زره از آن خودم می باشد و در عین حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمی کنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد) . قاضی رو به علی کرد و گفت : تو مدعی هستی و این شخص منکر ، بنابراین بر تو است که شاهد بر مدعای خود بیاوری . علی خندید و فرمود : قاضی راست می گوید . اکنون می بایست که من شاهد بیاورم ، ولی من شاهد ندارم . قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد ، به نفع مسیحی حکم داد ، و او هم زره را برداشت و روان شد . ولی مرد مسیحی خود بهتر می دانست که زره مال چه کسی است ، پس از آن که چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شده ، برگشت ، گفت : این طرز حکومت و رفتار ، از نوع رفتارهای بشر عادی نیست ، از نوع حکومت انبیاست و اقرار کرد که زره از آن علی است . طولی نکشید او را دیدند که مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم علی در جنگ نهروان می جنگد . @faghatkhoda1397
ایمان همه چیزروممڪن میڪنه امید همه چیزروردیف میکنه عشق همه چیزرو زیبامیڪنه اميدوارم هرسه رو در همه ۍ احوال زندگیتون داشته باشید... @faghatkhoda1397
بہ‌افٺخاراونی‌ڪہ: ☜ٺوبچگے‌چادرسرش‌ڪرد گفٺن‌بچہ‌س نمےفهمه ☜ٺو نوجوونے‌چادرسرش‌ڪرد گفٺن‌ازٺرس‌باباشه ☜ازدواج‌ڪردوچادرےبود گفٺن‌خواسٺ‌شوهرشه هیچڪس‌فڪرشم‌نڪرد به‌عشق‌فاطمه‌زهراس‌هست @faghatkhoda1397
🔺ازعزرائیل پرسیدند: ✍🏻تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد: 📝⇦•یک بارخندیدم، 📝⇦•یک بارگریه کردم 📝⇦•ویک بارترسیدم. ♥️•☜" " زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم، اورا در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم. ♥️•☜" " زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم و بی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود.. منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم. دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم. ♥️•☜" " زمانی بودکه خداوندبه من امرکرد جان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد.و زمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خداوند فرمود:میدانی آن عالم نورانی کیست؟..او همان نوزادی ست که جان مادرش را گرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود.. 💠 @faghatkhoda1397
رسول خدا در بستر احتضار. دانه های اشک بر گونه های ام ابیها، جاری. ناله های دختر، سکوت پدر را شکست. پدر، از علت اشک ها پرسید. دختر از ستم هایی گفت که انتظارشان را می کشید. آخرین فرستاه خدا، به قصد دلداری فرمود: آرام باش دخترم! دلگرم به این که خدا، به ما هفت خصلت بخشیده. احدی پیش و پس از ما شریک این خصلت ها نیست. نخست آنکه من برترین انبیا هستم و پدرت! دوم آنکه علی، محبوب ترین اوصیا هست و شوهرت! سوم آنکه آقای شهیدان، حمزه است و عموی پدرت! چهارم آنکه جعفر طیار، با آن بال های بهشتی، برادر شوهر توست. پنجم و ششم، آنکه سروران جوان های اهل بهشت، حسن و حسین تو اند. هفتم آنکه مهدی این امت، از نسل توست. خدا او را برخواهد انگیخت! آن زمان که دنیا را هرج و مرج فرا گرفته باشد و مردم در پی تاراج هم باشند. دلخوش به این باش که مهدی توست همان کسی که می گشاید، قلعه های گمراهی و دل های قفل خورده را. @faghatkhoda1397
بدان که نعمت فراموشی بسیار بزگتر از نعمت حافظه و یادآوری است. اگر فراموشی نبود، هیچ کس مصیبت و سختی خود را فراموش نمی‌کرد. حسرتش پایان نمی‌یافت. کینه اش تمام نمی‌گشت. با یاد داشتن آفات دنیا هیچ گاه از آن بهره نمی‌جست. امیدی به فراموشی و غفلت سلطان و دهایی از حسد رشکبران نداشت. آیا نمی‌بینی که چگونه دو نیروی حافظه و فراموشی که ضد یک دیگرند، هر کدام برای مصلحتی خاص در نهاد آدمی نهفته شده است. @faghatkhoda1397
❌ میخوای زندگیتو شادتر کنی؟ 🌸زندگیتان را با هیچ کسی، مقایسه نکنید... 🌸 افکار منفی نداشته باشید... 🌸بیش از حد توان خود کاری انجام ندهید... 🍃 خیلی خود را جدّی نگیرید... 🍃انرژی خود را صرف کنجکاوی در امور دیگران نکنید... 🍃 وقتی بیدار هستید خیال پردازی و تفکر مثبت کنید... 🌸حسادت یعنی اتلاف وقت... 🌸 گذشته را فراموش کنید... 🌸زندگی کوتاهتر از آنست که از دیگران متنفر باشید... 🍃 هیچکس جز خود شمامسئول خوشحال کردن شما نیست... @faghatkhoda1397
کوتاه 🌷معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را بنویسند، دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته های آن ها را جمع آوری کرد، با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند . اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و .... در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد ، معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد. معلم پرسید : دخترم چرا چیزی ننوشتی؟ دخترک جواب داد : عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند ،و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت : بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم . در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت :به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از....لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن . ☘پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت . اکنون تازه همه به حقیقتی مهم آگاه شده بودند ، آری ،عجایب واقعی همین نعمت هایی هستند که ما ، آن ها را ساده و معمولی می انگاریم @faghatkhoda1397