#پندانه
◆ ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ میکند؟
👁يكى ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎنى ﺩﺭﺷﺖ
ﺩﻭمى ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﻮستى ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ!
◆ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ
يكى ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ گرانبها ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎلى ﻭ ﺳﺎﺩﻩ
◆ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁبى ﮔﻮﺍﺭﺍ!
ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ میکنید؟
◆ﻫﻤگى ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎلى ﺭﺍ!
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ: میبینید؟! ﺯﻣﺎنى ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍنﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ بى ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ!
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ انسانها ﺩﯾﺮ ﺭﻭ میشود..
@faghatkhoda1397
🌹#با_شهدا|شهید مدافع حرم محمد کامران
✍️ عروسی بدون گناه
▫️دوست نداشت جشن عروسی برگزار کنیم. دوست داشت بدون گناه بریم سر خونه زندگیمون. دلایل خودش را هم داشت که از نظر من دلایل بدی نبود هر چند رضایت محمد هم برایم شرط بود. آنقدر ذوق شروع زندگی را داشتیم که به سرعت وسایلمان را چیدیم و خیلی زود برای سفر آماده شدیم. چون جشن نگرفتیم، ولخرجی کردیم و سفرمان به مشهد هوایی بود. آن هم دو هفته! حسابی ریخت و پاش کرده و عروسیمون بدون گناه انجام شد.
📚 راوی: همسر شهید مدافع حرم محمد کامران
@faghatkhoda1397
♡
💌 #ڪلامشهـــید
شهــید محــمد ابراهیم همت:
میانبر رسیدن به خدا #نیت است
ڪـــار خاصی لازم نیست بڪنیم!
ڪافی است ڪارهای #روزمرهمان
را به خاطر خدا انجام دهیم اگر تو
این ڪار #زرنگــ باشی شڪ نڪن
شـــهید بعـــدی تویی..!
↬
@faghatkhoda1397
🌷 راه همنشین شدن با پیامبران در بهشت
روزى حضرت داوود در مناجاتش از خداوند خواست همنشين او را در بهشت به وى معرفى كند، از جانب خداوند ندا رسيد كه فردا از دروازه شهر بيرون برو، اولين كسى كه با او برخورد کنی همنشين تو در بهشت است. روز بعد، حضرت داوود به اتفاق پسرش سليمان از شهر خارج شد، پيرمردى را ديد كه پشته هيزمى از كوه پائين آورده تا بفروشد. پير مرد كه متى نام داشت، كنار دروازه فرياد زد كيست كه هيزم بخواهد؟ يك نفر پيدا شد و هيزمش را خريد. حضرت داوود پيش او رفت و سلام كرد و گفت: آيا ممكن است امروز ما را مهمان كنى؟ پير مرد پاسخ داد: مهمان حبيب خداست، بفرمائيد، سپس پير مرد با پولى كه از فروش هيزم به دست آورده بود مقدارى گندم خريد، وقتى به خانه رسيدند پير مرد گندم را آرد كرد و سه عدد نان پخت و نانها را جلوى مهمانانش گذاشت. وقتى شروع به خوردن كردند، پير مرد هر لقمهاى كه به دهان مى برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمدلله» مىگفت، وقتى ناهار مختصر آنها به اتمام رسيد، دستش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا، هيزمى كه فروختم، درختش را تو كاشتى، آنها را تو خشك كردى، نيروى كندن هيزم را تو به من دادى، مشترى را تو فرستادى كه هيزمها را بخرد و گندمى را كه خورديم، بذرش را تو كاشتى، وسايل آرد كردن و نان پختن را نيز تو به من دادى، در برابر اين همه نعمت من چه كردهام؟ پيرمرد اين حرفها را مى زد و گريه مىكرد. داوود نگاه معنا دارى به پسرش كرد، يعنى همين است علت اينكه او با پيامبران محشور مى شود.
📗 شهید عبدالحسین دستغیب داستانهای شگفت ص۳۰/ روزنامه
@faghatkhoda1397
آیت الله العظمی بهجت رضوان الله علیه: زمانى سيد بحرالعلوم رضوان الله علیه درس را تعطيل نمود، آقا سيد جواد رضوان الله علیه از ايشان كه استاد او و استاد همين آقا (يعنى حجت الاسلام شفتى) هم بود مىپرسد: چرا درس را تعطيل كردهايد؟
مىفرمايد: آخر شب از مدرسهاى مىگذشتم ديدم طلاب خوابيدهاند و براى نماز شب و تهجد بيدار نيستند.
آرى، سيد بحرالعلوم رضوان الله علیه از شدت ناراحتى به اصطلاح قهر كرده و براى تنبيه، درس را تعطيل كرده بود كه چرا مستحب به اين مهمى را به جا
@faghatkhoda1397
🤱خرما و تولد
🔬اعجاز پزشکی و روانشناسى
دانشمندان میگویند که ماهیچه ی رحم در مرحله ی وضع حمل بیشترین نیاز را به قند طبیعی دارد که به عنوان غذایی برای این ماهیچه ی نسبتا بزرگ به شمار می رود. نظر به اینکه خرما ملین و مسهل است برای فرد باردار پیش از زایمان لازم است تا روده ها را خالی کرده و زایمان را آسان تر نماید. همچنین خرما بر روی عضلات رحم تاثیر گذاشته و فعالیتش را زیاد کرده و حرکات آن را منظم می کند و این امر وضع حمل را آسان می کند. اینجاست که اعجاز این سخن خداوند تبارک و تعالی (خطاب به حضرت مریم سلام الله علیها) بر ما آشکار می شود که فرمود: (وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً) [مريم: 25].
🌴(و تنه ی خرما را به سوی خود بتکان تا برایت خرمای تازه و چیده بریزد.)
@faghatkhoda1397
در عصر حضرت سليمان، پرندهاى براى نوشيدن آب به سمت بركهاى پرواز كرد، اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آنجا متفرق شدند.
.
همين كه قصد فرود به سوى بركه را داشت اين بار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آنجا آمده.
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى با وقار و نيكوست و از سوى او آزاری به من نمیرسد؛ پس نزديك شد اما آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد!
پرنده شكايت نزد حضرت سليمان برد.
.
حضرت آن مرد را احضار و محاكمه کرد و دستور به كور كردن چشم او داد.
.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت: "چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند، بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد و گمان بردم كه از سوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند.
@faghatkhoda1397
☫
💌 #ڪــلامشهـــید
🌷شهــید امـیر حاج امــینی:
اصلاً دنبال #شهــرت نبود به اين
اصل خيلے اعتقاد داشت ڪہ اگه
واقعاً ڪاری رو برای خــــود خدا
بکنی #خــودش عــزيزت میکنه.
آخرش هم همين خصلتش باعث
شد تا عڪس شهادتش اينطــور
معــروف بشه.
@faghatkhoda1397
📚زن بدکاره و تربت سید الشهدا
در زمان حضرت صادق (ع) زن زانیه ای بود که هروقت بچه ای از طریق نامشروع می زائید به تنوری می انداخت. و آنهارا می سوزاند، تا اینکه اجلش رسید و مُرد. اَقربای و خویشان او، زن را غسل و کفن کردند و نماز برایش خواندند و بخاکش سپردند، ولی یک وقت متوجه شدند زمین جنازه این زن بدکاره را قبول نمی کند و به بیرون انداخته آن عده که در جریان دفن این زن بدکاره شرکت داشتند احساس کردند شاید اشکال از زمین و خاک باشد، جنازه را در جای دیگر دفن کردند، دوباره صحنه قبل تکرار شد، یعنی زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تکرار شد. مادرش متعجب شد آمد محضر مقدس آقا امام صادق آل محمد (ص) و گفت ای فرزند پیغمبر بفریادم برس... و جریان را برای حضرت بازگو کرد و متمسک و ملتجی به حضرت گردید، وجود مقدس آقا امام صادق (ع) وقتی جریان را از زبان مادرش شنید و متوجه شد کار آن زن زنا و سوزاندن بچه های حرامزاده بوده، فرمود هیچ مخلوقی حق ندارد مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط بدست خالق است.
مادر آن زن بدرکاه به امام عرض کرد حالا چه کنم، حضرت فرمرد: مقداری از تربت جدّم آقا سید الشهداء ابی عبداللّه الحسین (ع) را همراه جنازه اش در قبر بگذارید زیرا تربت جدم حسین (ع) مشکل گشای همه امور است. مادر، زن زانیه مقداری تربت تهیه نمود و همراه جنازه گذاشت دیگر تکرار نشد.
منبع:
محدث قمی
تربت-سفینه البحار شیخ عباس قمی
@faghatkhoda1397
🌹پرسش:
چرا در زیارت عاشورا بر امام حسین ( ع ) و فرزند و یارانش درود می فرستیم و بر حضرت ابوالفضل( ع ) به ویژه سلام نمی فرستیم ؟
🌹پاسخ:
🔸دو زیارت به نام زیارت عاشورا داریم، که یکی معروف است و یکصد لعن و سلام دارد و دیگری زیارت عاشورای غیر معروف.
🔸در زیارت عاشورای غیر معروف، سلام به حضرت اباالفضل ( ع )نیز هست: « السلام علی العباس بن امیر المؤمنین الشهید .»(1)
🔸اما این که چرا در زیارت عاشورای معروف، سلام بر آن حضرت نیست گفتهاند: در این زیارت مقصود اصلی زیارت کننده حضرت امام حسین ( ع ) است ، از این رو دیگران به صورت مستقل یاد نمیشوند و به صورت کلی و با عنوان «اصحاب الحسین» یاد شدهاند که حضرت ابوالفضل در زمره آنان است.
🔸جواب دیگری که گفته اند این است که چون حضرت ابوالفضل دارای مقام و مرتبه بسیار والا و ممتاز است برای او زیارت مستقلی آمده است و باید مستقل زیارت شود . پس عدم ذکر نام حضرت ابالفضل ( ع ) به خاطر رعایت شان و مقام ایشان است .
📗اسک
@faghatkhoda1397
✨﷽✨
🏴تلنگر
✍خیلی هنر کنید قرآن بخوانید و زیارت عاشورا، اما کیست که نداند شمر، حافظ قرآن بود. پسوند «حجت الاسلام» و «آیت الله» سند اعتبار و وجاهت کسی نبوده و نیست و نخواهد بود. اما کیست نداند که «عمرسعد» آن «اصغر کُپک» مختار نامه نبود و آیت الله العظمی عمر سعد کوفه بود.
شما خود را عمار دربار علی - احیانا- اگر ندانید، سرباز سید علی که - حتما- می دانید؛ اما کیست که نداند شمر سردار سپاه مولا علی در صفین بود و هم او سر قدسی حسین را روی «زانوی غم» نشاند. اثبات عشق با «نامه» ممکن نمی شود و رسم عاشقی به نوشتن هزاران نامه نیست؛
کیست که نداند شبث ابن ربعی - یک از آن هزاران بود که - نامه «فدایت شوم» به حسین نوشت و او را به کوفه خواند تا آخر سر، جزء همان ده نفری شود که بر پیکر مطهر حسین اسب تاختند. سند دلخوشی به رابطه خویشی را، تنها شیطان است که مهر و امضاء می کند. نسب و خویشی انسان، سبب احترام می تواند باشد، اما دلیل حق بودن هیچکس نیست. «سیادت» شاید در وزن و قافیه، به «حقانیت» نزدیک باشد، اما مترادفش نیست. کیست که نداند عمر سعد از خویشان حسین بود که فرمان حمله بر او را - با رها کردن اول تیر - صادر کرد...؟
@faghatkhoda1397
#لقمان_حکیم_گوید:
روزی در کنار کشتزاری از گندم
ایستاده بودم خوشه هایی از گندم که از روی تکبرسر برافراشته و خوشه های دیگری که از روی تواضع سر به زیر آورده بودند نظرم را به خود جلب نمودند و هنگامی که آنها را لمس کردم،
شگفت زده شدم !
خوشه های سر برافراشته را تهی از دانه
و خوشه های سر به زیر را پر از دانه های گندم یافتم با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز چه بسیارند سرهایی که بالا رفته اند اما در حقیقت خالی اند
@faghatkhoda1397