📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
روزی، خلیفه زمان بهلول را احضار کرد و گفت: خوابی دیدهام، میخواهم تعبیرش کنی.
بهلول گفت؛ چیست ؟
خلیفه گفت: خواب دیدم به جانور ترسناکی تبدیل شدهام و نعره زنان به اطراف خود هجوم میبرم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود می بینم درهم میشکنم و میبلعم. بگو تعبیرش چیست؟
بهلول گفت: من تعبیر واقعیت ندانم، فقط خواب تعبیر می کنم.
@faghatkhoda1397
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد
به زمین افتاد و داد کشید : آی ی ی ی!
صدایی از دور دست آمد : آی ی ی ی!
پسرک با کنجکاوی فریاد زد : کی هستی؟
پاسخ شنید : کی هستی؟
پسرک خشمگین شد و فریاد زد : ترسو!
باز پاسخ شنید : ترسو!
پسرک با تعجب از پدرش پرسید : چه خبر است؟
پدر لبخندی زد و گفت : پسرم خوب توجه کن…. و بعد با صدای بلند فریاد زد : تو یک قهرمان هستی!
صدا پاسخ داد : تو یک قهرمان هستی!
پسرک باز بیشتر تعجب کرد.
پدرش توضیح داد : راستش داستان این صدا از این قرار است که
مردم میگویند که این انعکاس کوه است ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است.
هر چیزی که بگویی یا انجام دهی ، زندگی عینا به تو جواب میدهد
اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلب بوجود می آید
و اگر به دنبال موفقیت باشی، آن را حتما بدست خواهی آورد.
هر چیزی را که بخواهی ، زندگی همان را به تو خواهد داد!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@faghatkhoda1397
🦋پروانه پیر
پروانه ی پیر زمانی که بسیار جوان بود، با دوستانش پرواز می کرد. ناگهان سرش را بلند کرد و نوری سپید و شگفت آور را دید که از میان شاخه های درختی آویزان است. در واقع، این ماه بود. ولی چون تمام پروانه ها سرگرم نور شمع و چراغ های خیابان بودند و همیشه به دور آنها می گشتند، قهرمان و دوستانش هرگز ماه را ندیده بودند. با دیدن این نور یک پیمان ناگهانی و محکم در او پیدا شد: من هرگز به دور هیچ نور دیگری به جز ماه چرخ نخواهم زد. پس هر شب، وقتی پروانه ها از استراحتگاههای خود بیرون می آمدند و به دنبال نور مناسب می گشتند، پروانه ی ما به سمت آسمان ها بال می گشود. ولی ماه، با این که نزدیک به نظر می رسید، همیشه در ورای ظرفیت پروانه باقی می ماند. ولی پروانه هرگز اجازه نمی داد که ناکامی اش بر او چیره شود و در واقع، تلاش های او هر چند ناموفق چیزی را برایش به ارمغان می آورد. برای مدتی، دوستان و خانواده و همسایگان و ساکنان سرزمین پروانه ی ما همگی او را مسخره و سرزنش می کردند. ولی همگی آنها با سوختن و خاکستر شدن در اطراف نورهای جزیی و در دسترسی که انتخاب کرده بودند در مرگ از او پیشی گرفتند. ولی پروانه ی پیر در زیر درخشش سپید و خنک معشوق در سن بالا از دنیا رفت.
نکته: اهداف کوتاه و جزئی سبب می شوند تا عمر گران مایه ی خود را تلف کنی و بال های ارزشمند خود را در راه رسیدن به آن اهداف بسوزانیم. اما اهداف بزرگ و با ارزش حتی، اگر هم دست نیافتنی باشند اما کوشش و تلاش برای دستیابی به آنها زیبا و ستودنی است.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@faghatkhoda1397
🍃🌺 #حل_مشکلات
🌺🍃 آیتالله بهجت ره؛
ضمن اینڪہ صدقه مےدهید
《ناس و فلق》
را تڪرار فرماییـد↻
همچنین ذڪر↯
《لا حول و لا قوة الّا بالله》
را زیاد تکرار ڪنید
📚 عرفان و عبادت، ص ۳۹۳
@faghatkhoda1397
🐭موشي در خانه ي صاحب مزرعه تله موش ديد؛
به🐔 مرغ و 🐑گوسفند و 🐂گاو خبر داد؛
همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطي ندارد؛
🐍ماري در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزيد؛
از مرغ برايش سوپ درست کردند؛
گوسفند را براي عيادت کنندگان سر بريدند؛
گاو را براي مراسم ترحيم کشتند؛
و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه مي کرد؛
و به مشکلي که به ديگران ربط نداشت فکر مي کرد
@faghatkhoda1397
1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃 #آیت_الله_بهجت (ره)
📝 بلا، با صدقه رفع میشود؛
اگرچه محکمِ محکم شده باشد...
نه اینکه فقط روایت است که صدقه، دافع بلیات است؛ نخیر، درایت هم هست.. .
⚡️ میدانیم که از لطف و احسان است که شارع فرموده: «إِسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَة» (روزی را با صدقه نازل کنید)
📚 (گوهرهای حکیمانه، ص١٣٧)
@faghatkhoda1397
🌷 آیت الله جوادی آملی :
👌 استغفار یا برای دفع است یا برای رفع ، ما یک بهداشت داریم یک درمان. بهداشت برای این است که کسی مریض نشود و درمان برای این است که اگر کسی مریض شد سلامت خود را بازیابد.
☘ استغفار اولیای الهی این است که استغفار می کنند تا بیماری به طرف آنها نرود و استغفار ما درمانی است ؛ طلب مغفرت می کنیم تا مشکل ما حل شود.
@faghatkhoda1397
فردای قیامت شدیدا محتاج خواهیم شد
🌼 آیت الله بهجت:
خوب است انسان در هر کار خیری که پیش میآید و میتواند آن را انجام دهد، فرصت را مغتنم بشمارد و خود را از آن محروم ننماید ... زیرا فردای قیامت به هر یک از آنها شدیداً محتاج خواهیم شد.
📗 در محضر بهجت ج۱ ص۶۳
@faghatkhoda1397
📚پوستین شبانی
« ایاز» به علت توجه و علاقه ی وافر سلطان محمود به او، به شدت مورد حسادت مقامات دربار بود. یک بار نزد سلطان بدگویی کردند که ایاز هر روز قبل از اینکه به دربار و به حضور سلطان بیاید، به منزلی می رود و گویا از کسی دستور می گیرد و شب هم که از حضور سلطان مرخص می شود، سر راه به همان منزل می رود و گویا اخبار دربار را به آن شخص گزارش می دهد. سلطان دستور داد آن منزل را تفتیش کنند. ماموران وقتی وارد آن منزل شدند، دیدند تنها یک اتاق دارد که در آن اتاق، یک پوستین شبانی به میخ آویزان است… خبر را برای سلطان آوردند… ایاز که به خدمت سلطان آمد، سلطان قضیه را از او پرسید. ایاز گفت: آنچه در آن اتاق آویخته است، پوستین شبانی من است که قبل از آشنایی با سلطان بر تن داشتم و چوپانی می کردم. هر روز قبل از آنکه به دربار بیایم، به آن اتاق می روم و آن پوستین را بر تن می کنم و به خود می گویم« ایاز، خودت را گم نکنی و فراموشت نشود که تو همان چوپان فقیر و بی کسی؛ هر چه داری از برکت سلطان است.» شب هم یک بار دیگر همین را به خود یادآوری می کنم تا خودم را گم نکنم و حق سلطان را فراموش نکنم.
نتیجه: چه زیباست به یاد داشته باشیم که هر چه داریم از لطف و کرم خداست که سلطان ماست.
@faghatkhoda1397
از علامه طبا طبایی پرسیدند: آیا گناهان در عالم هستی اثر گذار هستند؟
علامه فرمود: هر پر کاهی که در ته چاهی حرکت می کند ، موج بر می دارد وتا به آسمانها اثر دارد.
@faghatkhoda1397