eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
📚چهار مرد و يک معجزه نقل مى‌کنند که زمانى چهار برادر با هم به سفر رفتند. يک نجار، يک خياط، يک جواهرساز و يک دانشمند. شب هنگام به بيشه‌زارى از درختان گز رسيدند و تصميم گرفتند در همان‌جا اتراق کنند. اما آنان شنيده بودند که شيرى در آن حوالى زندگى مى‌کند. لذا تصميم گرفتند شب را به چهار پاس تقسيم کنند و هر يک از آنان سه ساعت کشيک بدهد و ديگران بخوابند. پاس اول به‌نام نجار افتاد. او براى گذران وقت، يک تکه چوب را به‌دست گرفت و آن را صاف کرد و تراشيد. پس از گذشت پاس اول، نوبت به خياط رسيد. او مشاهده کرد که نجار با چوب، تنديس يک دختر را درست کرده است. خياط اين کار نجار را ستود و با خود فکر کرد که اين دختر نياز به لباس دارد. از اين‌رو مقدارى گِل از زمين برداشت و به آن شکل داد. و به تن دختر چوبى پوشاند. آن‌گاه نوبت جواهرساز شد. او ناگاه متوجه شد که اين تنديس نياز به زيورآلات دارد. لذا با سنگ‌ريزه‌هائى چند، براى آن، گوشواره و گردن‌بند ساخت. سرانجام دانشمند براى آخرين کشيک، پيش از طلوع آفتاب از خواب برخاست. او به تنديس چوبى با لباس‌هاى گلين و زيو‌رآلات سنگى نگاه کرد و با خود گفت: ”من برخلاف همه دوستانم حرفه‌اى نمى‌دانم.“ وقت نماز صبح فرا رسيده بود. دانشمند وضو گرفت، سجادهٔ خود را پهن کرد و نماز گذارد. او پس از نماز، دعا کرد و گفت: ”خدايا من نمى‌توانم نجارى کنم و نه مى‌توانم خياطى کنم و نه جواهرسازي. اما از تو مى‌خواهم اين مجسمه چوبى را به يک دختر واقعى تبديل کني.“ تنديس، ناگهان از جا برخاست و به صحبت کردن پرداخت و به يک دختر زنده بدل گرديد. وقتى هوا روشن شد، آن سه نفر از خواب بيدار شدند و ديدند که تکه چوب خشک به دخترى زنده تبديل شده است. لباس گِلى‌اش به جامه‌اى از مخمل سبز و سنگ‌ريزه‌هاى دور گردنش به گردن‌بند طلا تغيير يافته بود. آنها در مورد اين دختر، با هم به نزاع پرداختند. و هريک از آنان فرياد مى‌زد که دختر از آن اوست. کار آنها - تقريباً - به دعوا کشيد اما در نهايت تصميم گرفتند براى حل مسئله خود نزد قاضى بروند. وقتى ماجرا را براى قاضى شرع تعريف کردند، رو به آنان کرد و گفت: ”گرچه توِ نجار، اين دختر را از ساقه‌اى تراشيدى و توِ خياط لباس‌هايش را از گل ساختى و توِ جواهرساز به سنگ‌ريزه‌هاى بى‌مصرف جان دادى و زينت‌آلاتش را ساختى اما با اين‌همه، اگر اين دانشمند به درگاه آفريدگار خود دعا نمى‌کرد تا آن را زنده سازد، اين دختر هيچ‌گاه زنده نمى‌شد. از اين‌رو، دختر از آن دانشمند است و شما هيچ سهمى در آن نداريد.“ بدين سان جستجوگر يافت آنچه را که مى‌خواست و عاشق ازدواج کرد با آنکه منتظرش بود و انشاءالله هرکس که اينجا نشسته همهٔ عمر شاد و خرم باشد. @faghatkhoda1397
✅ شعائر الله همه علاماتند، برای اینکه دیگران را به یاد خدا بیاندازند! ✍ آیت‌الله بهجت(ره): شعائر الله همه علاماتند، علامت برای چه چیزی؟ برای اینکه دیگران را به یاد خدا بیاندازند. «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ‏ خَمْسٌ… وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِينَ» زیارةالاربعین همان اربعین حسینیه علیه‌السلام است که آدم، آنجا عده‌ای را که آمده‌اند، می‌بیند [و هم خودش توسط آن‌ها به یادِخدا می‌افتد و هم آن‌ها توسط او]. 📚 رحمت واسعه، ویراست سوم، ص٢٩٧ @faghatkhoda1397
3️⃣ نماز اول وقت محبوب خدا: 🌱زراره از امام باقر (ع) می پرسد: خداوند کار شما را به صلاح آورد، اداى نمازها در اول وقت آن بهتر است، یا در وسط وقت، یا در آخر وقت؟ 🌱امام (ع) فرمود: در اول وقت. رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ، کارهاى نیک را موقعى دوست دارد که در انجام آن تعجیل شود. 📚الکافی، ج 3، ص 274.⚡️ 📿 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ @faghatkhoda1397
3️⃣ نماز اول وقت محبوب خدا: 🌱زراره از امام باقر (ع) می پرسد: خداوند کار شما را به صلاح آورد، اداى نمازها در اول وقت آن بهتر است، یا در وسط وقت، یا در آخر وقت؟ 🌱امام (ع) فرمود: در اول وقت. رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ، کارهاى نیک را موقعى دوست دارد که در انجام آن تعجیل شود. 📚الکافی، ج 3، ص 274.⚡️ 📿 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ @faghatkhoda1397
📕 👌بسیار قابل تأمل در روزگاران قدیم باغبانی بعد از چندین سال خشکسالی ؛ باران فراوانی داشت و در نتیجه با زحمت و رسیدگی بسیار توانست محصول خوبی بدست بیاورد . بگونه ای که در تمام روستا ؛ آوازه پرباری محصولش دهان به دهان میگشت . یک روز که برای سرکشی به باغش رفته بود ؛ متوجه شد سه دزد در حالیکه هر کدام کیسه ای بر دوش دارند مشغول دزدیدن میوه های او و پر کردن کیسه هایشان هستند . نخست تصمیم گرفت سر و صدا براه اندازد تا مردم به کمکش بیایند ؛ اما دید تا آنموقع دزدان فرار کرده اند . بعد تصمیم گرفت با چوب به آنها حمله کند ؛ ولی دید آنها سه نفرند و او یکنفر . پس حریف نمیشود . بعد از اینکه تمامی راهها را با خود سبک سنگین کرد ؛ چاره ای بذهنش رسید . به آرامی به دزدان نزدیک شد و سلام کرد . دزدها ؛ متوجه شدند که وی صاحب باغ میباشد اما با پررویی ؛ به روی خود نیاوردند . با خونسردی جواب سلام باغدار را دادند . دزد اول گفت ؛ من مردی فقیرم و پولی ندارم تا برای خانواده ام میوه ای تهیه کنم . آمده ام کمی میوه برایشان ببرم . باغدار لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی راحت باش . دزد دوم گفت من درویشم و روضه میخوانم و انعامی میگیرم . وقتی به شهر شما آمدم خیلی گرسنه بودم ؛ آمدم کمی میوه بچینم و بروم . باغدار باو هم لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی تو هم راحت باش .‌ از دزد سوم پرسید تو چرا آمده ای ؟ دزد گفت ؛ من مامور مالیاتم . آمده ام مالیات میوه ات را بگیرم . باغدار با احترام گفت ؛ شما چرا میوه میچینید ؟ بیایید برویم ته باغ از میوه های دست چین مخصوص خودم بشما بدهم . دزد سوم که باورش شده بود با خوشحالی با باغداز همراه شد و به انباری ته باغ رفت تا میوه های دست چین بگیرد . باغدار در آنجا با ترکه اناری که داشت کتک مفصلی به او زد و دست و پایش را بست و در گوشه ای رها کرد و بسراغ دو دزد دیگر رفت . به دزدی که ادعای درویشی میکرد گفت ؛ کمی چای دم کرده ایم . خسته شدی بیا با ما چای بخور و دعایی هم در حقمان انجام بده ثواب دارد . دزد دوم هم حرف باغدار را پذیرفت و با او به ته باغ رفت . باغدار او را هم با ترکه انار کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و رهایش کرد و بسراغ دزد سوم رفت . او را هم در همان جا کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و گوشه ای رها کرد و خود بسراغ قاضی رفت و با آوردن قاضی آنها را بدست قانون سپرد . همسایگان که ماجرا را نمیدانستند با تعجب او را دوره کردند و پرسیدند : تو چگونه به تنهایی توانستی سه دزد را گرفتار کنی ؟؟ باغبان تبسمی کرد و گفت ؛ مگر نشنیده اید که میگویند : تفرقه بیانداز و حکومت کن... ✓ @faghatkhoda1397
✅ شعائر الله همه علاماتند، برای اینکه دیگران را به یاد خدا بیاندازند! ✍ آیت‌الله بهجت(ره): شعائر الله همه علاماتند، علامت برای چه چیزی؟ برای اینکه دیگران را به یاد خدا بیاندازند. «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ‏ خَمْسٌ… وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِينَ» زیارةالاربعین همان اربعین حسینیه علیه‌السلام است که آدم، آنجا عده‌ای را که آمده‌اند، می‌بیند [و هم خودش توسط آن‌ها به یادِخدا می‌افتد و هم آن‌ها توسط او]. 📚 رحمت واسعه، ویراست سوم، ص٢٩٧ @faghatkhoda1397
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی تامل داره این حکایت حکایت نموده اند که در روزگاران قدیم، الاغهای دِه، از پالان دوزشان بسیار ناراضی بودند. زیرا پالانی که برایشان میدوخت پشت شان را زخمی میکرد. در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز دیگری به ده شان بیاید. از آنجا که دل صاف و ساده ای داشتند، دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالان دوزی جدید وارد دهشان گشت... اما چه فایده که این پالان دوز هم لنگه همان پالان دوز سابق... نه تنها پالان راحتی بر تن خر ها نمیدوخت، بلکه از مواد اولیه پالانها نیز کم میگذا...شت و اینبار نه تنها پشتشان زخمی میشد، بلکه به جای دیگرشان نیز فشار می آمد. بازهم تصمیم گرفتند که جمع شوند و برای آمدن پالان دوز جدید دعایی بکنند. این دفعه نیز به لطف دل پاک و بی غل و غششان، دعایشان مقبول گردید و پالان دوز جدید هم آمد، اما صد افسوس، و چه فایده.... این یکی به غیر از دوخت بد و دزدی از مواد اولیه ی پالانها، از صاحبان خرها خواسته بود که خرها را در گرسنگی نگهدارد تا شاید پالانها به تنشان اندازه شود... و اینبار نه تنها پالان شان راحت نبود و پشتشان همچنان زخمی، بلکه دلسوخته و از کرده پشیمان، که چرا قدر همان پالان دوز اولی را ندانسته و ناشکری کرده بودند... خلاصه .... هی جمع شدند و هی دعا کردند و این پالاندوز آمد و آن پالاندوز رفت اما زخم پشتشان خوب نشد که هیچ بدتر هم شد. تا اینکه تصمیم گرفتند جمع شوند و این بار نه برای رهایی از پالان دوز بلکه برای رهایی از خریت خود دعایی @faghatkhoda1397
🔴 همراهی عمل صالح و عمل زشت ✍ قاضی سعید قمی به نقل از مرحوم شیخ بهایی می‌گوید: در اصفهان رفیقی داشتم که خیلی وقت‌ها به قبرستان می‌رفت و بر سر مزاری به دعا و تفکر مشغول می‌شد. روزی دیدمش رفتم. از او پرسیدم: در قبرستان چیز عجیبی ندیده ای؟ گفت: چرا دیروز جنازه ای را آوردند و در گوشه ای به خاک سپردند. پس از مدتی بوی بسیار خوشی به مشامم رسید که از بوهای دنیایی نبود. متحیر شدم و به اطراف نگاه کردم ببینم این بو از کجاست. ناگهان صورت جوانی بسیار زیبا را دیدم که با لباسی فاخر نزدیک همان قبر رفت و ناگهان ناپدید شد. طولی نکشید که بوی گند بسیار متعفنی به مشامم رسید که تا به حال چنین بویی به این بدی را نبوییده بودم. ناگهان سگی را دیدم که بوی گند از او بود. او هم به طرف همان قبر رفت و یکدفعه ناپدید شد. در همین لحظات تحیر و تعجب دیدم همان جوان زیبا و معطر با حال بد و مجروح از قبر خارج شد و از همان راهی که آمده بود بر گشت. دنبال او رفتم و از او خواهش کردم حقیقت حال را برای من بگوید. گفت: من عمل صالح این مرد بودم و مأمور بودم با او باشم. ناگاه سگی را که دیدی آمد که او گناهان و عمل زشت او بود. و چون اعمال زشتش بیشتر بود، بر من غلبه کرد و نگذاشت با او باشم و مرا بیرون کرد و فعلاً با او هست تا پاک شود و نوبت من فرا رسد تا بتوانم با او باشم. شیخ بهایی بعد می‌فرماید: این مکاشفه صحیح است، چرا که مسألة تجسّم اعمال و به صورت‌های مناسب آخرتی درآمدن، از عقاید مسلّم ماست. گندم از گندم بروید جو ز جو این همان مطلبی است که بارها عرض شد که بهشت و جهنم را از جای دیگر برای ما نمی آورند. ما با خود از اینجا می‌بریم و همین اعمال خوب یا بد ما مصالح بهش @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🌼داستان توبه علی گندابی ✍️علی نامی که در محله فعلی که مصلای همدان نام دارد و در گذشته به آن گنداب می‌گفتند زندگی می‌کرد! به همین دلیل او را علی گندابی صدا می‌کردند. علی گندابی چهره‌ای زیبا به همراه چشم‌های زاغ و موهای بور داشت که یک کلاه پشمی خیلی زیبایی هم سرش می‌کرد. لات بود اما یک جور مرام و معرفت ته دلش بود، برای مثال یک روز که تو قهوه‌خانه نشسته بود و یک تازه عروس به او نگاه می‌کرد، به خودش گفت علی پس غیرت کجا رفته که زن مردم به تو نگاه می‌کنه؟ بعد کلاهش را درآورد و بعد از ژولیده کردن موهاش از قهوه‌خونه بیرون رفت. یک روز آقای شیخ حسنی که از روضه‌خوان‌های همدان بود، برای روضه خوانی به یک روستا رفته بود. او تعریف کرده که: رفتم روضه را خواندم آمدم بیام که دیر وقت بود و دروازه‌های شهر رو بسته بودند و هنگامی که خواستم به روستا برگردم، یادم افتاد که فردا در نماز جمعه سخنرانی دارم و گفتم اگر بمونم از دست حیوان‌های درنده در امان نخواهم ماند. زمانی که خواستم در بزنم، دیدم علی گندابی با رفقاش عرق خورده و داره اربده‌کشی میکنه. دیگه گفتم خدایا توکل به تو و در زدم که دیدم علی گندابی درو باز کرد، اربده می‌کشید و قمه دست داشت. گوشه عبای منو گرفت و کشون کشون برد و گفت: آق شیخ حسن این موقع شب اینجا چیکار می‌کنی؟ گفتم: رفته بودم یه چند شبی یه جایی روضه بخونم که گفت: بابا شما هم نوبرشو آوردید، هر 12 ماه سال هی روضه هی روضه. گفتم: علی فرق می‌کنه و امشب، شب اول محرمه اما تا این رو بهش گفتم علی عرق خورده قمه به دست جا خورد، به طوری که سرش را به دروازه می‌زد با خودش می‌گفت: علی این همه گناه توی ماه محرمم گناه. به شیخ حسن گفت شیخ به خدا تیکه تیکت می‌کنم اگه برام همینجا روضه نخونی که شیخ می‌گه: آخه حسن روضه منبر می‌خواد. روضه چایی می‌خواد، مستمع می‌خواد. گفت: من این حرفا حالیم نیست منبر می‌خوای باشه من خودم می‌شم منبرت. چهار دست و پا نشست تو خاک‌ها بشین رو شونه من روضه بخون، اومدم نشستم رو شونه‌های علی شروع کردم به روضه خوندن که علی گفت: آهای شیخ این تجهیزات رو بزار زمین منو معطل نکن صاف منو ببر سر خونه آقا ابولفضل عباس و بهش بگو آقا علیت اومده. من هم روضه رو شروع کردم: "ای اهل حرم پیر علمدار نیامد/ سقای حسین نیامد" دیدم یک دفعه دارم بالا و پایین میرم و دیدم علی گندابی از شدت گریه یک گوشه صورتش را گذاشته رو زمین و اشک می‌ریزه. روضه که تموم شد، علی گندابی گفت: شیخ ازت ممنونم میشم یک کار دیگه هم برام انجام بدی؟ رویت رو بکنی به سمت نجف امیرالمومنین به آقا بگی علی قول میده دیگه عرق نخوره. گفتم باشه و رفتیم خونه. فردا که در مسجد بالای منبر رفتم، گفتم: آهای مردم به گوش باشید که علی گندابی توبه کرده. روضه که تموم شد مستقیم به در خونه علی گندابی رفتیم، در که زدیم زنش در رو باز کرد، گفتیم با علی گندابی کار داریم که زنش گفت علی گندابی رفت، دیشب که اومد خونه حال عجیبی داشت گفت باید برم، جایی جز کربلا ندارم یا علی آدم میشه بر می‌گرده یا دیگه بر نمی‌گرده. علی گندابی رفت مدتی مقیم کربلا شد و کم کم که دیگه خالی شده بود رفت نجف اشرف. میرزای شیرازی که به مسجد میومد تا علی رو نمی‌دید نماز نمی‌خوند، تا علی هم خودش رو برسونه. یک روز که با هم تو مسجد نشسته بودن و علی داشته نماز می‌خونده به میرزای شیرازی خبر می‌دن که فلان عالم در نجف به رحمت خدا رفته، گفت: باشه همینجا یه قبری بکنید نمازشو می‌خونم بعد خاکش می‌کنیم. خبر اومد که قبر حاضره اما مرده زنده شد و قلبش به کار افتاده که میرزا گفت: قبر رو نپوشونید که حتما حکمتی در کاره. نماز دوم شروع کردن تموم که شد گفتن میرزا هر کاری می‌کنیم علی از سجده بلند نمی‌شه، اومدن دیدن علی رفته، علی تموم کرده بود. میرزا گفت: می‌دونید علی تو سجده چی گفته؟ خدا رو به حق امام علی قسم داد و گفت: خدایا یک قبر زیر قدم زائرای امام علی(ع) خالیه می‌زاری برم اونجا؟ ‌‌‌ @faghatkhoda1397
❤️(ردّپا) ✍ 🔷 شبي مردي در رؤيا بود. او در خواب ديد كه با معبودش در طول ساحل قدم ميزند، و در پهنه‌ی آسمان صحنه هائي از زندگيش آشكار مي‌شود. در هر صحنه، او متوجه شد دو اثر ردپا بر روي ماسه‌ها هستند. يكي متعلق به او وديگري از آن معبودش. زماني يك صحنه از زندگي گذشته اش را ديد. اوبه ردپاها در روي ماسه نگاه كرد. 🔸متوجه شد در بعضي مواقع در طول مسير زندگيش، فقط يك ردپا وجود دارد. اوهمچنين متوجه شد كه اين اتفاق در مواقعي رخ ميدهد كه در زندگيش افت كرده و غمگين و افسرده است، اين موضوع او را واقعاً پريشان كرد. او از معبودش سؤال كرد: "بار خدايا تو گقته بودي كه مصمّمي مرا حمايت كني و با من در طول راه زندگي قدم برميداري اما من متوجه شدم در مواقعي كه در زندگيم آشفته‌ام، فقط اثر يك ردپا وجود دارد. من نميفهمم چرا من وقتي به تو نيازدارم تو مرا ترك ميكني؟ 🔹معبودش پاسخ داد: "عزيزم، آفریده‌ی عزيز من، من ترا دوست دارم و هرگز ترا ترك نخواهم كرد. در مواقعي كه رنجي را تحمل ميكني، زمانيكه تو فقط اثر يك ردپا را مي‌بيني، آن همان وقتيست كه من تو را روي شانه هايم @faghatkhoda1397
🌺پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: برادرم عیسی (علیه‌السلام) به شهری عبور نمود که در آن مرد و زنی بر سر یکدیگر فریاد می‌زدند! حضرت به آنها فرمود: شما را چه شده؟! چرا فریاد می‌کنید؟ آن مرد عرض کرد: ای پیامبرخدا، این همسر من است، و هیچ بدی هم ندارد بلکه زنی است صالحه، ولی در عین حال دوست‌ دارم از او جدا شوم! حضرت عیسی علیه السلام فرمود: به هرحال بگو چه نقصی در او است که می‌خواهی از وی جدا شوی؟ آن مرد عرضه داشت: بدون اینکه پیر شده باشد، صورتش شکسته و فرسوده شده. حضرت به آن زن فرمود: ای زن! دوست داری طراوت صورتت به تو برگردد؟ آن زن عرضه داشت: آری. حضرت فرمود: هرگاه غذا تناول می‌کنی، پیش از سیرشدن از آن دست بکش. زیرا طعام وقتی در شکم و معده زیاد شد، طراوت و نشاط صورت را از بین می‌برد. زن به این دستور عمل نمود، و طراوت صورتش دوباره بازگشت. @faghatkhoda1397
✅هر کسی بار خودش ✍️این جا تا یه بار سنگین داری دو تا کارگر خبر می‌کنی و می‌گی برات ببرن، اصلاً نمی‌ذاری به کمرت فشار بیاد. خودت می‌شینی تو خونه، یا تو ماشین و کارگر برات بارتو می‌بره. اما اون دنیا از این خبرا نیست. هر چی بار گناه داری باید خودت ببری. نه کارگری هست نه وسیله‌ای! اون دنیا همه دارن بار گناهای خودشونو می‌برن. پس سعی کنیم سبکبار بریم اون دنیا. وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری؛ هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد. (بخشی از آیه 15 اسراء) @faghatkhoda1397
✨﷽✨ 🌸معیارهای انتخاب همسر از نگاه پیامبر‌ اکرم(ص)🌸 ازدواج در نگاه هر کس معیارهایی دارد. ‌ با این حال، معیارهایی که بزرگان دین معرفی‌ کرده اند، سالم ترین و مطمئن ترین معیارها‌ است.‌ 💥ایمان‌: در اسلام شرط اول انتخاب همسر ایمان و تقوا معرفی شده است. دین بنیان خانواده را حفظ می کند و همسر باتقوا بیشتر از همسری که تقوای کمتری دارد،‌ می تواند اعتماد و آرامش شما را تامین کند.‌ بنابراین پرهیزگاری شرط اول ازدواج از نگاه‌ ائمه و معصومین است.‌‌ کسی که پایبند به دین نباشد هیچ ضمانتی‌ وجود ندارد که به رعایت حقوق همسر و‌ زندگی مشترک پایبند باشد.‌‌ در حدیثی از‌ پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که: ‌ وقتی کسی که به خواستگاری می آید و اخلاق‌ و دین اش مایه رضایت است به او زن دهید‌ که اگر چنین نکنید، فتنه و فساد زمین را پر‌ خواهد کرد. 📚(نهج الفصاحه ، ح247)‌ در حدیث دیگری از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که:‌ با زن به خاطر 4 چیز ازدواج می شود:‌ مال و ثروتش، زیبایی اش، دینداری اش و‌ اصل و نسب خانواده اش؛ و تو با زنان متدین‌ ازدواج کن. 📚کنز العمال . ح44602 @faghatkhoda1397
| تنها پناه جمع غریبان تویی @faghatkhoda1397
🔸شاگردی از حکیمی پرسید: را برایم توصیف کنید؟ 🔹حکیم گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شدی، چه می کنی؟ 🔸شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم. 🔹حکیم گفت: در دنیا نیز چنین کن؛ تقوا همین است! 📌 از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کن و هیچ گناهی را کوچک مشمار؛ زیرا کوه ها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند... ترک‌گناه = ↯ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @faghatkhoda1397
🔴چگونه بدون انجام هیچ مستحباتی، به مقامات بالا رسید؟! ✍آیت الله فاطمی نیا: 💥عده اي گمان ميكنند صاحبان كرامت فقط با نمازهاي طولاني و روزه هاي زياد به اين مقامات ميرسند! ⭕بله! صاحبان كرامت و اولياء خدا همه اين عبادات را نيز انجام ميدهند، ♻️ اما مطلب مهم اين است كه ريشه كرامت آنها تسليم بودن در برابر خداست. كسي كه تسليم خداست، خوابش هم عبادت است. 🔆آیت اللّه العظمي بهجت در اوايل جواني كه در نجف بودند، به تمام مستحبات را ترك كرده بودند و فقط اشتغال به واجبات داشتند. 🔺️ روزي يكي از دوستانشان ميگويد: اينجا (نجف) كه پدرت نيست و اگر مستحبات انجام دهي متوجه نميشود؛ پس چرا انجام نميدهي؟ 🔸️جواب داده بودند انجام دادن مستحبات خلاف رضايت پدرم هست! (چه متوجه بشوند چه نشوند) 💥ولي همين آيت الله بهجت در سن شانزده سالگي صاحب كرامت بود و ريشه آن هم حالت تسليم ايشان در برابر خدا و اوامر خدا و پدر بود. @faghatkhoda1397
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✍آیت الله بهجت(ره) : زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام می روند. ولی فقط شیعیانِ اثنی عشری به زیارت حضرت رضا علیه السلام می آیند. بسیاری از حضرت رضا علیه السلام سئوال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، کسی مادرش را به کول می گرفت و به حرم می برد. چیزهای عجیبی را می دید. ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ماشاء اللّه! به تحقّق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غدّه ای داشت و می بایستی مورد عمل جراحی قرار می گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیها السلام را در خواب دید که به وی فرمود: «غدّه خوب می شود. احتیاج به عمل ندارد»! ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است. 📚در محضر @faghatkhoda1397
✅ شخصی نزد (علیه‌السلام) از شدّت فتنه‌های آخرالزمان ابراز نگرانی کرد و از چگونگی تشخیصِ حق و باطل در آن فضای غبارآلود پرسید. 🍃 حضرت چادر خیمه را کنار زد تا نورِ آفتاب به درون خیمه بتابد. و پرسیدند آیا این نور آفتاب را می‌بینی؟ آن شخص پاسخ داد: بله. 🍃 حضرت فرمودند: “در فتنه‌های آخرالزمان حقّ برای دوستانِ ما اهلِ بیت، از این آفتاب آشکارتر است. 📖 کافی، ج۱، ص @faghatkhoda1397
☀️ 🔔 سبک زندگی اسلامی ✅ امام علی علیه السلام: مؤمن، آينه مؤمن است؛ زيرا به فكر اوست و نيازش را برطرف مى سازد و حالش را نكو مى @faghatkhoda1397
💠آیت الله بهجت(ره): برای تسهیل طاعت و اجتناب از معصیت راهی جز این نداریم که متوجه شویم و یقین کنیم که ، نزدیکی به تمام نعمت‌ها، خوشی‌ها، دارایی‌ها، عزت‌ها و... است و ، عبارت است از محرومیت، ناخوشی، نداری و ذلت. 📚در محضر بهجت، ج۱، ص۱۲ @faghatkhoda1397
3️⃣ نماز اول وقت محبوب خدا: 🌱زراره از امام باقر (ع) می پرسد: خداوند کار شما را به صلاح آورد، اداى نمازها در اول وقت آن بهتر است، یا در وسط وقت، یا در آخر وقت؟ 🌱امام (ع) فرمود: در اول وقت. رسول خدا (ص) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ، کارهاى نیک را موقعى دوست دارد که در انجام آن تعجیل شود. 📚الکافی، ج 3، ص 274.⚡️ 📿 🏴الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ @faghatkhoda1397
✅ شعائر الله همه علاماتند، برای اینکه دیگران را به یاد خدا بیاندازند! ✍ آیت‌الله بهجت(ره): شعائر الله همه علاماتند، علامت برای چه چیزی؟ برای اینکه دیگران را به یاد خدا بیاندازند. «عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ‏ خَمْسٌ… وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِينَ» زیارةالاربعین همان اربعین حسینیه علیه‌السلام است که آدم، آنجا عده‌ای را که آمده‌اند، می‌بیند [و هم خودش توسط آن‌ها به یادِخدا می‌افتد و هم آن‌ها توسط او]. 📚 رحمت واسعه، ویراست سوم، ص٢٩٧ @faghatkhoda1397
📕 👌بسیار قابل تأمل در روزگاران قدیم باغبانی بعد از چندین سال خشکسالی ؛ باران فراوانی داشت و در نتیجه با زحمت و رسیدگی بسیار توانست محصول خوبی بدست بیاورد . بگونه ای که در تمام روستا ؛ آوازه پرباری محصولش دهان به دهان میگشت . یک روز که برای سرکشی به باغش رفته بود ؛ متوجه شد سه دزد در حالیکه هر کدام کیسه ای بر دوش دارند مشغول دزدیدن میوه های او و پر کردن کیسه هایشان هستند . نخست تصمیم گرفت سر و صدا براه اندازد تا مردم به کمکش بیایند ؛ اما دید تا آنموقع دزدان فرار کرده اند . بعد تصمیم گرفت با چوب به آنها حمله کند ؛ ولی دید آنها سه نفرند و او یکنفر . پس حریف نمیشود . بعد از اینکه تمامی راهها را با خود سبک سنگین کرد ؛ چاره ای بذهنش رسید . به آرامی به دزدان نزدیک شد و سلام کرد . دزدها ؛ متوجه شدند که وی صاحب باغ میباشد اما با پررویی ؛ به روی خود نیاوردند . با خونسردی جواب سلام باغدار را دادند . دزد اول گفت ؛ من مردی فقیرم و پولی ندارم تا برای خانواده ام میوه ای تهیه کنم . آمده ام کمی میوه برایشان ببرم . باغدار لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی راحت باش . دزد دوم گفت من درویشم و روضه میخوانم و انعامی میگیرم . وقتی به شهر شما آمدم خیلی گرسنه بودم ؛ آمدم کمی میوه بچینم و بروم . باغدار باو هم لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی تو هم راحت باش .‌ از دزد سوم پرسید تو چرا آمده ای ؟ دزد گفت ؛ من مامور مالیاتم . آمده ام مالیات میوه ات را بگیرم . باغدار با احترام گفت ؛ شما چرا میوه میچینید ؟ بیایید برویم ته باغ از میوه های دست چین مخصوص خودم بشما بدهم . دزد سوم که باورش شده بود با خوشحالی با باغداز همراه شد و به انباری ته باغ رفت تا میوه های دست چین بگیرد . باغدار در آنجا با ترکه اناری که داشت کتک مفصلی به او زد و دست و پایش را بست و در گوشه ای رها کرد و بسراغ دو دزد دیگر رفت . به دزدی که ادعای درویشی میکرد گفت ؛ کمی چای دم کرده ایم . خسته شدی بیا با ما چای بخور و دعایی هم در حقمان انجام بده ثواب دارد . دزد دوم هم حرف باغدار را پذیرفت و با او به ته باغ رفت . باغدار او را هم با ترکه انار کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و رهایش کرد و بسراغ دزد سوم رفت . او را هم در همان جا کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و گوشه ای رها کرد و خود بسراغ قاضی رفت و با آوردن قاضی آنها را بدست قانون سپرد . همسایگان که ماجرا را نمیدانستند با تعجب او را دوره کردند و پرسیدند : تو چگونه به تنهایی توانستی سه دزد را گرفتار کنی ؟؟ باغبان تبسمی کرد و گفت ؛ مگر نشنیده اید که میگویند : تفرقه بیانداز و حکومت کن... ✓ @faghatkhoda1397
♥️ علیه السلام فرمودند: 🍃 هنگامی که کسی را دوست داری او را از این محبت آگاه کن! 📚 کافی، ج۶، @faghatkhoda1397
✅ فقط برای خدا کار کنید 🌼 شیخ رجبعلی خیاط(ره): روزی جوانی را در عالم برزخ ديدم كه به من می‌گفت وقتی اينجا آمديد می‌فهميد هر نفسی كه به غير ياد خدا [و برای غیر خدا] كشيديد، ضرر كرديد. كار برای خدا بكنيد. قيمت شما همان است كه می‌خواهيد. اگر خدا را بخواهيد، قيمت‌تان خداست و اگر دنيا و خودخواهی را بخواهيد همان مقدار. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @faghatkhoda1397