eitaa logo
طهارت نفس
2.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
هو الرزاق ﷽ ↶سلام لطفا دربرابر تبادل و تبلیغات کانال صبورباشید و به رشد کانال کمک کنید.🌼 💝جهت رزرو تبلیغ👈 @A_DMEN تبلیغات ارزان و بصرفه👇 https://eitaa.com/joinchat/3694068054Cced867b572
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 سرنوشت گناه مؤمن ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 استاد مسعود عالی 🌺آيت الله مجتهدي تهراني: وضو مي‌گيري، اما در همين حال اسراف مي‌کني نماز مي‌خواني اما با برادرت قطع رابطه مي‌کني روزه مي‌گيري اما غيبت هم مي‌کني صدقه مي‌دهي اما منت مي‌گذاري بر پيامبر و آلش صلوات مي فرستي اما بدخلقي مي کني دست نگه دار بابا جان! ثواب‌هايت را در کيسهٔ سوراخ نريز..... چه تعبیرزیبایی... @faghatkhoda1397
سیدی در قم بودکه بااشاره مریض شفامیداد از آیت ا..بهاالدینی رازش راپرسیدم بادست به لبانش اشاره کردندو فرمودند: درِ آتش رابسته بود. @faghatkhoda1397
آیت الله کشمیری(ره): درتوسل به امام حسین (ع) قرآن می خواندم وبه ساحتش هدیه میکردم. انس با قرآن داشته باشید. @faghatkhoda1397
تا حقوقی که بر گردنت هست، ادا نکنی؛ باب قرب و معرفت باز شدنی نیست؛ این ها مال خداست و خدا رضایت خود را در رضایت خلق قرار داده. @faghatkhoda1397
❗️ سؤال: لطفاً دستورات عملی بدهید تا عمل نمایم و به لطف الهی به درجات عالیه نائل شوم؟ جواب: «ألا أخبرکم بدائکم ودوائکم، داؤُکم الذنوب ودواؤُکم الإستغفار؛ آیا شما را از درد و درمانتان آگاه نسازم!! درد شما گناهان و درمانتان است»، کلمه «أستغفراللّه» را تا می‌توانید از روی اعتقاد کامل، صمیمانه، با التزام به لوازم حقیقیه معلومه‌اش، تکرار نمایید. @faghatkhoda1397
خداوند متعال دوست دارد وقتی بنده‌اش نزد برادران خود می‌رود با هیئتی آماده و آراسته برود. 💠 @faghatkhoda1397
شغل مردی تمیز کردن ساحل بود. او هر روز مقدار زیادی از صدفهای شکسته و بدبو را از کنار دریا جمع آوری می کرد و مدام به صدفها لعنت می فرستاد چون کارش را خیلی زیاد می کردند. او باید هر روز آن ها را روی هم انباشته می کرد و همیشه این کار را با بداخلاقی انجام می داد. روزی، یکی از دوستانش به او پیشنهاد کرد که خودش را از شر این کوه بزرگی که با صدفهای بدبو درست کرده بود، خلاص کند. او با قدرشناسی و اشتیاق فراوان این پیشنهاد را پذیرفت. یک سال یعد، آن دو مرد یکدیگر را دیدند. آن دوست قدیمی از او دعوت کرد تا به دیدن قصرش برود. وقتی به آنجا رسیدند مرد نظافتچی نمی توانست آن همه ثروت را باور کند و از او پرسید چطور توانسته چنین ثروتی را بدست بیاورد. مرد ثروتمند پاسخ داد: من هدیه ای را پذیرفتم که خداوند هر روز به تو می داد و تو قبول نمی کردی. در تمام صدفهای نفرت انگیز تو، مرواریدی نهفته بود... بیشتر وقتها هدیه ها و موهبت های الهی در بطن خستگی ها و رنجها نهفته اند، این ما هستیم که موهبتهایی را که خدا عاشقانه در اختیار ما قرار می دهد، ندانسته رد می کنیم. 🌹امام علی (علیه السلام): چه بسا چيزي را از خداوند طلب میکنی و به تو عطا نميشود، ولی خداوند بهتر از آنرا به تو عطا میکند @faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه تو می مانی نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم وبه آن لحظهٔ شادی که گذشـت... غصه هم میگـذرد... بر تن لحظه ی خود جامهٔ اندوه مپوشان هرگز @faghatkhoda1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️سخنرانی حاج آقا دانشمند 🎬موضوع: سفره دلتو پیش هرکسی باز نکن ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ @faghatkhoda1397
22.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من در به در راه نجفم 🎤کربلایی مهدی رعنایی ┏━✨🕊✨🕊✨┓ @faghatkhoda1397
🔴 آیا امام زمان جمعه ظهور می کنند؟ ‌🔹 اولاً، حکمت بعضي مسائل براي ما روشن نيست و ممکن است در آينده روشن شود؛ 🔹 ثانياً، از نظر اسلامي، جمعه، عيد است و شرافت بسياري دارد. از اين جهت مناسبت دارد که ظهور حضرت مهدي که از اشرف حوادث عالم است، در چنين روز شريفي واقع شود. همان‌گونه که ميلاد باسعادتش در جمعه واقع شده است. زيارت آن حضرت در روز جمعه مستحب به شمار مي‌رود و سفارش گرديده است؛ از امام صادق روايت است که فرمودند: "قائم ما اهل بيت در روز جمعه قيام مي كند". 🔹 ثالثاً، مسئله وقوع ظهور در روز جمعه، امري قطعي و تغييرناپذير نيست. 📚 بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۷۹ 📚 مهدي موعود، ص ۱۰۶ ┏━✨🕊✨🕊✨┓ @faghatkhoda1397
🎞 ؛ ۵روز تا غدیر حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: اِنَّ السَّعیدَ، کُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَن أحَبَّ عَلِیاً فی حَیاتِه وَ بَعدَ مَوتِه؛ همانا سعادتمند(به معنای) کامل و حقیقی کسی است که امام علی(ع) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد. ┏━✨🕊✨🕊✨┓ 🆔    @faghatkhoda1397
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ (سلام‌الله‌علیها) امام حسین (علیه‌السلام) ◾️استاد بندانی @faghatkhoda1397
.... 🌹شهید علیرضا خاکپور؛ در دفترچه خاطراتش آورده است: 🌷منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد. نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست.برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است. بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش ریختم و برگشتم. نخورد. 🌷یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست. یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پريد و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست. 🌷پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم…. بعثیهای ملعون، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن @faghatkhoda1397
🌹 آقایی نقل می‌کرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود. دکتر برای او آزمایش‌هایی نوشت. بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش‌ به بیمارستان رفتیم؛ چشمان و قلبش می‌لرزید. متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست. دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد. متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!! از این کار او تعجب کردم! متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینه‌ها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد. پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینه‌ای کم در راه خدا، با زبان و‌ در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و‌ ازدیاد نعمت است. «و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن…» (ضحی آیه 11). «اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما @faghatkhoda1397
💠عيبجو💠 🌀شخصى نزد عمر بن عبدالعزيز آمد و در خلال سخنان از مردى نام برد، او را به بدى ياد كرد و عيبى از وى بزبان آورد. عمر بن عبدالعزيز گفت اگر مايلى پيرامون سخنت بررسى و تحقيق ميكنم . در صورتيكه گفته ات دروغ درآمد فاسق و گناهكارى و خبرى كه داده اى مشمول اين آيه است . يا ايها الذين آمنوا ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا. (اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كرده‏ ايد پشيمان شويد ) (الحجرات 6 )م در صورتيكه راست گفته باشى عيبجو و سخن چينى و مشمول اين آيه هستى : هماز مشاء بنميم .(عيبجوست و براى خبرچينى گام برمى دارد)(القلم 11 ) اگر ميل دارى تو را مى بخشم و مورد عفوت قرار ميدهم . مرد كه از گفته خود سخت پشيمان و منفعل بود با سرافكندگى و ذلت درخواست عفو نمود و متعهد شد كه ديگر از كسى عيبجوئى نكند و اين عمل ناپسند را تكرار ننمايد. @faghatkhoda1397
تا حقوقی که بر گردنت هست، ادا نکنی؛ باب قرب و معرفت باز شدنی نیست؛ این ها مال خداست و خدا رضایت خود را در رضایت خلق قرار داده. @faghatkhoda1397
آیت الله کشمیری(ره) : شیطان از سجده خوشش نمی آید. سالک لازم است آنرا ترک نکند. @faghatkhoda1397
سیدی در قم بودکه بااشاره مریض شفامیداد از آیت ا..بهاالدینی رازش راپرسیدم بادست به لبانش اشاره کردندو فرمودند: درِ آتش رابسته بود. @faghatkhoda1397
ماجرای شگفت‌انگیز دیدار اجنه با آیت الله بهجت حجت الاسلام روحی تعریف می‌کند: خیلی از داستان‌هایی که آیت الله بهجت نقل می‌کردند که یک آقایی این چنین بود، خودشان را داشتند می‌گفتند. دوستان می‌گفتند: این خودش است. می‌گفتم: نه، دلیلی ندارد. تا اینکه شاید سی سال گذشت و از یک قضیه‌ای که اغلب آن را نقل می‌کردند به صحت این مطلب پی بردیم. ایشان بارها می‌فرمودند: آن آقا در مورد جن چنین گفته. تا یک بار بچه‌های کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند. ایشان به بچه‌ها فرمودند: بیایید با شما کار دارم. من هم رفتم طرف دیگری و می‌خواستم مراقبت کنم که چه کار می‌خواهند بکنند آقا. دیدم به آن‌ها فرمودند: جن ترس ندارد، آن‌ها کاری به مومن ندارند. حالا کسی که سی سال می‌گفت یک آقایی، به این بچه‌های کوچک می‌گفتند: "من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آن‌جا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم، عمامه‌ام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم. پاسی از شب که گذشت، صدای پای آن‌ها را بیرون در اتاق می‌شنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم. عمامه‌ام کنارم است. رفت به آن‌ها گفت: این لشکر خداست." عصر از ایشان پرسیدم آقا، آن شخص حرف جن را چه طوری متوجه شد؟ فرمود: آخر آن جمله‌اش این بود: هذا خیل الله. سی سال به ما در خانه می‌گفتند: یک آقایی بود. @faghatkhoda1397
💠رضا سگ باز 🌿یه لات بود تو مشهد… هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود. یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن…. چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه…. مدتی بعد…. شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد… چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام…..“ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“ رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟ برید براش بخرید و بیارید….“ چمران و آقا رضا تنها بودن…. رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟ شهید چمران: چرا؟ رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده…. تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه…. شهید چمران: اشتباه فکر می کنی….. یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده هِی آبرو بهم میده….. تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده….. منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم…..! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم … رضا جا خورد!…. ….. رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد! تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. ….. سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد….. رضارو خدا واسه خودش جدا کرد…… (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی…….. به نقل از کتاب “خاطرات شهید @faghatkhoda1397
علت شهادت پیامبر(ص) ❌ خیانت یک زن ⚔پس از آن که جنگ خیبر پایان یافت و اموال خیبر به عنوان غنیمت، طبق دستور پیغمبر اسلام (ص) بین مسلمین تقسیم گردید، یک زن یهودی به نام زینب دختر حارث که دختر برادر مَرحَب باشد برّه ای کباب شده را به عنوان هدیه تقدیم آن حضرت و همراهانش کرد. زن یهودی پیش از آن که برّه را تحویل دهد، از اصحاب سؤال کرد که پیغمبر خدا کجای گوسفند را بهتر دوست دارد؟ اصحاب اظهار داشتند: پیامبر خدا (ص)، دست آن را بهتر از دیگر اعضایش دوست دارد. پس آن، زن یهودی تمامی برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصاً دست آن را بیشتر به زهر آلوده کرد و جلوی حضرت و یارانش نهاد. حضرت مقداری از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود فرمود: از خوردن آن دست بکشید، زیرا که گوشت این برّه مسموم است. 🔮پس از آن، حضرت رسول (ص) آن زن یهودی را احضار و به او فرمود: چرا چنین کردی؟ 🗣او در جواب گفت: برای آن که من با خود گفتم، اگر این شخص پیغمبر باشد به او آسیبی نمی رسد وگرنه از شرّ او راحت می شویم. 👈و چون حضرت سخنان او را شنید، او را بخشید، ولی پس از آن جریان، حضرت به طور مکرّر می فرمود: غذای خیبر مرا هلاک، و درونم را متلاشی کرده است. 📚( بحارالا نوار: ج 21، ص 5 @faghatkhoda1397
💠عيبجو💠 🌀شخصى نزد عمر بن عبدالعزيز آمد و در خلال سخنان از مردى نام برد، او را به بدى ياد كرد و عيبى از وى بزبان آورد. عمر بن عبدالعزيز گفت اگر مايلى پيرامون سخنت بررسى و تحقيق ميكنم . در صورتيكه گفته ات دروغ درآمد فاسق و گناهكارى و خبرى كه داده اى مشمول اين آيه است . يا ايها الذين آمنوا ان جائكم فاسق بنباء فتبينوا. (اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد اگر فاسقى برايتان خبرى آورد نيك وارسى كنيد مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كرده‏ ايد پشيمان شويد ) (الحجرات 6 ) در صورتيكه راست گفته باشى عيبجو و سخن چينى و مشمول اين آيه هستى : هماز مشاء بنميم .(عيبجوست و براى خبرچينى گام برمى دارد)(القلم 11 ) اگر ميل دارى تو را مى بخشم و مورد عفوت قرار ميدهم . مرد كه از گفته خود سخت پشيمان و منفعل بود با سرافكندگى و ذلت درخواست عفو نمود و متعهد شد كه ديگر از كسى عيبجوئى نكند و اين عمل ناپسند را تكرار ننمايد. 📚 مجموعه ورام ، جلد 1، صفحه 122 @faghatkhoda1397
محاکمه دزد ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﮐﺎﻧﺎﺩﺍ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﺯﺩﯾﺪﻥ ﻧﺎﻥ. ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺶ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭا ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﮐﺮﺩ: «ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺩ ﺑﻤﯿﺮﻡ!» ﻗﺎﺿﯽ ﮔﻔﺖ: «ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ می‌دانی ﮐﻪ ﺩﺯﺩ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﻣﻦ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ می‌دانم ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ آن را ﻧﺪﺍﺭﯼ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ می‌کنم.» ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﺑﺖ ﺣﮑﻢ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺷﻮﺩ. ﺳﭙﺲ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﻭ باید ﺩﻩ ﺩﻻﺭ ﺟﺮﯾﻤﻪ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ می‌کنید ﮐﻪ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﻣﺠﺒﻮﺭ می‌شود ﯾﮏ ﻧﺎﻥ ﺩﺯﺩﯼ ﮐﻨﺪ.» ﺩﺭ ﺍﻭﻥ ﺟﻠﺴﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ حدود پانصد ﺩﻻﺭ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ که ﻗﺎﺿﯽ آن را ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺨﺸﯿﺪ. 💠(حديث شريف چي ميگه هركس نفهمه همسايش گرسنه خوابيده از ما نيست اگه شكمش خاليه و تو سير خوابيدي از ما نيستي) اين كلام پيامبران و امامانه مگه اينطور نيست،ولي طمع چشم گوششون پُر كرده نه گوشي واسه شنيدن دارن ونه چشمي براي ديدن🦋 @faghatkhoda1397
🔹مردی گوسفندی ذبح کرده و آن را کباب نمود. به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم. برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است. تعدادی اندکی برای نجات دادن آن‌ها آمدند. وقتی به خانه رسیدند، با کباب گوسفند و نوشیدنی‌های رنگارنگ پذیرایی شدند. برادرش آمد و دید که کسان دیگری آمده و گوسفند کباب شده را خورده‌اند. از برادرش پرسید:‌ چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟ برادرش گفت: این‌ها دوستان ما و شما هستند. کسانی که شما آنها را دوست وخویشاوند می‌پنداشتید، حتی حاضر نشدند تایک سطل آب هم روی خانه شما که آتش گرفته بود، بریزند. 🔹خیلی‌ها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند. وقتی خانه آتش گرفت، یک سطل آب حتی روی خاکسترتان هم نخواهند ریخت. قدر دوستان واقعی‌مان را بدانیم ‌ ‌ @faghatkhoda1397
❤️قضاوت زیبای امام علی(ع) 🤱 دو زن بر سر یک بچه اختلاف داشتند و هر يك از آن‏ها، آن طفل را فرزند خود مي‏دانست. آنها شکایت خود را نزد عمر بردند و او در جواب آن ناتوان ماند. از اميرالمؤمنين عليه‏السلام كمك خواست. امام زنان را احضار كرد و آن‏ها را موعظه كرد و از عقاب خدا ترساند. اما آن‏ها جوابي به امام ندادند. امام عليه‏السلام فرمود: «اره بياوريد». زنها گفتند: اره را براي چه مي‏خواهيد؟ فرمود: «اين كودك را دو نصف مي‏كنم تا نصفش را به اين زن و نصف ديگرش را به آن زن بدهم». يكي از آنها ساكت ماند و ديگري با گريه گفت: خدا! خدا! اي ابوالحسن! اگر ناچار هستي كه كودك را دو قسمت كني من قسمت خودم را به آن زن بخشيدم. امام با صداي بلند گفت: «اللّه‏ اكبر، اين پسر تو است و اگر فرزند آن زن دیگر بود وی بر او رقت و دلسوزي مي‏كرد». زن، اعتراف كرد كه حق با آن زن است و طفل از آن او نيست[1]. امام در این جا از عاطفه مادری برای تشخیص مادر واقعی بهره برده اند چرا که مادر واقعی برای حفظ جان فرزندش حاضر است از خود بگذرد ولی فرزندش را زنده ببیند. 📚ارشاد - شيخ مفيد: 68. وسائل الشيعه 18:212. ‌ @faghatkhoda1397
.... 🌹شهید علیرضا خاکپور؛ در دفترچه خاطراتش آورده است: 🌷منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد. نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست.برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است. بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش ریختم و برگشتم. نخورد. 🌷یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست. یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پريد و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست. 🌷پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم…. بعثیهای ملعون، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند. @faghatkhoda1397
✨﷽✨ ✅درک نادرست از معنای ذکر و یاد خدا ✍سال‌ها پیش شخصی که سابقه طلبگی داشته و می‌آید تهران در باند کسروی‌ها قرار می‌گیرد، کتابی در رد شیعه نوشته بود که به آن جواب نوشتند. از جمله ذکر خدا را تحقیر کرده و گفته بود آیا اینکه یک پاسبان در دل شب خانه‌های مردم را پاسبانی کند بهتر است و خدا راضی‌تر است یا بنشیند یک جا و هی لب‌هایش را تکان بدهد بگوید من ذکر می‌گویم؟ مرد عالمی جواب خوبی داد، گفت: شقّ سومی دارد و آن اینکه پاسبان در همان حالی که تفنگش را روی دوشش گرفته و در خیابان‌ها قدم می‌زند و پاس می‌دهد ذکر خدا می‌گوید. اسلام که نمی‌گوید یا برو پاسبانی کن یا ذکر خدا بگو، یا برو خلبان باش یا ذکر خدا بگو، یا برو کشتیبان باش یا ذکر خدا بگو. اسلام می‌گوید هر کاری که می‌کنی ذکر خدا بگو، آن‌وقت کارت را بهتر انجام می‌دهی و روحیه‌ات قوی‌تر می‌شود. مثل اینکه قرآن گفته ذکر خدا فقط به این است که انسان در چلّه بنشیند، درها را به روی خود ببندد، تسبیح هزاردانه هم دستش باشد و ذکر بگوید! 💥قرآن به مجاهدین می‌گوید: «یا ایّهَا الَّذینَ امَنوا اذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتوا وَ اذْکرُوا اللَّهَ کثیراً لَعَلَّکمْ تُفْلِحونَ» ای اهل ایمان! آن‌گاه که با دشمن روبه‌رو می‌شوید و مرگ دندان‌های خود را به شما نشان می‌دهد پابرجا باشید و یاد خدا بکنید. 📚استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج3، ص92 @faghatkhoda1397
🌳🌲بهشت فروشی (ماجرای خریدن خانه زبیده و هارون الرشید از بهلول) زبیده زن هارون الرشید در راه عبور خویش، بهلول را دید که داشت با بچه‌های روی زمین خط می‌کشیدند . به بهلول گفت چه می‌کنی . بهلول گفت دارم خانه درست می‌کنم. زبیده گفت .. زبیده زن هارون الرشید در راه عبور خویش، بهلول را دید که داشت با بچه‌های روی زمین خط می‌کشیدند . به بهلول گفت چه می‌کنی . بهلول گفت دارم خانه درست می‌کنم. زبیده گفت خیلی زیباست آن را می‌فروشی؟ بهلول گفت هزار دینار می‌فروشم. زبیده گفت خریدام. بهلول هم آن پول ها را گرفت و بین فقراء تقسیم کرد. شب آن روز هارون الرشید خوابی دید که وارد بهشتی شده که در آن قصر مجللی است و او را به داخل آن راه نمی‌دهند و می‌گفتند مال زبیده است. فردا به زبیده گفت چنین خوابی دیدم. زبیده ماجرای خانه خریدن از بهلول را به هارون گفت. هارون هم رفت تا بهلول را ببیند اورا دید که با بچه‌ها روی زمین خط می‌کشد. گفت ای بهلول چه می‌کنی؟ گفت مگر نمی‌بینی دارم خانه می‌سازم. هارون گفت خانه ای را که تو درست می‌کنی به شکوه و جلال خانه پادشاهان نیست ولی آن را می‌خرم. بهلول گفت قیمتش خیلی گران است. هارون گفت هرچه را بخواهم می‌توانم بدست آورم. بهلول گفت هزاران کسیه پر زر و باغها و بوستانهای وسیع و اموال فراوان و ... 👑هارون گفت پس چرا به زبیده هزار دینار فروختی. بهلول گفت: زبیده ندیده آن را هزار دینار خرید ولی تو دیده‌ای و می‌خواهی بخری! 📚کتاب قصه‌های بهلول نوشته رضا شیرازی (تهران، نشر دا نش‌آموز سال 1378؛ 118ص.: مصور ‌ @faghatkhoda1397
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی *انتخاب سخت* مردی ثروتمند که زن و فرزند نداشت تمام کارگرانی که پیش او کار می کردند برای صرف شام دعوت کرد. و جلوی آن ها یک نسخه قرآن مجید و مبلغی از پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آن‌ها پرسید قرآن را انتخاب می‌کنید یا آن مبلغ پولی که همراه آن گذاشته شده است. اول از نگهبان شروع کرد؟ پس گفت : انتخاب کنید؟ نگهبان بدون اینکه خجالت بکشد جواب داد : آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم لذا مال را می‌گیرم چرا که فائده آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و مال را انتخاب کرد. بعداً از کشاورزی که پیش او کار می‌کرد سوال کرد. گفت اختیار کن؟ کشاورز گفت : زن من خیلی مریض است و نیاز به مال دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب می‌کردم ولی فعلا مال را انتخاب می‌کنم. بعد از آن سوال از آشپز بود که آیا قرآن یا مال را انتخاب می کنید. پس آشپز گفت : من تلاوت را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته در کار هستم وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابر این پول را بر می گزینم. و در سری آخر از پسری که مسئول حیوانات بود پرسید این پسر خیلی فقیر بود پس گفت : من به طور قطعی می دانم که تو حتما مال را انتخاب می کنید تا اینکه غذا بخری یا اینکه به جای این کفش پاره پاره خود کفش جدیدی بخری. پس آن پسر جواب صحیح داد؟ درسته من نیاز شدیدی دارم که کفش نو خرید کنم یا این‌که مرغی بخرم تا همراه مادرم میل کنم ولی من قرآن را انتخاب می کنم چرا که مادرم گفته است یک کلمه از جانب الله سبحانه و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین تر است قرآن را گرفت و بعد از این‌که قرآن را گشود در آن دو پاکت دید در اولین پاکت مبلغی ده برابری آن مبلغی بود که بر میز غذا بود وجود داشت و پاکت دوم یک وثیقه بود که در او نوشته بود؟ به زودی این مرد غنی را وارث می‌شود پس آن مرد ثروتمند گفت : هر کسی گمانش نسبت به الله خوب باشد پس الله او را ناامید نمی کند. پس گمان شما نسبت به پروردگار جهانیان چگونه است؟ ‌ ‌ @faghatkhoda1397